❤️ #دلنوشته ❤️
بسم رب الهادی
با شور وهیجان همیشگی در سطح شهر در حال پخش نشریه ها بودم
یکی یکی انهارا به مردم میدادم و بدون توجه به تشویق ها یا توبیخ هایشان در افکار خودم غوطه ور بودم.فکر به اهدافی که داشتم و داشتیم.اهدافی که خستگی را برایمان بی معنا میکرد و شبیه یک بمب انرژی زا شور و هیجانمان را بیش از پیش میکرد.به این فکر میکردم چه شد که وارد این عرصه شدم.چه شد که این همه شور وهیجان انقلابی در من غلیان کرد.چه شد که...
در همین فکرها بودم که نگاهم به انطرف خیابان افتاد.چیزی را رو به رویم میدیدم که به یکباره تمام وجودم را فروریخت.موجودی اشنا که از هر غریبه ای برایم غریبه تر بود
همان موجود اشنا که تمام خاطرات تلخ آن روزهایم را برایم تداعی کرد
همان روزهایی که تمام دغدغه ی زندگی ام به جلوه گری هایم ختم میشد
به اینکه کدام رنگ رژ و مدل لباس مرا بیشتر به چشم می اورد
همان روزهایی که تفریحاتم با پسرک های جورواجور انقدر مرا سرگرم کرده بود که از هرچیز دیگری غافل بودم
روزهای تلخ بی خبری از#ابراهیمی که قرار بود عطر حضورش لحظه لحظه ی زندگی ام را پر کند
داستان زندگی پر پیچ و خم من از جایی شروع شد که پایم را در دبیرستانی گذاشتم که فقط اسمش دبیرستان بود اما برای من مسلخی بود که با آن به قعر روزهای تلخ و جهنمی زندگی ام پرت شدم
محیطی جدید با دخترکانی که تنها اسمشان دوست بود اما رسمشان...
امان از رسمشان
رسمی گمراه کننده و پر زرق و برق که سیاهی وجودشان را در خود غرق میکرد
اغازش با دوستیِ جنس مخالف و پایانش از دست رفتن تمام اعتقاداتم بود
اوج داستان این زندگی جدید؛ورودم به دانشگاه بود.آن روزها حتی نماز خواندن دوستانم را هم مسخره میکردم.همه ی ان کارها برایم پوچ و بی معنا بود
دوستی ام با پسرها به جایی رسیده بود که تمام دوستان صمیمی ام را آنها تشکیل میدادند
در این میان که با یکی از همین پسرها تصمیم گرفتیم رابطه مان را به ازدواج ختم کنیم فرشته ی نجاتی پیدا شد که مانع این وصلت شد.شاید اوایل از او متنفر بودم و اورا مانعی برای خوشبختی ام میدیدم اما بعدها فهمیدم که تمام خوشبختی الانم را مدیون همان صبوری ها و راهنمایی ها و برادرانه هایش هستم.
اردیبهشت ماه آن سال از طرف همان فرشته ی نجات به تولد کسی دعوت شدم که حضور پرشورش نه تنها تک تک ثانیه های زندگی ام را پر کرد بلکه نوری شد برای رهایی از ظلمت های زندگی ام و شد یخرجهم من الظلمات الی النور
#شهید_ابراهیم_هادی کسی بود ک از به بعد از اشنایی با او زندگیم شد نور و سراسر لذت و خوشبختی.
لذت و خوشبختی واقعی ن صرفا همچو گذشته تظاهر و تظاهر
شد نور علی نور
شد عشق
عشقی به بلندای زیبایی معشوق
معشوقی که حضورش را با اعماق وجودم احساس میکنم
معشوقی که مرا رها کرد از جهلی عمیق و فرو انداخت در عشقی بزرگ
#ابراهیم_هادی
#دوست_آسمانی_من
#ارسالی_اعضا
🆔 @Ebrahimhadi