eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
428 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم دوبیتی شهادت حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم رسولِ مهربانی دیده بست وُ .... غمِ او در دلِ مولا نشست وُ .... دو سه روزی پس از این روضه این شد سقیفه با لگد در را شکست وُ ....
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم دوبیتی امام حسن علیه السلام و روضه‌یِ مادر میانِ کوچه‌یِ تنگی چه‌ها شد به ضربِ کینه قدِّ یار تا شد همان روزی که گم شد گوشواره عصایِ دستِ مادر مجتبی شد
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم غزل _مدح و مرثیه امام حسن مجتبی علیه السلام آنقَدَر اهلِ کرم شد   عَلمش را بخشید دِرَمَش را  خَدَمش را  حَشَمش را بخشید دست و دلبازیِ او شهره‌یِ آفاق شده هرچه که داشت به‌جز درد و غمَش را بخشید همه‌یِ نُه فَلک از آنِ حسن بود ولی .... به حسینی شدنِ ما حرمَش را بخشید وسطِ کوچه چه‌ها دید  خدا می‌داند روضه این است که مادر ثنَمَش را بخشید گم‌شد آویزه‌یِ یاسی که دَم از حیدر زد مادرم زیرِ لگد  بازدَمش را بخشید شد عصا شانه‌یِ لرزانِ حسن در کوچه چشم بارانی و آن قدِّ خَمَش را بخشید کاش می‌شد قلمی یا غزلی وقفَش حیف ندبه‌خوان شد حسن و محتشَمش را بخشید
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم غزل مدح حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم دلبرِ صاحبدل و قرآنِ نازل  مصطفی اُسوه‌یِ خُلقِ نکو انسانِ کامل مصطفی شد اَشِدّاٰءُ علیَ الکُفّار هنگامِ نبرد با مسلمان تا کند چون اهلِ منزل مصطفی جز رضایِ حق ندید و جز ثنایِ حق نگفت خدعه‌هایِ مشرکان را کرده باطل مصطفی دل نَبسته بر کسی جز آن که دلدارش خداست جز علی هرگز نمی‌بندد به کس دل مصطفی در رکابش می‌زند شمشیر  شیرِ کردگار مرتضی دریایِ غیرت بود و ساحل مصطفی با منافق‌های اُمّت هم  مدارا می‌کند رویِ خوش داده نشان حتّی به قاتل مصطفی با ولایت تا شهادت مانده ختم‌ُالمرسلین بی‌قرارِ کوثر و قرآنِ نازل  مصطفی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مخمّس شهادت حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم رحمت محبّت مغفرت غیرت نجابت نور عزّت عدالت عافیت حکمت اِصالت شور در سینه‌ات اَسرارِ نابِ واضح و مستور مدحِ شما روزِ قیامت ناله‌یِ ناقور از گاهواره عاشقت هستیم ما تا گور کون وُ مکان مدیونتان دین زیرِ دِینِ تو ای روح و جانِ عاشقان در شور و شِینِ تو گیتی ندیده‌َست و نخواهد دید عینِ تو از آنِ عشقی عاشقم عشقم حسینِ تو بر عاشق و معشوقِ او دادم سلام از دور دستِ ادب را رویِ قلبم می‌گذارم آه راهِ حرم را با سلامی می‌کنم کوتاه من روبه‌رویِ گنبدِ خضرایِ این درگاه دارم زیارت می‌کنم دلدار بسمِ‌اللّه یا رحمةٌ لِلعالمین شد زائرت مأجور تب کرده بودی و تمامِ پیکرت می‌سوخت با طعنه‌ها قلبِ تو وُ همسنگرت می‌سوخت پیشِ نگاهت اعتقاد و باورت می‌سوخت اِنگار می‌دیدی چگونه دخترت می‌سوخت دیوار وُ در با هم هجوم آورد سویِ نور اَجرِ رسالت می‌شود میخِ در وُ دیوار شد بارِ شیشه خُرد چون شد ضربه‌ها تکرار آقا نبودی با غلافِ کینه‌یِ اَغیار افتاد بازویِ گلِ یاسِ حرم از کار عجِّل وفاتی شد نوایِ کوثرِ رنجور تو رفتی و سهمِ علی بعد از تو عُزلت شد در شهرِ تو در کوچه‌یِ تنگی قیامت شد حقِّ امیرالمؤمنین‌‌ِ ما که غارت شد سیلی جوابِ آهِ همراهِ ولایت شد ردِّ کبودی مانده رویِ صورتِ مأمور‌‌‌‌ مأمورِ حفظِ دین وُ حامیِ ولا افتاد ناموستان با ضربه‌هایِ بی‌حیا افتاد طفلی حسن می‌دید چادر زیرِ پا افتاد یک ضربه زد امّا رویِ دو گونه جا افتاد شد ندبه‌خوان قامت‌کمان ... سارق شده مغرور
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مخمّس شهادت حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم رحمت محبّت مغفرت غیرت نجابت نور عزّت عدالت عافیت حکمت اِصالت شور در سینه‌ات اَسرارِ نابِ واضح و مستور مدحِ شما روزِ قیامت ناله‌یِ ناقور از گاهواره عاشقت هستیم ما تا گور کون وُ مکان مدیونتان دین زیرِ دِینِ تو ای روح و جانِ عاشقان در شور و شِینِ تو گیتی ندیده‌َست و نخواهد دید عینِ تو از آنِ عشقی عاشقم عشقم حسینِ تو بر عاشق و معشوقِ او دادم سلام از دور دستِ ادب را رویِ قلبم می‌گذارم آه راهِ حرم را با سلامی می‌کنم کوتاه من روبه‌رویِ گنبدِ خضرایِ این درگاه دارم زیارت می‌کنم دلدار بسمِ‌اللّه یا رحمةٌ لِلعالمین شد زائرت مأجور تب کرده بودی و تمامِ پیکرت می‌سوخت با طعنه‌ها قلبِ تو وُ همسنگرت می‌سوخت پیشِ نگاهت اعتقاد و باورت می‌سوخت اِنگار می‌دیدی چگونه دخترت می‌سوخت دیوار وُ در با هم هجوم آورد سویِ نور اَجرِ رسالت می‌شود میخِ در وُ دیوار شد بارِ شیشه خُرد چون شد ضربه‌ها تکرار آقا نبودی با غلافِ کینه‌یِ اَغیار افتاد بازویِ گلِ یاسِ حرم از کار عجِّل وفاتی شد نوایِ کوثرِ رنجور تو رفتی و سهمِ علی بعد از تو عُزلت شد در شهرِ تو در کوچه‌یِ تنگی قیامت شد حقِّ امیرالمؤمنین‌‌ِ ما که غارت شد سیلی جوابِ آهِ همراهِ ولایت شد ردِّ کبودی مانده رویِ صورتِ مأمور‌‌‌‌ مأمورِ حفظِ دین وُ حامیِ ولا افتاد ناموستان با ضربه‌هایِ بی‌حیا افتاد طفلی حسن می‌دید چادر زیرِ پا افتاد یک ضربه زد امّا رویِ دو گونه جا افتاد شد ندبه‌خوان قامت‌کمان ... سارق شده مغرور
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم غزل مدح حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم دلبرِ صاحبدل و قرآنِ نازل  مصطفی اُسوه‌یِ خُلقِ نکو انسانِ کامل مصطفی شد اَشِدّاٰءُ علیَ الکُفّار هنگامِ نبرد با مسلمان تا کند چون اهلِ منزل مصطفی جز رضایِ حق ندید و جز ثنایِ حق نگفت خدعه‌هایِ مشرکان را کرده باطل مصطفی دل نَبسته بر کسی جز آن که دلدارش خداست جز علی هرگز نمی‌بندد به کس دل مصطفی در رکابش می‌زند شمشیر  شیرِ کردگار مرتضی دریایِ غیرت بود و ساحل مصطفی با منافق‌های اُمّت هم  مدارا می‌کند رویِ خوش داده نشان حتّی به قاتل مصطفی با ولایت تا شهادت مانده ختم‌ُالمرسلین بی‌قرارِ کوثر و قرآنِ نازل  مصطفی
امید ِ نا امیدم ای مدینه دل خسته رسیدم ای مدینه سرا پایم نشان از غصه دارد به دل داغ شهیدم ای مدینه مرا سختست دیدار تو امروز حسینم را ندیدم ای مدینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن سرو تو قدش خمیده گل نیلوفرت خورده کشیده دویده روی صحرای مغیلان به دنبال سرش خولی دویده همه بردند چون گوشواره ها را ز گوش لاله هایت خون چکیده مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مادرم را خبر کن از سفر بر گشته زینب خبر کن بی برادر گشته زینب به ضرب تازیانه تا چهل بار کبودی پای تا سر گشته زینب به راس روی نیزه تا چهل بار به هر منزل برابر گشته زینب مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر دِه از من آشفته احوال مرا داغ حسینش برده از حال پرستویی که تو دادی نوازش نمانده در تن زخمش پر و بال تمام عمر زینب یک نفس بود که آن هم شعله شد در بین گودال مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را اگر خواهد خبر از این حزینه که حالا آمدم سوی مدینه خدا شاهد بود بودم سپر من برای اُم کلثوم و سکینه ولی نگذاشتم آن دم ببینند نشسته شمر ملعون روی سینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن پیکرش را دوره کردند به روی نی سرش را دوره کردند نبودی ای مدینه تا ببینی که تنها خواهرش را دوره کردند برای کَندن یک گوشواره سه ساله دخترش را دوره کردند مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را محسن غلامحسینی✍
🔹کجاست تربت زهرا؟🔹 مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام! به نقطه نقطۀ خاکت ز ما سلام، سلام! اگر چه ساکت و آرام می‌رسی به نظر دلی نمانده که گیرد به یاد تو آرام مزار چار امامی و شهر پنج تنی ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام چراغ محفل جان، مسجدالحرام دلی که بر طواف حریم تو بسته دل احرام سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم به حرمت سخنم انبیا کنند قیام دوای درد دو عالم ز گرد صحرایی سلام بر تو که آرامگاه زهرایی :: شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد نه آرزوی بهشتم بُوَد نه شوق وطن دلم به یاد مدینه بهانه می‌گیرد زِ هَر نشانه گذر کرده با هزار نگاه سراغ از آن حرم بی‌نشانه می‌گیرد سلام باد به شهری که نام روح‌افزاش به هر دلی که شکسته‌ست خانه می‌گیرد.. درود باد به شهری که تربت زهراست بهار دامنش از اشک غربت زهراست.. :: مدینه آنچه که می‌پرسم از تو، راست بگو کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو بقیع، منبر و محراب، یا حریم رسول مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو چه شد که فاطمه هجده بهار بیش نداشت چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست؟ بگو چرا زمین تو یادآور مصیبت اوست؟ چرا هوای تو این‌قدر غم‌فزاست؟ بگو.. چه لاله‌ای ز تو در بین خار و خس افتاد؟ که در مصیبت او بلبل از نفس افتاد :: مدینه، راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟ کنار تربت خورشید خود به ماه چه گفت؟ علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟ مدینه، شب که علی برد سر فرو در چاه ز محسنش که فدا گشت بی‌گناه چه گفت؟ مدینه، شیر خدا کو پناه عالم بود چو دید فاطمه افتاده بی‌پناه، چه گفت؟ مدینه، فاطمه در پشت در چو آه کشید به آن شهیده علی در جواب آه، چه گفت؟ مدینه، شرح غم تو که نیست خاتمه‌اش بسوز، هم به علی، هم برای فاطمه‌اش 📝
