🍃🌹🍃
به #نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد،
یه #سجاده تو ماشین گذاشته بود
وقتایی که پشت فرمون بود و وقت #اذان میشد
#کنارخیابون پهن میکردند و نمازشون رو میخوندند.
🌷شهید مدافع حرم مصطفی بختی🌷
🍃| @dosteshahideman
🍃🍃
🍃🌹🍃
🍃🌹🌹🍃
🍃🌹🌹🌹🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#توبه_نامه📜
بیشک توجه به چند اشارهای که این #شهید در توبهنامهاش داشته است میتواند برای هریک از مردم، مسئولین و والدین تذکر باشد💥 تا بدانند چه تکلیفی دارند.
📌متن بخشهایی از صدای ضبط شده در این نوار کاست:
🔰پناه میبرم از این که...
⚜از این که حسد کردم...
⚜از این که #تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
⚜از این که زیبایی قلمم✍ را به رخ کسی کشیدم.
⚜از این که در غذا خوردن🍜 به یاد #فقیران نبودم.
⚜از این که #مرگ را فراموش کردم.
⚜از این که در راهت سستی و تنبلی کردم😞.
⚜از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده📛 آلودم.
⚜از این که در سطح پایین ترین #افرادجامعه زندگی نکردم.
⚜از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام✋ کنند.
⚜از این که شب بهر #نمازشب بیدار نشدم.
⚜از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود #خندهدارتر از همه هستم.
⚜از این که لحظهای به ابدی بودن دنیـ🌎ـا و تجملاتش فکر کردم.
⚜از این که در مقابل #متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، #متواضعتر نبودم❌.
⚜از این که شکمم سیر بود😋 و یاد #گرسنگان نبودم.
⚜از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلمـ❤️ گفت نفرمایید.
⚜از این که نشان دادم کارهای هستم، خدا کند که پست و مقام #پَستمان نکند.
⚜از این که ایمانم به بندهات بیشتر از #ایمانم به تو بود.
⚜از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که #تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظه تری😔.
⚜از این که در سخن گفتن و راه رفتن #ادای دیگران را درآوردم.
⚜از این که پولی بخشیدم 💰و دلم خواست از من تشکر کنند🙁.
⚜از این که از گفتن مطالب غیرلازم خودداری نکردم و #پرحرفی کردم.
⚜از این که کاری را که باید فی سبیلالله می کردم نفع شخصی مصلحت یا #رضایت_دیگران را نیز در نظر داشتم.
⚜از این که #نماز را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود،در نتیجه دچار شک در نماز⚠️ شدم.
⚜از این که بیدلیل خندیدم😄 و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را #مسخره کردم.
⚜از این که " #خدا_میبیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم.
⚜از این که کسی صدایم زد ⚡️اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم.
⚜از ... 😔.
و ...»
#شهید_علیـرضـا_محمودی_پارسا
✨| @dosteshahideman
✨🌹🍃
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_ابراهيم_طالشي🌹
تو بايد سرنوشت خويش را دست گيري
و با اراده خويش آسمان زندگيت
را نوراني گرداني و اين امر ممكن نيست
مگر اينكه عاشقانه و خالصانه #نماز را اقامه كني.
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊🕊🕊🕊
🕊🕊🕊
🕊🕊
🕊
#منش_شهدایے😍
🌞ظهر یک روز #شهید_بابایی آمد قرارگاه تا به اتفاق هم برای #نماز_جماعت به مسجد قرارگاه برویم.
ایشان #موی_سر خود را چون سربازان تراشیده و لباسی خاکی #بسیجی پوشیده بود.
🕌وقتی وارد #مسجد شدیم به ایشان اصرار کردم به #صف_اول نماز برویم ولی ایشان قبول نکرد و در همان میان ماندیم، چرا که ایشان سعی می کرد #ناشناخته بماند.
📿در #نماز حالات خاصی داشت مخصوصا در #قنوت. در برگشت از نماز رفتیم برای #نهار. اتفاقا نهار آن روز #کنسرو بود و #سفره_ساده ای پهن کرده بودند. ایشان صبر کرد و آخر از همه شروع به #غذا خوردن کرد.
✈ وی آنچنان رفتار می کرد که کسی پی نمی برد که با #فرمانده_عملیات_نیروی_هوایی_ارتش، #عباس_بابایی روبه روست. بیشتر وانمود می کرد که #یک_بسیجی است.
#شهید_عباس_بابایی🌷
🕊| @dosteshahideman
🕊🕊
🕊🕊🕊
🕊🕊🕊🕊
🕊🕊🕊🕊🕊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌺🌺🌺🍃
🍃🌺🌺🍃
🍃🌺🍃
🍃🍃
🍃
#عاشقانه😍
شب ڪہ پلڪ هام رفت روی هم ،
#حلقہ ام را در آورد .
براے #نماز ڪہ بیدار شدم ،
خندیـد و گفت : #خانوم اینجورے #وضو نگیریا ، #حلقت رو در بیار و دستت رو بشور ...
#دور_انگشتم ( زیر #حلقہ ) #نوشتہ_بود :
#دوستت_دارم .
گفتم : واے #سعید
من اینو چطورے #پاڪ_ڪنم ؟ 💓
#شهید_سعیــد_سامانلـو
#شهیــد_مدافـع_حـرم
🌺| @dosteshahideman
🍃
🍃🍃
🍃🌺🍃
🍃🌺🌺🍃
🍃🌺🌺🌺🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دوست شــ❤ـهـید من
#شهید_تورجی_زاده🌷 خدایا معیار سنجش اعمال، #خلوص است. من میدانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم #ا
خاطرات_شهدا 🌷
#راز_سه_شنبه_های_شهید_تورجی_زاده
🔰اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر🏕 فرماندهی ، #جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان #نیرو نمی خواهی⁉️
گفتم : تا ببینم کی باشه😊!
🔰گفت : #محمـــد_تــورجی ، گفتم این محمد آقا کی هست❓لبخندی زد و گفت : #خودم هستم☺️.نگاهی به او کردم👀 و گفتم : چیکار بلدی؟گفت: بعضی وقت ها می خونم🎤. گفتم اشکالی نداره ، #همین_الآن بخون!
🔰همانجا نشست و کمی #مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود👌. اشعاری در مورد #حضرت_زهـــــرا(سلام الله علیها) خواند.
🔰 #علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی #مسائل_سیاسی از گردان قبلی خارج شده.کمی که با او صحبت کردم👥 فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است✔️.
🔰گفتم : به یک #شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی📞 خودم باشی! قبول کرد و به #گردان ما ملحق شد.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم #بروم بین بقیه نیروها.
🔰گفتم : باشه اما باید #مسئول دسته شوی. قبول کرد✅. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.بچه ها خیلی دوستش داشتند💞. همیشه تعدادی از نیروها اطراف #محمـــد بودند.
🔰چند روز بعد گفتم محمـــد باید #معاون گروهان شوی.
قبول نمی کرد❌، با اسرار به من گفت: به شرطی که #سه_شنبه_ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!با تعجب گفتم: چطــور🤔؟
🔰با خنده گفت😅: جان آقای مسجدی #نپرس!
قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. #مدیریت محمد خیلی خوب بود👌. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید #مسئول گروهان بشی.
🔰رفت یکی از دوستان را #واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری😐!کمی فکر کرد💭 و گفت : قبول می کنم ، اما با همان #شرط قبلی!
🔰گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری⁉️ اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی #کجا_میری؟اصرار می کرد که نگوید. من هم #اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی.بالأخره گفت.
🔰حاجی تا زنده هستم به کسی نگو🚫، من سه شنبه ها از این جا می رم #مسجد_جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.با تعجب نگاهش می کردم😧. چیزی نگفتم.
🔰 بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری #دارخــوئیــن تا #جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز📿 امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب🌘 برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.سرش به شیشه بود. مشغول خواندن #نافله بود. قطرات اشک😭 از چشمانش جااری بود.
🔰در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار #14بار ماشین🚕 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم #نماز را خواندم و سریع برگشتم!
✍به روایت از همرزم شهید
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊
🌹🕊🌹
دوست شــ❤ـهـید من
از شب اول ازدواجمان براے #نماز بہ ڪمیل اقتدا ڪردم
همیشہ در سجده آخر براےمن دعا مےڪرد
بعد از نماز هم هر ڪدام تسبیحات بعد از نماز را با انگشتان دست یڪدیگر مےگفتیم☺️
آنقدر نماز خواندن هاے ڪمیل زیبا بود ڪہ دوست داشتم بنشینم وفقط تماشایش ڪنم
هربار براساس حال درونےاش سوره اے از قرآن را مےخواند
حالا ڪہ فڪر مےڪنم بیشتر از هرچیز #دلتنگ نماز خواندن هاے ڪمیل هستم.
#شهید_ڪمیل_قربانے 🌷
@Dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
ازدواجی که با وضو و ۲ رکعت نماز به سرانجام رسید. ✍روایتی از جلسه خواستگاری #شهید_حسن_باقری🌷 🌹| @d
🍃🌷🍃
#خاطرات_شهدایے😍
ازدواجی که با وضو و دو رکعت نماز به سرانجام رسید.
🔹اول #حسن خودش را معرفی کرد. بعد مسائل کلی مطرح شد و ایشان در همه حرف ها، تاکیدش روی مسائل #اخلاقی بود.
🔸یادم نمی رود؛ قبل از اینکه وارد این جلسه شوم، #وضو گرفتم و دو رکعت #نماز خواندم و گفتم: "خدایا خودت از #نیت من با خبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به سرانجام برسان.
🔹بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود: برای جلسه #خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به #خدا واگذار کردم.
#شهید_حسن_باقری🌷
شادی روحش #صلوات
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
#شهید_مرتضی_مطهری:
بپا داشتن #نماز غیر از خواندن نماز است.
یعنی نماز را جوری بخوانید که #حق نماز ادا بشود
☑️نماز با حضور #قلب
☑️نماز با #خشوع و #خضوع
☑️نماز با #تفکر
⇜این را می گویند #اقامه_نماز
#التماس_دعا
🕊| @dosteshahideman