eitaa logo
هامون
43.5هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
793 ویدیو
43 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
مار بود که شهر رُم را از بیماری طاعون نجات داد و به پاس این کار او، سر راهش جام شرابی نهادند تا از آن بنوشد و از آن پس مار نماد بهداشت و نماد داروخانه ها شد. 📗 @e_adab
یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ، تعریف کرده است که : روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد؛ او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم، مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن طرفتر، در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد، به او نزدیک شدم و پرسیدم: «مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟» نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: «من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.» 📗 @e_adab
کسانی که بی‌پروا و شجاع بودند پیش از آنکه بتوانند ««« ژن »»» خود را به نسل بعد منتقل کنند کشته شدند؛ باقی افراد یعنی ترسوها و ملاحظه‌کارها زنده ماندند ما نوادگان آن‌هاییم! #رولف_دوبلی پ‌.ن: تعریف درست ژن خوب ...... قابل تامل ! 📗 @e_adab
نقل است بایزید بسطامی که چون مادرش به دبیرستان فرستاد، چون به سورة لقمان رسید، و به این آیت رسید ان اشکرلی و لوالدیک خدای می‌گوید مرا خدمت کن و شکر گوی، و مادر و پدر را خدمت کن و شکر گوی. استاد معنی این آیت می‌گفت. بایزید که آن بشنید بر دل او کار کرد. لوح بنهاد و گفت: استاد مرا دستوری ده تا به خانه روم و سخنی با مادر بگویم. بایزید به خانه آمد. مادر گفت: یا طیفور به چه آمدی؟ مگر هدیه ای آورده اند، یا عذری افتادست؟ گفت: نه که به آیتی رسیدم که حق می‌فرماید، ما را به خدمت خویش و خدمت تو. من در دو خانه کدخدایی نتوانم کرد. این آیت بر جان من آمده است. یا از خدایم در خواه تا همه آن تو باشم، و یا در کار خدایم کن تا همه با وی باشم. مادر گفت: ای پسر تو را در کار خدای کردم و حق خویشتن به تو بخشیدم. برو و خدا را باش. 📗 @e_adab
زندگی شوخی نیس جدی ام نیس مسخره است 📗 @e_adab
استغفار و توبه زيد شحام گويد: امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) در هر روز هفتاد بار طلب توبه از خدا مى كرد. عرض كردم : آيا آن حضرت اين جمله را مى فرمود: استغفر الله و اتوب اليه (طلب آمرزش از خدا مى كنم و به سوى او توبه و بازگشت مى نمايم ). فرمود: نه ، بلكه مى فرمود: و اتوب اليه (و بازگشت به سوى خدا مى كنم ). عرض كردم : رسول خدا (ص ) به سوى خدا بازگشت مى كرد، و ديگر از اين خط (به سوى انحراف ) باز نمى گشت ، ولى ما توبه مى كنيم و سپس توبه شكنى مى نمائيم ؟ فرمود: الله المستعان : از خدا بايد كمك جست ، او به كمك جويان مخلص ‍ كمك خواهد كرد. به عبارت روشنتر، اگر كسى نيت پاك و مخلص دارد و پيوندش با خداى بزرگ برقرار است ، در خط توبه خود استوار بوده ، و خداوند او را در اين استوارى يارى مينمايد: و نيز از سخنان امام صادق (ع ) است : براى هر دردى ، دوائى وجود دارد و دواى گناهان ، استغفار و طلب آمرزش (توبه ) از درگاه خدا است . 📗 @e_adab
من هیچگاه به کسانی که خودشان را دوست ندارند و به من می گویند دوستت دارم اعتماد نخواهم کرد. یک ضرب المثل آفریقایی هست که می‌گوید: مراقب باشید زمانی که یک فرد برهنه به شما پیراهن می دهد... مایا آنجلو 📗 @e_adab
هرکه عاشق نیست او را روز نیست هرکه را عشقست و سودا روز شد صبح را در کنج این خانه مجوی رو به بالا کن به بالا روز شد ... - مولانا ☀️ صبح بخیر 📗 @e_adab
برای از اول شروع کردن هیچوقت دیر نیست ... اگه دیروز خوشحال نبودی، امروز یه چیز متفاوت رو‌ امتحان کن. دست از تلاش نکش. یه کار بهتری بکن... 📗 @e_adab
📝 پره های بینی نویسنده: هومن محمد کرمی می‌دانستم دروغ می‌گوید، موقع دروغ گفتن نه پره‌های بینی‌اش، نه دستهایش و نه صدایش، هیچکدام نمی‌لرزید. خیلی قرص و محکم توی چشم‌هایم زل می‌زد و دروغش را می‌گفت. فرقی هم نمی‌کرد درباره زنی که با او توی خیابان دیده بودند، بپرسم یا آن تکه تریاک سیاه توی جیبش که موقع ریختن لباسهایش توی لباسشویی پیدا کرده بودم. حتی آن روز هم که مأمور برق آمده بود تا کنتور را به خاطر بدهی قطع کند، و نمی‌دانست قبض پرداخت نشده با سه دوره بدهی قبلی، از کیفش بیرون افتاده و توی کناره مبل پیدایش کرده‌ام، به همان محکمی جلوی مأمور ایستاد و گفت قبض را پرداخت کرده‌ام و شما اشتباه می‌کنید. برعکس همه، موقع راست گفتن بود که آشفته می‌شد، دستش می‌لرزید، صدایش می‌لرزید و پره‌های دماغش باز و بسته می‌شد. نمی‌دانم شاید می‌ترسید حرف راستش را باور نکنم. اینها را از همان پانزده سال پیش که دیدمش فهمیدم. از همان اولین باری که تمام تنش می‌لرزید و پره‌های دماغش باز و بسته می‌شد. 📗 @e_adab
آن یار طلب کُن که تو را باشد و بَس معشوقه‌ی صدهزار کَس را چه کنی... ابوسعید_ابوالخیر 📗 @e_adab