🔹کجاست تربت زهرا؟🔹 مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام! به نقطه نقطۀ خاکت ز ما سلام، سلام! اگر چه ساکت و آرام می‌رسی به نظر دلی نمانده که گیرد به یاد تو آرام مزار چار امامی و شهر پنج تنی ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام چراغ محفل جان، مسجدالحرام دلی که بر طواف حریم تو بسته دل احرام سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم به حرمت سخنم انبیا کنند قیام دوای درد دو عالم ز گرد صحرایی سلام بر تو که آرامگاه زهرایی :: شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد نه آرزوی بهشتم بُوَد نه شوق وطن دلم به یاد مدینه بهانه می‌گیرد زِ هَر نشانه گذر کرده با هزار نگاه سراغ از آن حرم بی‌نشانه می‌گیرد سلام باد به شهری که نام روح‌افزاش به هر دلی که شکسته‌ست خانه می‌گیرد.. درود باد به شهری که تربت زهراست بهار دامنش از اشک غربت زهراست.. :: مدینه آنچه که می‌پرسم از تو، راست بگو کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو بقیع، منبر و محراب، یا حریم رسول مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو چه شد که فاطمه هجده بهار بیش نداشت چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست؟ بگو چرا زمین تو یادآور مصیبت اوست؟ چرا هوای تو این‌قدر غم‌فزاست؟ بگو.. چه لاله‌ای ز تو در بین خار و خس افتاد؟ که در مصیبت او بلبل از نفس افتاد :: مدینه، راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟ کنار تربت خورشید خود به ماه چه گفت؟ علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟ مدینه، شب که علی برد سر فرو در چاه ز محسنش که فدا گشت بی‌گناه چه گفت؟ مدینه، شیر خدا کو پناه عالم بود چو دید فاطمه افتاده بی‌پناه، چه گفت؟ مدینه، فاطمه در پشت در چو آه کشید به آن شهیده علی در جواب آه، چه گفت؟ مدینه، شرح غم تو که نیست خاتمه‌اش بسوز، هم به علی، هم برای فاطمه‌اش 📝
🔶 نشان مظلومیت 🔶 السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ، الطِّفْلِ الرَّضِيعِ [وَ الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ، الْمُتَشَحِّطِ دَماً، الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّمَاءِ، الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حَجْرِ أَبِيهِ‏]، لَعَنَ اللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ الْأَسَدِيَّ وَ ذَوِيهِ. و قيل إنه لما قتل أصحاب الحسين ع و أقاربه و بقي فريدا ليس معه إلا ابنه علي زين العابدين ع و ابن آخر في الرضاع اسمه عبد الله فتقدم الحسين ع إلى باب الخيمة فقال‏ ناولوني ذلك الطفل حتى أودعه فناولوه الصبي جعل يقبله و هو يقول يا بني ويل لهؤلاء القوم إذا كان خصمهم محمد ص قيل فإذا بسهم قد أقبل حتى وقع في لبة الصبي فقتله فنزل الحسين ع عن فرسه و حفر للصبي بجفن سيفه و رمله بدمه و دفنه ثم وثب قائما و هو يقول‏... و نقل است كه وقتى أصحاب و تمام نزديكانش به رسيدند و جز پسرش علىّ زين العابدين عليه السّلام و فرزند شيرخواره به نام كس ديگرى نزد او باقى نمانده و تنها شد آن حضرت درب خيمه آمده و فرمود: اين