eitaa logo
Dr.Mutter
42.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
825 ویدیو
2 فایل
مادر. دندانپزشک. ساکن آلمان. از واقعیات مینویسم... نشر مطالب فقط با ذکر منبع. راه ارتباطی: @dr_mutter پیام ها توسط ادمین پاسخ داده می‌شود. تعداد پیام ها خیلی بالاست ممنون که درک میکنید🌷 تبلیغات: https://eitaa.com/dr_mutter_werbung
مشاهده در ایتا
دانلود
17.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طنز نقد امیز ایتالیایی به حکم جدید دادگاه کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
ماجرای امشب خیلی طولانیه نمیدونم همه اش رو بگذارم یا نصفش رو فردا پست کنم؟🤔
خلاصه قبول شدم در رشته ای که بی نهایت دوستش داشتم، از دوران دانشجویی نگم که هر چقدر خوش بود سخت و پر فشار هم بود یادمه ترم اول دانشگاه مدام با خودم میگفتم کنکور( با اون همه عظمتش) پیش این درس های ترم یک دندانپزشکی هیچه واقعا دوران دانشجویی نسبتا بچه درس خون بودم یادمه بعد علوم پایه ( اول سال سوم) دانشکده میخواست یه جشنی برگزار کنه ازم پرسیدن تو هم میای گفتم احتمالا نه مسئول برگزاری گفت چی چی و نه تو شاگرد سوم کل دوره ای میخوایم بهت لوح بدیم و من این شکلی بودم😲 تا اون روز خودم نمیدونستم🤐 البته همه اینا تا قبل این بود که دچار دکتر ارنست بشم😁 هنوز دانشگاه تموم نشده بود که ناچار شدم کنار امتحان های سنگین ترم های اخر و پایانه نامه، فشرده شروع کنم به یادگرفتن زبان شیرین آلمانی🥴 دفاع کردم و اومدم آلمان ... سخت مشغول زبان خوندن بودم شرایط آسونی نبود همزمانی ازدواج و مهاجرت اصلا آسون نیست اونم در شرایطی که دکتر ارنست رزیدنت بودن و شبانه روز درگیر درس و کار و بیمارستان یادمه یه زمان هایی میشد که چند روز نمی تونستن بیان خونه. باهم قرار میزاشتیم یه کباب ترکی دم بیمارستانشون قد یه نهار خوردن می دیدمشون و برمیگشتم خونه غیر از درس و زبان سر کار هم میرفتم درد تنهایی و دوری، فشار کاری، سختی زبان یاد گرفتن و استرس امتحان های ارزشیابی حتی سختی گواهینامه گرفتن که خودش یه غولیه اینجا و اصلا شبیه ایران نیست، توصیف نکردنیه باید کشیده باشی تا درک کنی این وسط من دو تا بچه تقریبا پشت هم هم داشتم سعی کردم وقتم الکی نگذره. یادمه یه دوره ای بود که شرق آلمان زندگی میکردیم که خیلی ضد خارجی و محجبه ها هستن. مدرک اصلی زبان رو گرفته بودم، امتحان های ارزشیابی رو داده بودم اما کار پیدا نمیشد با چند نفر مشورت کردم بهم گفتن تو به عنوان پزشک خارجی با حجاب محاله شرق آلمان کار پیدا کنی ... مدتی گذشت و هرچی تلاش کردم دیدم نمیشه که نمیشه تصمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم و برم زبان رو ادامه بدم و مدرک C1 بگیرم تقریبا بالاترین مدرک زبانی هست که شما تو اروپا میتونید بگیرین C2هم وجود داره به ندرت که بیشتر برای افرادیه که میخوان ادبیات یک زبان رو بخونن و بعد تو دانشگاه ادبیات اون زبان رو ادامه بدن. مثل افرادی که تو ایران لیسانس ادبیات فارسی میگیرن خلاصه پیگیری کردم برای کلاس زبان، میدونستم زبان رو که بهتر کنم و مدرکش رو بگیرم شانس کار پیدا کردنم میره بالاتر تو چه شرایطی بودم؟ زهرا یاس یک سال و نیمه بود، محمد مهدی رو سه ماهه باردار بودم و دکتر ارنست برای کار رفته بودن یه ایالت دیگه و من به خاطر شرایط بارداری اسباب کشی نکرده بودم و این یعنی ایشون رو فقط بعضی آخر هفته ها میدیدم که کشیک نداشتن. جمعه شب میومدن و یکشنبه ظهر بر میگشتن کلاس رو ثبت نام کردم اینجا کلاس ها مثل ایران ترمی نیست سطحی هست یعنی کل سطح C1رو یکجا ثبت نام میکنی فکر کنم تو ایران معادل ده با دوازده ترم هست. شش ماه کلاس بود هر روز روزی پنج شش ساعت🤷🏻‍♀️🤐 کلاس رو در شرایطی ثبت نام کردم که دو سه روز بعد شروع میشد و من هیچ پرستاری برای دخترم نداشتم. ادامه دارد... کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
فقط خدا میدونه چه ها که بر من نگذشت! بعضی روزها از صبح که بیدار میشدم مشغول تلفن بودم تا یک نفر رو برای اون روز پیدا کنم . گاهی تا یه ساعت قبل کلاس هیچ کس رو نداشتم. وسط های دوره دو سه روزی مجبور شدم با بچه برم سر کلاس و خدا رو شکر مدیرمون قبول کرد چون من شاگرد اولش بودم و تو کل اون شش ماه فقط یه روز نرفتم سر کلاس چون پرستار نداشتم و زهرایاس اصلا همکاری نمیکرد. وسط اون همه کار ۴ روز تو هفته کلاس بازی مادر و کودک ثبت نام کرده بودم تا وقت مفیدی رو باهاش بگذرونم. برنامه روزانه ام اینجوری بود که صبح ها چهار و نیم، پنج بیدار میشدم و درس میخوندم تا حدود ۷. قبل هفت معمولا زهرایاس بیدار میشد دیگه درگیر صبحانه دادن و آماده کردن ساک نهار و حاضر کردنش میشدم و حدود نه و نیم میزدیم بیرون این مرحله از روز سخت ترین قسمت کارم بود. دست تنها بودن و فشار زندگی، سختی بارداری، فشار درسی و کارهای یه بچه یک ساله و ضعف جسمی خودم یه جوری بهم فشار اورده بود که مدام تپش قلب و تنگی نفس داشتم. گاهی حین پوشیدن مانتو باید از شدت تپش قلب چند دقیقه ای دراز میکشیدم و زهرایاس هم واقعا پر جنب و جوش بود و نگم دیگه براتون که این وقت روز گاهی به گریه میرسیدم از شدت اذیت های زهرایاس از خونه که میزدیم بیرون دیگه همه چیز خوب بود ده کلاسش شروع میشد تا یازده و نیم. قبل دوازده هم بچه رو تحویل پرستار میدادم و میرفتم سر کلاس چون پرستار ها رو کامل نمیشناختم بهشون میگفتم بیان تو همون فضای ازاد جلو کلاس بچه رو نگه دارن که خودم بتونم بین کلاسم بی خبر و با خبر بهشون سر بزنم یا گاهی تصویری زنگ میزدم بهشون خوبیش این بود که از این زمان سه ساعتش رو زهرایاس خواب بود تا حدود ۷ شب کلاس بودم و بعد بچه رو تحویل میگرفتم و میرفتم خونه. وقتی می رسیدم جنازه بودم رسما! شامم غالبا ماهی بود یا کنسروی یا از این فریزری ها که میذارن تو فر تا نماز میخوندم و پوشک بچه رو عوض میکردم اونم آماده بود و هول هول تو همون ماهی تابه با نون میخوردم و روی مبل بیهوش میشدم برای زهرایاس هم پهلوانان یا قصه های جزیره روشن میکردم تو تلوزیون بدون صدا البته که اون سر گرم باشه و من یکم استراحت کنم قبل ده بیدار میشدم زهرایاس رو میخوابوندم و خودم در حالیکه توان نداشتم بشینم نیمه درازکش و تکیه داده به مبل زبان میخوندم تا حدود دوازده شب و بعد هم خواب یادمه یه بار از شدت خستگی وسط تشهد نماز خوابم برده بود و کلی بعد بیدار شده بودم. تنگی نفس ها و تپش قلبم کارم رو رسوند به متخصص قلب، خدا رو شکر همه چیز سالم بود و دکتر بعد که کمی از برنامه روزانم اطلاع پیدا کرد گفت دختر خوب والا اگر تپش نداشتی جای شک و نگرانی داشت ولی اون روزا عجیب حالم خوب بود و چه کیفی میکردم از زبان خوندنم معلم بی نظیر و تیپیکال آلمانی داشتم که نظمش من رو مدهوش خودش کرده بود جوری بود که حتی وقتی رو تخته کلاس مطلبی رو مینوشت از قبل چک کرده بود از کجای تخته باید شروع کنه کجا بیاد خط پایین و چجوری فلش بزنه تا مطلب در محل مشخصی از تخته تموم بشه این نظم و دقت در تدریس و همراه با سواد عالیش اینقدری من رو جذب کرده بود که اون همه فشار درسی رو با عشق پدیرفته بودم نگاهش به من که می افتاد با خنده سرش رو میانداخت پایین خنده دار هم بودم والا صندلی اول می نشستم همون اول کار هم فلاسکم رو میگذاشتم روی میز با یه ظرف میوه قاچ شده و جعبه ساندویچ و مدام مشغول خوردن بودم🤣 باردار بودم خب! بعد یه اخلاقی هم داشتم اگر سوال میپرسید کسی جواب نمیداد من باید در هر شرایطی جواب میدادم وای یادمه یه بار یکی از هم کلاسیهام که ایرانی بود برگشت بهم گفت حداقل اونی که تو دهنت هست رو قورت بده بعد حرف بزن🤣🤣🤦🏻‍♀️ معلمون میگفت تو که انگار اومدی پیک نیک، راحت باش😁 حتی برای روز آزمون چون طبق قانون میتونیم فقط یه بطری شفاف نوشیدنی با حجم فکر کنم زیر ۲۵۰ سی سی با خودمون ببریم رفته بود با مسئولین آزمون صحبت کرده بود که من با خودم چندتا موز حداقل ببرم و بین امتحان بتونم ساندویچ بخورم🥴🤣 از فشار درسی همین رو بگم که ما سه نفر بودیم تو کلاس که همسرانمون پزشک بودن یکی همون اول های ترم انصراف داد چون باردار شده بود و می گفت نمی کشم دیگه. یکی وسطهای کلاس انصراف داد چون همسرش چند ماهی رفته بود شهر دیگه و این با دوتا بچه دبیرستانی تنها شده بود و میگفت نمیرسم بعد من با همسری که نبود و بچه یک سال و نیمه و بارداری سرتقانه ادامه میدادم امتحان دو هفته قبل از زایمانم بود از ۸ صبح تا ۵ عصر حدودا. تا حدود ۴ عصر کتبی بود و بعد شفاهی البته من اولین نفری بودم که امتحان شفاهی دادم بقیه که شاید تا ۷ اونجا بودن ادامه دارد... کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
در مورد کلیپ فقط چند نفری گفتن پخش نکنید، در شان شما نیست و .... اخه چی در شان من نیست؟ مگه من فیلم رو جهت سرگرمی برای شما گذاشتم؟ ببینین تو این کانال داریم در مورد مباحث اجتماعی مثبت و منفی غرب صحبت میکنیم. هدفمون هم اینه که بفهمیم و بدونیم ته این حقوق بشر و ازادی زنان به سبک غربی که تو این جنبش زن زندگی ازادی ازش دم میزدن چیه؟ و بتونیم برای نسل جوون اثباتش کنیم اگر من و شما برامون یه چیزی اظهر من الشمسه برای نوجوون و جوان امروزی اینطوری نیست سعی دارم مستند بهتون بگم خود مردم اینجا هم بعضا از وضع موجود راضی نیستن و کلیپ میسازن ضدش. خب اگر کلیپ رو نگذارم شما نمیپرسید کو سند این حرفت؟ اگر نمی‌پرسین هم اشتباه می کنین!! هر کسی تو این دنیا درهم و برهم رسانه حرف زد که نباید باور کنیم و این سند خواستن رو باید به نسل جوون یاد بدیم که خیلی ضعف دارن توش. ضمن اینکه این کلیپ فیلم واقعی که نیست برای نقد ساخته شده پس لمس و تعرضی اصلا نداره فقط اداست اونم با کلی سانسور!!! من این فیلم و مطلب رو میگذارم تا واقعیت غرب رو بفهمیم و بدونیم و اگر جایی لازم شد بتونیم مستند حرف بزنیم و دفاع کنیم. بدون اون کلیپ میشه به نظرتون؟ یکم افق نگاهمون رو به مسائل گسترش بدیم و گرنه از پس سوالات و دغدغه های نسل جوون بر نمیایم. امیدوارم تونسته باشم دلیل و هدف این کانال رو توضیح بدم. در نگاه حضرت مهدی باشید صلوات کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
داستان رو از قبل نوشته بودم یه دفعه پاک شد و مجبور شدم امشب بداهه دوباره بنویسم. برای همین اولش یکم اشکالات نگارشی داشت که الان دیگه اصلاح شده. قشنگ بیش از سه ساعته که درگیرم و من درونگرای کم حرف با این حجم از حرفی که امشب زدم و نوشتم احساس میکنم تا چند روز باید روزه سکوت بگیرم. چندتا اسکرین از نظراتتون میگذارم
🤣
دقت کنید این اتفاق تو مدرسه افتاده و به همین دلیل نوجوون خیلی خوب میتونه با خوندنش از آزادی غربی احساس انزجار کنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است و به رسم قدیم شهدا رو یاد کنیم حتی با یک صلوات کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
حالا یه دو روز اون انگیزه و انرژی هایی که گرفتین رو نگه دارین نرین سراغ درس و دانشگاه و ادامه تحصیل تا اخر داستان صبر کنین... خوبه که فردا جمعه است وگرنه این وضعی که من تو دایرکت می بینم همه فردا میرن کالاس و دانشگاه ثبت نام میکنن