🌸بمناسبت #روز_مباهله🌸
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگِ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخِ محکم
جوابْگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اُسقُف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلقِ جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیهی مباهله شد
✍ #محمدحسین_ملکیان. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
نور قافله
میان قوم مسیحا چه ولوله پیداست
قسم به «زلزلت الارض» زلزله پیداست
مراد «لوکره المشرکون» قرآنند
میان این همه مشرک که هلهله پیداست
اسیر نفس و گرفتار وسوسه هستند
به دست و پای همه بند و سلسله پیداست
هراس در دل نجرانیان به پا شده است
ز دور بین تمامی، مجادله پیداست
چه با وقار و شکوهند پنج تن، آری
شکوه و هیبت دین در مباهله پیداست
در آسمان به تماشای آ ل پیغمبر
هزار فوج ملک ، مثل چلچله پیداست
علی است معنی ناب کلام «انفسنا»
مقام«انفسکم» بین عائله پیداست
دراین فضیلت و دراین بهشت قدر و مقام
شکوه حضرت زهرای فاضله پیداست
حضور آل عبا برتر است از دنیا
حساب کل جهان در معادله پیداست
اگر قدم بگذاری به راه آل علی
در این مسیر وفا نور قافله پیداست
به وصف و منزلت پنج تن «وفایی» گفت
فروغ و تابش آیات منزله پیداست
#سیدهاشم_وفایی. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
8⃣2⃣روز بیستم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، کاروان #امام_حسین_علیه_السلام به وادی «شقوق» رسیدند.👇
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_ذی_الحجه
✅امام حسین(ع) در سفر از مکه به سمت کوفه به منزل «شقوق» رسید.
در اینجا بود که فرزدق امام حسین(ع) را ملاقات نمود.
امام حسین(ع) از او پرسید :
📋《اَخبِرنِی عَنِ النَّاسِ خَلفَکَ؟》
♦️مرا خبر ده از وضع مردمی که آنها را پشت سر گذاشتی!
فرزدق به امام(ع) عرض کرد :
📋《قُلُوبُ اَلنَّاسِ مَعَكَ وَ أَسْيَافُهُمْ عَلَيْكَ》
♦️دلهای کوفیان با توست و شمشیرهایشان علیه توست!(۱)
ابن اعثم می گوید :
📋《فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ السَّحَرِ خَفَقَ الْحُسَيْنُ(ع) بِرَأْسِهِ خَفْقَةً ثُمَّ اسْتَيْقَظَ فَقَالَ :
أَ تَعْلَمُونَ مَا رَأَيْتُ فِي مَنَامِي السَّاعَةَ؟》
♦️سحرگاهان امام حسین(ع) را خوابی مختصر ربود.
وقتی بیدار شد، فرمود :
میدانید هم اینک در خواب چه دیدم؟
آنان پرسیدند : ای پسر رسول خدا(ص)! چه در خواب دیدید؟
امام(ع) فرمود :
📋《رَأَيْتُ كَأَنَّ كِلَاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَيَّ لِتَنْهَشَنِي وَ فِيهَا كَلْبٌ أَبْقَعُ رَأَيْتُهُ أَشَدَّهَا عَلَيَّ وَ أَظُنُّ أَنَّ الَّذِي يَتَوَلَّى قَتْلِي رَجُلٌ أَبْرَصُ مِنْ بَيْنِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ》
♦️در خواب سگهایی را دیدم که بر من حمله آوردهاند و مرا میدرند.
در میان آنها سگ خال خالی بود که بر من بیشتر حمله میآورد، فکر میکنم آنکه قاتل من است، مردی لک و پیس دار از این گروه است.(۲)
از یاران امام حسین(ع) در کربلا نقل شده است که؛
📋《كُنّا مَعَ الحُسَينُ(ع) بِنَهرِ كَربَلاءَ، فَنَظَرَ إلى شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ وكانَ أبرَصَ!
فَقَالَ :اَللهُ أَكْبَرُ! اَللهُ أَكْبَرُ! صَدَقَ اللّه ُو رَسولُهُ(ص)!
قالَ رَسولُ اللهُ(ص) :
كَأَنّي أنظُرُ إلَى كَلبٍ أَبقَعَ يَلَغُ فِي دِمَاءِ أهلِ بَيتِي》
♦️ما در كنار نهر كربلا به همراه حسين(ع) بوديم.
حضرت(ع) به شمر بن ذى الجوشن نگاهى كرد و شمر برص داشت، پس امام(ع) فرمود : الله اکبر! خدا و رسول(ص) او راست فرمود.
