eitaa logo
نوشته های یک طلبه
370 دنبال‌کننده
705 عکس
178 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست تو کسی است که تو را برای خودت می خواهد. دشمن تو کسی است که تو را برای خودش می خواهد. انسان عاشق خدا، خودش و دیگران و همه هستی را برای خدا می خواهد. در این مرحله انسان به اخلاص می رسد
به نام خدا دنبال نصيحت و پند بودم. پیش یک بزرگ مردی رفتم! با صدای آرام گفتم استاد نصیحتی بفرمایید! زیر چشمی نگاهی حواله ام کرد. کمی ترسیدم! نکند چشم برزخی داشته باشد و نامه اعمالم را از با بسم الله تا نون پایان زیر و رو کرده باشد. گفت: گدا باش! گفتم شاید درست نفهمیده باشم دوباره گفتم نصیحت بفرمایید؛ ابرو هایش دَرهم فرو برد و گفت: چندبار بگویم! گدا و بخیل باش! باخودم گفتم: چون قافیه به تنگ آید شاعر به جفنگ آید. این همه علما می گویند. بخشنده باشید حالا این مرد می گوید گدا باش.! انگار ذهن خوان بود. گفت: منظورم این نیست که در خرج کردن پول و مال گدا باشی! نه؛ در خرج کردن عمرت گدا باش! نگذار مفت مفت عمرت به فنا برود. بخیل باش در صرف کردن عمرت. جایی این گوهر را خرج کن که سود کنی و به دست بیاوری، نه حسرت بخوری! محمد مهدی پیری؛ میم، پ هشتم فرودین ماه ۱۴۰۲
الگوی تو کدوم ها هستن؟ خودت انتخاب کن! یادت باشه یکی از کار های دشمن همینه! الگوی های پوچ رو نشون میده! دنبال کسایی باش که تو رو رشد بدن❤️ @doctormimp
قسمت ما که نشدکرب و بلایت عرفه
اربعین کاش به دیدار تو نائل بشویم❤️‍🩹❤️‍🔥
نوشته های یک طلبه
منظور از الگوی پوچ یعنی: انسان هایی رو برای ما بزرگ کنند که معروفیت و شهرت اون ها بخاطر هنر و استعدادشان هست! نه به خاطر انسانیت و معرفت و جان فشانی و ایثارشون و اخلاصشون! ما نمی گیم فوتبالیست خوب نداریم! امّا هیچ وقت برای ما الگو نیستند! چون چیزی ندارند که الگو باشند😐 الگو کسیه که برای مردم برای خدا برای ناموس برای اهداف مقدس مثل دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها جون و وجودش رو فدا کرده باشه! تا من و تویی بتونیم راحت زندگی کنیم حالا مسی و نیمار و لوناردو و... کی این کار ها رو کردن؟ که(شاید) اصلا ما رو قبول هم نداشته باشند! شهدا کجا و چهار تا بی سر و پا کجا
چه زیباست❤️ این جمله برایم ای یوسف فاطمه❤️‍🔥 اسمت محمد، لقبت مهدی دوستت دارم محمد مهدی🥰
وَ قَالَ علي علیه السلام اَللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ امام علی فرمود: زبان تربيت نشده، درنده‌اى است كه اگر رهايش كنى مى‌گزد. هست! یا هرچی یا می خواد میگیم! از شیعه بودن یه مشت ادعا هستیم! و بسته! پای عمل به روایات که پیش میاد کافر می‌شیم!
مواظب باشیم! بخاطر و گروهی و ای رو فدا و رها نکنیم. چه بسا تصمیمی که موجب اندوه در آینده شود‌!
در شهرستانی کوچک و کم جمعیت به دنیا آمدم. با بازی های محلی و سرگرمی های کودکانه دوران کودکی را پشت سر می گذاشتم. از گِل بازی و دزد و پلیس گرفته تا با آجر خانه های نمیه ساز کوچه مان، خانه ساختن و تیله بازی و کارتُگ! از همان دوران کودکی نسبت به بچه های شهر های بزرگ که بهشان می گفتیم: بچه تِروونی! دید خاصی داشتم! بزرگ تر که شدم و وارد دوران بلوغ شدم این دید و حس در من تقویت شد!
غرق تفکر می شدم تا جایی که توی رختخواب بجای گوسفند شمردن با خودم می گفتم: اگر می خواهی به جایی برسی باید در شهر های بزرگ و پیشرفته باشی! اگر می خواهی پیشرفته باشی باید در پایتخت زندگی کنی! ببین این بچه تروونی ها نصف تو هستند به کجا ها که نرسیدند! خلاصه آنقدر این طرز فکر را بالا پایین می‌کردم که بعضی وقت ها خواب زندگی در تهران و شهر های بزرگ را می دیدم. آرزو شده بود برایم! طبق فکر های خود بافته ام طبیعی بود این قصد مهاجرت! چون در یک شهرستان کوچک بزرگ شدن محال بود.
یک حساب و کتاب کوچک کردم! و کمی هم مطالعه کردم! بهتر بگویم بزرگ تر که شدم؛ به احمقانه بودن دیدگاه و نظرم که می گفتم می خواهی به جایی برسی! باید در جای بزرگ و پر امکانات باشی پی بردم! اتفاقاً نتیجه برعکس هم گرفتم: بزرگ شدن و به جایی رسیدن در جا های کم امکانات بیشتر رخ می دهد! مگر برای به جایی رسیدن و فرد بزرگی شدن برای نفع رساندن! به شهر و مکان انسان بستگی دارد! قبول داشتن نظر دوران بچگی من یک دیوانگی است! علت چیز دیگری است!
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم! یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم! راستی راستی که من چقدر پرت بودم! این تلاش و سعی و پشتکار است که تو را به جایی می رساند! به قول بزرگان این عمل و سعی است که تو را به جایی می رساند! نه افتخار خاندان‌ و مکانی در آن هستی! بچه شهرستان باشی یا بچه تروونی! آخرش نون تلاش و کوشش خودت را می خوری! مکن ز عرصه شکایت که در طریق ادب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید. محمد مهدی پیری؛ میم پ
یک ساعت یک روز یک هفته یک ماه یک سال یک دهه اینها زمان هایی بود که به سرعت برایت گذشت!⏰ هیچ وقت هم بر نمی گردند. همان طور که هیچ کلاس اولی به مهدکودک بر نمی گردد!🙃 این تو هستی که می توانی این روز هایی که به سرعت برق و باد در حال رفتن هستند را آباد کنی! و باز هم خود تویی که می توانی این فرصت های طلایی را ویران کنی! و زیر قیمت آن ها را به آتش بکشی🔥 و هنگامی پایت لب گور است حسرت از دست دادن آنها را بخوری! محمد مهدی پیری @doctormimp
ان شاءالله قسمتمون بشه اربعین کربلا برای همه ۴۵ نفر اعضای کانال صلوات بفرس یه اتوبوس میشما!😊😁 البته اگه اعضا زیاد بشه؛ بقیه وسط اتوبوس بشینن😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁نتیجه ای که از این فیلم میگریم اینه که : هیچ وقت به آدم ها تکیه نکن! حتی اگه بگن مثل کوه پشتت هستند! اینقدر کوه هایی رو سراغ دارم که با یه بِشکن پودر شدن😁 تکیه گاه شخص دیگه هست؛ أُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ( غافر ٤٤) من كارم را به خدا وامى گذارم؛ @doctormimp
مگر دانش آموز مجبور است انرژی ذهن خود را برای محفوظاتی هدر بدهد که در یادداشت ها سالم تر و راحت تر حفظ شده اند. با اندکی تغییر
تاملی کنیم! مایی که عمری را داده ایم. به چه رسیده ایم ؟ با چه هدف هایی همراه بوده ایم؟ مگر می خواهیم در این دنیا چه کار کنیم! که از آن کوچ نکنیم!
راستی تصور مون از دنیا چه جوریه!🌱 تفریحگاه، گذرگاه، پرتگاه، خوابگاه، چَراگاه
از بالای قصر، قلمرو پادشاه منظره و جلوه ی دیگری داشت؛ وزیر کنارش ایستاده بود و حکومت وسیع پادشاه را مشاهده می کرد. پادشاه که از دیدن سرزمین هایش سر حال شده بود به وزیرش گفت: ((چقدر خوب بود که دنیا باقی می ماند و از ما جدا نمی شد !)) وزیر با لبخندی گفت: (( اگر دنیا از دیگران جدا نشده بود؛ به تو نمی رسید و در دست همان پادشاهان قبلی می ماند.)) ✍محمد مهدی پیری، میم پ ۱۲تیر۱۴۰۲ @doctormimp
نوشته های یک طلبه
#میگذرد از بالای قصر، قلمرو پادشاه منظره و جلوه ی دیگری داشت؛ وزیر کنارش ایستاده بود و حکومت وسیع
راستی که دنیا رفتنی و بی وفاست 🍃 امام علی علیه السلام: تعجب می کنم از کسی که مرگ را از یاد برده است! در حالی که مردگان را می بیند!(نهج‌البلاغه)🍁 راستی فکر کردیم یه روزی هم ما بر روی دوش های مردم گذاشته میشیم!⚰🪦
به کمک خدا می خوایم یه متن جنجالی و بحث بر انگیز رو به سبک رمان قعله حیوانات خلق کنیم ببینیم چی میشه! کارکتر ها طبق رمان، حیوان می باشند😁😊 خودتون دیگه اون رو با واقعیت جامعه انسانی تطبیق بدید!😊 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
سال تحصیلی آغاز شده است! اینجا مدرسه حیوانات است. هر روز صبح حیوانات با استعداد مزرعه در کلاس های مختلفی حاضر می شوند. مثل : کلاس آموزش حروف و کلمات کلاس دروس زندگی حیوانی کلاس قوانین حیوانی و..‌. این مدرسه دارای پنج معاون و یک مدیر و شش معلم می باشد! شعاری که مدیر و معاونان برای مدرسه حیوانات انتخاب کرده اند به این شرح است: درس را خوب بخوان نمره فقط یک عدد است! این شعار در همه جای مدرسه نوشته شده بود! علاوه بر این چند شعار دیگر هم به چشم می خورد از جمله مدیر و معاونان خاطر خواه و حامی دانش آموزان اند. هر روز صبح مدیر در صبحگاه حاضر می شد و ... ادامه دارد
نوشته های یک طلبه
#مدرسه_حیوانات سال تحصیلی آغاز شده است! اینجا مدرسه حیوانات است. هر روز صبح حیوانات با استعداد مزرع
هر روز صبح مدیر در صبحگاه حاضر می شد و سخنرانی می کرد. در حرف زدن دستی بر آتش داشت! به طوری که تمام حیوانات مجذوب گفته هایش می شدند؛ در آخر حرف هایش هم شعار مدرسه را بلند می گفت.خران و گوسفندان و مرغان شعار را تکرار می کردند؛ درس را خوب بخوان نمره یک عدد است اما دانش آموزان تیز هوش بی اعتنا بودند! بعد از مدیر معاون اول مدرسه حیوانات گزارش کار می داد. به حیوانات مژده اردو و مسافرت می داد و شرط حضور دانش آموزان را گرفتن نمره عالی گذاشته بود؛ در پایان معاون اول هم شعار را تکرار می کرد و خران با شور حالی دیگر شعار را تکرار می کردند! انگار تیتاپ خورده اند. اما به زودی گَند ماجرا بیرون آمد ادامه دارد...
انتقاد ها، نقطه ضعف ها را نشان می دهد! مشورت ها، طرح های اصلاحی را آشکار می‌کنند.
به طور عجیبی اسب سفید مزرعه که دانش آموز درس خوانی بود؛ نمره هایش افت شدیدی کرد؛ بدون اینکه تلاش و کوشش و درس خواندش افت کند؛ اسب سفید در اتاق معاون ایستاده بود! و بسیار عصبانی؛ اما معاون اول خوشحال بود از اینکه می تواند عقده هایش را خالی کند؛ شروع به حرف زدن کرد: ((خب اسب سفید، فکر کردی درس هایت را خوب بخوانی نمره های خوب هم می گیری! کور خواندی! اینجا من هستم که نمره می دهم؛ نه تو که نمره میگری! خیال کرده ای وقتی اعتراض می کنی به نوع سؤال در امتحان، من با کسی شوخی دارم! حالا این و تو این اعدادی که برایت ثبت کرده ام؛ خود دانی! بهتر است تا دیر نشده دست از این کار ها برداری!)) اسب سفید نگاهش را به شعار مدرسه که جلوی میز معاون نوشته بود دوخت؛ اسب سفید گفت:(( پس این شعار های چرت و پرت را از دیوار ها و اتاقتان پاک کنید! یک مشت حیوان بی مصرف در جا هایی نشسته‌ اند که حقشان نیست! مدرسه ای که حق اعتراض در آن نداشته باشی همان بهتر که اخراج شوی! )) معاون اَری زد و گفت: برو اخراجی!