ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت1226 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۱۲۲۶
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕
🦂
♡﷽♡
#قمردرعقرب🕷
بقلم #الهه_بانو
#قسمت1227
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
چند ثانیه ای به سکوت می گذرد
تنها چند ثانیه
و او که قشنگ معلوم بود از کم آوردن در برابر طرف مقابل نفرت دارد با اخمی نشسته بین ابروانش نگاه از گل های قالی گرفته و بالاخره چشمانم را هدف قرار می دهد
- این نظر شماست یا مادرتم همین عقیده رو داره ؟
- چه فرقی می کنه ؟
مهم اینه که تنها شرط ازدواج من زندگی کردن مامان و برادرم با خودمه
من هیچی نمی خوام
نه مهریه ی سنگین ، نه خونه ی مستقل ، نه جواهرات و نه مجلس پر زرق و برق
من آرامش می خوام و اونو بی حضور مادر و برادرم پیدا نمی کنم
- خوبه !
خیلی هم ایده آل به نظر می رسه
گمونم بهتره یه فرصت کوتاه به خودمون بدیم
تا هم من ببینم از عهده ی برداشتن سنگ پیش رو بر میام یا نه ؟
و هم شما خودتونو با شرایط پیش رو هماهنگ کنید
می گوید و یا علی گویان بر می خیزد
به خیال خودش حجت را بر من تمام کرده
شانه ای بالا انداخته و من نیز بلند می شوم
دوشادوش هم از اتاق خارج می شویم و اینبار صدای مادرش را می شنوم
- چه طولانی شد !
گمونم دیگه هیچ حرف نگفته ای باقی نمونده باشه
شیرینی رو بخوریم دیگه ؟
هر دو سر به زیر ایستاده ایم
از این آدم پرگو و حق به جانب بعید بود در لاک سکوت فرو برود
انتظارم خیلی طولانی نمی شود که آقا زبان باز کرده و نطق می کند
- خانوم یه فرصت کوتاه خواستن برای فکر کردن
انشاالله جواب قطعی رو به زودی از زبونشون خواهیم شنید
عجب آدمی بود
خودش بین پذیرفتن یا نپذیرفتن شرط من گیر افتاده آنوقت توپ را به زمینم می اندازد
زندگی کردن کنار این بشر پروژه ای بود نفس گیر
نه اهل کوتاه آمدن بود و نه اهل پذیرفتن ضعف هایش در برابر دیگران
با صدای حاج بابا از فکر و خیال بیرون آمده و نگاهم بین جمع حاضر در پذیرایی می چرخد
- بیا جان بابا !
کار درست همینه
باید خوب فکر کنید ، هر دو نفرتون
زندگی بازی نیست ولی میتونه هر آدمی رو بازی بده
بزرگ و کوچیک هم نمیشناسه ....
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/dhuhastory/15776
●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🦂
🌕🦂🌕
🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