eitaa logo
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
226 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
379 فایل
سلام‌به‌دخترای‌بهشتی🥰 به‌کانال‌ما‌خوش‌آمدید💫🧕 امیدوارم‌که‌با‌هم‌بتونیم‌یه‌دختر‌بهشتی‌کامل‌وبالغ‌بشیم‌💯✅ آیدی‌خادم‌کانال😁👇🏻 { hl } استیڪࢪامۅنھ↯↻ [ @stickertrnom ]
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان زنگ استور؁😍❤️ امیدوارم استفاده کنید😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️⃟🌸 مفت‌نمۍارزھ‌اگہ‌توی‌مجازے، لبخند‌روی‌لباتہ‌ وواسہ‌مامانٺ‌اخم‌میڪنۍ... منتظرامام‌زماݩ"؏ـج"همچین‌ڪسۍ نیستآ! ڪسےڪہ‌ادعای‌شهادت‌میڪنۍ ومیگےشهادت‌آرزومہ، این‌ࢪسمش‌نیست🖐🏻 🌿|↫ 🙂|↫^^ 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
•. همیشه‌‌برای‌خدا‌بندھ‌باشید.. ڪه‌اگر‌این‌چنین‌شدبدانید☝️🏼° عاقبت‌همه‌ےِ‌شمابه‌خیر‌ختم‌مےشود..:) •. 🌱 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ خیلے قشنگہ بگن: " هموݩ کہ عاشق حسینه🤍 "‌ ؟! 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
🌸 براے"چـــادر" بایدبہ‌آسمان‌نگاہ‌ڪرد «آسمانے‌شدن»‌بهاء‌دارد یادت‌باشد «بهشت»‌رابہ‌بهاء‌میدهند نہ‌بہ‌بهانہ 𝓳𝓸𝓿𝓲𝓷↯ 《¤ … ➣‴@dogtaranbehsti‴↻ … ¤》
دلم اینجاست هرجایی که باشم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ✋🏼 𝓳𝓸𝓿𝓲𝓷↯ 《¤ … ➣‴@dogtaranbehsti‴↻ … ¤》
خب‌پیروزےمقتدرانھ‌بازیڪنان‌تیم‌ملےفۅتباݪ‌رو‌بھ‌همھ‌فوتباݪ‌دوستان‌تبریڪ‌میگم😃😁 ایران‌‌⇦ یڪ ∞ صفر ⇨عراق
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
خب‌پیروزےمقتدرانھ‌بازیڪنان‌تیم‌ملےفۅتباݪ‌رو‌بھ‌همھ‌فوتباݪ‌دوستان‌تبریڪ‌میگم😃😁 ایران‌‌⇦ یڪ ∞ صفر ⇨عرا
AUD-20210531-WA0142.mp3
3.42M
▷ ◉──────── 00:00 ♪ ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤㅤ▷ ؏ |•ایࢪان‌غزݪ‌باࢪان‌نفس‌طۅفان |•تویےتۅیگانھ‌وطن |•ایࢪان‌جاۅدان‌ایࢪان‌قھرمان |•ایࢪان‌خۅنھ‌بھشتےمن |•اےعشق‌یگانھ‌مࢪزبےڪࢪانھ 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی ‌
•🌻🌥• عشق‌آن‌دارم‌ڪه‌تا‌آید‌نفـس از‌جماݪ‌دلبـرم‌گویم‌فقط حـق‌پرستم،مقتدایم‌مهـدۍ‌است تا‌ابد‌ازسرورم‌گویم‌فقــط‌...😌♥️ 🍃 ✨ 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
'خدا چند گناه را نمےبخشد' ¹عمدا نماز نخواندن ²بہ ناحق آدمـ ڪشتن ³عقوق والدین ⁴آبرو بردن اینها انقدر نحسند ڪہ گاهے صاحبانشان موفق بہ توبہ نمےشوند.. 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۵۶↯↻ اتفاق شب قبل مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد . گرچه که تموم نمی خوایش رو دیده بودم و فقط به واسطه می بیدار شدن و اسم زیارت رفتن برای چند لحظه فراموشش کرده بودم . حالم گرفته شد . اون اتفاق چیزی نبود که بشه بهش فکر کرد و بی اهمیت از کنارش گذشت , حداقل اینکه هنوز برای من تازه و داغ بود و بی توجهی بهش دور از ذهن بود . آروم گفتم . من - تو هم فهمیدی پویا بوده ؟ رضوان - مهرداد ماشینش رو شناخته ، من – فکر کردم فقط خودم فهمیدم . رضوان - فکر می کنی مامان سعیده و بابا جمشيد نفهمیدن ؟ من - فهمیدن ؟ رضوان - بی شک . پس امکان نداشت بی تفاوت از کنار قضيه رد بشن و کاری نکنن . من - کاش می فهمیدن . رضوان ایرویی بالا انداخت . رضوان - مشکل فهمیدنشون نیست ، اینه که مدرکی ندارن که . و ثابت کنن چه کاری می خواسته انجام پذه + من - به کی ثابت کنن ؟ رضوان - خونواده ش ، قانون . من مامان و بابا چیززی گفتن ؟ رضوان - داشتن آروم با هم حرف میزدن . من فقط کلمه ی شکایت رو از بین حرفاشون شنیدم . من - از چی شکایت کنن ؟ می تونه تو دادگاه منکر هر کاری بشه . رضوان - ولی اگر مدرک داشتیم و شکایت می کردیم هم تاوان اون همه هول و سکته ی ناقص ما رو می داد و هم مطمئن می شدیم دیگه این کار رو تکرار نمی کنه . الان باید هر لحظه نگرانت باشیم .. من - نگران نباشین ، بلدم مواظب خودم باشم... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۵۷ ↯↻ رضوان - دیشبهه دیدیم چقدر مواظبي ! شونه ای بالا انداختم . من - حالا که اتفاقی نیفتاده . آهی کشید . رضوان - أره . البته به لطف نرگس و امیر مهدی و البته تغییر مسیر ماشین . من - چطور ؟ بلند شد و رو به روم دست به سینه ایستاد . رضوان - توکه مات و مبهوت ماشين پويا شده بودی , تکون هم نمی خوردی . ما هم دارشتيم جیغ می زدیم . مهرداد می خواست بیاد طرفت که دید اوتا لباست رو گرفتن کشیدن , برای همین کمی عقب کشیده شدی و ماشین هم به مقدار مسیرش رو کج کرد که بهت نخورد . کمکم کرده بودن ؟ یا بهتر بگم کمکم کرده بود ! اوتم کی ، امیرمهدی ! لبخندی روی لبام نشست . با توجه به اینکه می دونستم طرز فکر و اعتقاداتش چه جوریه اعتراف می کردم خیلی پیشرفت کرده ! لباسم رو گرفته و کشیده بود وای خدا ! امیر مهدی ای که تو هواپیمای سقوط کرده حتی حاضر نبود لباسم رو بگیره كجا و این امیر مهدی کجا ؟ برای خطر از سرم گذشته باید شکرانه می دادم با این پیشرفت قابل ملاحظه و دور از انتظار امیر مهدی ؟ رضوان - به چی می خندی ؟ لبخندم ناخواسته بیشتر شد . یعنی نمی دونست به چی فکر می کنم ؟ رضوان - مثل اینکه خوشت اومده طرف ، دست زده به لباست ؟ من - می شه نخندید ؟ رضوان - خداییش نه . من - من و این همه خوشبختی محاله .. رضوان – چیکار کردی این بنده ی خدا انقدر جهش داشته ؟... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۵۸ ↯↻ من - من که هیچی . ولی اتفاقات پیش اومده به شدت روش تأثیر داشته لبخندی زد . رضوان - به هر حال تو هم بی تأثیر نبودی . یه لحظه لبخندش جمع شد رضوان - اگر دیشب به البهام رو روی هم فشار دادم و سرم رو کج کردم . من - اگر دیشب مرده بودم الان به جای زیارت رفتن تو فکر مراسم کفن و دفنم بودین . اخمی کرد . رضوان – زبونت رو گاز بگیر . بعد خیره شد به زمین - رضوان - مرگ بهترین حالتش بود . من - مگه بدتر از مرگ هم هست ؟ رضوان - صد در صد . اگر ماشین می خورد بهت و پرة می کرد ، می افتادی رو ماشین دیگه و استخونات خرد می شد ؛ از درد و رنجش که بگذریم ، مشکلات نخاعی و شکستن گردن و کمرت فجیع ترین اتفاق ممکنه بود . نفسم تو سینه حبس شد راست می گفت . من در کمال سادگی فقط به مرگ فکر کرده بودم به اتفاق هایی که می تونست تموم زندگی من و اطرافیانم رو عوض کنه . اگر صدبار هم شکر خدا رو به جا می آوردم باز هم کم بود . دو بار من رو از بدترین حادثه ها بدون اینکه خراش کوچیکی هم بردارم نجات داده بود . اگر هر مشکلی که برام به وجود می اومد می شد باری روی زندگی پدر و مادرم . ممکن بود همه چیز به هم بریزه و اینجوری نشده بود ! یاد اون حرف امیرمهدی تو کوه افتادم که گفته بود " خدا اگر بخواد می تونه سلامتیمون رو بگیره و باید همیشه بایت سلامتیمون شکر گذارش باشیم . اره.. כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۵۹↯↻ جه سری بود که راه به راه ، داشتم به درستی حرفاش درباره ی خلا می رسیدم ؟ قرار بود به چی برسم ؟ به شناخت درست خدایا به شناخت درستی از افکار امیرمهدی ؟ رضوان - بلند شو دیگه , دیر می شه . متفکر نگاهش کردم و با تأخیر ، سری تکون دادم . * * * صدای هق هق مامان بلند بود . یک لحظه هم آروم نمی شد دوبار نماز شکر خونده بود و چند بار پول داخل ضریح انداخته بود . همه ش هم به شکرانه ی سلامتی من . وقتی بی قراریش و اون همه شکرش رو دیدم ، حس کردم اوضاع می تونست خیلی خراب تر از تصورات من باشد . " انقدر مامان " شکرت خدا " مفت که من هم به دنبالش چندین بار این جمله رو تکرار کردم . به سختی چادر رضوان رو روی سرم نگه داشته بودم . انگار هیچ كش چادری حاضر نبود روی سر من درست جا بیفته . دائم از پشت سرم جمع می شد و می پرید بالا . تا می اومدم دعا کنیم و به قول مامان حال عرفانی بهم دست بده با شل شدن چادر روی سرم از اون حال خوب جدا می شدم . در حال جدل یا کش چادر بودم که رضوان به دادم رسید . لبخندی زد و کش رو از داخل ، پشت سرم انداخت . و در حین کارش گفت . رضوان - برای خودت دعا کردی ؟ من - دعای چی ؟ رضوان - اینکه یه بخت خوب نصیبت کنه ! اونی که باهاش خوشبخت می شی و خود خدا راضيه , من - حتی اونی که بهش علاقه ای ندارم ؟ رضوان نگاه دوخت به چشمام رضوان - می خوای خوشبخت شی یا هر روزت رو با جنگ و جدل شب کنی ؟ من - هر کس دنبال خوشبختیه . ولی با کسی که دوسش داره . رضوان - و اگر بدونی با اون شخص به خوشبختی نمی رسی ؟ من - رضوان سخته بخوای بین قلب و عقلت یکی رو انتخاب کنی .... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۶۰↯↻ رضوان - از اون سخت تر ادامه دادن زندگی در شرایط بده ، تو جنگ و جدله . مطمئن باش اونی که ازدواج باهاش به صلاحت باشه بالاخره عاشقت می کنه . من - کی ؟ بعد از اینکه شب تو بغلش با یاد عشقت خوابیدی ؟ شماتت بار نگاهم کرد . رضوان - اگر به خدا اعتماد کنی خودش کارها رو درست می کنه و قبل از همین اتفاقی که می گی ، مهر شوهرت و به دلت می ندازه . نگاهش کردم . رضوان - بهش اعتماد کن . من - بهش اعتماد دارم ، به خصوص با این اتفاق هایی که تو این چند ماه اخیر افتاده . رضوان – أفرين . پس از بهترین رو طلب کن و راضی باش به رضای خودش . سری تکون دادم . بازم راست می گفت : مگه کار دیگه ای از دستم بر می اومد ؟ چندمین بار بود که می خواستم بهش اطمینان کنم و دلم می خواست مثل همیشه به بهترین وجه بهم جواب بده ؟ در یک تصمیم آنی ، رفتم مهری برداشتم و دو رکعت نماز حاجت خوندم و بعد ازش بهترین رو طلب کردم . و در آخر دعأم با حسرت گفتم " کاش امیر مهدی اون بهترین تو برای من بود .. کاش سرنوشت من و امیر مهدی برای ازدواج هم به هم گره می خورد . " با اینکه دلم ساز مخالف می زد ، با اینکه می دونستم به این راحتی نمی امیر مهدی رو فراموش کنم ، ولی زیر لب چند بار گفتم " راضیم به رضای خودت " * 1 * صبح ، مامان گفته بود روزه گرفن فقط امساک از خوردن نیست . باید همه ی وجودت روزه باشه و باید حواست به دستورهای خدا باشه و ازشون اطاعت کنی . پس تو جلسه می خواستگاریت باید حجاب داشته باشی شال طوسی روشنی روی سرم انداختم . و رو به روی اینه ایستادم تا طوری روی سرم درستش کنم که موهام معلوم نباشه . از اون کارای سخت بود تحمل شال برای چند ساعت اونم توی خونه . ولی خوب دلم نمی خواست وقتی دارم اون همه ساعت گرسنگی و تشنگی رو تحمل می کنیم روزه م مورد داشته باشه... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براے‌حمایتے‌داریم‌لیست‌تھیہ‌مے‌ڪنیم😃 آیدے‌چنݪاتونو‌بفࢪستید‌بہ‌آیدے‌بندھ↯↻ [ https://eitaa.com/OostadO19 ]
ݪینڪ‌ناشناسمۅنھ‌‌‌↯↻ [ http://unknownchat.b6b.ir/3087 ] چنݪ‌ناشناس‌ۅ‌شࢪۅطمۅنھ↯↻ ‌[ @OostadO ] آیدےبندھ↯↻ ‌[ @OostadO19 ]
|°بِھ‌‌نٰام‌ِحٰاڪِمے‌ڪھ°| |°ڪھ‌اَگــࢪحُڪم‌ڪُنَد°| |°همھ‌مٰامَحڪۅمیــم°|
دعای_فرج📜 ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم... 🌺الهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ♥️وضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ 🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى ♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌺محَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ♥️وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌺عنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً 🌸كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا ♥️محَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ 🌺اكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌸 فاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ ♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌺ادْرِكْنى اَدرِکنی 🌸الساعه الساعه الساعه ♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) . . 🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صحبت کنیم😂 خیلی وقت خاموش شدید روشن شید بابا😂😐 ݪینڪ‌ناشناسمۅنھ‌‌‌↯↻ [ http://unknownchat.b6b.ir/3087 ]