eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 🔴خداوند حجاب را از جنس محبت آفرید. 🔷شهید مطهری: آنان که زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمیگذارند. 🔷حجاب یعنی: دختر سیبی ست که باید از درخت سربلندی چیده شود، نه در پای علفهای هرز. 🔷حجاب یعنی: هنر پوشاندن، نه پوشیدنی که از نپوشیدن بدتر است. 🔷حجاب یعنی: دارای حریمی هستم که هر کسی به آن راه ندارد. 🔷حجاب یعنی: زاده ی عصر جاهلیت نیستم. (وَلَا تَبَرَّجُنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّة...۳۳/احزاب). 🔷حجاب یعنی: لایک ارزشمند خدا، نه لایک بی ارزش بَعضیا. 🔷حجاب یعنی: حاضر نیستم برای پرنگ شدن هزار رنگ شوم. 🔷حجاب یعنی: هر کسی لایق دیدن زیبایی های من نیست. 🔷حجاب یعنی: آزاد بودن از زندانی به نام: "نظر دیگران" 🔷حجاب یعنی : پوشاندن و نمایان نکردن تمام بدن! نه فقط سر. 🔷حجاب یعنی: بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا. 🔷حجاب یعنی: من انتخاب میکنم که تو چه ببینی. 🔷حجاب یعنی: زرهی در برابر چشمهای مریض. 🔷حجاب یعنی: یک پیله تا پروانه شدن. 🔷حجاب یعنی: احترام به حرمت های الهی. 🔷حجاب یعنی: طعمه هوسرانی کسی نیستم. 🔷حجاب یعنی: به جای شخص، شخصیت را دیدن. 🔷حجاب یعنی: من یک انسانم نه یک وسیله. 🔷حجاب یعنی:خون بهای شهیدان. 🔷حجاب یعنی: حفاظت از زیبایی. 🔷حجاب یعنی: حفاظت از امانت خدا. 🔷حجاب یعنی: نماد هویت انسانی. 🔷حجاب یعنی: صدفی بر گوهر وجود. 🔷حجاب یعنی: محتاج جلب توجه نیستم. 🔷حجاب یعنی: زن والاست نه کالا. 🔷حجاب یعنی: اثبات تقدس زن. 🔷حجاب یعنی: مراقبت از تقوا. 🔷حجاب یعنی: اعتماد به نفس. 🔷حجاب یعنی: مبارزه
آرامـش یعنـے قـایق زندگـیتان را دسـتـــ کـسـے بسپارید کہ‌ صـاحب سـاحل آرامـش اسـتـــ
📚 بالاخره آقاجان آمد ... من‌ومحمد‌با‌خوشحالی‌دویدیم‌ سمتش. باهم پرسیدیم‌آقاجون چی‌شد؟ آقاجو نگاه پرمحبتی‌ به ما انداخت‌وگفت: 《خدا یک پسر دیگه بهمون داده !.》 یک‌دفعه یخ کردم. بغض سنگینی در گلویم سنگینی می‌کرد. صدای محمد توی سرم میپیچید که با کنایه می‌گفت:《دلت بسوزه آمنه‌خانم!دیدی داداش شد.》باورم نمی‌شد رویای خواهر کوچکی‌ که در ذهنم ساخته بودم،خراب شده ... ✨به‌روایت‌خواهر‌شهید✨ |مجموعه‌کتاب‌های‌یک‌بغل‌گل‌سرخ‌: مدافعان‌شام| 🌸 شهیدمدافع‌حرم‌احمداعطایی‌ 🌸 ✨ به‌راویت‌خواهروهمسر ❤️🌱
•°. ع فرمودند: ثواب ۳۶۰۰ هزار ختم قرآن برای گوینده ذکر "یاعلی" تدارک دیده شده است! [بحارالانوار، جلد۴۱]
🍁🌾🌻🍂 🌾🌻🍂 🌻🍂 🍂 دلنوشته 🔴 تلنگر استاد دفتر را روی میز گذاشت...📖 +سعیدی.... حاضر🙋🏻‍♂ +محمدی...حاضر🙋🏻‍♂ +فرامرزی...حاضر🙋🏻‍♂ +مجاهد...حاضر🙋🏻‍♂ +حسینی...!!! +حسینی...!!!🤨 _استاد امروز هم غایبه... استاد نگاهی کرد...👀 _چهار روز هستش که حسینی نیومده...🤨 ازش خبر ندارین!؟🧐 بچه ها همگی سکوت کردند...🤐 استاد ناراحت شد...😔 سرخی گونه اش تا پیشانیش کشیده شد...😡 ناگهان فریاد زد...🤬 خجالت نمیکشید که چهار روز... چهار روز... از رفیقتون بی خبرین!؟😤 نگرانش نشدین!؟🤔😕 چهار روز بی خبر!!!؟ به شما هم میگن دوست!!!؟😏 رفیق...!؟😒 صد رحمت به دشمن...🤭 چشمهایمان‌به زمین دوخته‌شد... توان بالا آمدن نداشت... شرم و خجالت میسوزاندمان... اما واقعا... از حسینی چه خبر⁉️ محمد چهار روز نیامده!!! نگران شدیم... واقعا نگران...😰 استاد سکوت کرده بود... کتاب را ورق میزد...📖 زیر لب چه میگفت...خدا میداند! کار او به من هم سرایت کرد...🔗 الکی کتاب را ورق میزدم...📖 آشوبی در دل... نگرانی موج میزد... واقعا محمد کجاست⁉️ چه شده⁉️ چهار روز...‼️ چقدر بی فکرم...🤦🏻‍♂🤦🏻‍♀ لحظه ها به سکوت گذشت... با صدای استاد شکست... حسین ... امروز نوبت کنفرانس تو هست! منتظریم... فیشهای خلاصه کنفرانسم را برداشتم... بلند شدم... پای تخته رفتم...👨🏻‍🏫 بااجازه استاد...🙋🏻‍♂ با علامت سر ، اجازه داد... ذهنم ...🧠 قلبم...🧡 فکرم...🧠 روحم...👻 روانم... پیش محمد هست... چهار روز غیبت کرده!😞 کجاست!؟ چرا بی خبرم!؟ وای بر من... چطوری کنفرانس بدم!؟ چی بگم!!! با کدام زبان!؟ سرم را بالا آوردم... نگاهم به انتهای کلاس افتاد... به آن تابلوی خوشنویسی ... دلم دوباره لرزید... مثل همان لحظه ای که استاد فریاد زد... فیش های خلاصه را در دستم مچاله کردم... شروع کردم... بسم الله الرحمن الرحیم... بنده حقیر ... حسین ... دوست محمد هستم... کسی که چهار روز غایب است و از او بی خبریم... استاد با تعجب به من نگاه کرد... دقیقا عین نگاه همکلاسیها... آری ... من حسینم... دوست رفیق غایبمان... کسی که چهار روز غیبت کرده... و بخاطر بی خبری از اوموأخذه شدیم... شرمسارم...😓 خجالت زده ام...😢 حرفی ندارم‌که انقدر بی تفاوت... اشکهایم جاری شد...😭 بغض تارهای گلویم رازیر و بم میکرد...🥺 حرف زدن برایم‌سخت‌تر از نفس کشیدن در آب بود!!! به هر زحمتی بغض و اشکم را خوردم...😵 ادامه دادم... ممنونم استاد...🙏 که امروزبیدارمان کردی... بیدار از یک حقیقت تلخ... و یک خواب نه چندان شیرین!!! بیدار شدیم تا بفهمیم... چقدر زمان گذشته!؟ یک روز!!! نصف روز!!! یا مثل اصحاب کهف!!! که سیصد سال در خواب... و وقتی بیدار شدند که‌دیگر سکه آنها ... مال عهد دیگری بود... عهد دقیانوس!!!😏 امروز بیدار شدیم... و نمیدانیم چقدر خوابیدیم! چهار روز!!!؟ سیصد سال!!؟ بیشتر...!؟ آری خیلی بیشتر... ۱۱۸۷ سال در خواب هستیم!!! و کسی نبود که بر ما نهیب بزند!!! کسی نگفت که اگر محمدچهار روز غایب است... مهدی۱۱۸۷ سال است که غایب است!!! و کسی فریاد نزد... چطور از وی بی خبرید...⁉️ او که نه تنها دوست‌بلکه بهترین دوستمان... بلکه پدر مهربان... بلکه صاحب نفوس مان ... بلکه صاحب این زمان ... کسی ما را ملامت نکردکه خجالت نمیکشید...⁉️ شبها راحت میخوابیدو نمیدانید این غایب آیا به راحتی خوابیده است⁉️ یا تا صبح به درگاه الهی ندبه میکند...😇 که خدایا... شیعیان ما ... از اضافه طینت ما خلق شدند... به خاطر ما... به آبروی ما... غفلت آنها را ببخش...🤲 و چقدر نابرابر...⚖ که او بخاطر ما در زنجیر غیبت است...⛓ اما...❗️ من راحت میخوابم...‼️ و او نگران من بیدار... خودش گفته است... انا غیر مهملین لمراعاتکم... محال است که هوایتان رانداشته باشیم... و این بزرگترین غایب زندگیمان‌هرگز باعث نشد... که استاد مارا ملامت کندبه اندازه چهار روز غیبت دوستمان!!! دیگر قدرت مقابله با بغض نبود... مثل استاد... مثل بچه های کلاس... مثل تابلوی نستعلیق اخر کلاس... که با بغض ... اما مظلومانه.... نوشته اش را فریاد میزد.... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