#از_تبار_باران
#قسمت_چهارم
#خاطرات_شهید_محمود_پیری
از جبهه برگشته بود؛ اما به خانه نیامده بود؛
آخر کجا رفته است؟
با خبر شدم که زخمی شده است. ترکش خمپاره به گوشش اصابت کرده بود.
رفتم به دیدن محمود. پسرم در بیمارستان بستری شده بود؛
بعد از دیدار به خانه آمدم.
اندکی بعد دیدم محمود آمده خانه. تعجب کردم! گفتم محمود اینجا چه می کنی؟!
لباس های بیمارستان تنش بود.
گفت: سُرُم و باند ها را باز کردم و فرار کردم.
_چرا این کار ها را می کنی؟
از انباری بیلی را آورد. گفت: جای من مادر در جبهه است نه بیمارستان! خوب شده ام می خواهم بروم.
وسط باغچه خانه رفت؛ چالهای را کَند. لباس های بیمارستان را در آن گذاشت وخاک رویشان ریخت!
بدون معطلی لباس های جبهه اش را پوشید و عازم شد.
راوی:مادر شهید
#از_تبار_باران
#قسمت_پنجم
#خاطرات_شهید_محمود_پیری
همسایه ما تلفن داشت. بچه هایش با شتاب داخل خانه مان آمدند! نفس نفس زنان گفتند:
محمود تماس گرفته و یک ربع دیگر زنگ می زند.
مادرم سریع چادرش را برداشت! از خوشحالی پر در آورده بود. من هم دوان دوان همراهشان رفتم.
مادرم صدای محمود را که شنید قند در دلش آب شد. بعد از احوال پرسی،
محمود پرسید: مادر،پسر برادرم دنیا آمده؟ گفت: بله!
محمود خوش حال شد و گفت من در گردان امام حسن مجتبی علیه السلام هستم.
اسمش را مجتبی بگذارید. هفته آینده می آیم!
به پسرم رضا گفتم: محمود اسم کودک را انتخاب کرده است.
ولی دیر شده بود. اسم کودک را محسن گذاشته بودند و شناسنامه اش را هم گرفته بودند.
محمود گفته بود: هفته آینده می آید ولی آمدنش ده سال طول کشید!
بعد از ده سال استخوان هایش را آوردند! به احترام او، فرزند پسر را دو اسمی کردند. مجتبی و محسن؛
الآن تمام خانواده و اقوام آن کودک را به اسم مجتبی می شناسند!
روای: مادر شهید _محمد پیری برادر شهید
لُطفی کِه کَردِه ای تُو بِه مَن مادَرَم نَکَرد💔
اِی مِهربان تَر اَز پِدَر و مادَرَم حسین!❤️
باز درهم آمدیمُ باز درهم می خرند 😭
ماه ها در یک طرف ماه محرم یک طرف😔
بیش تر از ماه ها، ماه محرم می خرند😞
#حسین_از_زبان_حسین
((پدرم علی علیه السلام در وصیتش به منِ حسین علیه السلام فرمود:
فرزندم بدان:
🔹کسی که به عیب های خودش توجه کند دیگر به عیب دیگران مشغول خود را نمی کند.
🔹کسی که برای برادرش چاهی حفرکند خود در او می افتد.
🔹کسی که در مکان های نامناسب تردد کند مورد تهمت قرار می گیرد.
🔹کسی که پر حرف باشد خطایش بیشتر می شود
🔹کسی که بسیار یاد مرگ کند با کم دنیا می سازد
ادامه دارد
سوره عنکبوت
يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّـٰيَ فَٱعۡبُدُونِ (٥٦)
اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! يقيناً زمين من وسيع و پهناور است؛ پس [با انتخاب سرزمينى مناسب و شايسته كه ارزش ها در آن حفظ شود] فقط مرا بپرستيد،
نوشته های یک طلبه
#حسین_از_زبان_حسین ((پدرم علی علیه السلام در وصیتش به منِ حسین علیه السلام فرمود: فرزندم بدان: 🔹کس
#حسین_از_زبان_حسین
🔹کسی که با اراذل و اوباش رفت و آمد داشته باشد خوار و سبک می شود
🔹کسی که با دانشمندان رفت و آمد داشته باشد محترم واقع میشود
🔹کسی که زیاد اهل شوخی باشد در نگاه مردم سبک میشود.
🔹کسی که اسرار دیگران را فاش سازد اسرار خانه خودش هم فاش می شود.
🔹کسی که فقط به نظر و رای خودش بسنده کند به گمراهی می افتد
حُر یک بار توبه کرد و عاقبت بخیر شد!
اما ما هم خودمون رو سرکار گذاشتیم هم خدا رو!
#حسین_از_زبان_حسین
با فاصله گرفتن از مکه در خواست کاغذ و قلم کردم و نامه ای به بنی هاشم نوشتم:
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی به بنی هاشم.
اما بعد!
هرکس به من بپیوندد به شهادت می رسد، و هرکس نپیوندد و تخلف کند به پیروزی نمی رسد.(لهوف ص۶۵)
______________________________________
حسین بن علی از شهادت خود با خبر بود
شاید عدهای بگویند اگر امام حسین می دانست شهید می شود چرا به کربلا رفت؟؟
پاسخ:
۱_ام سلمه (همسر پیامبر) به من سفارش کرد که به کوفه نروم در پاسخ گفتم:
به خدا قسم من به هر حال کشته می شوم اگر به عراق هم نروم باز مرا می کشند!
۲_ هجده هزار نفر در کوفه با مسلم بیعت کردند! با وجود نامه های فراوان مردم کوفه، حجت بر من تمام شد و هیچ عُذری برای نپذیرفتن دعوت مردم کوفه باقی نماند؛
۳_تصمیم عزیمت خود را به نمایندگانی که از کوفه به مکه آمده بودند رساندم
و گفتم: جدم رسول خدا را در خواب دیدم که مرا به کاری فرمان داد من آن را انجام می دهم. خداوند، تصمیم مرا خیر گرداند که او ولّی این کار هاست و توانا بر آنهاست.
۴_وصیت نامه ام را نوشتم و تحویل برادرم محمد بن حنفیه دادم.
بخشی از آن چنین بود:
... حقیقت این است که من به دلیل تکبر و خود بزرگ بینی، زیاده خواهی و خوش گذرانی، فساد و ستمگری دست به قیام نزده ام.
هدف من از قیام رستگاری و اصلاح امت جدم رسول خداست. انگیزه من از قیام امر به معروف و نهی از منکر است.
[[حسین بن علی با فدا کردن جان خود و اهل بیتش امت جدش را اصلاح کرد]]
((برگرفته شده از کتاب حسین از زبان حسین))
✍محمد مهدی پیری اردکانی
۵ محرم ۱۴۴۵
اسرار داشت دسته عزاداری به خانه اش بیاید؛
علت را پرسیدم!
چرا اینقدر پافشاری می کنی دسته عزاداری به منزلت بیاید؟
با بغض گفت:
می خواهم خانواده و زندگیم را بیمه امام حسین کنم؛
خانه ای که در آن عزای حسین باشد خانه ای که در آن نوکران حسین قدم بگذارند آنجا خانه نیست حرم است!
افتخار ما نوکری سید جوانان بهشت است
_________________________________________
پيامبر صلي الله عليه و آله :
إنَّ لِقَتلِ الحُسَينِ حَرارَةً في قُلوبِ المُؤمِنينَ لاتَبرُدُ أبَدا ؛
مرگ حسين عليه السلام آتشى در دل مؤمنان درانداخته است كه هرگز سرد نخواهد شد .
. مستدرك الوسائل ، ج 10 ، ص 318 .
امان از نفس
و
امان از شیطان
که هرکدام به هزار طریق ما را در به در می کنند!
خدایا اگر مابقی عمرم قرار است
در گناه تو صرف شود
و چراگاه شیطان شود
پس مرا از این دنیا ببر
(دعای امام سجاد)
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
حافظ
❌تا وقتی که من هنوز خودم را نساخته ام چگونه می توانم خلق را بسازم❌
#استاد_عشق_علی_صفایی_حائری
هنگامی که کاروان اسرا به مدینه رسید در خطبه اش فرمود:
به خدا قسم اگر پیامبر اکرم که مردم را به نیکی و محبت به ما توصیه کرده بود!
به جای آن سفارش می کرد با ما دشمنی کنند مردم بیش از این بر ما ستم نمی کردند!
(امام سجاد علیه السلام)
لهوف ص ۲۰۰
سوره آل عمران
فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ .. (١٥٩)
[اى پيامبر!] پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم خوى شدى، و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى شدند؛
#دوران_سرنوشت_ساز_زندگی
حیف!
کودکانی که در ایام کودکی پاک و معصوم اند!
به مسجد می آیند!
در پایگاه ها رفت و آمد می کنند!
در هیئت ها زنجیر می زنند!
اما در نوجوانی ریزش می کنند!
و همه آن خاطرات کودکی را
از مسجد آمدن تا زنجیر زدن را
یک دیوانگی می پندارند!
#آخوند_بی_هنر
چه بسیارند
آخوند هایی که ذهن خود را انباری انباشته از علم کرده اند.
ولی دردی را دوا نمی کنند!
نه روشی بلدند نه فنی یاد گرفته اند که کلام و عملشان را به مردم برسانند
علمشان گندیده است!
وقتی هم این عالمان بی هنر حرف می زنند
پا منبری ها یا خواب اند یا مشغول صحبت اند یا سرگرم بازی اند!
مقصر پامنبری ها هستند یا شمایی که روش ها و فنون را رها کرده اید و خود را بی هنر بار آورده اید.
✍محمد مهدی پیری
امام علی علیه السلام فرمود:
زبانت همان را میخواهد که عادتش داده ای!
نفس و روح تو همان را تقاضا می کند که دمساز و مأنوسش کرده ای؛
غررالحکم
دقت کردین!
همه کارمون شده پُز دادن و چشم هم چشی!
یخورده برای خودت باش!
درس میخونیم برای پز دادن
کتاب می خونیم برای قُپی
سر کار می ریم برای ...
و ...
وَمَا تَوفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وَإِلَيهِ أُنِيبُ
(٨٨ هود)
و توفيق من جز به[فضل و خواست] خداوند نيست؛
بر او توكل كردم و به سوی او بازمى گردم❤️
هدایت شده از استاد علی صفایی حائری
🌄هدف این نیست که مردم خوب بشوند بل هدف این است که...
❞ عینصاد
📚 #مسئولیت_سازندگی | ص ۲۰۹
#️⃣ #عکس #عکس_نوشته #امامت
▫️@einsad
#دزدی_آخوند_یا...
آخوند منبری بودم؛
در ماه رمضان برای تبلیغ وارد روستایی شدم؛
از آنجا که آن روستا خانه ای نداشت تا من در آن اقامت کنم؛ هر شب مهمان یکی از خانواده های روستا بودم؛
یک شب منزل یک زن و شوهر جوان دعوت شدم؛
افطار کردم. باد شدیدی می وزید ....
ماجرا به همین خوشی گذشت تا سال بعد هم مهمان همین روستا بودم آن زن و شوهر مرا دوباره دعوت کردند؛
بعد از افطار گفتند: حاج آقا راستش پارسال که آمدید ما مقداری پول روی قرآن جلوی پنجره گذاشته بودیم!
اما وقتی شما رفتید اثری از آن پول ها نبود؛
گفتم: یادتان هست که باد شدیدی می آمد؟
گفتند: بله یادمان است!
ادامه دادم : پنجره خانه باز بود و باد پول ها را در خانه پخش و پهن کرد.
من پول ها را جمع کردم و بین قرآن گذاشتم تا از باد در امان باشند!
مرد خانواده قرآن را باز کرد و دید پول ها دست نخورده بین قرآن است!
گفتم: صد افسوس!
گفتند: چرا!؟
گفتم از رمضان سال گذشته تا الان دست به قرآن هم نزده اید چه برسد به اینکه لایِ آن را باز کنید؛
✍محمد مهدی پیری
هدایت شده از نو+جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تماشایی | محکم باش!
🤔 از کجا بفهمیم به اندازه کافی در مقابل گناهان سخت شدهایم؟
🍃 #درس_اخلاق_آقا
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei