eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
331 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6046156338822648667
7.2M
|⇦نوا از نینوا می رفت.. و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج مهدی صالحی کرمانی مرادقلی‌: ●━━━━━━─────── امام حُسَیْن(ع) می فرماید: شیعیان و پیروان ما آن کسانی هستند که دلهایشان (و به تبع آن افکار و اعمالشان ) از هر گونه ناخالصی (و فریب و نیرنگ و سوء استفاده از اعتماد مردم) و کینه ( و دشمنی یا خیانت ) و ناسالمی ( و تقلب و تزویر ) پاک و پیراسته باشد. 📚تفسیرالإمام العسکری(ع)، (ص 309، ح154)
1.72M
گفته بودم غم دل را به تو گویم چو بیایی تو بیایی که غمم نیست غم من تویی بابایی به کسی کاری ندارم که تویی مونس و یارم به دل خسته و زارم خبرم کن تو کجایی؟ کجایی؟ کجایی؟ دلم معدن درده بیا و ببین غم با دخترت چه کرده بیا خرابه بشین حال و هوامو ببین سوغاتی هم نیار بیا کنارم، همین بابای خوبم حسین بابای خوبم حسین بی قرارم که بیایی به همان قول و قرارت بغلت کنم حسابی جونم و کنم نثارت بخدا تنگه دل من واسه لالایی و نازت چه کنم تا که بیوفته به خرابه سر و کارت عزیزم عزیزم منم دیده به راهَت که بازم ببینم سر و صورت ماهَت بیا به دیدن من موهامو شونه بزن ریشه ی درد و غم و از دل زارم، بِکن بابای خوبم حسین بابای خوبم حسین به دلم بود چو بیایی دو تا دستت رو بگیرم سر بی تن اومدی تا واسه ی سرت بمیرم گل نازم بدنت کو؟ سخنی بگو شهیدم چی سرت اومده بابا که فقط سرت رو دیدم لالایی لالایی به قربون سرت شَم لالایی لالایی فدای حنجرت شَم بیا دو تایی با هم آروم بخوابیم یه کم وقتی که بیدار بشیم هیچ خبری نیست ز غم بابای خوبم حسین بابای خوبم حسین
. دلم آغوش گرم تو رو میخواد خرابه سرده و دارم میلرزم هوا سرده ولی عیبی نداره من از تاریکی ها خیلی میترسم از کسیکه سر تو رو، رو نیزه بست بدم میاد از اون که دندون تو رو، با سنگ شکست بدم میاد ....................................................... چقد بالا نشستی روی نیزه مگه بابا جونم دختر نداری؟ مگه قهری با من بابای خوبم؟ دیگه منو رو زانوت نمیزاری؟ پلکای غرق خونتو، انقد به روی من نبند.... بابای خوشگلم بیا، بازم به روی من بخند.... ...................................................... چشام بی سو شده دستام میلرزه بیا بابا ببین رنگم پریده موهای سوختمو نبین بابایی نپرسی که چرا قدم خمیده این ادمای بی ادب، به ما حرفای بد زدن تو بیابون یه نیمه شب، به دخترت لگد زدن
4_6046156338822648667
7.2M
|⇦نوا از نینوا می رفت.. و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج مهدی صالحی کرمانی مرادقلی‌: ●━━━━━━─────── امام حُسَیْن(ع) می فرماید: شیعیان و پیروان ما آن کسانی هستند که دلهایشان (و به تبع آن افکار و اعمالشان ) از هر گونه ناخالصی (و فریب و نیرنگ و سوء استفاده از اعتماد مردم) و کینه ( و دشمنی یا خیانت ) و ناسالمی ( و تقلب و تزویر ) پاک و پیراسته باشد. 📚تفسیرالإمام العسکری(ع)، (ص 309، ح154)
4_5985650836716390410.mp3
5.41M
🌹 🌹 نم نم داره بارون میاد  داره برام مهمون میاد  خرابه بوی نون میاد  وای وای وای  داره از راه دور میاد  تو طبقی از نور میاد  از سفر تنور میاد  وای وای وای  آروم آروم از طبق بیا کنارم  سر رو سرت بزارم  حرف نگفته دارم  چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم  اسمتو که میبردم فقط کتک می خوردم  وای وای وای  حالا که اومدی بمون  یه ذره لالایی بخون  میخوام بخوابم بابا جون  وای وای وای  ما بینمون فاصله بود  سهمم فقط آبله بود  خنده های حرمله بود  وای وای وای  ربابو ببین  اصلا نمیخوره آب  هرروز نشسته بی تاب  تنها به زیر آفتاب  شبا دیگه یا بچه اش خواب میبینه یا خواب آب میبینه داره عذاب میبینه امان از این غریبی نبودی و اسیر شدم بابا یه روزه پیر شدم بازار شام تحقیر شدم وای وای وای الهی که اون محله ی یهودی خراب بشه به زودی خدا رو شکر نبودی عمه رو نشون میدادن از سر بام امون از این جدایی از من نپرس از من نخواه بگم از مجلس گناه از اون همه تیر نگاه وای وای وای از من سوال از تو جواب عمه کجا بزم شراب دخترای ابوتراب وای وای وای نزدیک بود امروز کنیز خونه ای شم ببین آروم نمیشم باید بمونی پیشم یا بمون و یا منم ببر بابایی با هم میریم دو تایی دیگه بسه جدایی امون از این غریبی  .
. دلِ دلداده را دلبسته‌ی دلبر تصور کن کمال عشق را عشقِ پدر _دختر تصور کن دمِ صبح از سفر برگشته‌ای..،بابای عطشانم! نمِ چشم مرا سرچشمه‌ی کوثر تصور کن بیا جای طَبَق سر رویِ پای دخترت بُگذار لباسِ پاره ام را بالِشی از پَر تصور کن شبیه پیرزن ها خَم شدم..،از بس لگد خوردم بیا این دردِ پهلو دیده را مادر تصور کن رسیده هر که دستش تاری از زُلف مرا کَنده خودت این مختصر را جایِ موی سر تصور کن ببین ردِّ کبودِ گونه ام را !..،زجر بَد می زد شب و روز مرا اینگونه زجرآور تصور کن سنان از خنده غش می کرد ، تا خولی هُلَم می داد مرا بازیچه ی دستانِ مُشتی شَر تصور کن نگو آن گوشواری که خریدی کو؟!..،کشید و بُرد همین خون‌لخته‌ی گوش مرا زیور تصور کن ادای لکنتم را دختر شامی درآورده... زبانم را زمان ترس از این بدتر تصور کن شرارِ پشت بام خانه ای روی سرم می ریخت... کبوتر را درون دود و خاکستر تصور کن میان ازدحام کوچه صدها بار افتادم... گُلی را زیرِ دست و پای یک لشگر تصور کن حجاب عمّه‌ام زینب،عمو عباسِ من را کُشت... برایش آستین پاره را معجر تصور کن! چه‌ها دیدند در بزمِ شرابِ شام،دخترهات... میان مست ها بابا..،خودت دیگر تصور کن! من از دنیای بی بابایِ فردا سخت می ترسم همین شب را برای من شبِ آخر تصور کن ✍ .
احوالات‌حضرت رقیه س اکبریم گلینجه اولسم دفنیمی یوباندیر عمّه نعشیمی آلیب ال اوسته، باشینه دولاندیر عمّه یوخ سوزوم بو اولمک عمّه «امر حیّ‌ لم» یزل‌‌دی باجیلار اولنده امّا قارداشی اولا گوزلدی ائیلیین بیر آزجا تأخیر، بلکه اکبریمده گلدی کفن و دفنیمی بیر آز سن ساخلا ال یوباندیر عمّه گوزلرون فداسی اوللام خسته سن بی‌بی آز آغلا اولدورر اوزون حَرَملر آز بو قلب زاری داغلا اللرون قاداسین آللام گل بو گوزلریمی باغلا قانلی اشگیلن سارالمیش رنگون آز بویاندیر عمّه گرچه قاره گون الینده قورتارور بو بختی قاره وار ولی بیر عمده دردیم، گل سنه ائدیم اشاره ناگهانی گلسه اکبر، گوزلریمی آچ دوباره اکبری منیله بیر آن روبرو دایاندیر عمّه شئمری سن چاغیرما عمّه قلبیده جراحتیم وار قولدان آچماسین طنابیم دیلده آیری نیّتیم وار قبره قوی بو حالتیلن جدّیمه شکایتیم وار سنده خلقه ظلم شمری، نطقیویله آندیر عمّه باشون آچما ائتمه ناله، قلبیم اولدو غصه دن قان سن منه آنالیق ائتدون جانیوه رقیّه قربان باشیم آلما سینون اوسته، توپراق اوسته قوی وئریم جان زحمتیمی چوخ چکیبسن، آز منی اوتاندیر عمّه آغلاما دئمه غریبیبی‌وطن، رقیّه لای‌لای هئچ دیله گتیرمه جیسمی، بی‌کفن رقیّه لای‌لای سسله شئمر شوم الیندن، دینجلن رقیّه لای‌لای قلب اهل شامی، آه آتشیمه یاندیر عمّه بی‌سبب دئنن بو غمده قانه گوز یاشیم دولانماز الده اولدوروب بو طفلی شمریدون گینه اوتانماز قمچیلر یئرینی امّا گورمیینجه خلق اینانماز کوینگیم چیخارت بو خلقی سن اوزون ایناندیر عمّه ✍مرحوم استاد رحیم منزوی اردبیلی
2.67M
. یادش بخیر بالش نرمی که داشتم آغوش با محبت گرمی که داشتم یادش بخیر بوسه گرم تو قبل خواب خوش می گذشت دور تو و عمه و رباب یادش بخیر شانه زدن های هر شبت پا می شدم ز خواب به گلبوسه ی لبت یادش بخیر زندگی ام رو به راه بود رویم سپید و موی سر من سیاه بود امشب ولی به زیر سرم خشت خام بود بی احترام طرز ورودم به شام بود این طفل پیر جان بسپارد اگر، رواست لعنت به شمر طفل تو را سالخوده خواست ناز تو را به قیمت سیلی خریده ام از خواب با لگد نپریدم؟ پریده ام سیلی به حال صورت من گریه می کند لالایی ام به لکنت من گریه می کند خود را برای دلخوشی او زدم به خواب خواب مرا به هم زده لالایی رباب ... ما چوب خورده های اسارت چشیده ایم دندان شکسته های خجالت کشیده ایم از من بریده تر ، نفس خواهرت شده ... بیچاره عمه، قبر کن دخترت شده ... گفتم به عمه تا به وصیت عمل کند ... نیت کند به جای تو من را بغل کند از روی نیزه ها نگرانم شدی ببخش فردا اگر که فاتحه خوانم شدی ببخش هنگام غسل دادن زهرای کوچک است ما بی کسیم ، گریه کن ما عروسک است زخم تن مرا به سکینه نشان مده ... تلقین بخوان و شانه ی من را تکان مده گفتم به قبر من بنویسند: خسته بود زهرا ترک ترک شده بود ، او شکسته بود یا رب ، روا مدار عزیزی شود اسیر بابای هیچ دخترکی را از او مگیر ... طفل تو را نبودن تو قد خمیده کرد با من هرآنچه کرد ، گلوی بریده کرد 🎤
. گریز به حضرت زهرا سلام الله علیها 🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم امشب دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها... امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم... 🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من 🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه... حتما همتون دیدید... دخترها علاقه خاصی به بابا دارن... اصلا معروفه... میگن دخترها بابایی هستند... آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم... خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه... میگه بزار بابام بیاد... شکایتت رو به بابام میکنم... خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه... میگه بزار بابام بیاد... بهش نشون میدم... بهش ميگم... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته 🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته چقدر بهش سنگ زدند... چقدر بهش تازیانه زدند... چقدر سیلی زدند... یاصاحب الزمان... 🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته اما... 🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته امشب اگه با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن... 🔸طواف شمع چون پروانه می کرد 🔸به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا... چه بلایی سرت آوردن...بابا... 🔸سر و روی پدر را پاک می کرد 🔸برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم... 🔸به قربان سر نورانی تو 🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ 🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا 🔸لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم... 🔸تو از چوب جفا داری نشانه 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اما بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... 📍مدد از عمه گرفتم که مرا راه برَد 📍چند قدم برد ولی دست به دیوار گرفت بابا... 📍چو میگفتی به عمه، من شبیهِ مادرت هستم 📍تمام سرنوشتِ خویش را از پیش دانستم یعنی فهمیدم باید مثل مادرم زهرا سیلی بخورم... تازیانه بخورم... آخه توی مدینه وقتی اون ملعون دستور داد به خانهء وحی حمله کنند ، وقتی بی بی بین در و دیوار قرار گرفت بازهم مانع ورود به خانه شد ..اما اون نانجیب باسیلی بی بی رو دور کرد و بعد هم به قنفذ دستور داد با تازیانه بی بی رو کنار بزنه.... ای وای ...امیرالمؤمنین تازه موقع غسل شبانه از ورم بازوی بی بی خبردار شد... صدا بزن زهرا ..... اگه مادر ما غلاف شمشیر خورد،رقیه هم سیلی خورد تازیانه خورد، مثل مادر، حرف زدنش هم مثل فاطمه بود،راه رفتنش هم مثل فاطمه بود،عمه هی نگاش میكرد،گریه میكرد،میگفت عمه چرا گریه میكنی؟میگفت:آخه تو چقدر شبیهه مادر منی،عین مادر،اخلاق مادر،ارث برده،به این دختر رسیده،دست بند مادر دست دختره،سر رو بغل كرد، عین مادرش زهرا حرف زد، زهرا وقتی نگاش به علی افتاد،از پهلوش نگفت، از بازوی ورم كرده نگفت،رقیه هم از درداش نگفت، سر رو بغل كرد،الله اكبر،شروع كرد با سر حرف زدن،یه نگاه كرد به سر،ای وای،اَ بَه...بابا بابا....ان شاالله هیچ وقت دخترت صحنه ای رو نبینه كه آزار ببینه،تا نگاش به سر افتاد ،اول یه دست به محاسنش كشید، مَن ذا الذی خضّبك بدمائك؟حسین........ نمی خوای كمك كنی؟..حسین....نمی خوای صدات و خرج كنی؟حسین..... . به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا خبر نداشتم این‌ها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا درست وقت غذا تازیانه می‌آمد نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این كوچه‌ها عبور نكرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه‌ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ كه افتاده‌اند دشمن‌ها كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یكبار ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا