eitaa logo
هامون
43.5هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
793 ویدیو
43 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل است بایزید بسطامی که چون مادرش به دبیرستان فرستاد، چون به سورة لقمان رسید، و به این آیت رسید ان اشکرلی و لوالدیک خدای می‌گوید مرا خدمت کن و شکر گوی، و مادر و پدر را خدمت کن و شکر گوی. استاد معنی این آیت می‌گفت. بایزید که آن بشنید بر دل او کار کرد. لوح بنهاد و گفت: استاد مرا دستوری ده تا به خانه روم و سخنی با مادر بگویم. بایزید به خانه آمد. مادر گفت: یا طیفور به چه آمدی؟ مگر هدیه ای آورده اند، یا عذری افتادست؟ گفت: نه که به آیتی رسیدم که حق می‌فرماید، ما را به خدمت خویش و خدمت تو. من در دو خانه کدخدایی نتوانم کرد. این آیت بر جان من آمده است. یا از خدایم در خواه تا همه آن تو باشم، و یا در کار خدایم کن تا همه با وی باشم. مادر گفت: ای پسر تو را در کار خدای کردم و حق خویشتن به تو بخشیدم. برو و خدا را باش. 📗 @e_adab
زندگی شوخی نیس جدی ام نیس مسخره است 📗 @e_adab
استغفار و توبه زيد شحام گويد: امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) در هر روز هفتاد بار طلب توبه از خدا مى كرد. عرض كردم : آيا آن حضرت اين جمله را مى فرمود: استغفر الله و اتوب اليه (طلب آمرزش از خدا مى كنم و به سوى او توبه و بازگشت مى نمايم ). فرمود: نه ، بلكه مى فرمود: و اتوب اليه (و بازگشت به سوى خدا مى كنم ). عرض كردم : رسول خدا (ص ) به سوى خدا بازگشت مى كرد، و ديگر از اين خط (به سوى انحراف ) باز نمى گشت ، ولى ما توبه مى كنيم و سپس توبه شكنى مى نمائيم ؟ فرمود: الله المستعان : از خدا بايد كمك جست ، او به كمك جويان مخلص ‍ كمك خواهد كرد. به عبارت روشنتر، اگر كسى نيت پاك و مخلص دارد و پيوندش با خداى بزرگ برقرار است ، در خط توبه خود استوار بوده ، و خداوند او را در اين استوارى يارى مينمايد: و نيز از سخنان امام صادق (ع ) است : براى هر دردى ، دوائى وجود دارد و دواى گناهان ، استغفار و طلب آمرزش (توبه ) از درگاه خدا است . 📗 @e_adab
من هیچگاه به کسانی که خودشان را دوست ندارند و به من می گویند دوستت دارم اعتماد نخواهم کرد. یک ضرب المثل آفریقایی هست که می‌گوید: مراقب باشید زمانی که یک فرد برهنه به شما پیراهن می دهد... مایا آنجلو 📗 @e_adab
هرکه عاشق نیست او را روز نیست هرکه را عشقست و سودا روز شد صبح را در کنج این خانه مجوی رو به بالا کن به بالا روز شد ... - مولانا ☀️ صبح بخیر 📗 @e_adab
برای از اول شروع کردن هیچوقت دیر نیست ... اگه دیروز خوشحال نبودی، امروز یه چیز متفاوت رو‌ امتحان کن. دست از تلاش نکش. یه کار بهتری بکن... 📗 @e_adab
📝 پره های بینی نویسنده: هومن محمد کرمی می‌دانستم دروغ می‌گوید، موقع دروغ گفتن نه پره‌های بینی‌اش، نه دستهایش و نه صدایش، هیچکدام نمی‌لرزید. خیلی قرص و محکم توی چشم‌هایم زل می‌زد و دروغش را می‌گفت. فرقی هم نمی‌کرد درباره زنی که با او توی خیابان دیده بودند، بپرسم یا آن تکه تریاک سیاه توی جیبش که موقع ریختن لباسهایش توی لباسشویی پیدا کرده بودم. حتی آن روز هم که مأمور برق آمده بود تا کنتور را به خاطر بدهی قطع کند، و نمی‌دانست قبض پرداخت نشده با سه دوره بدهی قبلی، از کیفش بیرون افتاده و توی کناره مبل پیدایش کرده‌ام، به همان محکمی جلوی مأمور ایستاد و گفت قبض را پرداخت کرده‌ام و شما اشتباه می‌کنید. برعکس همه، موقع راست گفتن بود که آشفته می‌شد، دستش می‌لرزید، صدایش می‌لرزید و پره‌های دماغش باز و بسته می‌شد. نمی‌دانم شاید می‌ترسید حرف راستش را باور نکنم. اینها را از همان پانزده سال پیش که دیدمش فهمیدم. از همان اولین باری که تمام تنش می‌لرزید و پره‌های دماغش باز و بسته می‌شد. 📗 @e_adab
آن یار طلب کُن که تو را باشد و بَس معشوقه‌ی صدهزار کَس را چه کنی... ابوسعید_ابوالخیر 📗 @e_adab
جادوگري که روي درخت انجير زندگي ميکند به لستر گفت: يه آرزو کن تا برآورده کنم لستر هم با زرنگي آرزو کرد دو تا آرزوي ديگر هم داشته باشد بعد با هر کدام از اين سه آرزو سه آرزوي ديگر آرزو کرد آرزوهايش شد نه آرزو با سه آرزوي قبلي بعد با هر کدام از اين دوازده آرزو سه آرزوي ديگر خواست که تعداد آرزوهايش رسيد به 100 يا 200 يا… به هر حال از هر آرزويش استفاده کرد براي خواستن يه آرزوي ديگر تا وقتي که تعداد آرزوهايش رسيد به یک ميليارد و هفت ميليون وصدهزار وسی دوآرزو بعد آرزو هايش را پهن کرد روي زمين و شروع کرد به کف زدن و رقصيدن جست و خيز کردن و آواز خواندن و آرزو کردن براي داشتن آرزوهاي بيشتر و بيشتر و بيشتر در حالي که ديگران ميخنديدند و گريه ميکردند عشق مي ورزيدند و محبت ميکردند لستر وسط آرزوهايش نشست آنها را روي هم ريخت تا شد مثل يک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا پير شد. و بعد يک شب او را پيدا کردند در حالي که مرده بود و آرزوهايش دور و برش تلنبار شده بودند آرزوهايش را شمردند حتي يکي از آنها هم گم نشده بود همشان نو بودند و برق ميزدند بفرمائيد چند تا برداريد به ياد لستر هم باشيد که در دنياي سيب ها و بوسه ها و کفش ها همه آرزوهايش را با خواستن آرزوهاي بيشتر حرام کرد!!! »شل سيلور استاين» 📗 @e_adab
#کتاب_نوش نه هفت طبقه آسمان و نه هفت طبقه زمین برای جا دادن خداوند کافی نیست، ولی قلب انسان به تنهایی می تواند او را در خود جای دهد. پس آلکسیس، خیلی مواظب باش تا هیچ گاه دل کسی را نشکنی! 📚 زوربای یونانی|نیکوس کازانتزاکیس 📗 @e_adab
در یک افسانه‌ی قدیمی پرویی از شهری حکایت می‌شود که همه در آن شاد بودند. ساکنا‏ن این شهر کارهای دلخواهشان را انجام می‌دادند و با هم خوب تا می‌کردند، به جز شهردار که غصه می‌خورد، چون هیچ حکمی نداشت که صادر کند. زندان خالی بود. از دادگاه هرگز استفاده نمی‌شد و دفتر اسناد رسمی هیچ سندی صادر نمی‌کرد، چون ارزش سخنان انسان بیشتر از کاغذی بود که روی آن نوشته شده باشد. ‏روزی شهردار چند کارگر از جای دوری آورد تا وسط میدان اصلی دهکده دیوار بکشند. تا یک هفته صدای چکش و اره به گوش می‌رسید. در پایان هفته شهردار از همه‌ی ساکنان دعوت کرد تا در مراسم افتتاح شرکت کنند. حصارها را با تشریفات مفصل برداشتند و یک چوبه‌ی دار نمایان شد. ‏مردم از هم می‌پرسیدند که این چوبه‌ی دار در آن‌جا چه می‌کند. ‏از ترس‌شان از آن به بعد برای حل و فصل همه‌ی مواردی که قبلاً با قول و قرار متقابل انجام می‌شد، به دادگاه مراجعه می‌کردند و برای ثبت اسنادی که قبلاً صرفاً به زبان می‌آمد، به دفتر ثبت اسناد رسمی می‌رفتند. کم‌کم ‏توجه‌شان به آنچه که شهردار «ترس از قانون» می‌گفت، جلب شد. ‏در افسانه آمده که هرگز از آن چوبه‌ی دار استفاده نشد، اما وجود آن همه چیز را عوض کرد. 📗 @e_adab