طفل را به من دهيد تا با او وداع كنم! پس او را غرق بوسه ساخته در حالى كه مى‏فرمود: اى پسركم واى بر حال اين قوم وقتى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله با آنان مخاصمه كند!. گويند: ناگهان تيرى بيامد و بر بالاى سينه آن طفل نشسته و او را كشت، پس امام عليه السّلام از اسب به زير آمده و با غلاف شمشير قبرى كند و او را به خون بياغشت و دفن كرد آنگاه برخاسته و اين اشعار را سرود: همه كافر شدند و در گذشته از ثواب خداوند؛ ربّ جنّ و انس چشم پوشيده بودند. در گذشته و فرزندش كه از طرف مادر و پدر كريم بود را به قتل رساند. همگى از ايشان به خشم آمده و گفتند: الحال بر حسين يورش برده خونش بريزيم. واى بر آن اراذل مردم كه همه را براى أهل دو حرم و گرد آوردند. سپس همه رهسپار شده و سفارش نمودند كه ما نياز به رضاى ملحدين داريم. در ريختن خون من براى كه از نسل كافران است از خدا نترسيدند. و با لشكرى انبوه مرا آماج تيرهاى خود ساختند. و اين بخاطر مسأله‏اى از قبل نبود جز مباهات من بنور دو ستاره قطبى: يكى به علىّ خير و نيكو پس از نبىّ و پيامبرى كه پدر و مادرش از قريش بودند. پدر و مادر من برگزيده خداوند بودند و من فرزند دو برگزيده‏ام. نقره‏اى كه از طلا خالص شده، و من نقره‏اى هستم كه فرزند دو طلا مى‏باشم. چه كسى پدر بزرگ يا پدرى همچو من دارد كه من فرزند آن دو پيشوايم. زهراء مادرم است و پدرم در هم كوبنده كفر در كارزار و است. ريسمان دين، علىّ مرتضى است، او لشكر را فرارى داده و بر دو قبله نماز خوانده. و او در روز احد يورش و حمله‏اى برد كه با قبض دو لشكر حقد و كينه را التيام داد. سپس در كارزار احزاب و فتح مكّه موجب مرگ لشكريان كافر بود. اين امّت بد در راه خدا مرتكب چه كارى در حقّ عترت رسول شدند. عترت نيكوى مصطفى و نسل علىّ دلاور در روز كارزار سپاه. علىّ زمانى كه جوانى تازه بالغ بود بپرستش خدا پرداخت و قريش بت مى‏پرستيد. از ابتدا به بتها كينه مى‏ورزيد و لحظه‏اى با قريش آنها را سجده نكرد. دلاورانشان را در كارزار بدر و تبوك و حنين با شمشير خود آشنا ساخت. 📚 الإحتجاج (طبرسي) ج۲ ص۳۰۱ 🔹الهی بدم المظلوم بکربلا عجل لولیک المظلوم الفرج
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم زمزمه شهادت امام حسن و حضرت رسول علیهم السلام  سبک مرهم واسه چشمِ .... یه بغضِ سنگینه تویِ سینه‌َم زائری تو حرم نمی‌بینم فرشِ حرم  گرد و غبار  شمع و چراغ ستاره‌ها صحنِ کرم   چه خلوته  چه سوت وُ کوره این شبا باز به سرم  زده بگم  غریب شمایی یا رضا جانم‌حسن جانم‌حسن جانم‌حسن غریبِ مادر/۴/ خوب یادمه آقام کجا پیر شد روزی که روضه‌ها نفس‌گیر شد یادم میاد  کوچه رو بست  به رویِ ما یه بی‌حیا ای وای پیشِ چشام  سیلی زد و  گذاشت رویِ چادری پا ای وای یه تیکّه گوشواره‌یِ یاس مونده روخاکِ کوچه‌ها ای وای جانم‌حسن جانم‌حسن جانم‌حسن غریبِ مادر/۴/ (حضرت رسول) مزد رسالتو میدن مَردم چند روز دیگه با آتیش و هیزم پشت درِ  بیتِ ولا  گُر می‌گیره شعله‌هایِ کینه میخِ در وُ ضربِ لگد چه می‌کنه با پهلو وُ سینه دستِ علی بسته میشه غلافی رویِ بازو می‌شینه وای مادرم وای مادرم وای مادرم آه و واویلا/۴/