رسول خدا(ص) فرمود :
گويى سگِ پيسه اى(خال خالی) را مى بينم كه در خون اهل بيت من دهان مى زند.(۳)
📚منابع :
۱)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۱۱/
الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۷
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۵۶
۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۶
9⃣2⃣روز بیست و یکم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، کاروان #امام_حسین_علیه_السلام به وادی «زرود» رسیدند.👇
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_ذی_الحجه
✅امام حسین(ع) در این روز در منزل زرود فرود آمد.
زرود شنزاری بین ثعلبیة و خزیمیة و در مسیر حاجیان کوفه به مکه قرار گرفته است.
در این محل بود که امام حسین(ع) نزدیکی خیمه «زهیر بن قین بجلی» خیمه خود را برافراشتند.
پس از آن امام حسین(ع) او را به راه حق دعوت کردند و او به سوی امام راه یافت.
همچنین در این منزل، خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» به امام حسین(ع) رسید.
👤شَیخ مفید می نویسد :
دو نفر به نام های «عبدالله بن سلیمان اسدی» و «منذر بن المُشْمعِل اسدی» از قبیله بنی اسد، با کاروان امام حسین(ع) مواجه شدند که از کوفه بر می گشتند، امام حسین(ع) تا این دو تن را دیدند، خطاب به آنان فرمودند :
📋《أَخْبِرْنَا عَنِ اَلنَّاسِ وَرَاءَكَ؟》
♦️از مردم کوفه برایمان بگو!
آنان گفتند :
📋《لَمْ أَخْرُجْ مِنَ اَلْكُوفَةِ حَتَّى قُتِلَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِيلٍ وَ هَانِئُ بْنُ عُرْوَةَ وَ رَأَيْتُهُمَا يُجَرَّانِ بِأَرْجُلِهِمَا فِي اَلسُّوقِ》
♦️هنوز از کوفه خارج نشده بودیم که دیدیم مسلم بن عقیل و هانی بن عروه به شهادت رسیده بودند و در بازار کوفه از پاهایشان آویزان شده بودند.(۱)
ابن اعثم می گوید :
در این هنگام؛
📋《فَاستَعبَرَ الحُسَینُ(ع) بَاکِیَاً》
♦️حضرت(ع) به شدت گریستند و سپس مکرّر فرمودند :
📋《انّا لِلّه و انّا الَیهِ راجِعونَ! رَحمَةُ اللَّهِ عَلیهِمَا》
♦️رحمت خدا بر آنها باد!(۲)
آن دو تن، امام حسین(ع) را سوگند دادند که به کوفه نرود؛ چرا که در آنجا یار و یاوری ندارند.
در برابر این درخواست، آل عقیل از امام(ع) خواستند برای انتقام برادرشان به سوی کوفه حرکت کنند.
آنان گفتند :
📋《وَ اَللَّهِ لاَ نَرْجِعُ حَتَّى نُصِيبَ ثَأْرَنَا أَوْ نَذُوقَ مَا ذَاقَ》
♦️به خدا قسم باز نمی گردیم تا اینکه انتقام خون مسلم را بگیریم و قاتلین را به آنچه بر سر مسلم آمد، مبتلا سازیم.
امام حسین(ع) قبول کرد و در ادامه فرمود :
📋《لَاَ خَيْرَ فِي اَلْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلاَءِ》
♦️پس از این خیری در حیات نیست!(۳)
📚منابع :
۱)الإرشاد شيخ مفید، ج۲، ص۷۵
۲)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۶۴
۳)الإرشاد شيخ مفید، ج۲، ص۷۶
0⃣3⃣روز بیست و دوم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، کاروان #امام_حسین_علیه_السلام به وادی «ثعلبیّه» رسیدند.👇
✅امام حسین(علیه السلام) شبانه وارد اين منزلگاه شد و به نقلی در این منزل، خبر شهادت مسلم بن عقيل و هانی بن عروه را به ایشان دادند.(۱)
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_ذی_الحجه
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۵
✅میثم بن یحیی معروف به میثم تمار، از یاران با وفا و از حواریون امام علی(ع) بود.
به خاطر اینکه خرما فروش بود، ملقب به تمّار شد.
میثم ابتدا برده زنی از قبیله بنی اسد بود که امام علی(ع) میثم را از آن زن خرید و آزاد کرد و وقتی نامش را پرسید، میثم گفت : سالم نام دارم.
