eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
369 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
1402043014.mp3
17.81M
|⇦•امام‌ مَنی... حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۲به نفس کربلایی ●━━━━━━─────── امام مَنی، مخاطبِ سلامِ مَنی پناهِ مَنی، همیشه تکیه گاه مَنی غلام توأم چه خوب چه بد به نام توأم گدای توأم من عاقبت فدای توأم کاش یارت باشم نمیخوام دیگه سربارت باشم میخوام رونق بازارت باشم حسین! این قولم باشه حواسم به تو آقا جمع باشه نذار اشکای چشمام کم باشه حسین! ای عشق بچگیم حسین! حسین! حسین! رفیق همیشگیم حسین! حسین! حسین! خدا نکنه، آقام منو نگاه نکنه خدا نکنه، منو یه شب دعا نکنه نمیشه آقام، یادش بره منو بخدا به کرب و بلا قسم نمیشم از تو جدا کُلِّ دارییم، حسینِ همون عشق رؤياييم رفيق شب و روز تنهاييم حسين! عشق طولاني، حسين باقي و دنيا فاني رهام نميكنه حتي آنی حسین! ای عشق بچگیم حسین! حسین! حسین! رفیق همیشگیم حسین! حسین! حسین!‌ ــــــــــــــــــ اجرا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🔹لشكر كوفه تا ظهر روز يازدهم در كربلا ماند و پس از نماز بر كشته هاي خود و دفن آنان، عازم كوفه گرديد، در حالي كه پيكرهاي مطهر شهداي كربلا، بر روي زمين مانده بود. 🔸عمر سعد دستور داد كه اهل حرم را همراه با امام سجاد عليه السلام بر شتران بي جهاز سوار كرده و به صورت اسير روانه كوفه سازند. هنگام حركت، اهل بيت را از قتلگاه عبور دادند. ▪️وقتي چشم آنان بر پيكرهاي به خون تپيده شهدا افتاد، خود را از پشت شتران به زمين انداختند و هر يك بدن عزيزي را در آغوش گرفت و به نوحه و عزاداري مشغول شد. حضرت زينب عليهاالسلام نيز وارد قتلگاه شد و در حالي كه مي گريست، فرمود: وا محمداه صلي عليك ملائكة السماء هذا حسينٌ مرمل بالدماء مقطع الاعضاء و بناتك سبايا... هذا حسين مجزور الرأس من القفا... 😭 حضرت زينب عليهاالسلام در قتلگاه بر سر نعش برادر چنان جانسوز نوحه سرايي مي كرد كه دوست و دشمن را متأثر كرده بود: فابكت والله كل عدوٍ و صديق. راوي گويد: به خدا سوگند كه فراموش نمي كنم كه حضرت زينب عليهاالسلام دختر علي مرتضي عليه السلام كه بر حسين عليه السلام ندبه مي كرد و صدا مي زد: اين حسين است كه به خون خود آغشته شده و اعضايش قطعه قطعه گرديده، و اين ها دختران تو هستند كه اسير شده اند! از اين ظلم و ستم ها به خداوند و به خدمت محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهدا عليهم السلام شكايت مي برم! يا محمد! اين حسين است كه در گوشه ي بيابان افتاده و باد صبا بر او مي گذرد و او به دست زنازادگان كشته شده است!.. 😭 اي بسا حزن و اندوه من! امروز احساس مي كنم كه جد بزرگوارم احمد مختار از دنيا رحلت نمود! كجاييد اي اصحاب محمد صلي الله عليه و آله و سلم؟! اينك اين بي كسان، ذريه ي مصطفي را به اسيري مي برند. 🔹در روايت ديگر وارد شده است كه مي گفت: يا محمد! اينك دختران تو اسير و ذريه ي تو كشته شده اند و باد صبا بر اجساد ايشان مي وزد و اينك حسين سر از قفا جدا گرديده، عمامه و ردايش را از سر دوشش كشيده اند. پدرم فداي آن حسين كه در روز دوشنبه لشكرش به تاراج رفت. پدرم به فداي آن حسين كه طناب خيمه هاي حرمش را بريدند. پدرم به فداي آن حسين كه به سفر نرفته تا اميد بازگشتش را داشته باشم و زخم بدنش طوري نيست كه مداوا توانم نمود. ▪️جانم به فدايش كه با بار غم و اندوه از دنيا رفت. پدرم به فداي او كه با لب تشنه از دار دنيا رفت. پدرم به فداي او كه جدش محمد مطفي است. پدرم به فداي او كه فرزند زاده رسول الله آسمان هاست. پدرم به فداي او كه سبط نبي هدی است. جانم به فداي محمد مصطفي و خديجه ي كبري و علي مرتضي و فاطمه زهرا سيده ي زنان! جانم به فداي آن كه آفتاب بر او از مغرب بازگشت و طلوع ديگر نمود تا او نماز گزارد. راوي گويد: به خدا سوگند! زينب كبري عليهاالسلام با اين سخنان سوزناك، دوست و دشمن را بگرياند. زينب چو ديد پيكر آن شه به روي خاك از دل كشيد ناله و صد درد سوزناك كاي خفته خوش به بستر خون ديده باز كن احوال ما ببين و سپس خواب ناز كن اي وارث سرير امامت ز جاي خيز بر كشتگان بي كفن خود نماز كن برخيز صبج شام شد اي مير كاروان ما را سوار بر شتر بي جهاز كن اطفال خود به ورطه بحر بلا ببين دستي به دستگيري ايشان دراز كن ▪️هنگامي كه اهل بيت را از كنار اجساد شهدا عبور مي دادند، آنان خود را از شتران به زمين افكنده و هر يك جسم شهيدي را در آغوش گرفته، نوحه سرايي كردند. ▪️سكينه بنت الحسين چون پيكر قطعه قطعه پدر را ديد، آن را در آغوش گرفت و از شدت غم و اندوه غش كرد. جناب سكينه دخت آن حضرت نقل مي فرمايد كه بعد از جدا شدن سر مطهر آن حضرت، اين اشعار را از حلقوم مبارك پدر خود شنيده است: شيعتي مهما شربتم ماء عذب فاذكروني أو (اذ) سمعتم بغريب أو شهيد فاندبوني و أنا السبط الذي من غير جرم قتلوني و بجرد الخيل بعد القتل عمدا سحقوني ليتكم في يوم عاشورا جميعا تنظروني كيف استسقي لطفلي فأبو أن يرحموني سكينه بنت الحسين، هم چنان كه بدن پدر را در آغوش گرفته بود و از بابا جدا نمي شد، با ناله جانسوزي نوحه سرايي مي كرد تا اين كه «فاجتمعت عدة من الاعراب حتي جرّوها عنه»😭 به دستور عمر سعد، جمعي از لشكريان، حضرت سكينه را كشان كشان از نعش غرقه به خون سيدالشهداء جدا كردند. نزنيدم كه در اين دشت مرا كاري هست گل اگر نيست ولي صفحه ي گلزاري هست ساربانا مزنيد اين همه آواز رحيل آخر اين قافله را قافله سالاري هست
❇️ ادامه روضه👇👇 🔹حضرت امام زين العابدين عليه السلام در واقعه ي كربلا، به شدت بيمار بود و بر اثر همين بيماري شديد، توان نشستن بر پشت شتر را نداشت، لذا هر دو پاي مبارك آن حضرت را بر زير شكم شتر بسته بودند، هنگامي كه به نزديك قتلگاه رسيدند، امام سجاد عليه السلام نتوانست بر بالاي جسد پدر حاضر شود، ولي در همان حال خيره خيره به اجساد شهدا مي نگريست. عمق فاجعه و مصيبت به حدي بود كه نزديك بود روح از كالبد آن حضرت خارج شود. در اين هنگام، حضرت زينب عليهاالسلام متوجه امام سجاد عليه السلام شد. نزديك آن حضرت آمد و عرض كرد: يادگار برادرم! اين چه حالي است كه در تو مي بينم! چرا اين گونه به خود مي پيچي و در تب و تاب هستي؟! امام سجاد عليه السلام فرمود: عمه جان! چگونه بي تابي نكنم در حالي كه بدن ها بي سر پدرم و برادران و عموها و پسر عموها و بستگان را مي نگرم كه «مضرجين بدمائهم، مرملين بالعراء مسلبين؛ در خون خود غوطه ورند و عريان و بي كفن هستند». 😭
روضه جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیه😭😭😭😭 اَللّهُمَ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها و بَعلِها و بَنیهَا والسِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما اَحاطَ بِه عِلمُک نبینم علی جان که‌ غمگین نشستی بگو‌ تا بدونم‌ ازم راضی هستی؟ برات زخم دارم به پهلو به سینه اینارو‌ قبول کن‌،که وسعم‌ همینه ببخشم که واسه تو کم‌ زخم خوردم ببخش تا الانم برا تو‌ نمردم میخواستم برا تو‌ بسوزه وجودم که یار تو باشم به روی کبودم خداحافظِ تو، دارم میرم امشب همه‌چیز و دیگه سپردم به زینب حلالم‌ کن آقا، که بی یار میشی سَرِ کفن و دفنم گرفتار میشی از این‌ خونه‌ جمع کن لباسای من رو‌ نذار بشکِنه باز غرور حسن رو‌ علی جان تو یادت، بمونه همیشه حسینِ غریبم شبا تشنه میشه علی خیبر شکنه، همه عالم میدونن علی خیبر شکنِ، اما یه صحنه ای مردم از علی دیدن تا به حال ندیده بودن، همۀ مدینه شاهد بودن هی زمین میخورد بلند میشد، میگفت: فاطمه.‌!.. کار علی به جایی رسیده حالا میخواد با خانمش حرف بزنه بگو فاطمه جان نمیشه بمونی کجا داری میری تو‌ خیلی جوونی فاطمه جان! بچه های قد و نیم قدت رو‌ کجا میخوای بذاری بری عزیز دلم؟… الهی برات بمیرم که تو هیجده سالگی مثل پیر زنها راه میرفتی مادرجان!.. راحت بگم .. آخه بین در و دیوار چنان لگد زد، گفت: صدای شکستن استخونهاش به گوشم رسید بچه هر چقدر بهترین غذارو‌ جلوش بذارن میگه: هیچ‌ دست پختی، دست پخت مادرم نمیشه، اگه مادر سفر بخواد بره برا بچه اش غذا درست میکنه..میگه مادر غذا درست کردم غذایِ بیرون رو نخوری… امروز فاطمه وقتی از بستر بلند شد بچه ها خوشحال شدن … مادر خونه رو آب وجارو میکرد… همچین که‌ جارو‌ میزد گاهی میگفت: آخ پهلوم… گفت: امروز خودم‌ میخوام برا بچه هام‌ نون‌ درست کنم. خیلی وقته برا بچه هام نون‌ درست نکردم، امروز گفت: میخوام‌ خودم بچه هامُ شستشو بدم… موهای زینب رو‌ هی شونه میکرد، نگاه میکردبه صورتش.. زیرلب شاید میگفت: مادر الهی هیچ‌ وقت این موهارو پریشون نبینم .. حسنش رو حمام‌کرد لباس تنش کرد، هی لبای حسنش رو‌ میبوسه ..کنایه از اینکه میبینی یه روزی این لبا در اثر زهرسبز میشه، همه یه طرف،حسین یه طرف… همچین‌ که لباس حسین رو‌ در آورد، شروع کرد بدنش رو بوسیدن.. الهی هیچ‌ وقت این سینه ات سنگین نشه مادر .. هی دست به موهاش میکشه .. الهی مادر..هیچ‌وقت این موها پریشون نشه… الهی سرت دست به دست نگرده… بچه ها رو‌ که‌حمام‌کرد فرستاد برن بیرون، خودش غروبی غسل کرد رفت تو‌ حجره رو به قبله دراز کشید، یه روپوشی رو‌صورتش کشید، صدازد: اسما تا چند لحظه دیگه منو صدا کن، اگه دیدی جواب نمیدم‌ زود برو‌ مسجد علی رو خبرکن… اسما میگه چند لحظه ای گذشت دل تو دلم نبود یه مرتبه گفتم یا فاطمه!… دیدم جواب نمیده .. یا بنت محمدالمصطفی! دیدم‌جواب نمیده .. یا زوجة ولی الله! .. یا اُم‌الحسنین والزینبین! به سروصورتم زدم دیدم دیگه دستاش جون نداره .. اومدم برم مسجد علی رو‌خبر کنم ..دیدم دو تا آقازاده وارد شدن اسما چه خبرت شده؟بگو‌ مادرمون‌کجاست ؟ گفتم بچه هارو سرگرم‌کنم، گفتم بیاین برید غذاتون رو بخورید ..یه وقت دیدم آقا زاده امیرالمؤمنین فرمود: تا به حال کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم؟گفتم بچه ها از حالا به بعد باید بی مادر غذابخورید.یکی میگه مادر من حسنم، مادر بلند شد مادر، پایبن پا یکی میگه مادر من حسینم… مگه‌ میشه حسین مادر رو صدا بزنه مادر جواب نده .. میدونی کجا جواب داد گفت: تو‌گودی روی سینه اش نشستم، خنجر رو کشیدم هر چه کردم‌ دیدم نمیبره.. عاقبت بدن رو برگردوندم ، شنیدم‌ گوشه‌ گودال یکی میگه: غریب مادر حسین ..‌. 😭😭😭😭😭 شادی روح مادران صلوات
" 🔸بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت سه روز بدن عزیز زهرا... بی غسل و بی کفن... روی زمین گرم کربلا... 🔸بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت 🔸يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت 🔸از بسكه پيكرش شده پامال اسبها 🔸يك جاي بي جراحت و سالم، بدن نداشت چه کردند با بدن پاک عزیز زهرا... مثل یه همچین روزی... وقتی بنی اسد اومدند کربلا... نگاه کردن دیدند این نانجیبها بدن های خودشون رو دفن کردند... اما بدن عزیز زهرا حسین... روی زمین کربلا... میخواستند بدن ها رو دفن کنند... اما بدنها رو نمیشناختند... آخه سر در بدن ندارند... متحیر ایستادند... یک دفعه دیدند یه آقایی سوار بر اسب وارد شد... 🔸بنی اسد بیاید 🔸کفن با خود بیارید 🔸مگر خبر ندارید 🔸حسین کفن ندارد بنی اسد من این بدن ها رو خوب میشناسم... این بدن بی سر... بدن بابای غریبم حسینه... این بدن قطعه قطعه برادرم علی اکبره... این بدن قاسمه... اون بدنی که کنار شط فرات... دستهاش رو جدا کردند... بدن عمو جانم عباسه... بنی اسد... برید یه قطعه بوریا بیارید... 🔸مگر به کربلا کفن، بغیر بوریا نبود 🔸مگر حسین فاطمه، عزیز مصطفی نبود امام سجاد دستهای مبارک رو زیر بدن مطهر امام حسین قرار دادند و فرمودند: بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله بدن ابی عبدالله رو غریبانه داخل قبر گذاشتند... سخت ترین لحظه برای فرزند لحظه ای هست که میخواد داخل قبر با پدر وداع کنه... بنی اسد دارن نگاه میکنند... دیدند امام سجاد رفت داخل قبر... میخواد با پدر وداع کنه... ای واااااای ای واااااااای... دیدن امام سجاد این لب ها رو گذاشته روی رگ های بریده ی حسین... هی صدا میزنه وای غریب حسین... وای مظلوم حسین... وقتی از قبر بیرون اومدند... با دستان مبارک نوشتند... هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشاناً 🔸كاش در لحظه ی دفن پدرم میمردم 🔸آن كه بوسيد چو عمه، رگ حلقوم، منم الا لعنت الله علی القوم الظالمین
20230730_103800-AudioConverter.mp3
688.9K
▪️نوحه ورود کاروان اسرا به شام ای خدا زینب و مجلس نامحرمان تشت زر پیش رو راس حسین در میان ناله ی کودکان ضربه ی خیزران وا حسینا وا حسینا... تهمت خارجی به آل حیدر زدند بر لبان حسین به پیش خواهر زدند وای از این دست غم جور و ظلم و ستم وا حسینا وا حسینا... قاری عشق من دگر تو قرآن مخوان هر چه خوانی عدو زند به روی دهان خون روی لبت قاتل زینبت وا حسینا واحسینا... بار دیگر اخا آیه ی قرآن بخوان تا که از ما رود دیده ی نامحرمان خوانده خصم ای عزیز دخترت را کنیز وا حسینا وا حسینا... ✍محمد مبشری ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷
🌱 😔 ♨️ غسالی گفت، وقتی که جوانی🧑🏻 را برای غسل کردن بردیم ميخواستیم لباس👕 های او را از بدن خارج کنیم اما از بس که لباس هایش تنگ و اندامی بود، نتوانستیم آنها را از بدنش خارج کرده و مجبور شدیم با قیچی✂️ لباس‌هایش را برش داده و شروع به غسل کردن او کنیم. اما ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی سربندی که هنگام مرگ بر سرش بسته بود را باز کردیم بوی بسیار بد🤢 و تهوع‌آوری🤮 که حال هر انسانی را به هم میزد تمام اتاق را فرا گرفت. ما برای اینکه راحت‌تر او را غسل بدیم مجبور شدیم که به دستمال‌های خود عطر زده و جلوی بینی👃🏻را گرفته و او را غسل دهیم اما هر کاری کردیم، نتوانستیم این بوی بد را دفع کنیم. مجبور شدیم میت را غسل بدهیم اما هر بار که او را غسل میدادیم، بوی بد او نه‌تنها کم نميشد بلکه هربار از بار دیگر شدیدتر میشد🤢. آخر مجبور شدم تمام عطرهایی که موجود بود را بر سر مرده خالی کنم تا حداقل بویش کمتر شود اما فایده‌ای نداشت.❌ یکی از خویشاوندان مرده در بیرون از اتاق و چند تن از دیگر خویشاوندان این مرده سروصدا میکردند. 🗣️ که این دیگر چه غسالی است که مرده میشوید در حالی که خودش آدمی سیگاری است و بو میدهد.❌ وقتی که من از اتاق بیرون آمدم سر و صدايش بیشتر شده من هم دستش را گرفتم و او را به اتاق بردم تا متوجه بوی بدِ میت خود شوند🤢. وقتی که او را داخل اتاق بردم یک لحظه هم طاقت نیاورده و زود بیرون آمد تا اینکه از من معذرت خواهی کرد🙏🏻 و گفت:«اجازه بدین برم تا به همه ی مردم بگم که بوی بد، بوی مرده بوده نه چیز دیگر»اما من به او اجازه ندادم❌ و گفتم که من چندین سال است که غسالم، و تا به حال آبروی هیچ کس را نبرده‌ام، این بار هم اجازه این کار را نه به خود و نه به کس دیگری نمیدهم.❌ پس از کفن کردن نوبت به قرائت نماز جماعت جنازه رسید. یکی از نزدیکان مرده آمد و گفت: نماز جنازه را داخل مسجد میخوانیم اما من گفتم: نمیتوانیم همچین کاری بکنیم چون جنازه بوی بسیار بدی میدهد و این بی‌احترامی به مسجد است❌ اما آنها قبول نمیکردند تا اینکه من گفتم برویم از امام جماعت بپرسیم او بین ما قضاوت خواهد کرد.✔️ ما از امام جماعت پرسیدیم او هم با من هم نظر بود.✔️ تا اینکه وقت نماز جنازه رسید اما به علت اینکه جنازه بوی بسیار بدی میداد کسی حاضر نشد نماز برای آن جنازه بخواند. من چند نفر که حدوداً به پنج نفر رسید جمع کرده و نماز جنازه را خواندیم.✔️ پس از خواندن نماز جنازه، من به داخل قبر رفتم تا کارهای دفن میت را انجام دهم. وقتی او را داخل قبر کردیم، به چیز عجیبی برخورد کردیم. سبحان ﷲ😳😳‼️ وقتی ما سرِ او را به سمت قبله میکردیم، به یک‌بار متوجه میشدیم که پاهای او به طرف قبله شده و سرش طرف دیگر یعنی جای سر و پاهای او عوض میشد😳 من چندین بار این کار را تکرار کردم اما هر بار که این کار را میکردم، دوباره همان اتفاق می‌افتاد. (یعنی سرش خلاف جهت قبله میشد و پاهایش به طرف قبله می رفت😱) برادر میت از دیدن این حالت برادرش حالش به هم خورد و غش کرد. من هم حالم زیاد خوب نبود. نتیجه گرفتم که باید به یک عالِم بزرگ زنگ بزنم تا ماجرا را برایش تعریف کنم تا مرا راهنمایی کند. وقتی که به ایشان تماس گرفتم و همه‌ی اتفاقات عجیبی که روی داده بود را تعریف کردم، آن عالم بزرگوار به خاطر کارهایی که من انجام داده بودم عصبانی شده و گفت: ای شیخ میخواهی چکار کنی! میخواهی نعوذ بالله با خدا بجنگی؟ وقتی که مُرده در حالتی که بو میداد، تو باید او را می‌شستی و اگر باز هم آن بو نرفت، تو حق نداشتی که او را غسل بدهی چون خداوند با این کارش ميخواست او را مایه دیگران قرار دهد. وقتی کسی نمیخواست بر او نماز جنازه بخواند تو حق نداشتی مردم را وادار به خواندن نماز جنازه کنی، شاید این امر خداوند بوده است. و الان هم که حکم خداوند است که او این گونه در قبر باشد تو حق نداری بیشتر از این دخالت کنی چون فایده‌ای ندارد... پس او را همان‌گونه که هست بر رویش خاک بریز. منم هم همین کار را کردم. پس از اتمام خاکسپاری، من پیش برادرش رفتم و به او گفتم که مگر برادرت چه گناهی انجام داده که اینگونه غضب خدا را برانگیخته؟🤔 برادرش اول نمیخواست چیزی بگوید ولی در آخر گفت که برادرم در زندگی هیچ‌گاه نماز نخوانده بود و صورتش را در مقابل پروردگارش به زمین نزده و حتی برای نمازهای عید و جمعه حاضر نمیشد.😞😭💔 بله اینه جزای بی‌نمازی💔 پس وعده کنیم که سعی کنیم متن رو نشر بدیم شاید حداقل یه نفر با خوندن این متن به خودش بیاد و نمازخون شه🙂♥️ اون‌وقته که ثوابی واسمون نوشته میشه که حسابش دست هیچ‌کس نیست🤩😍 ✌️🏻 🌤أللَّھُـمَ عَـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌴🌴🌴🌴 اي آل اسد، اين تن عريانِ حسين است بر روي زمين، جسم جوانانِ حسين است اين مصحف دين است  بر روي زمين است خون، غسل بدن، خاک بيابان، کفن اوست والله بدن، پاره تر از پيرهن اوست اين مصحف دين است  بر روي زمين است جسمي که نبي بوسه زده در همه احوال افسوس که از سم ستوران شده پامال اين مصحف دين است  بر روي زمين است جانان محمد، به رويِ خاکِ زمين است قرآن محمد ، به رويِ خاکِ زمين است اين مصحف دين است  بر روي زمين است در علقمه افتاده تن حضرت عباس شد خاک بيابان کفن حضرت عباس اين مصحف دين است بر روی زمین است اين تن که پر از زخم سر نيزه و تير است فرياد که تنها کفنش قطعه حصير است اين مصحف دين است  بر روي زمين است در قلب حسين بن علي تير نشسته اعضاي ولايت ز سم اسب شکسته اين مصحف دين است  بر روي زمين است
✅ابن سعد می نویسد : 📋《جَمَعَ حُسَينٌ(ع) أصحابَهُ في لَيلَةِ عاشوراءَ لَيلَةِ الجُمُعَةِ》 ♦️امام حسین(ع) یاران خود را در شب عاشورا که شبِ جمعه بود، گِرد هم آورد.(۱) ابوحمزه ثمالى نیز در روايتى از امام سجّاد(ع) ماجراى وفادارى ياران و خاندان حضرت(ع) را در شب عاشورا بازگو مى‏ كند، تا آنجا كه امام حسین(ع) یاران را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید : 📋《يَا أَهْلِي وَ شِيعَتِي! اتَّخِذُوا هَذَا اللَّيْلَ جَمَلًا لَكُمْ وَ انْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ فَلَيْسَ الْمَطْلُوبُ غَيْرِي وَ لَوْ قَتَلُونِي مَا فَكَّرُوا فِيكُمْ فَانْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَأَنْتُمْ فِي حِلٍّ وَ سَعَةٍ مِنْ بَيْعَتِي وَ عَهْدِ اللَّهِ الَّذِي عَاهَدْتُمُونِي》 ♦️ای یاران من! این شب است که سیاهی و تاریکی آن را فرا گرفته، پس چون شتری راهوار از آن بهره ببرید و خودتان رو نجات دهید. مقصود اين گروه ستمکار من هستم و غير از من کسی را نمی خواهند. اگر مرا بکشند، به فکر کشتن شما نمی افتند، پس خودتان را نجات دهید. خداوند شما را مورد رحمتش قرار دهد. من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود و پیمان خداوند، که با من بسته بودید را از گردن شما برداشتم. در این هنگام؛ برادران و یاران امام(ع) به یک بار گفتند : 📋《وَ اللَّهِ يَا سَيِّدَنَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ(ع) لَا تَرَكْنَاكَ أَبَداً أَيْشٍ يَقُولُ النَّاسُ تَرَكُوا إِمَامَهُمْ وَ سَيِّدَهُمْ وَ كَبِيرَهُمْ وَحْدَهُ حَتَّى قُتِلَ وَ نَبْلُو بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عُذْراً وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ أَبَداً أَوْ نُقْتَلَ دُونَكَ》 ♦️ای مولای ما! به خدا سوگند! هرگز تو را ترک نخواهیم کرد که مردم در مورد ما زبان که کنایه باز کنند و بگویند که آنها افراد بی وفایی بودند که امامشان و آقایشان و رهبرشان رو تنها گذاشتند تا اینکه کشته شد. و آن روز بین ما و خدایمان عذری نخواهد بود. و تو را رها نمی‌کنیم تا آن‌که در کنار تو کشته شویم.(۲) در روایتی دیگر، حضرت(ع) خطاب به آنان فرمود : 📋《تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی》 ♦️اکنون در این سیاهى شب، پراکنده شوید و مرا با این گروه دشمن تنها بگذارید، که آنان تنها مرا مى طلبند!(۳) وقتی کلام امام حسین(ع) تمام شد و حضرت عباس(ع) به نمایندگی از بنی هاشم عرضه داشت : 📋《لَا اَرَانَا اللهُ ذَلِکَ اَبَدَاً》 ♦️خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را رها کنیم و به‌سوی شهر خود برگردیم.(۴) و زهیر بن قین به نمایندگی از غیر بنی هاشم ایستاد و گفت : 📋《وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ》 ♦️به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!(۵) امام(ع) وقتی وفاداری یاران را دید، فرمود : 📋《فَاِنّي لَا أََعلَمُ أَصحَابَاً أَوفَي وَ لَا خَيرَاً مِن أَصحَابِي، وَ لَا أَهلَ بَيتِِ أَبَّرَ وَ لَا أَوصَلَ مِن أَهلِ بَيتِي؛ فَجَزَاکُمُ اللهُ خَيرَاً》 ♦️به راستي که من اصحابي را بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بيتي نيکوتر و صله کننده تر از اهل بيت خود نمي دانم، پس خدای متعال شما را جزای خير دهد.(۶) سپس حضرت(ع) فرمود : 📋《يَا قَوْمِ! فَإِنِّي غَداً أُقْتَلُ وَ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ》 ♦️من فردا کشته می‌شوم، همۀ شما نیز با من کشته خواهید شد و کسی از شما نمی‌ماند. سپس همگی اصحاب گفتند : 📋《اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِنُصْرَتِكَ وَ شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَكَ》 ♦️حمد و سپاس خدایی را که ما را به واسطه یاری تو کرامت داد و شهادت در کنار تو را به ما شرافت بخشید.(۷) در نقلی دیگر؛ امام حسین(ع) فرمود : 📋《اِرفَعُوا رُؤوسَکُم وَانظُرُوا》 ♦️سرهایتان را بالا بگیرید و بنگرید! پس آنان به جایگاه و منزلگاه خود در بهشت نگریستند. سپس امام(ع) به آنان فرمود : فلانی! این، منزل توست! فلانی! این، قصر توست! فلانی! این، درجه توست! 📋《فَکانَ الرَّجُلُ یَستَقبِلُ الرِّماحَ وَالسُّیوفَ بِصَدرِهِ وَ وَجهِهِ لِیَصِلَ إلی مَنزِلِهِ مِنَ الجَنَّهِ》 ♦️از این رو، هر یک از آنان با سر و سینه به استقبال نیزه ها و شمشیرها و تیرها می رفتند تا به جایگاهشان در بهشت برسند.(۸) 📚منابع : ۱)الطبقات الكبرى ابن سعد، ج۱، ص۴۶۶ ۲)الهدایه الکبری خصیبی، ص۲۰۴ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۹۰ ۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱ ۵)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۲ ۶)مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص۵۲ ۷)الهدایه الکبری خصیبی، ص۲۰۴ ۸)الخرائج والجرائح راوندی، ج۲، ص۸۴۷
Morteza Bab - Gordane Abalfazl (320).mp3
17.28M
مرتضی باب───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── منم بی سر و سامان ابالفضل گدای کرم خوان ابالفضل! دلم بسته به احسان ابالفضل؛ شدم خادم و دربان ابالفضل… نویسید مرا شیعه حیدر؛ بخوانید مسلمان ابالفضل! به لطف تو به زیر علمم من؛ ز آقایی تو محترمم من… بده اذن به شوق حرمم من؛ و شرمنده ز اینقدر کرمم من… گنهکار و به دل عشق علمدار؛ منم خوار به گلدان ابالفضل تو جانی تو جانان دل من؛ تو دردی تو درمان دل من! تو روحی تو ریحان دل من؛ تویی جلد به قرآن دل من… تو فرمانده و سربازتم آقا و سرباز به گردان ابالفضل! جز عشق تو تمنا نکنم نه؛ گره پیش کسی وا نکنم منه به غیر تو تولی نکنم نه و جز مدح تو مولا نکنم نه… هر آن کس که رسیده به نوایی؛ یقین می خورد از نان ابالفضل!  هواخواه و هوادار حسینم؛ چنان تشنه دیدار حسینم… خریدار به بازار حسینم؛ چو میثم به سردار حسینم! براتی به من بی سر و پا ده؛ برات حرمم جان ابالفضل… نظر کرده مرا مادرت آقا که این گونه سرم بر درت آقا! فدای سر بی پیکرت آقا؛ منم سینه زن محضرت آقا… به والله به عالم نفروشم؛ گدایی گدایان ابالفضل! اگر روزی من شد حرم تو؛ بخوانم ز دست قلم تو چه غوغا بشود با دو دم تو؛ به یاد دل پر درد و غم تو… شوم محتشم و روضه بخوانم؛ دوخت مرثیه مهمان ابالفضل! تو رفتی و حرم رفته به غارت؛ تو رفتی و حرم رفته اسارت… خسارت بشود پشت جسارت؛ نگاهی چو کنیزان به حقارت… و چوبی که به دندان حسین خورد؛ زد انگار به دندان ابالفضل!
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است.. غمی که میکُشدم عاقبت غمِ یار است به یاد خواب رقیه به یاد حمله ي زجر زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است *غلام حضرت ميگه وقتي براي آقا غذا مي آوُردم آقا نمي خورد، اول مي نشست يه دلِ سير گريه مي كرد، آب مي آوُردم گريه مي كرد، مي گفتم: آقا چي شده مگه؟ حدودِ سي و پنج سالِ داريد گريه مي كنيد... مي دونيد آقا چي فرمودن؟ "قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً،قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَانا" يعني بابام هم تشنه بود و هم گرسنه بود كُشتنش... هر وقت از كربلا تا كوفه و شام، مَردم از آقا سئوال مي كردن: شما كي هستيد؟ آقا مي فرمودند:" أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا" يعني من فرزندِ اون آقايي هستم كه با قتلِ صبر كشتنش، يعني بابام رو يواش يواش كشتن، يعني نيزه دار با نيزه ميزنه، شمشير دار با شمشير ميزد، اونايي كه شمشير و نيزه نداشتن با چوب و عصا و سنگ بابام رو ميزدن...* تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است صدای‌ گریه نوزاد میکُشد مارا! خداکند که بخوابد!رباب تبدار است نمیروم سَرِ بازار دردسر دارد عذاب هرشب من ازدحامِ بازار است.. حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلاً حصیر، روضه ی مکشوفه ی من زار است هنوز بعد چهل سال درد پا دادم هنوز بر کف پایم نشانی خار است هنوز جای غل وسلسله بر گردنم است هنوز چشم من از مشت بی هوا تار است آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی محله ای بروی که هجوم اشرار است مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد امان ز غربت مردی که بدگرفتار است سید پوریا هاشمی *بدن اربابِ مارو رها كردن رويِ خاكِ كربلا، حالا امام سجاد موقع خداحافظي از كربلا چي مي گفت:..* سپردمت به خدا و به ریگ های بیابان سپردمت به غبار و به خارهای مغیلان سپردمت به وحوش و به شیرهای درنده به مردمان دهاتی به آهوان پریشان سپردمت به هر آنچه كه هست اما تو سپرديم به كه رفتي؟ سپرديم به كه رفتي؟ به دلقكان و به كنيزان؟ به شمر و خولي و اَخنَس، به حرمله به سنان؟ تو كس و كارِ مني، شمر جلو دار شده با سرت راهنمایِ من و طفلان شده ای *سهل بن ساعدي ميگه: از مسافرت برگشتم به شهرِ شام، تا از دروازه ميخواستم وارد بشم، ديدم چه خبر شده، شهر رو آذين بستن، شلوغ شده، قيامتي شده، سئوال كردم عيدِ، خبري شده؟ گفتن: عيد نيست، يه عده خارجي قرارِ واردِ شهر بشن... در كتاب كاملِ بهايي اومده: اينقدر شلوغ شده بود، صبح زود كاروانِ اهلبيت رو وارد كردن، از دَمِ دروازه تا كاخ يزيد ملعون راهي نبوده، اما فقط همين رو بگم: دَمِ غروب بود كاروان واردِ كاخِ اون ملعون شد، نميذاشتن اين كاروان حركت كنه. يه عده از رو پشت بام سنگ ميزدن، يه عده خاكستر مي ريختن، يه عده ناسزا ميگفتن، نمي دونم چه جوري سنگ ميزدن، بعضي از مقاتل ميگن: اين سر چندين بار از نيزه افتاد زمين، اي حسين...ديدن اين سر به زبان اومد، هي مي گفت: " اَنَا المَظلوم..." امام سجاد ميگه: همين كه مارو مي بردن، به هم بسته بودن، همه به هم وصل بوديم، با يه طناب مارو به هم بسته بودن به هم، همينجور كه حركت مي كرديم، تا رسيديم مجلس يزيد، هر چي اين طناب رو مي كشيدن ديدن اين سلسله حركت نميكنه، اين قافله حركت نميكنه، چه خبر شده؟ نگاه كردم ديدم، عمه ام زينب ايستاده، ميگه: من كجا! مجلسِ نامَحرم كجا!؟ ميگه: اينقدر با تازيانه زدن...اي حسين اينجا يه جا بود بازويِ يه خانوم رو با تازيانه زدن، يه جا ديگه هم من سراغ دارم، تو كوچه ها همچين كه كمر بندِ علي رو گرفته، مي گفت: نميذارم عليم رو جايي ببريد، اينقدر با تازيانه و با غلاف شمشير به اين بازو زدن...ناله ات رو آزاد كن، با همه ي وجودت،بگو: يا حسين...*
|⇦•راوی نوشته است غروبی... / و توسل به راوی دشتِ کربلا امام سجاد سلام الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيم " اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَظْلُوم یا حُسَیْن اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَیِّدُالسّاجِدیْن، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا زَیْنَ الْعابِدِین..." راوی نوشته است غروبی عجیب بود سرها به نیزه رفت طلوعی عجیب بود راوی نوشته است که آتش زبانه زد در خیمه گاه گشت و فقط تازیانه زد زنها و بچه ها که گناهی نداشتند جز بوته های خار پناهی نداشتند *یه وقت امام سجاد صدا زد: "عَلَیکُنَّ بِالفرار" همه فرار کنید...* زنها و بچه ها که گناهی نداشتند جز بوته های خار پناهی نداشتند هر کس دوید از طرفی بین خار و خس خاکستری ز خیمه به جا مانده بود و بس پیچیده بود در دل آن دشت آهشان آتش شبیه شمر شد و بست راهشان آتش شبیه دست،سوی گوشواره رفت آنگاه سمت غارت یک گاهواره رفت... *اون ملعون اومد گوشواره دختر امام حسین رو بگیره گریه میکرد، گفت: اگه گوشواره ی من رو میبری چرا گریه میکنی؟ گفت: اگه من این کار رو انجام ندم یه کَس دیگه ای گوشوراه ات رو میکَنه،، چون دلم میسوزه، دلم به حال شما آتش میگیره...* *آقای من! یا زین العابدین!...* راوی نوشته است که در شعله های تب میسوختی و نام پدر داشتی به لب *امام سجاد به امرخدا در صحنه کربلا بیمار بود، خودش فرمود: عمه ام زینب از من نگهداری می‌کرد، پرستاری می‌کرد، همه جا زینب به دادم می رسید...* راوی نوشته است که در شعله های تب میسوختی و نام پدر داشتی به لب افتاد تا بر آن تن گلگون نگاه تو میگشت قتلگاه پدر قتلگاه تو زینب اگر نبود زمین بی امام بود یکباره کار عالم و آدم تمام بود زنده بمان که هستی عالم به هست توست ای دست بسته! حکم رهایی به دست توست کامل الزیارات ابن قولویه نقل کرده: خود زین‌العابدین فرمود،"لَمَّا أَصَابَنَا بِالطَّفِّ مَا أَصَابَنَا" وقتی اون بلاها ومصیبتها برما وارد شد، "وقُتل أَبِی عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ وَ قُتِلَ مَنْ کانَ مَعَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ إِخْوَتِهِ وَ سَائِرِ أَهْلِهِ" وقتی بابای من رو شهید کردند، وقتی برادرهای من و برادرهای پدرم و همه خانواده اش رو شهید کردن" وَ حُمِلَتْ حَرَمُهُ وَ نِسَاؤُهُ عَلَی اَلْأَقْتَابِ" زنها و حرم اهل بیت رو بر شترهای بدون جهاز سوار کردند... "فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَیهِمْ صَرْعَی" من شروع کردم نگاه کردن، دیدم همه به خاک صحرا افتادند"وَ لَمْ یوُاَرَوْا" دفن نشدند"فَعَظُمَ ذَلِک فِی صَدْری وَ اِشْتَدَّ لِمَا أَرَی مِنْهُمْ قَلَقِی" خیلی به من سخت گذشت"فَکادَتْ نَفْسِی تَخْرُجُ"جانم به گلوگاه رسید نزدیک بود روحم از کالبد بیرون بیاد"وَ تَبَینَتْ ذَلِک مِنِّی عَمَّتِی زَینَبُ اَلْکبْرَی بِنْتُ عَلِی" یه وقت زینب به من نگاه کرد"فَقَالَتْ مَا لِی أَرَاک تَجُودُ بِنَفْسِک" چرا داری با جون خودت بازی میکنی "یا بَقِیةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی" ای یادگار جدم، یادگار پدرم، یادگار برادرم، تو حجت خدایی ، صدا زدم: عمه جانم! "وَ کیفَ لاَ أَجْزَعُ وَ أَهْلَعُ" من چطور جزع وفزع نکنم؟ "قَدْ أَرَی سَیدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُصْرَعِینَ بِدِمَائِهِمْ" همه رو میبینم روی خاک صحرا افتادند"مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ، مُسَلَّبِینَ لاَ یکفَّنُونَ" کسی اونها رو کفن نمیکنه، کسی اونها رو دفن نمیکنه...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