eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
10.5هزار دنبال‌کننده
554 عکس
70 ویدیو
4 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
در کوفه نمانده است دیگر مردی ای کاش زن و بچه نمی‌آوردی من با سرم آمدم دم دروازه تا بلکه مرا ببینی و برگردی شاعر: @dobeity_robaey
تنها نه کسی تو را هماورد نبود یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود آن شب که زنی کرد حمایت از تو در کوفه به حقّ حق که یک مرد نبود شاعر: @dobeity_robaey
جز درد و غم و بلا ندید از کوفه غیر از ستم و جفا ندید از کوفه ای کاش به چاه راز دل را میگفت مانند علی وفا ندید از کوفه شاعر: @dobeity_robaey
نیا ای یار و دلدارم، حبیبم نیا کوفه پسر عمّ غریبم من از حق شما گفتم ولیکن لب و دندان خونی شد نصیبم * نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد خودم با چشم خود دیدم لعینی تو را با کیسه ای گندم عوض کرد * نه سقفی دارم و نه سایه بانی شدم تنها و بی کس مثل هانی به یاد حیدر کرار بودم دو دستم بسته شد در ریسمانی * فقط نام تو را هر لحظه بردم حسابی بین کوچه سنگ خوردم شنیدی که میان قصر کوفه نخوردم آب و تشنه جان سپردم * اگر بین عمارت گریه کردم به یادت از خجالت گریه کردم برای داغ و غم های خودم نه برای دخترانت گریه کردم * به زیر آسمانی پر ستاره به خاک افتادم از دارالعماره تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت مرا بستند بر روی قناره * همه آماده ی جنگند اینجا شدیدا اهل نیرنگند اینجا نیاور دخترانت را به این شهر که بی رحمند و دل سنگند اینجا * نده از خون طفلانت هزینه برو با اهل بیت خود مدینه بماند یک دقیقه بی ابالفضل چه می آید سرش آخر سکینه * ‌ به جان خواهرت، برگرد برگرد فدای اصغرت، برگرد برگرد ندارد صبر دوری و جدایی سه ساله دخترت، برگرد برگرد * شدم شرمنده ات با سر به زیری بگو عذر مرا هم می پذیری الهی لحظه ای حتی در این شهر نبیند خواهرت رخت اسیری شاعر: @dobeity_robaey
نشد از دار غم آزاد آخر دلش یاد غمت افتاد آخر اومد لب تر کنه شد ظرف پر خون سفیرت تشنه لب جون داد آخر نوشتن نامه با لبخند مسلم پرن از حیله و ترفند مسلم قرار این بود تحویلش بگیرن قرار زینبو کشتند مسلم چی یاد مردم صد رنگ دادن؟ تا افتادی نوید جنگ دادن! به استقبال زینب روی هر بوم به دست بچه هاشون سنگ دادن غم تو درد بی تسکینه مسلم به خونت نامه ها رنگینه مسلم چه پر رنگ و کشیده س خط کوفی گمونم دستشون سنگینه مسلم میخواس که خم به هیچ ساقه نیفته به گل که طاقتش طاقه نیفته بیفته مسلم از دارالاماره سه ساله از سر ناقه نیفته شاعر: @dobeity_robaey
در کوفه نمانده است دیگر مردی ای کاش زن و بچه نمی‌آوردی من با سرم آمدم دم دروازه تا بلکه مرا ببینی و برگردی شاعر: @dobeity_robaey
در روضه‌اش برای علی گریه می‌کنم در مرکزِ خلافتِ مولا غریب بود @dobeity_robaey
«مسلم» نداشت کوفه، مسلمان زیاد داشت @dobeity_robaey
از چشم ترم خون، عوضِ اشک چکیده من نامه نوشتم که نیایی، نرسیده @dobeity_robaey
فلک جنگید تا مهمان بمیرد شبیه ابرها گریان بمیرد تمام کاسه‌های آب خون شد خدا می‌خواست او عطشان بمیرد@dobeity_robaey
در شهر نمانده اهل دردى جز تو در جاده‌ی‏ عشق، ره‌نَوردى جز تو در كوفه، اگر چه لاف مردى بزند اى طوعه! نمانده است مردى جز تو چون صبح مرا به بر کشیدند همه گفتند ز خورشید و دمیدند همه چون سایه‌ی‌ هولناک شب را دیدند ترسیده، به خانه‌ها خزیدند همه ظلمتكده‌‏اى است كوفه، چون شام بوَد با اين همه، دل به يادت آرام بود سرمستى‌‏ام از باده‌ی‏ عشق است و عطش معراج من، افتادن از اين بام بوَد! ✍ @dobeity_robaey
چون واژۀ غربتی که معنا شده بود درهای غریبی همه جا وا شده بود درکوفه میان مردمی غرق نفاق سردار غریبِ عشق، تنها شده بود @dobeity_robaey
اینجا همه یک دل‌اند، دل اما سنگ پر کرده تمام دست‌هاشان را سنگ تفریح بزرگ و کوچکِ شهر یکی است بر بام و گذر نشانه‌گیری با سنگ@dobeity_robaey
در سینه‌ی من نشسته آه سردی در کوفه ندیده‌ام به جز نامردی بر دختر خود وعده‌ی زیور دادند ای کاش که از مسیر خود برگردی@dobeity_robaey