eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
356 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
936K
✍ 🥀🥀 سیدی بازآ که پیغمبر صدایت می‌زند مادرت صدیقۀ اطهر صدایت می‌زند بازوی مجروح زهرا چشم گریان حسن دست‌های بستۀ حیدر صدایت می‌زند چارده قرن است کز قلب مزاری گم شده پهلوی بشکستۀ مادر صدایت می‌زند زخم یاسین، قلب طاها، سینۀ مجروح نور آیه‌های سورۀ کوثر صدایت می‌زند جد مظلومت علی سر برده در آغوش چاه با دل خونین و چشم تر صدایت می‌زند تیرباران پیکر مجروح عمّویت حسن از کنار قبر پیغمبر صدایت می‌زند قامت خم گشتۀ جدت کنار علقمه بازوی عباس نام‌آور صدایت می‌زند قبر ثارالله را بنگر که از پایین پا جسم صدچاک علی‌اکبر صدایت می‌زند بر فراز دست خونینِ حسین بن علی حلق خونین علی‌اصغر صدایت می‌زند با صدای زخمی خود «میثم» دلسوخته تا که دارد روح در پیکر صدایت می‌زند اجرای سبک:⬇️ 🎤 🏴🥀🏴 @eetazeinab
هدیه شد بر خدا هست اباالفضل.mp3
1.6M
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ هدیه شد بر خدا هست ابوالفضل چشم و پیشانی و دست ابوالفضل ▪️یا ابالفضل       یا ابالفضل پسر ارشد امّ‌البنینی نور چشم امیر‌المؤمنینی ▪️یا ابالفضل     یا ابالفضل خـون تـو بـر شهادت، آبـرو داد عشق و ایثار و ایمان را وضو داد ▪️یا ابالفضل     یا ابالفضل ای جوانمردی افتاده به خاکت فـاطمه زائــــر پیکــر پــاکت ▪️یا ابالفضل     یا ابالفضل لب خشکیده و چشم‌ تر از توست آب دریا به تو تشنه‌تر از توست ▪️یا ابالفضل     یا ابالفضل تو علمـدار دشــت کـربلائی تشنه لب ساقـی بـزم بلائی ▪️یا ابالفضل     یا ابالفضل تو علمدار دسته گل‌های مدینه جام خالی ببین دست سکینه ▪️یا ابالفضل     یا ابالفضل شاعر: غلامرضا سازگار✍
سقا سقا بی دست و سر.mp3
1.83M
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سقّا، سقّا بی‌دست و سرگشته بـابـا، بـابـا، بـه خیمـه بـرگشتـه ▪️دریا پر از خون شد علقمه گلگون شد بابا، بابا، قدش دو تا گشته عمـو عمو، دستش جـدا گشته ▪️دریا پر از خون شد علقمه گلگون شد طفلان رو در صحرای خون آرید تـیـر از چشــمِ سقــا بــرون آریـد ▪️دریا پر از خون شد علقمه گلگون شد غوغا، غوغا، در علقمه بر پاست آنجـا آنجـا، صـاحب عـزا زهراست ▪️دریا پر از خون شد علقمه گلگون شد عمّه، عمّه، با گریه و زاری جـای عمــو، کنـد علمـداری ▪️دریا پر از خون شد علقمه گلگون شد شاعر:حاج غلامرضا سازگار✍
واحد (ای پیام آور خون شهدا...).mp3
8.19M
| 🎤‌ مـــــورخه یکشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۸ ای پیام آور خون شهدا یا زینب با پیامت همه جا کرب و بلا یا زینب ای نماز شب تو برده دل از چار امام ای همه فاطمه هنگام دعا یا زینب خطبۀ تو، سخن خون خدا بر سر نی یک پیام است ولی با دو صدا یا زینب چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنات که خدا زینت اَب خوانده تو را یا زینب اگر از اشک شود ملک جهان دریائی نشود حق تو یک قطره ادا یا زینب تا قیامت همه مردان جهان می گیرند از تو درس شرف و صبر و رضا یا زینب گوهر اشک تو و خون حسین ابن علی هر دو بخشید به اسلام بقا یا زینب سر آن سرّ خدا گرچه جدا از تن شد نگهش از تو نگردید جدا یا زینب از قفا چشم تو در مقتل و پیش نگهت شد جدا رأس حسینت ز قفا یا زینب از تو زیبنده بود ذکر تقبّل منّا بر سر نعش امام شهدا یا زینب مظهر صبر خدا خواست دهد جان از دست تو شدی از دل او عقده گشا یا زینب سعی تو با سر خونین برادر رفتن مروه گودال و صفا طشت طلا یا زینب در دل محمل خود چون دل خورشید بسوز که هلالت شده انگشت نما یا زینب خطبه هایت همه یادآور زهرای بتول سخنانت چو علی روح فزا یا زینب پور مرجانه به تو خنده زد و گفت: گرفت قلبم از قتل حسین تو شفا یا زینب آن ستم پیشه پی پاسخ دندان شکنت شادی اش گشت مبدّل به عزا یا زینب دختر وحی کجا كوچه و بازار کجا؟ آیت نور کجا شام کجا یا زینب از تو زیبد که بکوبی به دهان دشمن مشت، با غرّش "یابن الطلّقا" یا زینب پیش چشم تو به لب های عزیز زهرا به خدا، چوب زدن نیست روا یا زینب جز تو کی خوانده نماز شب خود بنشسته دل شب گوشۀ ویرانه سرا یا زینب ✍ .
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت ممنوع بود کسی به ملاقات او رود یا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت جان داد با شکنجه ولی مصلحت چه بود زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت .
. در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم گاه گاه از ساق پای من خون می چکد بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم یاد از جسم من و از تخته در می کند هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم ✍ .
. من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند صفای دل توئی و دل زهر چه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند جواب ناله دلهای خسته بر لب تو است که را صدا کند آن کو تو را صدا نکند هزار مرتبه حیف از نماز مرده بر او که زنده ماند و جان در رهت فدا نکند رضا مباد خدا از کسی که در همه عمر تو را به قطره اشکی زخود رضا نکند رهایی همه عالم بود به دست کسی که هر چه بر سرش آید تو را رها نکند کشیدم از دو جهان آستین که دولت عشق مرا به جز در این آستان گدا نکند کسی که خاتم خود را دهد به دشمن خود چگونه از کرم خود نگه به ما نکند گذشت عمر و اجل پر زند به دور سرم بمیرم و نروم کربلا خدا نکند تو درد داده ای و تو طبیب درد منی به جز تو درد مرا هیچکس دوا نکند هزار مرتبه «میثم» اگر رود سردار به جز علی و به جز آل را ثنا نکند ✍ .
. دل بسته ام مرا ز سر خویش وا مکن از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر گویم گرفته ای ز عنایت رها مکن من با تو پیش از آمدنم آشنا شذم ای آشنا مفارقت از آشنا مکن تنها بود به دست تو طومار جرم من این مشت بسته را به بر خلق وا مکن درمان درد من نبود غیر درد عشق این درد را ز لطف بیفزا دوا مکن در من اگر سعادت ترک خطا نبود در تو کرامت است تو ترک عطا مکن خواهی اگر ز لطف به من اعتنا کنی دیگر به کثرت گنهم اعتنا مکن نزد کریم فرق ندارند خوب و بد یکجا، قبول کن همگان را ، سوا مکن عمری به زخم تیر بلا سینه ام بسوز آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن «میثم» اگر ترک تن و ترک جان کنی ترک محبت علی مرتضی مکن ✍ ...... . دختر حیدر که باشی صاحب دم می شوی بی برو برگرد پرچمدار عالم می شوی دختر حیدر که باشی با تمام زخم ها عصر عاشورا برای «یار» مرهم می شوی معجرت نه، سایه اش را هم نمی بیند کسی اینچنین الگوی صد حوّا و مریم می شوی زینب کبری شدن کار کسی غیر از تو نیست زینب کبری که باشی اسم اعظم می شوی اولین گریه کن اربابی و با گریه هات سفره دار اشکِ شب های محرم می شوی . . رو به روی چشم تو هجده سرِ بر نیزه بود سرو بی تکرار! حق داری اگر خم می شوی تشنه ی در خاک و خون افتاده را می بینی و بر لب خشکیده اش باران نم نم می شوی حالِ گودالِ تو را اصلا نمی فهمد کسی آه! وقتی خیره بر آن جسم دَرهم می شوی ✍ ...................... کریم اهلبیت فرمود حسین جان: پاسخ مردم و اطعام یتیمان بامن ای برادر تو فقط دور و برِ زینب باش ................. کربلا قبله دلهاست خدا میداند دیدنش آرزوی ماست خدا میداند اولین مستمع مجلس پر فیض حسین مادرش حضرت زهراست خدا میداند 👇
6. حدیث عشق تو.mp3
5.6M
