.
#استقبال_زائر
#روضه_استقبال_زائر
ما سلام از روضه ی شير خدا آورده ايم
روی پُر گرد و غبار ازکربلا آورده ايم
قتلگاه خسروِ گلگون کفن را ديده ايم
چشم گريانی از آن جنت سرا.آورده ايم
بس که رخ سوديم ما بر مرقد شاه نجف
بوی مشک و عنبر و عطر ولا آورده ايم
مهدی صاحب زمان را ما زيارت کرده ايم
نامه ی آزادی از جرم و خطا آورده ايم
آی زائرای کربلا ....
شما رفتید کربلا و با دل خون برگشتید
اما دلها بسوزه برا خانمی که همه ی این جاهایی رو که شما رفتید و فقط روضه اش رو شنیدید...همه رو عمه ی سادات به چشم دیده و خون دل خورده ...
راوی میگه دیدند یک خانمی...
دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه...
هی صدا میزنه...
وای عزیز مادرم حسین...
🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین
🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین
اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید...
والشمر جالس علی صدره...
شمر روی سینه برادر...
خدا چکار کنه زینب... دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه...
وامحمدا... واعلیا...
تسلای دل بی بی زینب...
صدا بزن یاحسین...
🔸 حسین آرام جانم
🔸 حسین روح و روانم
.
*حسین جان!قربونِ زائرات،زائرهای کوچیک و کم سن و سال،قربون زائرایی که الان تو آغوش پدر و مادراشون خوابشون برده دارن میان،قربون زائرایِ سیرابت،قربون زائرایِ شیرخواره ات که هر موقع گشنه میشن،مادرشون هست،یه گوشه کنارِ جاده مادر میشینه،چادر رویِ سرِ بچه اش میکشه،بچه اش رو شیر میده،بچه که آروم میشه،بلند میشه،بسم الله..طرف کربلا حرکت میکنه...حسین....
مثل اربعین که بی بی حضرت زینب سلام الله علیها رسیدن کربلا،تا سه روز هی ناله زد،هی حسین حسین گفت،تا این زن و بچه ها می اومدن آروم بشن،می رفتن علقمه...دوباره گریه و زاری شروع می شد...*
ای برادرِ من، چشمِ تو روشن...
*عباس! یادته میخواستم برم قبر جدم رو زیارت کنم،می دویدی عباس از جلو،همه مشعل ها و شمع ها رو خاموش می کردی،مبادا سایه ی من رو هم کسی ببینه... *
ای برادرِ من، چشمِ تو روشن...
روم نمیشه بگم رفت معجرِ من
حسین....
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#چاوشی #استقبال_زائر_کربلا
.
.
#نوحه
#بازگشت_زائر_کربلا
زائر کربلا رسیده
کرم ز مولایش بدیده
اشک از دو چشم او چکیده
خوش آمدی زائر ارباب۳
زائر مرتضی شده او
زائر سامرا شده او
زائر کربلا شده او
خوش آمدی زائر ارباب۳
از کرم و لطف پیمبر
شد در نجف مهمان حیدر
از جام عشقش زده ساغر
خوش آمدی زائر ارباب۳
قسمت او کربلا شد
دیگر ز رنج و غم رها شد
با عشق مولا آشنا شد
خوش آمدی زائر ارباب۳
محضر شاه عالمین بود
تحت لوای زینبین بود
مهمان سفره ی حسین بود
خوش آمدی زائر ارباب۳
او زائر بیت الکرم شد
مهمان مولا در حرم شد
در نزد مولا محترم شد
خوش آمدی زائر ارباب۳
برگشته او با چشم گریان
گریان سالار شهیدان
بهر حسین بوده پریشان
خوش آمدی زائر ارباب۳
بنگر رخ رخشنده ی او
تضمین شده آینده ی او
امضا شده پرونده ی او
خوش آمدی زائر ارباب۳
#حاج_رضا_یعقوبیان
#استقبال_زائر
#زائر_کربلا
.
#زمزمه
#نوحه #چاوشی
#استقبال_زائر
#زائر_کربلا
زائرِ کوی حسین، زائرِ بیتِ خداست
ملجأ و مأوایِ ما، تا به ابد کربلاست
ما که روان گشته ایم،سویِ نجف، کربلا
بال هزاران ملک، زیر قدمهای ماست
تا که مشرف شدیم در حرم شاه دین
در حق جا ماندگان ذکر لب ما دعاست
در حرمِ ساقیِ، دشت بلا هر دعا
حول ظهور فرج، از دل و جان یکصداست
کوهِ معاصی به دوش، رفته و برگشته ایم
بخششِ جرم و گنه،حاصلِ این ماجراست
#محمدجواد_منوچهری✍
پیشنهاد #سبک_میگذرد_کاروان
.
.
#بازگشت_به_مدینه
#روضه_بازگشت_به_مدینه
🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت
🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّهوغم ریخت
بشیر بن جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو که شاعر بود رحمت کنه، تو هم مى تونى شعر بگى؟
گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، منم شاعرم.
فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان
🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر میزد
🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر میزد
بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم:
«یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ»
(اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، آخه حسین [آقاى شما] کشته شد و اشک من این گونه سرازیره.
پیکرش در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد).
🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند
🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند
على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند
🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم
🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم
بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت)
🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش
🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر
بشیر اومد محضر #حضرت_ام_البنین
عرضه داشت خانم جان...
بچه هات رو در کربلا کشتند...
بی بی فرمودند...
ای بشیر...
أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین
بشیر از حسینم چه خبر...
عرضه داشت...
بی بی جان نبودی...
دستهای عباست رو قطع کردند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
فرمود ای بشیر...
اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام
تمام بچه هام فدای حسین...
همه عالم فدای حسین...
بگو از حسین چه خبر .. ؟
🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه
🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه
مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند
دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد.
مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛
🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد
🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟!
اما بشنو از عبدالله جعفر شوهر حضرت زینب
آه از ان دم که کاروان امید
دم دروازه مدینه رسید
سوی آن کاروان به صدها آه
بادلی خسته آمد عبدالله
اشک حسرت زدیدگانش سفت
تسلیت برامام چارم گفت
بعد ازآن هرطرف نظر انداخت
زینبش را درآن میان نشناخت
عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش میگرده
،یک به یک محمل ها رو داره سر میزنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت: عبدالله، حق داری منو نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم:
🔸 آنشب که از مدینه سفر کردم اختیار
🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم
🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید
🔸مویم سفید شد، سیه گشت معجرم
عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ...
هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد
،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،...
مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟!
گفت عبدالله تو دیگه چرا از من این سوال و میکنی؟بحق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته ازمن خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زد ام نشه
حسین...
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
#بازگشت_زائر
#بازگشت_زائر_کربلا #چاوشی
#روضه_بارگشت_زائر
#استقبال_زائر
شاعر: #حسین_ایمانی✍
#روضه_حضرت_ام_البنین
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
استقبال از زائر کربلا
ساده
#زمزمه #زمینه #شور
آمدی ازجوار، مرقد شاه شهیدان(2)
آمدی از کنار، قتلگاه نور قرآن(2)
سوی چشمت شده تیره ازاشک
ناله گون گشته با دیدن مشک(2)
قلب تو گشته ازخود رهایی
خوش به حالت شدی کربلایی(2)
یاحسین یاحسین یابن الزهرا(3)
&&&&&&&
آمدی باغبار ,تربت پاک مولا(2)
آمدی ازدیار،غربت پور زهرا(2)
جان گدازی ز لبهای تشنه
روضه خوانی زسرها ودشنه(2)
ناله گون از سه شعبه وحنجر
اکبر و قاسمش پاره پیکر(2)
یاحسین یاحسین یابن الزهرا(3)
&&&&&&&&&
آمدی هی میباری،از روضه جسارت
آمدی و تو داری ، درد صبح اسارت
میدونم یه روزی میشه قسمت
من میام پایین پای حضرت (2)
اشک میریزم به عشق ونوایی
آخرش من میشم کربلایی(2)
یاحسین یاحسین یابن زهرا(3)
#استقبال_زائر
#زائر_کربلا
#چاوشی
.