#به_قلم_مخاطبین
سلام بر تو ای آیت بجا مانده ...
میخواهم کمی قلم بزنم برای تمام مظلومانی که تنها خداوند حامی آنان است و بس .
مظلوم میتواند یک بزرگمرد باشد مانند علی علیهم السلام و یا کشوری مانند ایران ،و حتی میتواند جنینی باشد در رحم مادری که قصد سقط آن را کرده است؛ مظلوم میتواند کودکی یمنی باشد که سالهاست با مبارزه قد کشیده و یا طفلی فلسطینی که اگر شصت و اندی سال پیش هم به دنیا آمده باشد ،تمام مبارزه و جنگ را با دو چشم خویش دیده است ،مظلوم میتواند یتیمی باشد که ناجوانمردانه پدرش را ترور کردند و یا حاجیی که در عرفات شهید کردند ،مظلوم میتواند جوانی باشد که با مقراض های زنان کوفی ،إربأ إربا شده و پدری مظلوم تر که حتی در میانه ی طوفان بلا ،مراقبه دارد بر رعایت کراهت تشییع فرزندش و برای همان ندا سر میدهد با دلی شکسته و کمری خمیده : جوانان بنی هاشم بیایید ،علی را بر در خیمه رسانید ...آری مظلوم میتواند شهید بهشتی باشد که مورد طعن و نفرین های ملت خود قرار گرفت ...مظلوم میتواند آن کسی باشد که هنوز ندای قرآن به گوشش نرسیده و نوای اسلام را نشنیده ...مظلوم میتواند ...
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند ....
و شاید مظلوم ،قلم من باشد که سواد ناچیز و فقر در کلمات من ،نمیتواند فریاد سکوتش را به گوش جان شما بسپارد اما مظلوم تر از واژگان « تر» من ، واژگان نور یک حاکم است .حاکمی که حتی در حکومت خویش مظلوم و غریب است. مظلوم خود خود خود مائیم که با ظلم بر نفس ،کاری کرده ایم که نه می بینیم نه می شنویم نه ادراک می کنیم و این علائم ممات است .چرا مرگ جسم را پایان زندگانی می دانید ،در صورتیکه آن آغاز حیاتی جاودانه ست ،باید جهل را مرگی بی پایان دانست که هر چه بر آن افزوده می گردد ،جان دادن روح را سهمگین تر میکند .
دلم برای خودمان میسوزد،از اینکه شعاع های نور خورشید ولایت در کلام ایشان جاری میگردد اما بر صفحه جان ما ،بر آیینه وجودمان منعکس نمیگردد .گویا تمام صفحه ی وجودی مان را زنگار گرفته که این چنین خموده و فارغ از حیاتیم .
گویی قبل ازآنکه مرگ به سراغمان بیاید ،مرده ایم و این مرگ چقدر درد دارد !
حال ما را تنها آنهایی ادراک میکنند که خود با دو چشم خویشتن ،دیدن که جانشان می رود .
الا انسان زمان کوچ باشد ،عبادت بی ولایت ،پوچ باشد ...
و آغاز حیات ما با « ولایت» معنا گرفت ،آنجا که خدا ولی شد و ما عبد .اما ازین دو واژه هم خدا را دزدیدند هم ولی را هم عبد بودن را ، درست مثل واژگان امام ،امت را . خوب می دانستند وقتی امت بشود ملت ،هندسه ی این نظم نوین جهانی بهم خواهد خورد و ازین جهان تنها دهکده ای باقی خواهد ماند که خان هایش پا بر گلوی رعیتش می فشارد تا رعیت همیشه رعیت بماند و خان همیشه خان .
اما یدالله فوق ایدیهم تمام مهندسی های آنان را بر هم زد چون باید آنچه را که « ولی» مقدر فرموده ،محقق شود و البته که عاشقی بها دارد و بهای آن از خویش گذشتن و به او متوجه شدن است .
این را عاشقان خووووب می فهمند ، که معشوق ،نمی پسندد عاشقش جز او را بپرستد و جز اویی را دلبری کند . حکایت ما و خدا نیز چنین بود ، اما خدا همان « معشوق مظلوم» دید از عاشقی صادقانه ی ما خبری نیست ،حال خودش جور عاشق و معشوقی ما را هم می کشد .راستی یادتان هست که گفتم حق مظلوم بعهده ی خداست ، بمیرم برای خدایی که خویش مظلوم است و مظلوم است و مظلوم .
قرار بود مخلوقاتش آیینه ی تمام نمای او باشند ،اما چه شد؟! می گویند بندگان خوب خدا از خدا بیشتر ارث میبرند خوبی هایش را ، راستی چقدر امامان ما بندگان خوب خدا هستند ! و چقدر بعضی ها مظلومیت را از خدا به ارث برده اند .
اگر اینطور باشد پس چقدر واژگان هم غریب و مظلومند ، واژگانی که آیات قرآن شدند ،نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و ...شدند .
و واژگانی که طرح کلی اندیشه اسلامی شدند ...
#حلقه_های_میانی
#غربت_واژگان_رهبری
#کتاب_طرح_کلی_اندیشه_اسلامی
#روشنا
#خانم_گلچین
🌺🌺🌺🌺
@eitaa.com/dr_fgarivani
https://ble.ir/dr_fgarivani
دکتر گریوانی
#بماند_به_یادگار چهارشنبه ای بود در ایام فاطمیه ،به انتهای روضه ی مادر .س. رسیدم اما به تأسی از
چندی نگذشت که نوبت منم شد و بعد ارائه کارت ویژه ورود به مراسم و تحویل امانات ،وارد بیت آقا شدیم .
تعدادی از بانوان بعد پذیرایی بر روی صندلی ها نشسته بودند ،عده ای برای دوستانشان نیز صندلی نگه داشته بودند. اما خب ،حتی اینکه کدام صندلی و در کدام ردیف بنشینی نیز قسمت است .
صندلیی که قسمت من بود ،سه ردیف بعد از خونواده شهدا و جایگاه مهمانان ویژه بود .
دقیقا روبروی جایگاه حضرت آقا ...
ساعت حدود ۷و نیم بود و باید تا زمان شروع برنامه صبوری میکردیم .
در این بین بعضی از دوستان از استانهای دیگر هم دیدم و دیداری تازه کردیم .
چشمها به ساعت و حرکت دقیقه ها ، کمکم حسینیه مملو از جمعیت شد ،با خانم دکتر در حال گفتگو بودیم که یهو حضرت آقا وارد شدند . گویا همه از هیبت این بزرگمرد متحیر مانده بودند و فراموششان شده بود که به رسم تمام دیدارها شعار سر بدهند .
به ساعت پشت دستم نگاهی انداختم ساعت ۹/۲۷ دقیقه بود ،یاد حضرت علامه مصباح افتادم که پسرش نقل میکرد پدرم همواره دو سه دقیقه قبل شروع کلاس در کلاس حاضر میشود .
« نظم» شاید همان حلقه ی گمشده ی تمام این آشفتگی های جهان باشد .
و اما ....
این بار چشمان بارانی من ،دل و زبان از من ربوده و فقققط میخواهم یک دل سیر تماشایشان کنم .
حضرت آقا بعد از ابراز لطف ،بر جایگاه نشستند و دیگران نیز .
مجری که مادر سه فرزند و شاعره نیز بود ،در رثای سردار دلها چند بیتی آقا را میهمان می کنند و آقاجانمان بعد قرائت از ایشان پرسید شعر از کی بوده ،وقتی متوجه شد این بانو خود سروده ،حضرت تحسینی کردند و حتی در حین سخنرانی باری دیگر شعر ایشان را مورد تحسین خویش قرار دادند
طبق برنامه باید خانم هایی که به نمایندگی انتخاب شده بودند ،مطالبات و راهکارهای خود را در حوزه زنان و خانواده ارائه دهند .
از خانم خانه دار تا حقوقدان حکومتی و .. بر سخنگاه حاضر شدند و مطالب را ارائه دادند .
دقایق طولانی گذشت ،کودکان خسته شده بودند ،جوانان گهگاهی جابجا میشدند و میانسالان و بزرگسالان نیز گهگاهی چرت کوتاهی میزدند و من در این میان ،اما برای آقایمان ( ماشاالله لاحول و لاقوة الا بالله ) میخوانم . چون با دقت و حوصله گوش می دهند ،بدون اینکه از خستگی پایی جابجا کنند . حتی گاهی یادداشت برداری نیز می کند .
ساعت حوالی ۱۱ بود و هنوز خانمها ارائه می دادند.همهمه ی کودکان خسته نیز به گوش می رسید ،مجری به آقا گفتند که اگر صلاح می دانید دو نفر دیگر که ذخیره بودند نیز حرف بزنند ،آقا بدون رودروایسی و با صراحت اما به همراه لبخند فرمودند نه صلاح نمیدونم ...
حضرت گویی حرف دل حضار را زده بودند که سالن را خوشحالی فرا گرفت .
ساعت ۱۱ بود که نوبت به آقا رسید .و ایشان چه زیبا و منظم و سنجیده مطالب را در حوزه مسائل مربوط به زنان و خانواده ،نقش زن و اهمیت حجاب و قانون مداری در خانواده را تبیین فرمودند .
در این میان کودکانی بودند که تازه خواندن و نوشتن یادگرفته بودند ،و با خودکار و برگه هایی که در حسینیه داده بودند ،جملاتی برای آقا می نوشتند و به خیال اینکه آقا از دور نیز میتوانند خط آنان را بخواند، هرچند برای دوربین های خانم ها و آقایان فیلمبردار سوژه های خوبی بود .
علیرضا کلاس اول است ،تازه میتواند بنویسد و بر روی کاغذ خواست بنویسد که :
« من امام خامنه ای را دوست دارم »
#دیدار_حضرت_ماه
#خانم_گلچین
#حلقه_های_میانی
#روشنا
🌺🌺🌺🌺
@eitaa.com/dr_fgarivani
https://ble.ir/dr_fgarivani
دکتر گریوانی
#به_قلم_مخاطبین
بین رفقای مذهبی زیاد شنیده میشد که برای کمک به ظهور حضرت .عج. چکار باید کرد ؟ آنهایی هم که پیر فعالیتهای مختلف بودند ، باز سوال داشتند که این فرمایش حضرت آقا مبنی بر حرکتهای عمومی و جریانهای حلقه های میانی را چطور میشه جریان سازی کرد و اصلا چطور باید تفهیم و اجرا کرد ...
امسال با عینک همین « جریانهای حلقه های میانی » به زیبایی های اربعین نگاه می کردم .
اینجا همه از هر قشر و ملیت و ذهنیتی آمده بودند و میزبانان با هر سن و سالی ، با هر آنچه داشتند ،با هر امکانات و استعدادی وسط میدان بودند ...
دخترکانی خودکار به دست ، مرا کنجکاو به دنبال خود کشاندند ، در تمام این سالهای پیاده روی ، اولین بار بود که دخترکان عراقی را خودکار به دست در بین جماعت می دیدم ،برایم جالب بود که بدانم با این امکان به ظاهر ساده ، قرار است چه کنند ؟!
رفتم نزدیک تر و با کمال تعجب دیدم ، بر کف دستان زوار ، اسامی اهلبیت علیهم السلام را می نگارند ..
زیبایی این صحنه ،به اندازه ی چند جلسه تبیین و گفتمان سازی جریانهای حلقه های میانی ، برابری میکرد .
به یاد اصحاب سیدالشهدا علیهم السلام افتادم ، به یاد « أسلم» که قصه گوی کودکان کاروان بود ، به یاد « جون » که شمشیر تیزکن یاران سیدالشهدا بود .... هر کسی با تمام توان و امکان خودش ، آمده بود برای نقش آفرینی .
حتی این کودکان با همین ابزار ساده ، با همین چند خط سواد ، آمده بودند برای حسین .علیهم السلام . قلم بزنند .
گویا صدای « هل من ناصر ینصرنی» حسین .ع. را از گهواره ها شنیده بودند که حال در این سن به یاری حسین زمان آمده بودند.
#ما_رأیت_الا_جمیلا
#اربعین_1402
#حرکت_عمومی
#خانم_گلچین
http://eitaa.com/dr_fgarivani
https://ble.ir/dr_fgarivani