🔵خواهر نگو خار بگو!
#طنزیم_خاطرات_دربار ☺️
#قسمت_سیزدهم
#محمدرضا
من از همان دوران جنینی هم شانس نداشتم، این اشرف عرصه رحم مادر را بر من تنگ کرده بود! حتی از لگد زدن آزادانه به شکم مادر والا مقاممان هم محروم بودیم!
بعد از به دنیا آمدن هم همین ماجرا ها را با او داشتیم؛ "سرلاک" مان را بی اجازه بر میداشت و سر میکشید، یا پستونک مان را دهنی میکرد!
بزرگ هم که شدیم او دست از سر مان بر نداشت. بعد از تبعید پدر تاجدارمان که تازه میخواستیم از پادشاهی لذت برده و پای مان را در مملکت دراز کنیم، چپ و راست در امورات مملکت دخالت میکرد و نظرش را به من تحمیل مینمود: «این خواهر دوقلوی من در تمام عمرم خاری در چشم من بوده است.»
جز جیگر گرفته!
💢 نگاه جدی و طنز به تاریخ دو پهلوی در @dopahlavi