eitaa logo
نوشته های یک طلبه
370 دنبال‌کننده
714 عکس
178 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های یک طلبه
#من_و_حاج_شیخ #قسمت_اول حسابی استرس گرفتم؛ جلوی استادی به این عظمت و ابهت حرف زدن خیلی هنر میخواهد
نمی دونم نظرتون در مورد آخوند ها چه جوریه! ولی این داستان واقعیه😁 از دستش ندید نکات نابی توش هست که اول خودم عاشق این حاج شیخ شدم❤️
آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان محبت با دشمنان مدارا
حکم بازی با پاسور و شرط بندی در بازی ها مطابق با فتوای رهبر معظم
نوشته های یک طلبه
#من_و_حاج_شیخ #قسمت_دوم استاد جلسه مهمی در دانشگاه داشتند؛ دوستم ماشین شیک مدل بالا داشت. گفتم با
بعد از اینکه مهمان هایش رفتند. رو کرد به من و گفت: اگر مهمانی برات اومد هیچ وقت نگو غذا خورده ای یانه! برو سفره رو بیار اگه سیر باشه نمیذاره پهن کنی اگه هم گرسنه باشه دیگه شرمنده نمیشه! حاج شیخ دوست نداشت در این حد هم کسی شرمنده شود. ادامه دارد...
ماجرای داستان نیست! سرگذشت استاد علی صفایی حائری هست به نقل یکی از شاگردانش البته به ادبیات بنده😊
یکی از طلبه ها آمد و گفت: حاج شیخ میخوام از حوزه برم بیرون! _ چرا؟ با ناراحتی گفت: وقتی مدرک دانشگاهی داشته باشم مردم بیشتر پای صحبتم می نشینند! حاج شیخ خندید و گفت: من مدرک کلاس ششم را گم کرده ام! تو حرف حساب داشته باش! گوش شنوا زیاد است. مردم حرف خوب می خواهند نه مدرک! آن طلبه حرف حاج شیخ را پشت گوش انداخت و به بهانه دانشگاه از طلبگی بیرون رفت. چند سال بعد او را کنار در وردی صحن حرم حضرت معصومه دیدم که دست فروشی می کرد و کفش می فروخت.
داستان عکس واره😉😁😂👇
نوشته های یک طلبه
#من_و_حاج_شیخ #قسمت_چهارم یکی از طلبه ها آمد و گفت: حاج شیخ میخوام از حوزه برم بیرون! _ چرا؟ با نا
آخر هر ماه قمری با حاج شیخ به مشهد می رفتیم. از حرم بیرون که آمدیم گفت: همون طور که جسم ما آلوده میشه و نیاز به حمام داره دل و روح ما هم کثیف میشه حرم پاک کننده آلودگی های قلب و روح انسان است.
یه جمع سالم! مسجد بدون جوون مثل جسم بدون روحه😁
فرزند شهید گفت: حاج قاسم توی زندگیش به جزئیات و نکات ریزی توجه می‌کرد که همین توجه به نکات ریز ایشون رو بالا آورد✅
راس میگه😁😂
یه مصاحبه کردم با یه کوهنورد داستان مرگ باری داره به زودی نوشته میشه ان شاءالله از دستش ندید عبرت خیلی توشه😁
! لقبی که دریای معنا در آن است؛ حضرت زهرا سلام الله علیها برای پدرش هم مادری کرد؛ روزت مبارک ای خانم زن های جهانیان؛
💠 جشن ۳۳ روزه قرآن 💠 دبستان پسرانه افشار ❤️ گرامیداشت حماسه ۹ دی ✅ بقعه متبرکه حوض عباس (ع) توی مراسم یه چند تا سوتی ناب دادم😂😂
دو نظام تربیتی عالی❤️❤️ آثارشان چقدر نزدیک بهم و کامل کننده یک دیگر اند؛ آنهایی که می‌گویند فقط آثار یک متفکر را بخوان! این نظر از ریشه غلط است❌ چه بسا دو نظریه پرداز در بسیاری از مسائل هم نظر باشند. چه بسا بتوان مسئله درست و درست تر را پیدا کرد؛ چه بسا بتوان با بررسی روش و نوع برخورد دو متفکر با مسائل، بهترین پاسخ ها را پیدا کرد.
در بحث و جدل به دنبال این هستی تا حرف خودت را به کرسی بنشانی ولی در گفتگو به دنبال این هستی که حقیقت را روشن کنی
ببین ما از مرحله بزنی می خوری رد شدیم.  تغییر کرده. تا حالا اونا می زدن ما انتقام می گرفتیم حالا ما می زنیم اونا دارن انتقام میگیرن! صد تا زدیم دو تا رو جواب دادن. این خیلی مهمه که رو درست ببینیم و داشته باشیم! ✍حامد کمالی
نوشته های یک طلبه
یه مصاحبه کردم با یه کوهنورد داستان مرگ باری داره به زودی نوشته میشه ان شاءالله از دستش ندید عبرت خ
تا زمین حداکثر ده متر فاصله دارم؛ هوا گرم و آفتابی است. اگر چکش در برود هیچ اتفاقی برایم نمی افتد. پاهایم به اندازه کافی قوی هستند. این هشتمین قله ای است که فتح خواهم کرد. تا فتح قله فاصله کمی مانده؛ همین که خواستم کمی بالاتر بروم چکش در رفت و سقوط کردم. تصمیم گرفتم به حالت جفت پا سقوط کنم؛ می دانستم مشکلی پیش نمی آید، پشت ساق پاهایم به اندازه ران گاو ماهیچه داشت؛ همین که به زمین رسیدم؛ دو استخوان پاهایم از زانو زد بیرون! خون فوران می کرد؛ بی هوش شدم. ادامه دارد...