eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
412 ویدیو
16 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر خدا نعمتی را از ما گرفت یا آسایشی را بعد از یک سختی به ما چشاند، آدم باشیم و تو هرموقعیت بدونیم چی باید بگیم😬🙈 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
در بهار آزادی جای شهدا خالی دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
روزنوشت های پیچائیل هفتِ نهِ سه نمی دانم آدم ها چه طوری می توانند فقط روی زمین باشند. حوصله شان سر نمی رود؟ یک ماه روی زمین بودم و احساس می کنم از اخبار عالم و آدم عقب مانده ام. آن روزی که به خاطر پیچاندن تشییع معصومه کرباسی توبیخ ممنوعیت پرواز گرفتم از فرشته نظارت خواستم که حداقل من را یک جایی بفرستد که مفید باشم. دو هفته ی اول مقیم محل اقامت پیجری های تحت درمان در ایران بودم. به ماسائیل گفتم: بروم مواظب این همه نابینای ناشی باشم به در و دیوار و همدیگر نخورند؟ گفت لازم نکرده! زن و بچه هایشان این کار را بهتر از تو انجام می دهند. گفتم پس می خواهی جای دستهایشان باشم؟ در بطری های آب معدنی را باز کنم؟ فنجان چای را برایشان بلند کنم؟ لوله قلیانشان را نگه دارم؟ دوباره گفت: لازم نکرده! این کارها را باید آنقدر با همان تک انگشت ها و مچ ها انجام بدهند که یاد بگیرند. بال هایم را از روی کلافگی به هم زدم. اگر حکمم اجرایی نشده بود حداقل نیم آسمان بالا می رفتم. اما آن روز حتی یک سانتی متر هم از روی زمین بلند نشدم. ماسائیل گفت: کار تو فقط این است که دلهایشان را روشن نگهداری و نگذاری امیدشان به مفید بودن را از دست بدهند. این ها یک عمر مجاهد بوده اند. دست و چشم نداشتن شکستشان نمی دهد. شیطان برایشان دام ناامیدی و ترس از پوچی پهن کرده. حرفهایش ادامه داشت ولی پیچاندم و آمدم بین شان. هرگوشه ای از سالن ورودی دور میزی چندتایشان جمع شده بودند. تا صدای خنده را دور میزی بلند نمی کردم سراغ میز بعدی نمی رفتم. دو هفته ای همین کارها را کردم تا ماموریتم عوض شد. این بار با ماسائیل رفتیم سوریه و وارد بیمارستان متروکی شدیم که مقر اسکان آوارگان لبنانی شده بود. ماسائیل گفت به مسئول ایرانی اش کمک کنم. گفتم چشم و مشغول به کار شدم. اما آبمان توی یک جو نمی رفت. هی می خواستم اشکش درنیاید و همیشه بخندد ولی اشکش دم مشکش بود. صدای بابا گفتن و بهانه گرفتن بچه شهدا را می شنید گریه می کرد. کمک های مردمی و نامه های خالصانه ای که ایرانی ها فرستاده بودند را نگاه می کرد و از شوق گریه می کرد. لرزیدن یک خانواده پنج نفر زیر یک پتو را می دید و گریه می کرد. گران بودن شیرخشک و ذخیره کمش در اردوگاه را نگاه می کرد و گریه می کرد. مثل آنها روزی یک وعده غذا می خورد و وقتی دوستانش بهش می گفتند تو باید جان داشته باشی و بیشتر بخور گریه می کرد! برای همین گفتم مسئولیتم را عوض کنند. این بار شدم مسئول افزایش استقامت قلوب آوارگان که با آن همه مشکلات و شایعات کار سختی هم بود. اما تا آنها ایمان به ایستادگی و مقاومت داشتند موازنه نیروها در جنگ وجودی بین حق و باطل طرف حق سنگینی می کرد. تا دو روز پیش که محرومیتم تمام شد و ترکشان کردم حال استقامتشان خوب بود. امشب دیدم آتش بازی و جشن هم راه انداخته اند. برای من که آسمانی شده بودم افت داشت ندانم چه خبر است. رفتم سر و گوشی به آب بدهم. چقدر لبنان خراب تر شده بود. فرشته های مقیم آسمانش می گفتند دیشب آنجا قیامت بوده. انفجار پشت انفجار و تخریب پشت تخریب. ولی از صبح با آتش بس موافقت شده و مردم دارند به خانه هایشان برمی گردند. عده ای جلوی ویرانه خانه شان بساط قهوه راه انداخته بودند و عده ای روی ایوان نیمه خراب شان قلیان می کشیدند. بعضی ها هم در قفل شکسته خانه ی سالمشان را باز می کردند و داخل می شدند و با نامه حلالیت طلبی مجاهدان حزب الله مواجه می شدند. "ببخشید یک شب اینجا خوابیدیم و از غذاهایتان خوردیم." توی یکی از این خانه ها فرود آمدم. مرد صاحبخانه از ته دل گفت "قدمتان روی تخم چشمهایمان"! و نور پاشید توی خانه. زن اما گریه کرد و گفت: "حالا چه طوری بدون سیدحسن زندگی کنیم؟" همه زدند زیر گریه. همان لحظه سیدحسن را دیدم با لباسهای خاکی. انگار مستقیم از میدان جنگ آمده بود. سرش را نزدیک پنجره آورد و گفت: من که هستم! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
خدا می تونست ثروتمند شدن رو یه جوری به دینداری ربط بده. وقتی نکرده یعنی به شعور ما احترام گذاشته. گفته: خودش باید بفهمه. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
یک وقتی با دیدن چیزی تصمیم می گیریم بگوییم الحمدلله. یک وقت هم الحمدلله خود به خود می آید به زبانمان. اینکه من توی تمرکز در حال نوشتن باشم و ساعت پسرک کنار دستم توی شارژ باشد و یکهو صفحه ی زمینه اش روشن شود و عکسی که گذاشته به چشمم بیاید، از موقعیت های نوع دوم است. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
«اَخْبَتُوا» از مادّه‌ «اِخبات» از ریشه‌ «خَبْت» به معنای زمین صاف و وسیع است که انسان به راحتی و با اطمینان می‌تواند در آن گام بردارد. معنای"اخبتوا الی ربهم" با خودتان دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
یک روزی هم می رسد که آدم مجبور به انتخاب می شود. و کارها و تصمیمات قبلی اند که انتخاب های آدم را می سازند. جواب "سوار کشتی بشوم یا نشومِ؟" پسر نوح مربوط به خرده تصمیم ها و فکرهای گذشته است. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
پانویسش
هیچ اطمینانی برای رستگاری وجود نداره بابات هم پیامبر باشه باز تو باید شش دنگ مواظب خودت باشی دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هود اومده به مردمش می گه: بیایید یه تریک یادتون بدم ۱. دوباره منابع تون شارژ بشه ۲‌. قویتر بشین! پیشنهاد به حدی وسوسه برانگیزه که اگه می گفت هفت بار برید بالای کوه سک سک کنید برگردید شاید انجام می دادند! ولی تریکش خیلی سخت تر از اینه! می گه بیایین برگردین تو بغل خدا بهش هم بگین غلط کردم. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
ساره یه گوشه واستاده بود داشت به مکالمه همسرش با مهمونهایی که فرشته های خدا بودند گوش می داد. خودش فکر می کرد حاشیه است. دیده نمی شه. اما یه هو فرشته ها برمی گردند باهاش حرف می زنن. بهش مژده می دن. می یاد تو مرکز توجهات فرشته ها و خدا! در حالی که انتظارشو نداشت. رزقی چنین میانه ی توجهاتم آرزوست! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan