فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبھ با شهیدمدافع حرم آقامحمدهادے✨🌱
عشق قیمت نداره -سیدرضانریمانی @Modafe_isf.mp3
22.27M
▷ ●━━━━━──── ♪♥️
ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
+ #هندزفری دم دسته؟؟؟
-آسیدࢪضا😉
+عشققیمتنداره
هدیه به فرزندان شهدای مدافعحرم❤️
••••••••••
#برنامه
روز شنبه😌
📌تایم درس خواندن⬅️۶ساعت
📌تایم استفاده از فضای
مجازی ⬅️۱ساعت
📌نماز اول وقت ✨
📌زیارت عاشورا +دعای فرج 🌱
Ostad-Mahdi-Daneshmand-Darbareye-EmameZaman-Aj-1.mp3
3.85M
#منبر
📌#استاد_دانشمند
موضوع: ظهور آقامون🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 انسان با دیدن این چند ثانیه خنده، اشک میریزه!
خنده هایت دل میبرد...💔👑
______🌿✨
🔷🔹🔹
#طنـــــز_جبھـــــہ
♻️ دعای کمیـــــل
💠 ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﮐﻤﯿﻞ، ﭼﺮﺍﻏﺎﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ💡ﻣﺠﻠﺲ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ😭😭
🔸ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ : ﺍﺧﻮﯼ ﺑﻔﺮﻣﺎ ﻋﻄﺮ ﺑﺰﻥ، ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ😳✨
🔹– ﺍﺧﻪ ﺍﻻﻥ ﻭﻗﺘﺸﻪ⁉️ ﺑﺰﻥ ﺍﺧﻮﯼ، ﺑﻮ ﺑﺪ ﻣﯿﺪﯼ، ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﺠﻠﺴﻤﻮﻧﺎ😳😂😂 ﺑﺰﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ🍃✨
▫️ﺑﻌﺪ ﺩﻋﺎ ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻏﺎ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﻤﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻮﺩ🌚🌚 ﺗﻮ ﻋﻄﺮ ﺟﻮﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ‼️😃
⭕️ﺑﭽﻪﻫﺎ هم ﯾﻪ ﺟﺸﻦ ﭘﺘﻮﯼ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺮﺍﺵ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ…
▫️شاید این شب یکی از آخرین شبهای آن دلاوران بوده است که در کنار معنویت بودن کسانی که با مزاح و شوخی دیگران رو نیز به خنده وا میداشتند. 🍃✨
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
♥️🦋♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دل_بده ♡
فرازی از وصیت نامه شهید سیدمرتضی آوینی
با نوای : حاج میثم مطیعی ...
#شهید_آوینی🕊
#صرفاجهتاطلاع . .
اگرنــٰمازتانرامراقبتومحـٰافظتنڪنید
اگرمیلیـٰاردهاقطرهاشکهمبراۍسیدالشھدا بریزیددرآخرت شما
را نجات نمۍدهد . . .!📿
#آیتاللهبھجت
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جمله بود یادم نیس کجا خوندم
ولی خب خیلی دلم شیکست ..
نوشته بود :
« قدیما دعا میکردیم شهید شیم
الان دعا میکنیم آدم شیم ... »
نریمانی-ولادت-امام-حسن-عسکری-شور9801.mp3
25.23M
▷ ●━━━━━──── ♪♥️
ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
+ #هندزفری دم دسته؟؟؟
-آسیدࢪضا😉
+سامرایی ها دستا بالا🙌
امشب زبونم روی دور حسن حسنه😌
مشکـل اصلیمـون اینـہ
کـه جلـوۍ مـردم
شهیـد زنـدهایـم 🌿
امـا جلـوۍ خـــدا ...
لاالهالاالله :)! 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸اومده خدای دلبری... :)
🌸آقام امام عسکری...😁
میلاد با سعادت #امام_حسن_عسکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مولودی زیبای "تولد پدرت مبارک ، یا حجة بن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🌷ولادت با سعادت پدر بزرگوار #امام_زمان، #امام_حسن_عسکری علیه السلام مبارک
─═ 🍀🌸🍀═─
هرچندکهرسماستبگویند
تبریڪپسررابهپدرها
میلادِپدربرتومبـارڪ
ایآمدنت راسِخبرها♥️🌱
-ولادتتونمبارڪاقاجان😍
سلامرفقا✋🏻
اقوامیکیازاعضاحالشونبده
لطفابراشوندعاکنید
ازروتختبیمارستانبیانپایین 💔
یکصلواتهمبهنیتبرگشتنسلامتیشون
ختمکنید 🥀
اجرتونباسیدالشهدا🌱
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت9
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
داداش هم دستاشو گذاشت رو سرشو روۍ صندلے کنار اتاقے که رو دربش نوشته بود اتاق عمل نشست !
داشتم بهش نگاه میکردم چقدر بزرگتر شده بود ..
اشک تو چشمهاش جمع شده بود
سرشو تو دستهاش پنهان کرد تا غرور مردونهاش پیش خواهرۍ که حدود ¹ سال بود ندیده بودتش له نشه ..
خیلے دوستش داشتم .. خیلے زیاد
طورۍ که وقتی خونهام رو از خانواده جدا کردم چند باری خواستم براش زنگ بزنمو
حضورۍ ببینمش ..
اما میترسیدم !
میترسیدم ردم کنن چند بارۍ اقدام به برگشتن کردم ولے دوباره نظرم عوض شد
رفتم سمتش و کنارش رو صندلے نشستم با بغض کامل گفتم :
+الهے قربونت بشم چرا اینطورۍ میکنے چیزۍ نشده که !..
چیزۍ نگفت حتے نگام هم نکرد
کم نیاوردم ادامه دادم :+داداشے خوبے ؟
اینبار سرشو بلند کرد با دیدن چشم قرمزش دلم لرزید ..
سرمو انداختم پایین که گفت :_تو چے تو حالت خوبه ؟
+اوهوم _میتونے برام توضیح بدۍ دقیقا چیشده !
آب دهانمو قورت دادم :+داداش داشتم میرفتم ....
...
همه قضیه رو براش توضیح دادم به جز در مورد سازمان نمیخواستم بدونه میخوام برم تو سازمان کار کنم البته فکر نکنم استخدامم کنن اونا یکیو میخوان که مذهبے باشه ، چادرۍ باشه !
نمیدونستم این سوال رو بپرسم یا نه !
شاید داغش تازه میشد ولی باید میفهمیدم ..
در آخر با لکنت گفتم :+داداشے میتونم یه سوال ازت بپرسم ؟
نگام کرد و سرشو به نشانه تایید تکون داد
+تو این آقاۍ کرامتے رو از کجا میشناسے ؟
سوالے نگام کرد و ابروهاش رفت تو هم :_آیـه تو از ک..کجا میدونے که فامیلے این آقا کرامتےِ ؟
خراب کردم ...
چشم ازش برداشتم و سعے کردم چیزی نگم که بدتر بشه از یک طرف هم نمیخواستم دروغ بگم ..
+بعدا برات میگم .. اول جوابمو بده !
به رو به رو خیره شد :_حدودا یک هفته پیش به همراه بچههاۍ دانشگاهمون رفتیم شلمچه این آقا مجتبے هم اونجا بود . . .
خیلے اتفاقے با هم تو منطقهاۍ که بعضے ها در حال تفحص بودند رفیق شدیم
خودش هم همینکارو میکرد اما من لیاقت نداشتم
سر تا پاهاش خاکے بود هر چی بهش اصرار میکردم آقا برو لباسهاتو عوض کن
میگفت این خاک ها شفا بخشه .. چرا عوض کنم !
توۍ یک هفته ...
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت10
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
توۍ یک هفتهاۍ که اونجا بودیم بهترین روزهامونو با هم و البته با شهدا گذروندیم و خیلے بهم وابسته شدیم طورۍ که دم آخرۍ دل کندن برامون سخت بود ...
کاش میتونستیم هیچ وقت برنگردیم ..
شمارمو گرفت و گفت همیشه با هم در ارتباط باشیم و اگر امکانش هست حضوری همو ببینیم
آخر هم گفت :_حیدر من تورو مثل برادر نداشتهام دوست دارم ...
نفس عمیقے کشیدم .. هعے .. پس همو میشناسن !
داشتم به این فکر میکردم چطورۍ انقدر اعتماد و اعتقادش به خدا زیاده حتے سر بلند نمیکنه تو چشم نامحرم نگاه کنه که صدای داداش باعث شد از این افکار بیام بیرون :_میگم آیـه ؟
+هوم ! _حالا تو بگو ایشون رو از کجا میشناسے ؟
مِن مِن کردم و گفتم :+ قبلا جایے دیده بودمشون اِ اِ ..
تا این کلمه رو که گفتم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون .. • اوف خدایا شکرت •
زودۍ بلند شدم و رفتم سمت دکتر :+ببخشید آقاۍ دکتر ، حالشون چطوره ؟
یه نگاه گذرایے بهم کرد و گفت :_شما باهاش نسبتے دارید ؟
آب دهنمو به سختے قورت دادم و گفتم :+خیر برادرم رفیقشون هستند ...
همانطور که آروم قدم بر میداشت گفت :_الان حالشون خوبه ولے باید ازشون مراقبت ویژه بشه چون اگه زخمشون عفونت کنه خیلے وضع خراب میشه تا چند ساعت دیگه هم به احتمال زیاد کسے رو نمیشناسند الان هم باید استراحت کنند ..
تندۍ گفتم :+میشه ببینیمشون ؟
مکث کرد و :_بله فقط نزارید زیاد صحبت کنن زیادم دورشون رو شلوغ نکنید ..
لبخندۍ زدم و گفتم :+بله چشم
برگشتم برم پیش حیدر تا بهش بگم ¡
که دیدم پشت من وایستاده خجل سرمو انداختم پایین و گفتم :+نمیخواۍ رفیقتو ببینے ؟!
……
﴿ مجتبے ﴾
چشمهام رو به سختے باز کردم تمام تنم درد میکرد انگار با چوب به تنم کوبیدن ¡
سر بلند کردم که بفهمم کجام !
وقتے بیمارستان رو دیدم تمام اتفاقات تو خیابون مثل فیلم برام تداعے شد ..
دوباره سرم رو گذاشتم رو بالشت . جون بلند شدن نداشتم .. چشمهامو بستم تا شاید خوابم ببره
که ناگهان در اتاق باز شد . چشمهام هنوز تار میدید !
یک آقایے بود اسممو صدا زد :...
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° #آیٰـھِ #قسمت10 ✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور توۍ یک هفتهاۍ
جبـرانے امروز 🍁
تقدیـم نگاهتـون 🌸