حضرت(ع) به او فرمود :
📋《أَخْبَرَنِي رَسُولُ اَللَّهِ(ص) أَنَّ اِسْمَكَ اَلَّذِي سَمَّاكَ بِهِ أَبُوكَ فِي اَلْعَجَمِ مِيثَمٌ》
♦️رسول اکرم(ص) مرا آگاه کرده که والدین عجمیات، تو را میثم نامیدهاند.
میثم سخن امام علی(ع) را تصدیق کرد و سپس امام(ع) فرمود :
📋《اِرْجِعْ إِلَى اِسْمِكَ اَلَّذِي سَمَّاكَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) وَ دَعْ سَالِماً فَرَجَعَ إِلَى مِيثَمٍ》
♦️به نام سابقت که رسول خدا(ص) تو را به آن نام نامید، برگرد و سالم را رها کن!
میثم نیز چنین کرد و نامش را تغییر داد و کنیهاش ابوسالم شد.(۱)
میثم تمّار همچنین از اعضای شرطه الخمیس یعنی سپاه مخصوص امام علی(ع) بود.
او صاحب اسرار علی(ع) بود که گاهى مناجاتهاى آن حضرت(ع) را در نخلستانهاى مدینه و کوفه از نزدیک مشاهده کرده بود.
میثم خود در این باره میگوید:
شبی از شبها دیدم مولایم، امیرالمؤمنین علی(ع) بعد از نماز در مسجد کوفه، به بیرون از کوفه رفت.
📋《وَ اتَّبَعْتُهُ حَتَّى خَرَجَ إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ خَطَّ لِي خَطَّةً وَ قَالَ : إِيَّاكَ أَنْ تُجَاوِزَ هَذِهِ الْخَطَّةَ!》
♦️و من به دنبال ایشان به صحرا رفتم. حضرت(ع) از وجودم باخبر شد و مانع از رفتنم شد. و در روی زمین شیاری کشید و فرمود :
از اینجا به بعد را دیگر با من نیا!
و آن گاه خودش به تنهایی رفت!
📋《وَ مَضَى عَنِّي، وَ كَانَتْ لَيْلَةً دُلهَةً!
فَقُلْتُ : يَا نَفْسِي! أَسْلَمْتِ مَوْلَاكِ وَ لَهُ أَعْدَاءٌ كَثِيرَةٌ ايُّ عُذْرٍ يَكُونُ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ وَ اللَّهِ لأقفنَ أَثَرَهُ وَ لَأَعْلَمَنَّ خَبَرَهُ وَ إِنْ كُنْتُ قَدْ خَالَفْتُ أَمْرَهُ》
♦️مدتی گذشت و شب تاریکی بود با خودم گفتم:
تو مولای خود را رها کردی؟!! با آن که او دشمنان بسیار دارد، در پیشگاه الهی و نزد پیامبر(ص) او چه عذری خواهی داشت؟
به خدا که دنبالش خواهم رفت و مراقب او خواهم بود، گرچه از فرمان او سرپیچی کنم.
📋《جَعَلْتُ أَتَّبِعُ أَثَرَهُ، فَوَجَدْتُهُ مُطَّلِعاً فِي الْبِئْرِ إِلَى نِصْفِهِ يُخَاطِبُ الْبِئْرَ وَ الْبِئْرُ تُخَاطِبُهُ!》
♦️به همین جهت، دنبال حضرت(ع) حرکت کردم، مقداری که آمدم، دیدم حضرت(ع) سر را تا نصف بدن درون چاهی فرو برده و با چاه سخن میگوید، و چاه نیز با حضرت(ع) سخن میگوید!
که ناگهان حضرت(ع) متوجّه من شد و فرمود : کیستی؟
گفتم : میثم!
فرمود : آیا نگفتم دنبالم نیا؟
عرض کردم : ای مولای من! از دشمنان بر شما ترسیدم، دلم آرام نگرفت.
فرمود : آیا از حرفهای من چیزی شنیدی؟
عرض کردم : نه!
حضرت(ع) فرمود :
📋《يَا مِيثَمُ!
وَ فِي الصَّدْرِ لُبَانَاتٌ، إِذَا ضَاقَ لَهَا صَدْرِي،
نَكَتُّ الْأَرْضَ بِالْكَفِ، وَ أَبْدَيْتُ لَهَا سِرِّي،
فَمَهْمَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ، فَذَاكَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرِي》
♦️ای میثم! در سینه عقده هایست، که وقتی سینهام از آن تنگ میشود، با دست زمین را گود میکنم و اسرار خود را برای آن بازگو میکنم.(۲)
امام علی(ع) میثم را از چگونگی شهادتش خبر داده بود.
شیخ مفید نقل می کند که امام(ع) به او فرموده بود :
📋《إِنَّكَ تُؤْخَذُ بَعْدِي فَتُصْلَبُ وَ تُطْعَنُ بِحَرْبَةٍ، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ اَلثَّالِثِ اِبْتَدَرَ مِنْ مَنْخِرَيْكَ وَ فَمِكَ دَمٌ فَتَخْضِبُ لِحْيَتَكَ، فَانْتَظِرْ ذَلِكَ اَلْخِضَابَ》
♦️ای میثم! تو پس از من دستگیر می شوی و بر دار آویخته خواهی شد.
روز دوم از بینی و دهانت خون جاری می شود که محاسنت به خون رنگین می گردد و روز سوم بر تو نیزه ای زده شود که جان خواهی سپرد، پس متنظر چنین روزی باش.
سپس حضرت(ع) محل و موضع دار او را چنین فرمود :
📋《وَ تُصْلَبُ عَلَى دَارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ أَنْتَ عَاشِرُ عَشْرَةٍ، وَ أَنْتَ أَقْصَرُهُمْ خَشَبَةً، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ اَلْمَطْهَرَةِ، وَ أَرَاهُ اَلنَّخْلَةَ اَلَّتِي يُصْلَبُ عَلَى جِذْعِهَا، ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّ اَلْأَمْرَ كَانَ كَمَا قَالَ》
♦️و جایی که تو را به صلیب می کشند، کنار خانه عمرو بن حریث است، و تو دهمین آن ده تن خواهی بود و چوبه دار تو از همه چوبه ها کوتاه تر خواهد بود و به زمین نزدیک تر است و درخت خرمایی را که تو بر چوب تنه آن بر دار کشیده می شوی، نشانت خواهم داد.
سپس حضرت(ع) او را با خود به کنار خانه عمرو بن حریث برد و درخت را به وی نشان داد که بعدها به آن آویخته شد.
ادامه مطالب :👇
طبق نقلی؛ عبیدالله بن زیاد از طرف یزید بن معاویه، مأمور شد میثم را که می دانست از دوستان و طرفداران جدّی امام علی(ع) است، به دار بیاویزد.
در پی آن، میثم پس از عمره، هنگامی که از مکه به سوی کوفه بازمیگشت، به دست مأموران ابنزیاد دستگیر شد.
هنگامی که میثم را به دارالاماره آوردند، به عبیدالله گفتند :
📋《هَذَا كَانَ مِنْ آثَرِ اَلنَّاسِ عِنْدَ عَلِيٍّ(ع)!》
♦️این مرد از نیکوکارترین مردمان و نزدیکترین آنان در نزد علی(ع) بود.
عبید الله با تعجب گفت :
📋《وَيْحَكُمْ! هَذَا اَلْأَعْجَمِيُّ؟!!》
♦️وای بر شما! آیا این عجمی؟
گفتند : آری!
سپس خطاب به میثم گفت : خداى تو کجاست؟
میثم گفت :
📋《بِالْمِرْصَادِ لِكُلِّ ظَالِمٍ وَ أَنْتَ أَحَدُ اَلظَّلَمَةِ》
♦️در کمین هر ستمکارى است و تو یکى از آن ستمکاران هستى!
پسر زیاد گفت :
📋《إِنَّكَ عَلَى عُجْمَتِكَ لَتَبْلُغُ اَلَّذِي تُرِيدُ مَا أَخْبَرَكَ صَاحِبُكَ أَنِّي فَاعِلٌ بِكَ》
♦️تو ای عجمى! به این جرأت رسیدهای که هر چه خواهى بگوئى؟! آیا مولایت على بن ابی طالب(ع) گفته که من با تو چه خواهم کرد؟!
میثم گفت :
📋《أَخْبَرَنِي أَنَّكَ تَصْلِبُنِي عَاشِرَ عَشَرَةٍ أَنَا أَقْصَرُهُمْ خَشَبَةً وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ اَلْمَطْهَرَةِ》
♦️آری! به من خبر داده که تو مرا (زنده) بر دار میکشی! و من میدانم بر چوب کدام درخت و در کجا و چگونه به شهادت میرسم!
