eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
404 ویدیو
15 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ اینکه شما می‌بینید درباره‌ی اینکه آیا در انتخابات شرکت بکنیم یا نکنیم ، [بعضی میگویند] « نه ، چه فایده‌‌ دارد ؟ » این یک چیز ساده نیست ؛ این همان سیاست راهبردی آمریکا است ، این همان سیاست راهبردی دشمنان انقلاب است . نبودن مردم در صحنه‌ی سیاست ، نبودن مردم در صحنه‌ی فرهنگ ، نبودن مردم در صحنه‌های اقتصادی ، نبودن مردم در صحنه‌های دینی ، سیاست راهبردی دشمن است .
به مناسبت عید یه برش از سفرنامه حج رو هم که مربوط به همین جاست می ذارم. زود بخونید چون هر لحظه ممکنه پشیمون بشم بردارمش😬😅
روز سی و نهم/ چگونه احساس پیامبری را تجربه کنید ذوق خاصی داشتیم. شبیه روزهای اردوی مدرسه. با جمعی از جوان های کاروان جلوی هتل بودیم. ساعت چهار صبح! آقای پارچه باف دو تا ون گرفته بود برای داوطلبین صعود به غار حرا. چند نفر از میانسال به بالاها هم آمدند ولی مدیر فتوا داد برای غار حرا مستطیع نیستند و از گردنشان ساقط است! اصرار آنها برای اینکه به مرجع دیگری رجوع کنند هم چاره ساز نشد. غار حرا از برنامه های اعلامی نبود و مثل عمره مجدد، با اصرار اعضای کاروان و با هزینه دنگی برگزار می شد. دم اذان صبح ون ها ما را روی شیب نود درجه کنار مسجد کوچکی پای جبل النور پیاده کردند. شیب، طوری بود که وقتی در ون را باز کردیم خانم اسلامی پرت شد پایین! با احتیاط پیاده شدیم. فضای وهم آلودی بود! گربه ها با چشم های براق شان نگاهمان می کردند و روی تابلوها نوشته بود: «لطفا به میمون ها غذا ندهید!» چند مغازه محقر آن موقع سحر باز بودند و آب و آفتابگیر و عصا و خوردنی می فروختند. داخل مسجد جا نبود. به سختی جای صافی روی سنگی پیدا کردیم و به نوبت نمازمان را خواندیم و راه افتادیم. مسیر پله پله بود اما پله های گاه با ارتفاع زیاد و مناسب جهت زانو! یکی دونفر همان یک سوم ابتدایی مسیر پشیمان شدند و نشستند. ما ولی آهسته و پیوسته ادامه دادیم. با نور موبایل ها و همراهی کاروانی از ترکیه که میانگین سنی شان خیلی از ما بیشتر بود. پیرمرد ها و پیرزن های شیک پوش که با هر قدمشان ذکر می گفتند: «یا نبی الله...یا رسول الله...» حمله دارشان مدام تذکر می داد: «از قافله عقب نمانید!» کلمه قافله برایم تداعی کاروان های قدیم را می کرد. یا متن های تاریخی. پرنده خیالم در آن کبودی سحر پر کشید و ما را دید که پشت سر قافله دو نفره پیامبر و علی حرکت می کنیم. سعی می کنیم از قافله عقب نمانیم و پایمان را دقیقا روی همان سنگی بگذاریم که آنها گذاشته اند. چند سال پیش، از یکی از نویسنده های کودک قصه ای خوانده بودم. قصه فرشته ای که ماموریت گرفته بود در هر جایی که قطره عرقی از پیامبر بچکد، یک گل سرخ برویاند و اتفاقا آن روز پیامبر عازم غار حرا بود و فرشته جای قطره های عرق پیامبر گل کاشت و وقتی پیامبر به غار رسید نواری از گل های سرخ روی کوه روییده بودند و همه می توانستند با آن گل ها پیامبر را پیدا کنند. کاش آن قصه واقعی بود و گل های سرخی بودند که جای قدم های پیامبر را نشاندار کرده بودند. در تمام مسیر صعود دوست داشتم از پیامبر بپرسم که خب چرا اینجا و کوه به این سختی؟ جای دیگری برای خلوت کردن نبود؟ اما وقتی عرق ریز و خسته رسیدیم قله و در زرد و نارنجی فلق نگاهی به اطرافم انداختم کاملا به پیامبر حق دادم که اینجا را برای مناجات انتخاب کند. «عظمت طبیعت» تنها عنوانی بود که می توانستم روی آن قاب بی نظیر و زیبا بگذارم. آدم دلش می خواست ساعت ها بنشیند و خالق آن عظمت را تسبیح کند. «سبحان الله! چقدر تو قشنگی!» مسافتی را از آن طرف کوه باید پایین می رفتیم تا به خود غار برسیم که مشخص بود روی مسجد الحرام دید دارد. اما ازدحام مردانه مسیر تا جلوی غار انگیزه های لازممان را کور کرد. همانجا روی قله هم خیلی خوب بود. مداح کاروان مان روی بلندترین سنگ قله نشسته بود و خودجوش با صوتی زیبا شروع به خواندن سوره علق کرد. چقدر حسن انتخابش را دوست داشتم. آدم در روزهای اولیه چهل سالگی اش بیاید غار حرا و سوره علق بشنود و حس پیامبری بهش دست ندهد؟‌ به این فکر نکند که بعد از برگشت چه رسالتی بر دوشش افتاده؟ چه اثری باید در جامعه اش بگذارد؟ وای خدای من!‌ شبیه پیامبر شدن چقدر سخت است.... ؟ ! ؟ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه فیلم دیگه از منظره طلوع آفتاب بالای جبل النور😍
اینم یه عکس از طلوع آفتاب امروز فقط نمی دونم چرا طلوعش شبیه غروب بود!😐
آن روزهـا که موبایل نبود هم عاشق زیاد داشتی...
17.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما الان در یک هستیم. باور کنیم یا نکنیم صبح نزدیک است. فقط کمی دیگر مقاومت و همکاری و همدلی لازم است. نکند در موقعیتی قهر کنیم که قهر مان نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نکند که بزند تلاش بقیه را هم خراب کند و اوضاع بدتر شود؟ ؟ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
ما مسافرت بودیم. باید صبح حرکت می کردیم که تا شب برسیم تهران. بچه ها گفتند نمی شه راهپیمایی نریم.😉 برنامه عوض شد. راست می گفتند خب. پرسان پرسان مسیر راهپیمایی شهرشان را پیدا کردیم و آخرش به سیل مردم رسیدیم. انتهای مسیر راهپیمایی می رسید به "شهید آباد". با مردم همراه شدیم. پیر، جوان، زن، مرد. خیلی ها کالسکه به دست، خیلی ها ویلچر به دست، همه بادکنک به دست! به شهید آباد که رسیدیم جمعیت متفرق شدند. من ولی دوست داشتم بروم داخل شهید آباد و فاتحه بخوانم برایشان. بگویم همه ایران است! دمتان گرم که نگذاشتید راهپیپایی ۲۲ بهمن برایمان یک خاطره حسرت انگیز باشد. https://eitaa.com/dimzan دنیای یک مادر زائر
خیلی ها فکر می کنند که تا خودشان خوب نشده اند نباید بچه بیاورند. زهرای نازنین امروز یکی از مطالب قدیمی اش را بازنشر داده بود. چقدر زیبا این شبهه را برای خودش حل کرده.🥹 بخوانید:
﷽ ----- اصلاً فکر میکنم که چرا؟… من که انقَدَر حقیرم، کَمَم، بدم، سرشارم از نقص، ازجهل، از کدورت… اصلاً من همانم که مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ؛ منی که خوبی‌هایم زشت و بد است چه برسد به بدی ها و زشتی‌هایم!… منی که در غنا و داشتن هایم فقیرم چه برسد در فقرم(۱)، همین من که در علم و دانستنم جاهلم چه برسد به جهل و نادانسته هایم(۲) فکر میکنم که چرا باید ادامه پیدا کنم؟… مرا چه به تداوم، مرا چه به تکثیر مرا چه به نسل، مرا چه به فرزند، مرا چه به … زشت و بد در خود چه دیده که به خود اجازه و جرئت تکثیر داده است؟ اصلاً به چه امیدی؟!… فکر میکنم و قیافه ام در هم می‌رود دارم ناامید میشوم دارم میترسم به چه حق و جرئتی… منِ زشت، منِ کم… این بچه‌ها… این ادامه… سرم مستأصل به دستانم تکیه میکند؛ شاید هم‌زمان عقلم به دلم، منطقم به اعتقادم… یکهو چشمم داغ میشود و یادم می‌آید که می‌شود دَم گرفت: یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! ای تبدیل کننده بدی ها به خوبی ها! یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! می‌خندم😍 ای تبدیل کننده من به این معصوم ها! ای تبدیل کننده زشتی های من به زیباییِ این طفل ها ای تبدیل کننده حقارت و کمی و کدورت های من به عزت و آبرو و زلالِ "ادامه" من… اشک‌آلود میخندم و میگویم: خدایا! اگر لباس مادری میپوشم، آن هم مکرراً، نه گویی که از خودپسندی و خودلایق پنداری است! نه! که تماماً از یقین من به این نام توست پروردگار ما! یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! . . اصلاً یک چیز بگویم و تمامش کنم؟ مگر خودت نگفتی «إنَّ الحَسَناتِ یُذهبنَ السَّیِّئات» ؟ همانا زیبایی ها و نیکویی ها، زشتی ها و بدی ها را میبرند؟ پس بگو فرزندانم، نسلم، همان مبدَّل های زیبای زشتی های من، بیایند و زیر بغل های منِ از پای افتاده را بگیرند و با خود ببرند! ببرند مرا به سرای رستگاری به آستان ابدی عزت و نور . . *رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ* . پی‌نوشت: ۱- إلهي أنا الْفقیر في غِنايَ فکیف لا أَكُونُ فقيراً فِي فقرِي ۲- إلهي أنا الجاهلُ في علمي فکیفَ لا أَكونُ جَهولاً فِي جهلي ۳- مدتهاست وقتی به فرزند داشتن فکر میکنم، این ذکر به ذهنم می‌آید: یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحسنات/خدایا زشتی های مرا، با و در این فرزندان، زیبا و زیبایی کن و ذکر مدام من اینست: رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 **
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تهیه‌کنندهٔ «مجنون»: سیمرغ را به ۴ قهرمان کشور شهیدان احمد کاظمی، شیرودی، مهدی و مجید زین‌الدین تقدیم می‌کنم. 🔸«مجنون» سیمرغ بهترین فیلم را دریافت کرد. کانال اختصاصی شهید کاظمی 🌴 @shahidkazemi_ir 🌐https://shahidkazemi.ir
🎥🎞📽🎬 راستش من این جشنواره فجر را بیشتر از جشنواره های تحریم نشده سابق می پسندم که فیلم ضدایرانی یا سیاه نمایی مطلق بدون کورسوی امید می ساختند و می آمدند سیمرغ بهترین فلان را از جشنواره فجر انقلاب اسلامی می گرفتند و می رفتند پشت میکروفون چند تا حرف با کنایه و نیش دار به هیان داوران یا خود نظام می زدند. به نظرم جشنواره فجر اصولا برای تشویق ساخته شدن فیلم هایی بنیان گذاشته شده که رنگ و بویی از انقلاب و فجر بعدش دارند و قرار است نماینده تفکر انقلاب اسلامی باشند. اگر هم فیلمشان انتقادی باشد انتقاد سازنده و دلسوزانه است. امسال و پارسال فیلمسازان و هنرپیشه های همیشگی سابق، جشنواره را تحریم کردند. اما همین به نظرم باعث رشد و دیده شدن فیلمسازان دلسوز و انقلابی شد. حالا شاید سطح کیفی کمی تنزل کند ولی اشکالی ندارد. هر رویشی در ابتدای کار نحیف است و با کسب تجربه هرسال قوی تر خواهد شد. امسال از جشنواره فیلم احمد و مجنون را دیدم. بچه ها را برای مجنون بردم که بهترین فیلم شد. و خیلی هم خوششان آمده بود. چقدر دیشب ذوق کردند از اول شدنش. پ.ن.: هرسال در زمان جشنواره بچه ها را یک فیلم به انتخاب خودم مهمان می کنم. سه سال پیاپی است هر فیلمی که انتخاب کرده ام بچه ها را ببرم، جایزه بهترین فیلم جشنواره را گرفته!😅 سال دیگر حتما از فیلم انتخابی ام پورسانت می گیرم جهت دیدنش با بچه ها!🤪😎 دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسولیان، برندۀ سیمرغ جلوه‌های ویژۀ میدانی: با افتخار جایزه‌ام را به پدر موشکی ایران، شهید حسن طهرانی‌‌مقدم، تقدیم می‌کنم. @BisimchiMedia
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این مولودی با فاااااصله برام از بقیه مولودی های امام حسین جان، لذت بخش تره. نه تنها هرسال چنین ایامی چندین بار برا خودم پخش می کنم، حتی بدون مناسبت هم گاهی دلم هواشو می کنه و گوش می دمش. بابی انت و امی... و مالی...و اولادی زکدام باده ساقی...به من خراب دادی؟ دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی... ای مهربان امام....برمحضرت سلام... تولد امام مهربان مان خیلی خیلی مبارک تان!💜💜💜💥💥🥳🥳🥳 دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
این ایام سالگرد عملیات والفجر ۸ و شهادت شهید محمده. کتاب رو درآوردم یه برشی انتخاب کنم به یاد شهید اینجا بذارم جوگیر شدم همه شو خوندم.🤪 چقدر هم گریه کردم سر صبحی🥺🤧 یاد حرف برادر شهید افتادم که می گفت هر بار می ریم مزار محمد، مامان می گه یه خرده هم از کتاب بخون برام. دلم برا مامان شهید هم خیلی تنگ شد. آخرشم نتونستم تصمیم بگیرم کجاش رو بذارم و بی خیال شدم😬 . دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
🌸🌸🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌼 از بعد از تولد پسرچه به من هم گاهی ام البنین می گویند. دوست ماهم چقدر قشنگ حس و حال من را نوشته در مواجهه با این قیاس رویایی:
انگار یک رسم نانو‌شته وجود دارد........ که تا جایی می‌گویم مادر چهار پسر هستم بی مکث می‌گویند..... ماشاالله... پس ام البنینی! من می‌مانم و یک دنیا شرم...... من کجا و ایشان کجا...... خیلی اوقات آرزو میکنم کاش حضرت ام البنین ع این روزها بودند و برای مادرهای نگران از تربیت، کلاس تربیت فرزند می‌گذاشتند.... مثلا با موضوع تربیت فرزند عاقبت بخیر و سعادتمند.... یا اینکه چگونه فرزندی در نهایت ادب، تربیت کنیم؟ یا مثلا اینکه چطور فرزندمان را ولایت پذیر بار بیاوریم..... بعد ما می نشستیم، چشم در چشمان زیبای مادر قمر بنی هاشم میدوختیم و جرعه جرعه مادری کردن از چشمه زلال ام البنین مینوشیدیم.... و سؤال هایی که همیشه ذهن مادرانه مان را به جولان می اندازد را می پرسیدیم ..... مثلا فکر کن پسرت شاگرد ممتاز و نخبه مدرسه باشد...... بعد در یک میدان بزرگ مسابقه علمی که همه دارند با نشان دادن توان علمی خود مدال های رنگارنگ می‌گیرند. ... به او فقط بگویند شما تخته را پاک کن یا برو گچ بیاور! حالا در این مثال معلم، آدم معمولی است ولی اگر ولیِ خدا بود، چه....... اگر مجال پرسش بود حتما من می‌پرسیدم چطور پسری تربیت کردید که در اوج قدرت و کمال ، اینقدر مطیع امر ولیِ خدا بود، لابد در کودکی هم خیلی حرف شنو بوده..... مردی که در جنگ آوری و قدرت در عرب مثال زدنی بوده، امامش به او بگوید شما نرو جنگ...... فعلا عَلَم را نگهدار..... وقتی همه ی یاران و برادرنش به آرزوی شیرین شهادت رسیدند و نوبت به عباس ع رسید هم.... بگوید شما نرو جنگ..... بیا برو آب بیاور..... و اوهم بدون چون و چرا فقط بگوید چشم..... خوب که فکر میکنم میبینم بعد از تمام شدن ماجراها قضاوت در مورد عملکرد ها آسان هست اما اینکه آدم در بین معرکه بهترین تصمیم را بگیرد و به وظیفه اش عمل کند خیلی سخت است..... اصلا لابد خود ام البنین چنین بوده که پسرهایی با این اوصاف تربیت کرده.... کاش زمان کلاس خیلی طولانی میشد..... ما مادرهایی که به امید ظهور و یاری ولی خدا، مادرشدیم.... چقدر به این حرفها و تربیت ها نیاز داریم...... یکی به ما بگوید چطور فرزندانی شایسته ظهور تربیت کنیم.... کاش حضرت ام البنین ع می آمدند و برای ما مادرهای امروز کلاس می‌گذاشتند....... https://ble.ir/mehmother
اطلاعیه جذب مدافع حرم 🆔 @P_shobahaat
📚 کتاب : رمانی با درونمایه‌ای مستند از کسانی که می‌خواهند فرزند زمانۀ خودشان باشند. ✍🏻 به قلم: سرکار خانم 🔹 زندگی یک زوج دانشجوی ایرانی که در شهر «نیس» فرانسه زندگی می‌کنند و دوست دارند فرزند زمانۀ خودشان باشند؛ اما به‌ناگاه اتفاقی مهیب رخ می‌دهد که نظر همۀ مردم شهر نسبت به آن‌ها تغییر می‌کند. 🔸 کتاب «شبیه» در واقع ایده‌اش از مظلومیت آخرین پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) شکل گرفته؛ اما نوع روایت در زمان حال اتفاق می‌افتد و مخاطب را در عصر ظهور و قبل از ظهور با خود همراه می‌کند. ✂️ برشی از کتاب: «برگشت سمت ماشین و بالا را نگاه کرد. خورشید سرِ جنگ داشت، نمی‌تابید، اشعه‌هایش را پرتاب می‌کرد. اشعه‌ها، تیز و سوزان فرومی‌رفتند در فرق سرش، پشت گردنش، کمرش، زیربغل‌هایش و از جای اصابتشان، عرق فواره می‌زد. سینه‌اش سنگین بود. تا همین یک هفته پیش، هوایی گرم‌تر از معتدل مدیترانه‌ای را تجربه نکرده بود. دستش را برد سمت درِ راننده. داغی دستگیره به حدی بود که از سوار شدن منصرف شد. خم شد سمت کاپوت و در بازش را طوری بست که آمبولانس VIP با آن عظمتش چند ثانیه تکان‌تکان خورد.... ✅ همخوانی کتاب : 🔻 شروع: ۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲ 🔺 پایان: ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۲ ✅ مشاهده و تهیه کتاب: 📔نسخه فیزیکی 🌐 https://manvaketab.com/subhomelist/67/110/ 🔺کد تخفیف ویژه: ۷۲ 📚نسخه الکترونیک👇 🌐 http://fktb.ir/t/63373 🔻کد تخفیف ۴۰٪: ۲۴۰ ✅ برای شرکت در این همخوانی از طریق لینک زیر وارد گروه شوید: https://eitaa.com/joinchat/2761032298Cd2e44e391d
25.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کلیپ هنرمندانه از دیدار مردم آذربایجان شرقی ببینید با حضرت آقا. من به خاطر وظیفه حاشیه نگاری، دیدارهای زیادی رو توفیق داشتم و بودم. هیچ دیداری مثل دیدار این ترک ها با آقا پرشور و سرشاااااار از شعارهای بلند و پی در پی نیست. البته ایناشو تو این کلیپ نیاورده. ولی واقعا مردمی که به سختی هشت ساعت می شینن تو اتوبوس و توبرف و سرما می یان دیدار و بعدش بلافاصله همون مسیر رو برمی گردن، عاقل نیستن! عاشقند. و عشق دیدارها را پرشور می کند... دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
🔔 شد 🎉 هدیه باران آغاز شد 🎊 یک فرصت عالی ویژه ایام میلاد با سعادت (عج) از امروز تا 15 شعبان 🎁 با هر سفارش یک هدیه دریافت کنید... 🌐 سفارش آنلاین https://manvaketab.com/pubbooklist/59974/ کد تخفیف ویژه: 313 🔻سفارش در ایتا👇 @manvaketab_admin 🔹آدرس فروشگاه جهت خرید حضوری: قم مجتمع ناشران طبقه همکف 📍 ویژه خریدهای بالای ۳۰۰هزار تومان 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
نیمه شعبان است. ما خوشحالیم. همه جا را آذین بسته ایم. ایستگاه های صلواتی گذاشته ایم. بساط نورافشانی و چراغ های رنگی و مولودی خوانی مان به راه است. خوشحالیم که هزار و صد و نود سال پیش در چنین روزی وجود مبارکی متولد شده که قرار است منجی جهان بشریت باشد. دوران سیاه پر از ظلم و جور آخر الزمان را به سپیدی اسلام و عدالت روشن کند. مبارزه ریشه داری که از زمان هابیل و قابیل شروع شده را بالاخره به نفع جبهه حق تمام کند و شیطان قسم خورده را به درک واصل کند. حتی تصور این اتفاقات هم چند کله قند توی قلب هر انسان آزاده ای آب می کند و نیاز هم نیست که حتی مسلمان باشد. ما خوشحالیم. چون یادآوری تولد چنین کسی هزار ریسه رنگی روشن می کند توی اتفاقات پوچ و سیاه روزمره دنیایمان. اما امروز داشتم به احساس خود آقا فکر می کردم در سالروز تولدشان. یعنی ایشان چه حسی دارند از این که هزار و صد و نود سال است در زندان دنیا گیر افتاده اند؟ زندگی کسی که مثل پدری مهربان همه انسانهای دنیا را دوست دارد و برایشان دل می سوزاند و از دیدن زجر و درد و بیماری شان محزون می شود چه طور می گذرد؟‌ زندگی کسی که قدرت دارد همه تلخی های دنیا را شیرینی کند، همه جنگ ها را دوستی کند، همه تبعیض ها را عدالت کند، همه بیماری ها را صحت کند، همه فقرها را مکنت کند و .... اما به شرطی که مردم دنیا خودشان بخواهند، چه طور می گذرد؟ یک بار دیگر همه چیز را کنار هم ببینیم. او مردم دنیا را دوست دارد. خیلی هم دوست دارد. بیشتر از یک پدر مهربان، از دیدن رنج بچه هایش ناراحت می شود، حرص می خورد. آتش می گیرد....می تواند همه مشکلاتشان را حل کند. می تواند آنها را نجات بدهد. اما خدا اجازه اش را نمی دهد... می گوید تا خودشان نیایند سراغت... تا خودشان نخواهند... نمی شود. و مردم درحالیکه در دریای مشکلات غرق می شوند، در جنگ ها کشته می شوند، در فقر دست و پا می زنند و .... دو دسته اند. یا او را نمی شناسند و یا اگر هم می شناسند فقط هر سال تولدش را جشن می گیرند و شیرینی می دهند و شیرینی می خورند و تمام... البته که همین خوشحالی مردم هم شاید لبخندی روی لب های آقا بنشاند و خدا را شکر کند از شادی شان. اما کی می رسد روز نیمه شعبانی که او هم خوشحال باشد، بخندد، از خوشحالی ما... از خوشحالی همه مردم دنیا... و ما در حالی که دورش را گرفته ایم فشفشه هایمان را روشن کنیم و همه با هم بگوییم: چه مبارک است بودنت! چه مبارک بوده تولدت! شاید هم همه حرفهایمان را خلاصه کنیم و بگوییم: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ! مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَکَ هَوَاناً وَ عِقَاباً وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ، وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
بیایید امروز به این امید شادی کنیم که خوشحالی مان حلقه ای کوچک از زنجیره خوشحالی شیعیان باشد و این انبوه خوشحالی شیعیان، لبخند روی لبان آقایمان بنشاند. 🥰😊 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
دیروز یک نصف روز قم رفتم. چقدر برکت کرد همون نصف روز و چقدر حالم خوب شد.
اولش رفتم چهلم شهید علی آقازاده نژاد. چقدر باشکوه و شلوغ و با حال خوب بود. چون کسی منو نمی شناخت اونجا حالم با خود شهید خوش بود. ولی آخرش اومدم کلی دوست و آشنا دیدم. در حد خواهر شهید و اینا🙄😬🙈 همه اخلاصم پرید😁