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَن دَفَنَهُ اَهلُ القُری (علیه السلام ) حدیث عشقِ تو دیوانه کرده عالَم را به خون نشانده همه دودمانِ آدم را غم تو ، موهبت کبریاست در دل من نمیدهم به سُرورِ بهشت این غم را .. غبار ماتمِ تو آبرو به من بخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را .. یادم نمیرود که همه عزتم تویی من پای سفره ی تو شدم محترم حسین .. لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم ، حسین شاعر: دمِ مردن تو اگر پا به سرم بگذاری عمرِ جاوید به شیرینی آن یک دم نیست
.👆 الا ای تیرگی های شب ای خاموشی صحرا زمین ها آسمانها کهکشان ها گوش سر تا پا ببینید از دل بشکسته آوای که می آید که نزدیک است بنیاد فلک را بر کند از جا کدام افتاده از پائی به خاک تیره افتاد که گوئی خاک ، معشوق است و او چون عاشقی شیدا به پای نخل های کوفه اشک کیست میبارد ؟ که آب از چشمه چشمش بنوشد نخله خرما به گرد نخل ها در ظلمت شب گشتم و دیدم امیر المومنین را محوذات خالق یکتا نه خوفش از حجیم و نی هوای جنتش بر سر نه در افسوس دیروز و نه در اندیشه فردا ز خشم افکنده بر اعضای دنیا لرزه و گوید که ای دنیا چه خواهی از علی عالی اعلا منه پوسیده دامت را به زیر پنجه شاهین میفشان دانه های پوچ خود را جانب عنقا تو و این خط و خال و عاشقان سینه چاک تو من و این اشک و آه و ناله و بیداری شب ها من از آغاز عمر خود طلاق دائمت گفتم ز چشم دورتر شو دور ، غری غیری ای دنیا نه سیراب از تو می گردند بلکه تشنه تر گردند اگر ریزی به کام تشنگان خود و صد دریا خدا داند ز کل گنج هایت دوست تر دارم که طفلی بی پدر لب وا کند گوید به من بابا بگرد ای آسمان دیگر نیابی رهبری چون من که با اشک فقیری شهریاری کند سودا به روز از تیغه شمشیر او خون عدو ریزد به شب از چشم گریانش ببارد اشک در صحرا ندارم بیم خیزد گر همه عالم به جنگ من ولی از گریه طفل یتیمی لرزدم اعضا اگر با حلقه های آهنینم سخت بر بسته کشانندم به اوج کوه ها بر سخره صما و گر از سیم و زر پر گردد این گردون و گویندم که از آن تو دنیا و تمام هست آن یکجا به مزد اینکه گیرم دانه ای را از دم موری به حق حق نیازارم ز خود مور ضعیفی را امیر مومنان و ظلم بر افتادگان هرگز علی مرتضی و رنج بر بیچارگان حاشا با مهر و وفا مردم زمن دیدند بی وقفه بی در پاسخم جور و جفا کردند بی پروا میان دوستان خود چنان تنهای تنهایم که شب با چاه ، دور از چشم یاران میکنم نجوا از آن کودک که دارد شوق بر پستان مام خود علی را مرگ خوشتر با چنین غم های جان فرسا چه شب هائی که نان دادم به سائل ها و بشنیدم که می گفتند یا رب از علی برگیر داد ما نه آن سائل مرا بشناخت در دامان تاریکی نه من در نزد او کردم برایش نام خود افشا تو هم دنیا چو آن سائل مرا نشناختی هرگز که خون کردی دل زار مرا پیوسته بی پروا تو ، بین دشمنان ، دست توانای مرا بستی تو حقم را گرفتی و نهادی در کف اعدا تو فرزند مرا در بین آن دیوار و در کشتی تو پیش چشم من سیلی زدی بر صورت زهرا تو دست ظلم بگشودی زدی برخانه ام آتش تو تنها حامیم را پشت در انداختی از پا ز من مخفی مکن ای چرخ دون پرور که می دانم همین شب ها به خون سر شود مظلومیم امضا همین شب ها به محراب دعا در مسجد کوفه به خاموشی گراید مشعل تابنده تقوی مکن مخفی زمن دنیا که خود آگاهم و دانم شود فرقم دو تا در راه ذات خالق یکتا همین شب ها چو شب های سیاه مسجد کوفه شود در ماتمم نیلی لباس زینب کبری علی از شدت عدل و مروت کشته شد (میثم) که جاوید است تا صبح قیامت عدل آن مولا ✍ .
442.7K
. تو روی دست پیمبر تمام قرآنی تو دست لطف خدا را قدیم الاحسانی تو زندگانی خونی تو کشتۀ اشکی تو در کنار دو دریا ذبیح العطشانی تویی چراغ هدایت تویی تو فلک نجات تو منجی بشریت به موج طوفانی تو خون جاری قرآن به رگ رگ توحید تو روح پاک الهی به جسم ایمانی تو سایه بان الهی به قلۀ عرشی چه روی داده که در آفتاب عریانی تو زیب شانۀ پیغمبر خدا بودی چه روی داده که زیر سم ستورانی تنت زتیغ ستم سوره سوره گردیده به نیزه سوره نوری به خاک فرقانی یکی نگفت تو تنها عزیز زهرایی یکی نگفت تو اسلام تو مسلمانی ز بس کریم و عزیز و بزرگوار استی برای گریه کنت زیر تیغ گریانی هنوز وصف تو خرماست (نخل میثم) را هنوز بر سرنی آفتاب تابانی ✍ —---------------------- بیت دوم : زندگانی بیت هفتم:فرقانی .
به روی دست باب تلظی بهانه بود او تشنه ی وصال خدای یگانه بود پیش از قیام کرب و بلا بلکه پیشتر حلقش برای تیر شهادت نشانه بود لب های او خمُش ولی بند بند او گرم دعا و زمزمه ی عاشقانه بود تنها اگر به قطره ی آبی نیاز داشت دریا ز چشم دختر زهرا روانه بود با خنده داد جان به سر دست باغبان بی ناله بلبلی که خمُش از ترانه بود تیری که شه ز حنجر خونین او کشید گریان به یاد خنده ی آن ناز دانه بود شه رُخ به خون حنجر او شست کای خدا این هدیه آخرین دُر من در خزانه بود
1_1819087615.mp3
6.11M
مداح: 👌 بیا که بردن کوه فراق دشوار است بیا که بی گل روی تو گل کم از خار است بیا که بانظر تو حرم حرم گردد بدون منظر تو کعبه چار دیوار است به جای دست تو واجب شد استلام حجر وگرنه سنگ به صحراو کوه بسیار است بیا که کعبه به دور سرت طواف کند بیا که برحجر و حجر ، هجر دشوار است بیا به غربت یاران نظاره کن مولا که کام دشمنت از خون شیعه سرشار است بیا که صورت زهرا هنوز مانده کبود بیا که تا تو نیایی علی عزا دار است بیا که عمۀ سادات برسر بازار بیا که چشم رقیه هنوز بیدار است بیا که سینۀ زهرا هنوز می سوزد بیا که برجگر شیعه زخم مسمار است بیا که میثم دلخسته راست این فریاد هنوز میثم تمار بر سر دار است
. ای جلوات حق از رخت متجلی قصر گدایت فراز عرش معلّا پرتو مهرت به قلب عالی و دانی سایه ی لطفت به فرق اسفل و اعلا عالمه ی هر دو کون دختر احمد فاطمه محبوبه ی خدای تعالی شرم نماید ملک ز بندگی خود چون تو نهی پای بندگی به مصلّا فخر کند کردگار چون تو سرایـی زمزمه ی سبّح اسم ربّک الاعلی سوی تو بگرفته اند دست توسّل اهل زمین ، ساکنان عالم بالا دخت پدرپروری که گفت به مدحت شخص شخیص رسول امّ ابیها جان محمد تویی که یافت به هر غم سینه ی پاکش به دیدن تو تسلّا دریا در پیش بحر جود تو قطره قطره با یک نگاه لطف تو دریا دوزخ در سینه ی عدوی تو پنهان جنّت از چهره ی محبّ تو پیدا هستی از شرم در مدیح تو خاموش ایزد با فخر در ثنای تو گویا احمد قدر تو را شناخته و بس یزدان نام تو را گذاشته زهرا فضّه نازد به خانه ی تو به مریم قنبر بالد ز خدمت تو به عیسی لطف تو باید وگرنه در شکم بحر مهر تو خواهد وگرنه در دل صحرا ماهی دندان نهد به سینه ی یونس اژدر پیچان شود به پیکر موسی مادر باید خدیجه و پدر احمد کآید چون فاطمه به عرصه ی دنیا لرزد جان پیمبران الهی در صف محشر به حشر گر ننهی پا فردا چشم همه به جانب احمد احمد چشمش بود به سوی تو فردا آنجا در دست توست حکم شفاعت کور شود هر که منکراست در اینجا هست مزار تو قبله ی دل مردم گرچه نهان است تربتت ز نظرها حیف که با آن مقام وعزّت و رفعت عمر تو کم بود ای حبیبه ، به دنیا با که بگویم که در بهار جوانی کردی مرگ خود از خدای تمنّا با که بگویم که جای مزد رسالت سیلی خوردی کنار تربت بابا با که بگویم که پیش چشم علی شد جسم تو نیلی ز تازیانه ی اعدا با که بگویم که بهر اشک فشانی مادر سادات سر نهاده به صحرا دل که نسوزد ز سوز آه تو ، سوزد در شرر قهر حق به دنیا وعقبا رشته ی جانت ز هم گسست به کوچه دیدی تا ریسمان به گردن مولا شخص نبی بارها به وصف تو دختر بضعة منی سرود و ، من اذاها یعنی آندم که گشت روی تو نیلی دست به رخ برگرفت خواجه ی اسرا یهنی تا پهلویت شکسته شد از در از الم آن شکست پهلوی بابا آنکه تورا کشت هر که هست به جرأت گفتم و گویم که کشته است نبی را طبعی غرّا عطا نمای به میثم تا به از این گویدت قصیده ی غرّا  ✍          ************ 👇
. بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته... همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم! بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته .
. ای جلوات حق از رخت متجلی قصر گدایت فراز عرش معلّا پرتو مهرت به قلب عالی و دانی سایه ی لطفت به فرق اسفل و اعلا عالمه ی هر دو کون دختر احمد فاطمه محبوبه ی خدای تعالی شرم نماید ملک ز بندگی خود چون تو نهی پای بندگی به مصلّا فخر کند کردگار چون تو سرایـی زمزمه ی سبّح اسم ربّک الاعلی سوی تو بگرفته اند دست توسّل اهل زمین ، ساکنان عالم بالا دخت پدرپروری که گفت به مدحت شخص شخیص رسول امّ ابیها جان محمد تویی که یافت به هر غم سینه ی پاکش به دیدن تو تسلّا دریا در پیش بحر جود تو قطره قطره با یک نگاه لطف تو دریا دوزخ در سینه ی عدوی تو پنهان جنّت از چهره ی محبّ تو پیدا هستی از شرم در مدیح تو خاموش ایزد با فخر در ثنای تو گویا احمد قدر تو را شناخته و بس یزدان نام تو را گذاشته زهرا فضّه نازد به خانه ی تو به مریم قنبر بالد ز خدمت تو به عیسی لطف تو باید وگرنه در شکم بحر مهر تو خواهد وگرنه در دل صحرا ماهی دندان نهد به سینه ی یونس اژدر پیچان شود به پیکر موسی مادر باید خدیجه و پدر احمد کآید چون فاطمه به عرصه ی دنیا لرزد جان پیمبران الهی در صف محشر به حشر گر ننهی پا فردا چشم همه به جانب احمد احمد چشمش بود به سوی تو فردا آنجا در دست توست حکم شفاعت کور شود هر که منکراست در اینجا هست مزار تو قبله ی دل مردم گرچه نهان است تربتت ز نظرها حیف که با آن مقام وعزّت و رفعت عمر تو کم بود ای حبیبه ، به دنیا با که بگویم که در بهار جوانی کردی مرگ خود از خدای تمنّا با که بگویم که جای مزد رسالت سیلی خوردی کنار تربت بابا با که بگویم که پیش چشم علی شد جسم تو نیلی ز تازیانه ی اعدا با که بگویم که بهر اشک فشانی مادر سادات سر نهاده به صحرا دل که نسوزد ز سوز آه تو ، سوزد در شرر قهر حق به دنیا وعقبا رشته ی جانت ز هم گسست به کوچه دیدی تا ریسمان به گردن مولا شخص نبی بارها به وصف تو دختر بضعة منی سرود و ، من اذاها یعنی آندم که گشت روی تو نیلی دست به رخ برگرفت خواجه ی اسرا یهنی تا پهلویت شکسته شد از در از الم آن شکست پهلوی بابا آنکه تورا کشت هر که هست به جرأت گفتم و گویم که کشته است نبی را طبعی غرّا عطا نمای به میثم تا به از این گویدت قصیده ی غرّا  ✍          ************ 👇