eitaa logo
دختران محجبه
949 دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
464 فایل
به کانال دختران محجبه خوش آمدید! لینک کانال شرایط دختران محجبه⇩ @conditionsdookhtaranehmohajjabe مدیران⇩ @Gomnam09 @e_m_t_r لینک پی‌ام ناشناس⇩ https://harfeto.timefriend.net/16921960135487 حرف‌هاتون⇩ @Unknown12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿♥️🌿 ♥️🌿 🌿 ‼️ 📚 ــــــــــــــــ يکي از بزرگترين رازها و ناشناختهترين پديدهها، مرگ است. ّ مرگ واقعيتي است غيرقابل انكار و آدمي از اولين روزهاي حيات فكري خويش، به تأمل در ماهيت مرگ پرداخته و اين كاوش همچنان ادامه دارد. اديان، به طرق مختلف سعي کردهاند که اين پديده را براي انسانها روشنتر سازند، اما براي دانشمندان، هنوز مرگ عرص هاي اسرارآميز است. ولي براي برخي انسانها اتفاقاتي رخ ميدهد كه اصطالحاً به آن اتفاق، تجربه نزديك به مرگ ميگويند. يعني خروج روح از كالبد مادي و گشت و گذار در عالم معني! آنچه در اين تجربهها روي ميدهد، سست شدن ارتباط روح و بدن مادي است که در پي ضعف اين رابطه، روح، آزادي مييابد و به مشاهداتي نائل ميشود كه پيش از آن برايش ميسر نبوده! در سالهاي اخير، نظر دانشمندان، به خصوص در كشورهاي غربي، به بررسي پديدهاي به نام تجربه هاي نزديک به مرگ جلب شده. حتماً داستانهايي را از کساني که از آستانه مرگ به زندگي برگشتهاند شنيده يا خواندهايد؟ ً مثال برخي دچار ايست قلبي شده و روحشان از بدن خارج گرديده و سپس در اثر يك اتفاق يا شوك، روح دوباره به بدن برميگردد. اين سؤالي است که براي بسياري مطرح است. تجربه هاي نزديک به مرگ (experience death Near )يا به طور مخفف NDE چيست؟ 1 .برخي كارشناسان، اين تجربهها را زائيدهي فعاليتهاي غيرطبيعي مغز در لحظات بحراني دانسته و يا آن را نتيجهي نرسيدن اکسيژن به مغز در اثر ايست قلبي و به همريختگي شيميايي مغز خواندهاند. در پاسخ به اين گروه بايد به اين واقعيت اشاره کرد که از نظر دانش پزشکي، مقدار فعاليت مغزي افراد را در هر لحظه ميتوان با نوار مغزي «اي اي جي» اندازهگيري کرد. بسياري افراد، در حالي تجربهي نزديک به مرگ داشتهاند که نوار مغزي آنها يک خط صاف را نشان ميداده! از نظر پزشکي، اين هنگامي اتفاق ميافتد که سلولهاي مغزي هيچ فعاليت الکتريکي ندارد. در چنين شرايطي مغز توانايي تشکيل فکر و ايجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت. 1 ،پزشک متخصص قلب در طول 20 سال به طور پيم ون لومنت علمي و با ديدي محققانه تعداد زيادي از بيماران را که دچار ايست قلبي شده بودند مورد بررسي قرار داد و نتايج آن را در سال 2001 در مجلهي علمي الست منتشر نمود. نتيجهي تحقيقات او نشان ميدهد که هيچ ارتباطي بين تجربههاي NDE و طول زمان ايست قلبي يا بيهوشي مريض، داروهاي استفاده شده، يا ترس قبلي شخص از مردن وجود ندارد. همچنين مطالعات نشان ميدهند که ارتباطي بين زمينه هاي فرهنگي شخص، نژاد، طبقه اجتماعي، تحصيالت و حتي آگاهي و اطلاع قبلي از اين پديده يا عدم آن، در اين تجربه ها وجود ندارد. ون لومنت از تحقيقات خود نتيجه گيري ميکند که ضمير يا روح ما بعد از مرگ باقي خواهد ماند. 2 .تعداد زيادي گزارش وجود دارد که در آن، تجربه کننده در حاليکه فاقد هرگونه عالئم حيات بوده، توانسته اتفاقاتي که در دنياي فيزيکي رخ مي ً داده، مثال فعاليتهاي پزشکان در اتاق بيمارستان بر روي بدن او يا حرفهاي اطرافيان را به طور دقيق، ديده و شنيده و بعد از احيا، آنها را با ذکر جزئيات بازگو کند! در کشور خودمان، بارها چنين اتفاقاتي افتاده است. حتي آنها، آنچه در فکر اطرافيان بوده را بيان کردهاند! يکي از مشهورترين 2 است. او در سال 1356 در سانحه موارد، مربوط به آقاي محمد زماني ً رانندگي از دنيا رفت. او عالئم حيات را کامال از دست داد، اما بعد از احيا و به هوش آمدن، توانسته بود جزئيات آنچه در سردخانه و اتاق عمل رخ داده را كامال دقيق براي پزشکان و پرستاران بازگو کند! گزارش ً هاي او با واقعيت کامال تطابق داشت و با اصول علمي که ما ميشناسيم قابل توجيه نبوده و نيست. او ميگويد در آن لحظات، با ديگران از طريق ضمير صحبت نموده؛ ولي بعد از مدتي به او گفته شد که بايد به بدن خود بازگردد. 3 .کساني که کور مادرزادبودهاند، توانستهاند در حين تجربهي خود به راحتي پيرامون خود را ببينند! 1 به گزارش زني در کتاب »حيات پس از زندگي« دکتر مودي که از بچگي کور بوده اشاره ميکند. وي بعد از احيا، جزئيات آنچه @dookhtaranehmohajjabe
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ "مدافع عــ♥️ــشق" ۳ روز می شد که محمد خونه نیومده بود. امروز سالگرد ازدواجمون بود. اولش ترسیدم و با خودم گفتم: نکنه فراموش کرده باشه؛ اما وقتی خوب فکر کردم، دیدم تو این چند سال، هیچ وقت فراموش نکرده. چند روز بود زیاد حالم خوب نبود. همش سرگیجه و سر درد داشتم. دیروز سرِ کارم، حالم بد شد. امروز قرار بود فاطمه (خواهر محمد) و همسرش و بچه هاشون بیان، تا محمدو غافلگیر کنیم. ساعت ۱۲ و نیم بود که برگشتم خونه. سرِ راه، کیکی رو که سفارش داده بودم رو گرفتم. یک هفته پیش که با محمد رفتیم بازار، وقتی داشت با تلفنش حرف می زد و حواسش نبود، رفتم تو یه مغازه ی انگشترفروشی و یه انگشتر عقیقِ قرمز که ذکرِ "یا علی" روش حک شده بود، رو انتخاب کردم و واسه محمد خریدم. خیلی ذوق داشتم. با کمک عزیز، خونه رو مرتب کردیم. یکم استراحت کردیم. ساعت ۴ و نیم بود که فاطمه اینا رسیدن. محمد هنوز نیومده بود. خواستم بهش زنگ بزنم؛ اما فکر کردم اگه خودش کاری نداشته باشه، میاد خونه و شاید اگه بهش زنگ بزنم، دیگه غافلگیر نشه. چراغا رو خاموش کرده بودیم و منتظرِ محمد بودیم. ساعت ۹ بود که صدایی از تو حیاط اومد. از پنجره نگاه کردم. محمد بود. چند بار من و عزیز رو صدا زد؛ اما جواب ندادیم تا نقشه خراب نشه. می دونستم حتما نگران شده؛ اما خب چاره ای نبود. باید غافلگیر می شد. در اتاق باز شد و محمد اومد تو... یهو چراغا روشن شد. فاطمه اینا هم اومده بودن. همه با هم گفتن: سوپرایز. خیلی شُکه شده بودم. با تعجب نگاشون می کردم. بعد از چند ثانیه، همه خندیدیم. امید و مهدی و زینب (بچه هایِ فاطمه) بدو بدو اومدن بغلم. محکم بغلِشون کردم و بوسیدَمِشون. بعدم با بقیه سلام و احوال پرسی کردم. بعد از شام، کلی با هم صحبت کردیم و با بچه هایِ فاطمه بازی کردم. بعد از خوردن ‌کیک، فاطمه اینا رفتن. عطیه مثلِ همیشه نبود. رنگش پریده بود. با نگرانی پرسیدم: عطیه جان، حالت خوبه؟ - آره. + مطمئنی؟ - آره، فقط یکم خستم. کادویی که واسش گرفته بودمو دادم بهش. + بفرمائید. - این چیه؟ + باز کن ببین چیه. کاغذ کادوشو باز کرد. بعدم درِ جعبه رو باز کرد. یه گردنبندِ فیروزه. خیلی خوشش اومد. ذوق زده گفت: وای... چه قشنگه... دستت درد نکنه... لبخندی زدم. + قابلتو نداره. - صبر کن، الان میام. رفت تو اتاق و با یه کادو برگشت. + بفرمائید. کاغذ کادوشو باز کردم. یه جعبه ی کوچیک بود. درِ جعبه رو باز کردم. یه انگشترِ قرمزِ عقیق، که روش ذکرِ "یا علی" حک شده بود. واقعا قشنگ بود. + ممنونم. چه با سلیقه. - خواهش می کنم. خیلی به دستت میاد. یکم با هم صحبت کردیم و بعدم خوابیدیم. صبح شد. از دیشب تو فکرِ عطییَم. رنگش پریده. صبح هم حالت تهوع داشت و حالش بد شد. خیلی نگرانش بودم. + عطیه جان... - جانم... + مطمئنی حالت خوبه؟ - آره. چطور؟ + آخه رنگت پریده. - چیزی نیست. یکم استراحت کنم، خوب میشم. داشتیم با هم حرف می زدیم که یهو حالش بد شد. سر درد و سر گیجه هم داشت. با کلی اصرار، بالاخره قبول کرد بریم بیمارستان. دکتر یه سری آزمایش و دارو براش نوشت. خیلی نگرانش بودم. منتظرِ جواب آزمایش بودیم که مسئول آزمایشگاه فامیلیِ عطیه رو صدا زد... حالم اصلا خوب نبود. داشتم با محمد حرف می زدم که دوباره حالم بد شد. سریع رفتم سرویس. صبح هم بعد از صبحانه، حالم بد شد و بالا آوردم. معدم خالیه خالی بود و می سوخت. سردرد و سرگیجه هم که اَمونمو بریده بود. با اصرارِ محمد، حاضر شدم و رفتیم بیمارستان. ۱۰ دقیقه بعد از آزمایش، مسئول آزمایشگاه که یه خانم تقریبا ۴۰ ساله بود، فامیلیمو صدا زد. - خانم محمدی. رفتم سمتش. + بله؟ به کاغذی که دستش بود نگاه کرد و گفت: جواب آزمایش شما... ادامه دارد... ✍🏻 به قلم: م. اسکینی کپی فقط با ذکر نام نویسنده و لینک کانال آزاد✅ پ.ن1: سالگرد ازدواجشون بود.😉 پ.ن2: جواب آزمایش عطیه چیه؟🤔 مشکلی داره؟😱 حدساتونو در ناشناس بگین.😉😊 لینک کانال👇🏻 @dookhtaranehmohajjabe
حجاب آرش راننده بودو متین هم کنارش نشسته بود ما ۳تا رفیق ها هم پشت بودیم سکوت عجیب در ماشین بود که با گذاشتن موزیک توسط آرش سکوت عجیب شکست ما دخترا هم زمان با موزیک می خوندیم و دست می زدیم تا اینکه رسیدیم به کافی شاپ بچه ها پیاده شدن و به در کافی شاپ هجوم بردیم هم زمان با رسیدن ما دختر خانم چادری هم رسید اما فک کنم مارو ندید چون سریع دستگیره ی در کافی شاپ رو گرفت هل داد به تو و رفت توی کافی شاپ هنوز قدم دوم رو می خواست برداره که آرش صدایش را پشت گلویش انداخت و گفت ؟؟؟؟ ادامه دارد........................