هدایت شده از مرکز نیکوکاری امام خمینی(ره)
🌹 بنام خدا🌹
🐑 #پویش_قربانی_در_قربان 🐂
سلام و عرض ادب و احترام
🌺خیرین بزرگوار بازهم نیازمند یاری شما بهاری های عزیز هستیم و این بار در عید قربان با مشارکت شما بزرگواران بتوانیم سفره نیازمندان را به قربانی عید قربان رنگین نماییم.
🔸بسیاری از نیازمندان توانایی تهیه گوشت و اقلام مورد نیاز خود را نداشته اما همواره با کمک های شما بزرگواران توانسته ایم گوشه ای کوچک از دردشان را التیام دهیم.
👈👈من نیز در قربانی سهیم می شوم...
با مشارکت در #پویش_قربانی_در_قربان☺️👇 ۳۱۳ سهم ، سهم هر نفر ۳۰,۰۰۰ تومان
#خوب_باشیم_خداحساب میکنه
راههای پرداخت کمکهای نقدی
1️⃣ شماره کارت
💳 6037997950144171
2️⃣ پيپينگ
🏧 Payping.ir/@nikookaryimamkhomeini
☎️02156736659
📱09029924569
کانال مرکز نیکوکاری امام خمینی(ره)
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2097545252Cf93f939a54
📚داستان کوتاه
تقدیمیِ دختران به باباهای عزیزشون
روزی مردی به خونه اومد و دید که دختر سه ساله اش قشنگترین و گرونترین کاغذ کادوی موجود در کمد اون رو تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش قدیمی رو تزیین کرده!
مرد دخترک رو به خاطر این کار تنبیه کرد و دختر کوچولو اون شب با گریه به رختخواب رفت و خوابید.
فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد و چشاش رو باز کرد، دید که دخترک بالای سرش نشسته و جعبه تزیین شده رو به طرف اون دراز کرده!
مرد تازه یادش اومد که امروز، روز تولدشه و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزیین کادوی تولد اون استفاده کرده. با شرمندگی دخترش رو بوسید و جعبه رو از اون گرفت و درش رو باز کرد.
اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه! مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که: «جعبه خالی که هدیه نمیشه!! باید توش یه چیزی میذاشتی!».
دخترک با تعجب به صورت پدرش خیره شد و گفت: «اما این جعبه خالی نیست.
من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم تا هروقت دلت برام تنگ شد یکی از اونا رو برداری و استفاده کنی.
از اون روز به بعد، پدر همیشه اون جعبه رو همراه خودش داشت و هر وقت دلتنگ دخترش می شد در اون رو باز می کرد و با برداشتن یه بوسه آروم می گرفت.
هدیه کار خودش رو کرده بود.
📗 @e_adab
📚حکایت ذوالنون و دختر زیباروی
ذوالنون مصري که از عرفاي بزرگ است، گفت:
روزي به کنار رودي رسيدم، قصري ديدم در نزديکي آب. از آب طهارتي کردم؛ چون فارغ شدم، چشمم بر بام قصر افتاد که دختري بسيار زيبا بر آن ايستاده بود. خواستم او را بشناسم.
گفتم: اي دختر، تو که هستي؟
گفت: اي ذوالنون ، چون از دور تو را ديدم، فکر کردم ديوانهاي، چون طهارت کردي و به نزديک آمدي، فکر کردم عالمي، و چون نزديک تر آمدي، فکر کردم عارفي. و اکنون به حقيقت نگاه ميکنم ميبينم نه ديوانهاي، نه عالمي و نه عارف.
گفتم: چطور؟
گفت: اگر ديوانه بودي، طهارت نکردي و اگر عالم بودي، به زني نگاه نميکردي و اگر عارف بودي، دل تو به غير حق به کسي ميل نميکرد و غير از حق را نميديد.
اين را بگفت و ناپديد شد. فهميدم که او انسان نبود، بلکه فرشتهاي بود براي تنبيه من که آتش در جان من اندازد...
📗 @e_adab
#داستان_دوستان
#محمدمهدی_اشتهاردی
پندى از پيامبر (ص )
انس بن مالك مى گويد، رسول خدا (ص ) شترى بنام عضباء داشت ، كه در راه رفتن از همه شترها، سبقت مى گرفت ، و هيچ شترى به آن نمى رسيد.
روزى يك نفر باديه نشين با شتر خود (به مدينه ) آمد، ولى در راه رفتن ، شتر او بر شتر پيامبر (ص ) پيشى گرفت .
اين حادثه بر مسلمانان ، سخت آمد و از اينكه شتر يك بيابان نشين بر شتر پيامبر (ص ) پيشى گرفته است ، دلتنگ شدند.
پيامبر (ص ) فرمود: انه حق على اللّه ان لا يرفع شيئاً الا وضعه : براستى ، بر خدا سزاوار است كه به هر چه مقام ارجمند داد، مقام او را پائين آورد.
به اين ترتيب ، موعظه آن حضرت ، هم مسلمانان را رام كرد، و هم اين درس را آموخت ، كه نبايد افراد را تحقير كرد، و نبايد به چيزى مغرور شد، چرا كه هميشه ، موقعيت انسان در رابطه با امور، يك سان نيست ، بلكه همواره دنيا در حال دگرگونى است .
📗 @e_adab
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﺩ...!
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭی ﺳﺎﺣﻞ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﺩﺯﺩ!
ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩی ﮐﻪ ﺻﻴﺪ ﺧﻮبی ﺩﺍﺷﺖ،
ﺭﻭی ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ:ﺩﺭﻳﺎی ﺳﺨﺎﻭتمند!
ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ!
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ،
ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ!
ﻣﻮجی ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ شست؛
ﺩﺭﻳﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: اﮔﺮﻣﻴﺨﻮﺍهی ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺎشی،
ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ.
📗 @e_adab
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه تدریس #انگلیسی👆👆
💰میدونی اگه زبان انگلیسی بلد باشی کلی فرصت شغلی جدید برات ایجاد میشه چون یک برتری بزرگ نسبت به بقیه داری؟؟
من اینجا لذت یادگیری زبان انگلیسی رو تجربه کردم😍😍
https://eitaa.com/joinchat/505479289Cd6e5fd964b
با عضویت توی این کانال دیگه بهانهای برای یاد نداشتن زبان انگلیسی نداری👆👆
❣️خوشبختی مکان و شرایط نیست !
احساسی است که باید آن را بلد شد .
شبیهِ غم ، شادی ، خشم و تمامِ احساس هایِ دیگر ...
برایِ غمگین نبودن ، باید بخواهی که غمگین نباشی ،
و برای خوشبخت بودن هم ، باید بخواهی که خوشبخت باشی ...
گاهی قدم بزن ، کتاب بخوان و موسیقیِ مورد علاقه ات را گوش کن .
خوشبختی ، اتفاقی نیست که بیفتد ، یک حسِ نابِ درونی است ،باید آن را ایجاد کرد !🍃🍃🍃
✍️#الهی_قمشهای
📗 @e_adab
📚#داستان_کوتاه
“طعم هدیه”
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
📗 @e_adab
#داستان_دوستان
#محمدمهدی_اشتهاردی
اولين فتح بدست امام حسين (ع )
جنگ صفين از جنگهاى بزرگى است كه در زمان خلافت على (ع )، در سال 36 تا 38 هجرى بين سپاه على (ع ) با سپاه معاويه ، در سرزمين صفين (نواحى شام ) واقع شد.
نخستين كارى كه معاويه انجام داد اين بود كه گفت : چون عثمان را تشنه كشتند، آب را بروى سپاه على (ع ) ببنديد، همين دستور انجام شد، و سپاه معاويه مركز آب را گرفتند.
فرمانده اين كار، ابوايوب اعورسلمى بود كه قرارگاه خود را در كنار مركز آب قرار داده بود.
اين موضوع باعث شد كه آب به سپاه على (ع ) نرسيد و تمام شد، و تشنگى بر سپاهيان چيره گشت .
مى نويسند: چندين گردان سواره نظام ، از سوى على (ع ) به سوى آن مركز رفتند تا آبراه را بگشايند، ولى موفق نشدند و باز گشتند.
در اين وقت امام حسين (ع ) (كه 33 سال داشت ) پدر را اندوهگين يافت و نزد پدر رفت و اجازه خواست كه خود همراه جمعى به ميدان بروند، امام على (ع ) اجازه داد.
آن بزرگوار همراه جمعى از سواران بسوى قرارگاه ابوايوب روانه شدند، آنچنان عرصه را بر او تنگ كردند، كه ابوايوب و همراهانش ، ناگزير گريختند و شريعه آب بدست امام حسين (ع ) و همراهانش افتاد، و سپس آن حضرت نزد پدر آمد و جريان را به عرض رساند. و اين نخستين فتحى بود كه در جنگ صفين انجام گرفت .
📗 @e_adab
روایت تکان دهنده از عاقبت شیعه
🌹مرحوم آیت الله مجتهدی فرمودند:
🔸روزی فردی آمد خدمت امام معصوم (امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده است) و به ایشان عرض کرد:
🔹اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟
امام در پاسخ به وی فرمودند:
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
💠امام مجدد فرمودند:
🔶 خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفاره ی گناهانش شود.
☑️آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟
💠امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی می هد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره گناهان دوست ما باشد.
🔹آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
💠امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزار های آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود.
🔸آن مرد گفت :اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
💠امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید.
🔺باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟
💠امام فرمودند : به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد...
📗 @e_adab