در این هنگام؛
📋《أَمَرَ بِمِيثَمٍ أَنْ يُصْلَبَ ..فَلَمَّا رُفِعَ عَلَى اَلْخَشَبَةِ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ حَوْلَهُ عَلَى بَابِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ!..فَجَعَلَ مِيثَمٌ يُحَدِّثُ بِفَضَائِلِ بَنِي هَاشِمٍ》
♦️عبیدالله ابن زیاد دستور داد که میثم را به صلیب بکشند.
هنگامی که میثم بر روی چوب ها رفت، مردم در اطراف میثم، کنار در خانه ابن حریث تجمع کردند و میثم شروع کرد به گفتن فضائل بنی هاشم!
به عبیدالله خبر رسید که؛
📋《قَدْ فَضَحَكُمْ هَذَا اَلْعَبْدُ》
♦️این مرد در حال مفتضح کردن شماست.
ابن زیاد دستور داد :
📋《أَلْجِمُوهُ!》
♦️بر او لجام بزنید!
📋《فَكَانَ أَوَّلَ خَلْقِ اَللَّهِ أُلْجِمَ فِي اَلْإِسْلاَمِ ..فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ اَلثَّالِثِ مِنْ صَلْبِهِ طُعِنَ مِيثَمٌ بِالْحَرْبَةِ فَكَبَّرَ ثُمَّ اِنْبَعَثَ فِي آخِرِ اَلنَّهَارِ فَمُهُ وَ أَنْفُهُ دَمَاً》
♦️میثم اولین کسی بود که در اسلام لجام بر دهان او زدند و هنگامی که سه روز به این حالت گذشت، با نيزه ای، بر او ضربتي فرود آوردند، که در این هنگام میثم تکبیر گفت، سپس در آخر روز، پس از خونريزي شديد از دهان و بينی اش، در بیست ذی الحجه سال ۶۰ هجری به شهادت رسيد.(۳)
شیخ طوسی می نویسد :
📋《فَقُطِعَ لِسَانُهُ وَ تَشَحَطَّ سَاعَةً فِی دَمِهِ ثُمَّ مَاتَ》
♦️زبان میثم قطع شد و میثم مدتی را در خون خود غلطید و سپس به شهادت رسید.(۴)
📚منابع:
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۲
۲)الوافی فیض کاشانی، ج۵، ص۷۰۵
۳)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۲
۴)إختيار معرفة الرجال شیخ طوسی، ص۸۷#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
هیئت سفیران زینب(س)...5.mp3
6.82M
#ویژه_ماه_محرم🏴
🎤•| #حاج_مجید_بنی_فاطمه|•
ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی
گریه کن حلقه اشکت باران
سینه زن دسته عشقت طوفان
موج عزای تو خروشان
مقصد عالم ای شاه جوانمرد
با دل زهرا داغ تو چه ها کرد
سیدالعطشان ارباب غریبم ...
ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی
عزم سفر دارم از تو خبر دارم
مردم کوفه که شکستند پیمان
سرزده گویا سر نیزه قرآن
خواهر تو گشته پریشان
جان جهان شد از غصه لبالب
آه و دریغا از گریه زینب
سیدالعطشان ارباب غریبم ...
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شعرخوانی حاج علی انسانی
شعرخوانی حاج علی انسانی در گرامیداشت #مباهله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
|⇦•از حرم در دل میدان..
#سینه_زنی و توسل به ابن الکریم #حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
از حرم در دل میدان بروم با کفنم
من امید حسنم
من حفاظت کنم از جان عمو با بدنم
من امید حسنم
عمو دل خود بر تو بستهام
عمو به فدای تو دستم
عمو من تنها یار تو هستم
عمو! سر من نذر راهت
عمو! تو چه بوده گناهت
عمو! افتادم بر قتلگاهت
« عمو جانم یا اباعبدالله»
وای من در دلِ گودال بلا از سر زین
عمو افتاده زمین
قتلگه آمده با خنجر خود شمر لعین
عمو افتاده زمین
عمو ز عطش نیمه جانی
عمو پُره تیر و سنانی
چرا باید بی کفن بمانی ؟
عمو به حرم کن نگاهی
ببین که ندارد پناهی
ببین شد دشمن به خیمه راهی
«عمو جانم یا اباعبدالله»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زمینه_حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1402043107.mp3
19.97M
|⇦•از حرم در دل میدان......
#زمینه و توسل به ابن کریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنحم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
هیئت سفیران زینب(س)...5.mp3
6.82M
#ویژه_ماه_محرم🏴
🎤•| #حاج_مجید_بنی_فاطمه|•
ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی
گریه کن حلقه اشکت باران
سینه زن دسته عشقت طوفان
موج عزای تو خروشان
مقصد عالم ای شاه جوانمرد
با دل زهرا داغ تو چه ها کرد
سیدالعطشان ارباب غریبم ...
ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی
عزم سفر دارم از تو خبر دارم
مردم کوفه که شکستند پیمان
سرزده گویا سر نیزه قرآن
خواهر تو گشته پریشان
جان جهان شد از غصه لبالب
آه و دریغا از گریه زینب
سیدالعطشان ارباب غریبم ...#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی.
۳۸
(جناب میثم تمار)
تو گل گلشن مرتضایی
با نگاهش شدی تو ولایی
جانفدای علی میثمی تو۲
بار دیگر ز تو کرده ام یاد
تو به دست علی گشتی آزاد
جانفدای علی میثمی تو۲
بر علی همچو قنبر تو هستی
محرم سر حیدر تو هستی
جانفدای علی میثمی تو۲
بهر یاری دین بی قراری
از ستم ها تو بر روی داری
جانفدای علی میثمی تو
حق به تو داده میثم سعادت
یاور دین شدی با شهادت
جانفدای علی میثمی تو۲
از عدو غیر کینه ندیدی
در ره دین حق تو شهیدی
جانفدای علی میثمی تو۲
رویت از خون تو گشته رنگین
شیعه از داغ تو گشته غمگین
جانفدای علی میثمی تو۲
ای که در خون خود آرمیده
روی دار شد زبانت بریده
جانفدای علی میثمی تو۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_آمده_ماه_غم_ماه_ماتم
#میثم_تمار
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۳۵
(جناب میثم تمار)
یار ولایت،میثم تمار
بودی تو یار،حیدر کرار
به دست مولانا علی گشتی تو آزاد
لحظه ی آخرت نمودی از علی یاد
بر حیدری یار،میثم تمار
میثم تمار۲
بحر شرف را،بودی تو گوهر
همیشه بودی،تو یار حیدر
میثم علی را تو سرور سینه گشتی
در راه دین حق شهید کینه گشتی
بر حیدری یار،میثم تمار
میثم تمار۲
بودی علی را،محرم اسرار
در راه عترت،محور ایثار
میثم به تو خدا بداده این سعادت
گشته نصیب تو به راه دین شهادت
بر حیدری یار،میثم تمار
میثم تمار۲
لحظه ی آخر،تو بی قراری
از ظلم و کینه،بالای داری
جان همه عالم شود میثم فدایت
بر روی دار کردی تو از علی حمایت
بر حیدری یار،میثم تمار
میثم تمار۲
محاسن تو،رنگین شد از کین
شیعه ز داغت،گردیده غمگین
ز ظلم دشمنان زبانت شد بریده
به روی خاک خون از سر و رویت چکیده
بر حیدری یار،میثم تمار
میثم تمار۲
از رنج و محنت،گشتی تو آزاد
گشتی شهید،کینه و بیداد
عالم از این ایثار تو گردیده حیران
هر دیده ای روز شهادت تو گریان
بر حیدری یار،میثم تمار
میثم تمار۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_آمد_دوباره_ماه_محرم
#میثم_تمار
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۳۴
(جناب میثم تمار)
میثم تماری و نور دو چشم حیدری
با نثار جان خود در گلشن دین زیوری
جان فدای حیدری۲
گشته ای آزاد با دست علی مرتضی
تو همه عمرت گذشته در ره دین خدا
جان فدای حیدری۲
گفته ای تو از فضیلت های حیدر هر مکان
بوده ای در راه یاری ولایت پر توان
جان فدای حیدری۲
فضل حیدر را به هر جا تو روایت کرده ای
با نثار جان تو از حیدر حمایت کرده ای
جان فدای حیدری۲
بهر یاری ولایت بوده ای تو بی قرار
رفته ای با دست دشمن از ستم بالای دار
جان فدای حیدری۲
روی تو با خون پاکت میثما رنگین شده
شیعه ی حیدر ز سوز داغ تو غمگین شده
جان فدای حیدری۲
قدرت ایثار و جانبازی تو دشمن بدید
بر روی دار بلا از کین زبانت را برید
جان فدای حیدری۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_خیمه_ها_میسوزدو_شمع
#سبک_برمشامم_میرسدهرلحظه(مرحوم توحیدی)
#میثم_تمار
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها