eitaa logo
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
222 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
379 فایل
سلام‌به‌دخترای‌بهشتی🥰 به‌کانال‌ما‌خوش‌آمدید💫🧕 امیدوارم‌که‌با‌هم‌بتونیم‌یه‌دختر‌بهشتی‌کامل‌وبالغ‌بشیم‌💯✅ آیدی‌خادم‌کانال😁👇🏻 { hl } استیڪࢪامۅنھ↯↻ [ @stickertrnom ]
مشاهده در ایتا
دانلود
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ²⁰⁷ ↯↻ و خداي من داشت تازه می شد . جدید می شد . می شد همون خدایی که اگر گناه کردي می گه درهاي رحمت به روت بازه . همون خدایی که بی دلیل ، شاید حتی به حرمت دعا در حق دیگري ببخشه بنده ش رو. گاهی با یه خط قرآن می شه به خدا نزدیك شد و باهاش حرف زد و گاهی همون یه آیه می شه آب رو آتیش دلخوشیت . به قدري از خدا زده ت می کنه که دیگه دلت نمی خواد حتی اسمش رو بیاري . بستگی داره تو اون آیه رو چه جوري بخونی و بهش نگاه کنی! قرار نیست همه ي ادماي نماز خون روي زمین بشن زاهد و عابد راستگو و درستكار . مادر پویا هم نماز می خوند و اون ، پسرش بود. مادر امیرمهدي هم نماز می خونه و این شد پسرش. فرق هست بین پویا و امیرمهدي و امیرمهدي ها. تو دلم نالیدم " کاش خداي باورهاي امیرمهدي انقدر خشك نبود" و لبخند زدم به خدایی که من رو وادار کرد تا از امیرمهدي بگذرم . به حق ، خودش بهتر می دونست فرق هست بین عقاید ما. و تازه درك کردم حكمتش رو . و به این نتیجه رسیدم واقعاً خدا براي هر کاري حكمتی داره. *** یه کتلت برداشتم و گذاشتم الي نونم . بعد هم خیارشور و گوجه و کمی سس. مامان و بابا ، یك ساعتی می شد که افطار کرده بودن . و داشتیم دور هم شام می خوردیم . مثل هر سال یه روز زودتر از شروع ماه رمضون روزه گرفته بودن . خودشون که می گفتن پیشواز رفتن. من هم اصالً نمی فهمیدم اصل این پیشواز رفتن براي چیه ؟ شامم رو که خوردم رو به مامان گفتم. من – مرسی . دستت درد نكنه . خوشمزه بود . لطفاً براي سحر بیدارم کن. و از سر سفره بلند شدم. مامان مات و مبهوت نگاهم کرد و گفت. مامان – نوش جان ..... می خواي .... روزه بگیري ؟ سري تكون دادم..... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ²⁰⁸↯↻ ن – آره.......... و در جواب نگاه متعجبش لبخندي زدم. مامان ابرویی باال انداخت و گفت. مامان – چیزاي جدید می شنوم! من – بده ؟ دختر به این خوبی! مامان سري تكون داد. مامانبر منكرش لعنت. خندیدم و از آشپزخونه خارج شدم و خودم رو روي زمین جلوي تلویزیون ولو کردم. *** چشمام رو باز کردم . ساعت چند بود که آفتاب تا وسط اتاقم اومده بود ؟ نگاهی به ساعت انداختم . دوازده و نیم. زیاد خوابیده بودم. دلم مالش رفت . گرسنه بودم . می خواستم بلند شم و برم تو آشپزخونه تا چیزي بخورم که یادم افتاد روزه م. "وایی " از ته دلی گفتم. حاال هیچ روزي وقتی بیدار می شدم انقدر گرسنه نبودما ! همین اولین روز روزه داري روده کوچیكه افتاده بود به جون روده بزرگه . احتماالً شكمم هم با آداب اسالم بیش از اندازه غریبه بود که داشت اعتراضش رو اینجوري نشون می داد! دستی بهش کشیدم و تشر زدم. من – خوب آروم بگیر دیگه . نمی شه چیزي خورد! ولی دست بردار که نبود . همچین صدا داد که دلم به حالش سوخت . انگار قحطی اومده بود. می خواستم دوباره یه چیزي بهش بگم که صداي زنگ موبایلم نذاشت. گوشی رو از روي میز کنار تخت برداشتم و نگاهش کردم. سمیرا!... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ²⁰⁹ ↯↻ با خوشحالی جواب دادم. من – سالم بچه پررو. سمیراسالم . ببین که به کی می گه پررو. من – من به تو می گم. سمیرا – تو که دیگه باید درست حرف بزنی! من – چرا ؟ مگه شاخ در آوردم ؟ سمیرا با لحن خاصی گفت. سمیرا – نه که با از ما بهترون می پري گفتم شاید اخالفتم شده شبیه اونا. متعجب گفتم. من – از ما بهترون ؟ خنده اي کرد. سمیرا – خبرا زود می سه. با نگرانی نشستم رو تخت. من – کدوم خبرا ؟ یعنی پویا چیزي گفته بود ؟ از دهن لقش چیزي بعید نبود! سمیرا – اینكه با این بچه مثبتا می پري . از دست رفتی مارال . این دیگه کیه انتخابش کردي ؟ خیلی بهتر از پویاست ؟ صادقانه گفتم. من – من کسی رو انتخاب نكردم سمیرا. سمیرا – پویا که می گفت خیلی ازش طرفداري می کنی! از دست پویا . معلوم نبود رفته چیا گفته بهشون. من – نمی دونم پویا چی گفته ولی بین من و اون شخص هیچی نیست. سمیرابینتون هیچی نیست و وسط پاساژ با هم حرف می زدین ؟ مطمئن بودم هر چی بگم باور نمی کنه . کسی که خودش هزار تا دوست پسر داشت عمراً اگر باور می کرد من بدون اینكه منظوري داشته باشم با کسی حرف بزنم... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ²¹⁰↯↻ کسی که خودش حرف زدنش با هر پسري با منظور بود می تونست قبول کنه من بی منظور با کسی حرف زدم ؟ و این حرف زدن هم از طرف خود پسر بوده ؟ من – چیز زیاد مهمی نبوده . باور کن. و سعی کردم با این حرفم بحث در این مورد رو تموم کنم. سمیرا – من که باور نمی کنم . تو که تازگیا مهمونیا رو خوب می پیچونی و نمیاي . حداقل یه روز بیا اینجا . هم ببینمت و هم بفهمم قضیه ي این پسره چیه! مهمونیا رو من پیچوندم ؟ کی که خودم خبر نداشتم ! فقط از دوتا مهمونی خبر داشتم . ارتباطم با بچه ها به اطر مهمونی نرفتن قطع شده بود . به لطف سمیرا من با بقیه ي بچه ها آشنا شده بودم . و تنها کسی که مهمونیا رو بهم خبر می داد سمیرا بود که اونم بعد از دوست شدنم با پویا عقب کشید و پویا شد وسیله ي ارتباطی من و اون مهمونیا. نخواستم در این باره حرفی بزنم و بحث رو ادامه بدم . گذاشتم تو این فكر بمونه که دارم می پیچونم و نمی خوام تو مهمونیا باشم . چون اگه می گفتم از بعضیاش خبر نداشتم ممكن بود دفعه ي بعد خودش بهم زنگ بزنه . و من براي نرفتن نتونم بهونه اي جور کنم ! من – باشه . یه روز میام. سمیرا – فردا منتظرتم . براي ناهار بیا. می خواستم قبول کنم که یادم افتاد می خوام روزه بگیرم. من – فردا میام ولی بعد از ناهار. سمیرا – تعارف می کنی ؟ من – نه . باور کن. سمیرا – باشه . فردا منتظرتم. خوشحال شدم که زود قانع شد. من – حتماً ..... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|°بِھ‌‌نٰام‌ِحٰاڪِمے‌ڪھ°| |°ڪھ‌اَگــࢪحُڪم‌ڪُنَد°| |°همھ‌مٰامَحڪۅمیــم°|
دعای_فرج📜 ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم... 🌺الهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ♥️وضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ 🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى ♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌺محَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ♥️وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌺عنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً 🌸كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا ♥️محَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ 🌺اكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌸 فاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ ♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌺ادْرِكْنى اَدرِکنی 🌸الساعه الساعه الساعه ♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) . . 🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خب‌یھ‌چاݪش‌میزاࢪم(: خب‌شما‌قࢪارھ‌یڪ‌متنے‌بࢪاے‌بھتࢪین‌ࢪفیقتۅن‌ بفرستید‌`بعد‌ازۅاڪنش‌اۅن‌یھ‌شات‌میفࢪستید~ حاݪا‌جملھ↯↻ [دࢪستھ‌یڪ‌ۅقتایےآدم‌هامجبۅࢪن‌ازعزیزاےدݪشۅن دۅࢪبمۅنن‌ۅݪےاین‌باعث‌نمےشھ‌ڪھ‌اۅنافࢪامۅش بشن‌یاࢪۅزهایےڪھ‌مختص‌اۅناست‌ࢪۅیادشۅن بࢪھ…(: خیݪےۅقتااین‌دۅࢪےهاباعث‌مےشھ‌بࢪاےهم‌عزیزتࢪ بشن‌ۅزمان‌هایےڪھ‌ڪناࢪهم‌هستن‌بیشتࢪازهࢪ ۅقت‌دیگھ‌اےتۅزندگیشۅن‌شادباشن…(: ࢪفیق‌ࢪۅزت‌مباࢪڪ!] آیدے‌بندھ↯↻ [ @OostadO19 ] چنلمۅنھ↯↻ [ @dogtaranbehsti ] خب‌زمانش‌تا‌شب‌هست(: بࢪندھ‌هم‌با‌قرعھ‌ڪشے‌انتخاب‌میشھ(: جایزش‌هم‌برندھ‌میفھمھ(: لطفا‌اسماتۅن‌زیࢪ‌عڪسا‌باشھ(:
【📲】⇉ •⋮❥ 【🌸】⇉ •⋮❥ 【🌸】⇉ •⋮❥ ………‹🍃🌺🍃›……… ………‹🍃🌺🍃›……… 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
🌺روز دختر مبارکت بانو 🌸پدر تو چه کوثری دارد 🌺بنویسید حضرت کاظم(ع) 🌸چه عزیزی چه دختری دارد (س) ✨💐 مبارک باد✨💐 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
روزمون مباررررک😍😇 𝓳𝓸𝓿𝓲𝓷↯ 《¤ … ➣‴@dogtaranbehsti‴↻ … ¤》