eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
331 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
سالی دگر گذشت و ، محرم رسید، آقا ! "بازاین چه شورش است وچه ماتم "رسید، آقا با این همه چشم به راهیّ و انتظار جان بر لبِ خلایقِ عالم رسید ، آقا امسال هم به موقع رسیده است کاروان اما بدون تو این قافله ی غم رسید، آقا همراه کاروان غریبان کرب و بلا زهرا به اشک و آه دَمادَم رسید ، آقا با اذن فاطمه، شب اول شروع شد آغاز روضه های مجسّم رسید، آقا ای صاحب ِ عزای محرم ، بیا بیا شال عزا و نوحه و پرچم رسید، آقا رقیه سعیدی(کیمیا)
عید مباهله ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام شاعر: سید حمیدرضا برقعی
مُـبـاهِـلـه ... وضو بگیـرَم و دَر حال روزه با تکبیـر کنـم مُبـٰاهِـلـه با دُشمنـٰان حَیّ قَـدیـر زبان حَـق شَـوَم و ؛ "آیـهٔ مبـٰاهــلـه" را به شـأن فاطمه و شوهَـرش کنم تفسیـر زِ قول دوست و دشمن شِنـو که این آیـه به وصفِ اَهـلِ کسا ؛ اَز خـُدا شده تعبیـر مُحمّـد و علي و فاطِمـه ، حُسیـن و حَسن که پَنـج دَر عَـددند و یکي چو حیّ قدیـر پیِ " مبـٰاهِـلـه " کردند روی دَر صحـرا يکي چو مِهـر فُـروزان چَهار ماهِ مُنیـر فُتـٰاد چَشـم نصارىٰ به آن خـُدا رویان که نورِ طلعتشان گشته بود عالَمگیـر مَسیحیـٰان پیِ نِفـرین پَنـج تَـن دیدند که نیست غیر هِلاکت بَـرایِشـٰان تَقدیـر هَمـه به خاك قـُدوم پیمبـر اُفـتـٰادند که ای ز جانب حق خَلق را بَشیر و نَذیر به حَضرتِ تو نصاریٰ ، تمام تَسلیـم اَند که تو بلنـد مقـٰامي و ، ما تمام حقیـر هِـزار مَـرتبِـه نِفـرین به دُشمنـٰان علي که میکننـد دَر این آیه ، حیله و تزویر کننـد فَضـل علي را به دُشمني اِنکار خـُدای نگذرد اَز این خطا و این تقصیـر چرا شدند فراري اَز این حقیقت محض چرا به سِلسلهٔ نفس خود ؛ شدند اَسیـر قَسـم به جان علي منکِـر مُبـٰاهله را خـُدای لعن نموده ؛ پیمبَـرش تکفیـر گرفتم آنکه شود خصم مُنکر خورشید کجا به تابِش انـوارِ آن ؛ کنـَد تـأثـیـر فضـٰائل علي اَز حَـد بُـود فُـزون چه زیان که بَـر مُبـٰاهِله منکر شَـوَند ؛ یا به غَـدیـر علي کسي است که دَر جنگ بَدر شد پیروز خـُـدا به جنگ اُحـُـد میـدهَـد به او شمشیـر علي است فاتحِ اَحـزاب و ؛ فاتح خیبـَر علي است تیـر الٰهي به قلب خصم شریر علي است بُت شکن کعبه ، روی دوش رسول علي به بیشِـهٔ اِســلاٰم شد ؛ خروشان شیـر علي بجای نبي خفت و ، جان گرفت بدست کسي نیافت چو او این چنین مقـٰام خطیـر حدیث منَـزلت ؛ چون آفتاب ميتـٰابَـد به این دلیل علي بعد مصطفاست امیر وصيّ احمد مُرسل کسي بود "میثم" که دَر تمام فضایل؛ وِرا نبـود نظیـر ✍اَثـرِاُستـٰاد: غلامرضاسـٰازگار) ❇️❇️❇️❇️❇️ بيست و چَهـٰارُمِ ذِىالحَجَـّة روزِ با عَظمَت «مُـبـٰاهِـلـه» گِــرامي باد.
حق و باطل در مدینه روبروست اهل حق را حق پرستی آبروست حق پرستان همچو انگشتان دست پرتو این حق پرستان هرچه هست اهل بیت مصطفی دانی که پنچ رحمت للعالمین مانند گنج مصطفی ختم رسل در پیش بود منزلت از هر پیامبر بیش بود درگه حق او که برتر از همه در بغل دارد حسین فاطمه سبط اکبر در کنار مصطفاست دست او در دست خیر انبیاست بعد پیغمبر علی مرتضاست جانشین و همچو جان مصطفاست فاطمه خَیرُ نساء العالمین فاطمه نور سماوات و زمین مقتدای او پسر عمش علی ست تا قیامت مرتضی بر حق ولی ست آیت حق اهل بیت مصطفاست مستجاب الدّعوه ی ارض و سماست. او در پایان این شعر چنین سروده است: هر که را حُبّ محمد در دل است چلچراغ روشن هر محفل است تا ابد بر جا بماند این سرود بر محمّد گو و آل او درود تا توانی گو«طبیبا» این درود درگه حق این دعا مقبول بود شاعر:
قرار شد دو طرف تن به احتجاج دهند که دین مردم خود را مگر رواج دهند قرار شد همگی با کسان خود باشند مگر علاج به یک زخم لاعلاج دهند نبرد شک و یقین بود و باز، اهل یقین  بنا نبود به اهل لجاج باج دهند به حکم امر «تعالوا ...» قرار بود آن روز مسیحیان همه پایان به یک لجاج دهند و در قبال تمام مخالفتهاشان به رسم روز، به اهل یقین خراج دهند شعاع نور حقیقت به هر طرف می‌ رفت که از حجاز به نجرانیان سراج دهند جهان به نور تو وابسته است، ای خورشید خوشا که با «تو» به اهلِ تو تخت و تاج دهند شاعر:
گیرم که آفتاب جهان ذره پرور است این بس مرا که سایه ی مهر تو بر سر است ای دل چرا به غیر خدا تکیه می کنی؟ امید ما و لطف خدا از که کمتر است؟ بهر دو نان، خجالت دونان چه می کشی؟ ای دل صبور باش که روزی مقدّر است خاطر ز گفتگوی مکرّر شود ملول الاّ حدیث دوست که قند مکرّر است فرخنده نامه ای که موشّح به نام اوست زیبنده آن صحیفه که او زیب دفتر است نامی که با خدا و پیمبر ز فرط قدس زیب اذان و زینت محراب و منبر است پشت فلک خمیده که با ماه و آفتاب در حال سجده روی به درگاه حیدر است شمس ضحی، امام هدی، نور هل أتی چشم خدا و نفس نفیس پیمبر است در آیه ی مباهله این مهر و ماه را جانها یکی و جلوه ی جان از دو پیکر است وجهی چنان جمیل که از شدّت جمال وجه خدا و جلوه ی الله اکبر است نازم به دست او که یکی ناز شست او از جای کندنِ درِ سنگینِ خیبر است با اشک چشم، ابر کَرَم بر سر یتیم با برق تیغ، صاعقه ای بر ستمگر است جز راه او به سوی خداوند راه نیست یعنی که شهر علم نبی را، علی، در است بر تارک زمان و مکان، تاج افتخار در آسمان فضل، درخشنده اختر است کمتر ز ذرّه ایم و فزونتر ز آفتاب ما را که خاک پای علی بر سر افسر است وصف علی ز عقل و قیاس و خیال و وهم وز هرچه گفته اند و شنیدیم، برتر است شد عرض ما تمام و حدیث تو ناتمام حاجت به مجلس دگر و وقت دیگر است طبع لطیف و شعر«ریاضی»به لطف و شهد شاخ نبات خواجه  شیراز و شکّر است.
چارده نور؛ هم‌چنان دریاست چارده نور؛ محورش زهراست "وَ بِکُم یُمسِکُ السَّما" یعنی: آسمان روی شانه‌ی آن‌هاست مثلِ خورشید تابناک شدند دینِ اسلام را ملاک شدند آمده: "اِنَّما یُریدُ الله": از پلیدی و رجس پاک شدند وصلِ آن‌ها وصالِ پیغمبر رسمِ آن‌ها مثالِ پیغمبر نیست اجرِ رسالت طه جز محبت به آلِ پیغمبر به کناری گذار فاصله را پاره کن برگه‌های باطله را دل به دریای اهلِ بیت بزن گوش کن آیه‌ی را عصمتِ محض؛ از بدی دورند خارج از درک؛ رازِ مستورند منکرانِ حقیقتِ آن‌ها وسطِ روز منکر نورند راهِ اصلاح را نمی‌دانیم رستن از چاه را نمی‌دانیم بی‌توسل به اهلِ بیتِ رسول راه و بی‌راه را نمی‌دانیم
به مناسبت سالروز مباهله ----- آمد رسول تا که برای مباهله دشمن نداشت تاب و توان مقابله آمد رسول ، همره او مرتضی علی درهم شکست کفر و ستم را معادله یک سو حسن ، و حسین آیینه های عشق یک سو بتول منشاء انوار کامله دشمن که داشت تیغ عداوت به دست خویش از راه می رسید به قصد مقاتله از منطق رسول در آن روز شعله خیز آتش گرفت جمله ی اسناد باطله شد آفتاب چیره به ظلمت در آن میان پایان گرفت عاقبت آنجا مجادله با منطق نبی مکرم دراین حضور نصرانیان خموش ازین بحث و غایله محکوم بر شکست و تباهی بود یقین در کار عشق هر که نماید مداخله باید که رفت ، ورنه به دست بلا فتد هر کس که ماند غافل ازین کوچ قافله "یاسر" بگیر دامن مولا به نقد جان زیرا که سود می بری از این معامله محمود تاری «یاسر»
خاتم رسالت را داده حق رخ چون ماه روشن از نگاه او هر حریم و هر درگاه بر مباهله می رفت با علی و با زهرا داشت در و گوهر را آفتاب حق همراه نقش چهره ی ماهش آیه های نورانی نقش روی لبهایش ” انما یرید الله “ تا ز روی پیغمبر نور حق نمایان شد بر قبیله ی نجران شد مباهله جانکاه عالمان نصرانی در برابر احمد از مباهله در بیم از مجادله در آه مصطفی همه نور است در ستایش آن نور هم زبان ما الکن ، هم کلام ما کوتاه چشم نافذش دل بر غنچه ی لبش دلتنگ سرو قامتش دلجو یاس طلعتش دلخواه "یاسرا" ز درگاهش کس نمی رود مایوس زآن سبب شدیم از شوق سائلان این درگاه شاعر:حاج محمود تاری
رباعی بمناسبت روز مباهله شعر از مه و مهرِ شب‌شکن باید گفت از فاطمه و ابالحسن باید گفت تا خاطرهٔ مباهله گم نشود پیوسته سخن سخن سخن باید گفت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آیات چو آفتاب از خاور نور نازل شده بر سینهٔ پیغمبر نور ابناء و نساء و اَنفُس اَقدَس حق یعنی حسنین و علی و کوثر نور ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آن پنج وجود صاحب عصمت حق یعنی همه عصارهٔ خلقت حق کردند فنا بنای اُسقف‌بازی با هیمنهٔ شگفت و با هیبت حق ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مهری که به شأنش آمد از حق لولاک روشن شده از جلوهٔ رویش افلاک با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد تا ریشهٔ تثلیث برآرد از خاک ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرماندهٔ جنگ، مصطفی بود آن‌روز سردار سپاه، مرتضی بود آن‌روز لشکر حسنین و فاطمه پشتیبان در عرصه، سلاحشان دعا بود آن‌روز ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آنروز نه سنگ وچوب و نه سنگر بود نه نیزهٔ جان شکار و نه خنجر بود پیروزی پنج تن به اهل نجران از باور بالندهٔ بارآور بود ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با ذکر علی‌الدوام،آن پنج نفر کردند به پا قیام، آن پنج نفر با باور خود به مشرکین حجت را کردند به حق تمام، آن پنج نفر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرمود نبی: علی ولی الله است خورشید ولایت و دلیل راه است زهرا است دل من و حسن دلبندم عشق است حسینُ،عشق حق دلخواه است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مهر آمد و پشت شب بیداد شکست اندیشه تثلیثی شیاد شکست هنگام مباهله ز اعجاز رسول هم اُسقف و هم صلیب فولاد شکست ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اُسقف که گل روی محمد را دید افتاد صلیبش از کف و جامه درید گفتا که به حق و راستی در انجیل حق کرده وجود اَقدَسَت را تایید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تنها نه که بر مسیح ترفند زدیم بر گریه خلق خسته لبخند زدیم ای ختم رسل ببخش ما را که دگر دل را به ولایت تو پیوند زدیم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با آن‌که گرفتار توهم هستیم در پیچ و خم خیال خود گم هستیم از عاقبت مباهله می‌ترسیم کوتاه سخن، اهل تفاهم هستیم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پیش تو صلیب را شکستن عشق است بر خاک، به درگهت نشستن عشق است زُنار بلند عقل خود را با صِدق بر رشتۀ دامن تو بستن عشق است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با اهل جدل مجادله باید کرد با تیغ زبان مقابله باید کرد بر منطق وحی سر اگر نسپردند بی‌چون و چرا مباهله باید کرد شاعر/ احد ده‌بزرگی
هان که اسلام هست دین دقیق دین فطرت بوَد علی التحقیق کن تو تحقیق ای رفیق صدیق تا که این نکته را کنی تصدیق خاتمیّت لباس ارزنده ست بر تن مصطفی برازنده ست شد ز نجران از آن سه مرد فصیح به مدینه ز سوی قوم مسیح تا که باطل عیان شود ز صحیح هم بیایند آشکار و صریح که محمد رسول حق باشد یا که شرعش سزای دق باشد راهشان اول آن جناب نداد به سلام سه تن جواب نداد تشنگان را، ز علم آب نداد فیض‏‌شان آن چو آفتاب نداد درِ علم نبی بود چو علی رو نمودند زی علیِّ ولی گفت مولی امیر خیبرگیر بی‌گمان از شما بُوَد تقصیر چون شما راست جامه‌های حریر راندتان زان سبب رسول کبیر روز دیگر کتان به بر کردند درک فیض پیامبر کردند الغرض گفتگو فراوان شد کسب علم از رسول منّان شد شرح آیات نغز قرآن شد حق عیان از برای ایشان شد لیک چون سدِّشان ریاست بود امرشان بر مباهلت فرمود که مُجاب ار چه در سخن باشید جمله محکوم نزد من باشید باز هم عیسوی سُنَن باشید چون‌که در فکر خویشتن باشید چاره غیر از مباهلت نبوَد وندر این ره مسامحت نبوَد قوم، حاضر پی مباهله شد ترک هر قصه و مجادله شد با دعا نیز دفع غائله شد شبی اندر میانه فاصله شد گفت یک تن بدان دو همره خویش که مرا سخت باشدی تشویش صبح فردا عیان معامله‌اش شود ازصورت مباهله‌اش گر ببینید غیر عائله‌اش نیست کس در قفای قافله‌اش هان بدانید گر کند نفرین یک مسیحی نمانَدی به زمین روز دیگر رسول والا بود در قفایش علیِّ اعلا بود هم دو سبطین بود و زهرا بود کار، مشکل به قوم ترسا بود هر سه ترک مباهلت گفتند جِزیه را با رضا پذیرفتند گفت حارث به سید و عاقب مرگ خود را کجا شوم طالب بین به طفلانِ چون مهِ ثاقب خاصه کوچکترش که بس جاذب در کتاب جدید و عهدعتیق کرده‌ام من ز وصف او تحقیق نام تورات او که شبِّیرست او حسین ست و مظهر خیرست کهکشان عزم و آسمان سیرست سر او میهمان در دیرست وای اگر گیسوانْش باز کند به دعا دست‌ها دراز کند گیسوانی که لاله‌گون باشد چون به دریای خون نگون باشد خون او ارزشش فزون باشد ز آن بهایش ز حد برون باشد عیسی از آن به غسل تعمیدست زانکه آب درخت توحیدست "خوشدلا!" این حسین ریحانه هست شمع و جهان چو پروانه یار هر آشنا و بیگانه نه همین قبله‌گاه فرزانه بلکه دیوانگان عالم نیز عشق ورزند با حسین عزیز .
یک آسمان ماه خورشید حق در گفتگویش با نصارا برده ست زیر آسمانش ماه ها را این ماه ها که یک جهان نورند هریک کردند نورانی شب دنیای ما را حاجت به حُجَت نیست اما حضرت عشق یک عمر کارش بوده با مردم، مدارا برهانی آورده ست همچون عترتش، تا روشن کند افکار در شب مبتلا را می خواسته با نور برهان عظیمش پایان دهد قبل از شروعش ماجرا را ساکت کنند بیهوده گویان جهان را خامُش کند هرکس که دارد ادعا را او جان خود را با خود آورده ست وقتی همراه خود دارد علیِ مرتضی را نیکوترین زن در جهان را برگزیده آورده با خود حضرت خیرالنسا را همراه خود آورده فرزندان خود را نور دوچشم خود، حسین ومجتبی را نورخداوند است نورپاک احمد جز حق نباید دید هرگز مصطفی را نور خداوند است تابیده ست بر او جان داده این آیینه ی ایزد نما را ایراد از کوتاهی دید است آری هرکس نمی بیند تجلای خدا را وقتی علی را جان احمد نام دادند یعنی نبین جان وتنی از هم جدا را یعنی نباید دید جز نور خداوند جمعیت نورانی آل کسا را آل کسایی که اگر باشند یک سو سویی دگر بیند خدامان ماسوی را نابودشان سازد خدا با قهر سنگین برجمع آنان می فرستد هر بلا را عید شکوه حق، غدیر دوم ماست عیدی که ثابت کرده فرِّ دین ما را عیدی که ساکت کرده هر بیهوده گو را تاباند بر شب جلوه ی دین هدی را الحمدلله الذی با نور اسلام راه وصال حق، نشان دادند ما را .
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه این پنج نور، علت زیبای خلقتند اسرار پنج حرفِ حروف «کرامت»ند این خانواده اشرف اولاد آدمند اینها طبیب درد طبیبان عالمند این پنج تن خلاصه‌ی احساس خالقند اندازه‌ی دل همه‌ی خلق، عاشقند خاکی شدند تا ره افلاک وا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» زیباترین سپاه به میدان رسیده بود پای ابوتراب به نجران رسیده بود آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند یک اخم مرتضی علی و ختم غائله اینگونه‌ شد خلاصه‌ی روز مباهله ✍ .
🤔اتفاق تاریخی ✍روز مباهله از سما بانگ هلهله آمد عاشقان عشق یک دله آمد باز آل کساء بهم پیوست روز روز مباهله آمد مرغ طبعم ببین کجا پر زد ماه و خورشید از سماءسر زد همه دیدند بین شهر نبی ز آسمان نور پنج تن سر زد در مدینه دوباره غوغا شد باز حرف از علی و زهرا شد روز روز مباهله شده بود شاهدان را دلیل پیدا شد گوئیا روح آمده به بدن فاطمه بوده باحسین وحسن یک طرف راهبان نصرانی یک طرف اهلبیت شاه زمن محور عالم است پیغمبر جانشینش ز امرحق حیدر فاطمه لنگر زمین و زمان حسنیند هر دو چون گوهر مصطفی همچوماه تابان شد روبرو باسپاه نجران شد در یمین و یسار او بودند فاطمه با علی نمایان شد تا خبر از خدایشان آمد عرش در زیر پایشان آمد استجابت حقیقت محض است تا که عطر دعایشان آمد هیبت پنج تن عیان تا شد کل هستی به پیششان تا شد همه نجران به حیرت افتادند این جماعت به پایشان پا شد تا عیان شد جمال لم یزلی تا که دیدند روی ماه علی همه تسلیم امر حق گشتند به رسول خدای گفته بلی شرح این قصه را همه دیدند یا که دیدند یا که بشنیدند منکران علی همه کافر دوستانش بخویش بالیدند همه با آل مصطفی خرسند قسمتش میشود گل لبخند با علی کارها شود آسان با علی بنده میشود پابند حرف آخر کلام اول ماست تا که عالم همیشه پابرجاست یک پیام از مباهله.... دارم همه عالم طفیل آل کساست .
ذیحجه سراسر شده پراز برکات درشورونشاط است وبهارحسنات چون روز مباهله است (ای اهل ولا) برپنج تن آل محمد صلوات 👇👇👇👇👇 از: محمد اسماعیل فضل الهی
💚💫روز مـبـاهـلـه، 🧡💫روزی بود که زبان 💚💫مدعیان بسته شـد 🧡💫و خداوند آشکار ساخت 💚💫که اهل بیت (ع) از تمامی 🧡💫تقرب جویندگان بـه او 💚💫از راه اطاعت و عبادت، 🧡💫نزدیک تر و گرامی تر هستند. 💚💫عید مباهله 🧡💫بر شما گــرامـی بــاد.
خویشتن سید حمیدرضا برقعی.mp3
8.63M
🌺شعرخوانی زیبای مناسبت روز مباهله 🌹بیست وچهارم ذی الحجه،روز مباهله است
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مسمط مربع - بزرگداشت ایام مباهله من و این خانواده معنی عین الیقین هستیم تبارک می خورد سوگند که ما بهترین هستیم خدا دانـَد ستـون آسمـانها و زمـین هستیم تمام شـرح قـرآن مبین و روح دین هستیم بگو با قوم نـَجرانی اگـر نفـرین کـنـد زهـرا قیامت می شود برپا و می ریزد به هم دنیا محـمد عاشق و معشوق را همراه خود دارد خودش خورشید نورانی نظر بر ماه خود دارد در این پَنـجی که می بینی دل و دلخواه خود دارد نـگاه خـاصّـی حـتـماً به ثـارالله خـود دارد فراوانـند کـفـّار و قَلیلی بی کران دیدند ندارم شک که حتـی از همین اطفال ترسیدند اگرچه ظاهراً کوچک ولی مردان میدانند فقط با طرفةُ العیـنی عـَوالم را بچرخانند دو شیر حیدری از نسل پاک شیر یزدانند فدای این دو فرزنـدم ... فداییان قرآنند کـریـم آل طاهـا و امیـر کـربلا دارم علی دارم چه باکی از اَراجیف شما دارم نیازی نیست شـیر لشـکرم شمـشیر بردارد امان از لحظه ای که فاطمه چشمان تر دارد نگاه کوثر من قدرت شـَقُّ القمـر دارد اگرچه پشت در مسمار در بطن پسر دارد بخوان ای جبرئیل آیات ناب آل عمران را به حـقِّ فاطـمه پایان بده ایام هـجران را .
شعر روز مباهله حق و باطل در مدینه روبروست اهل حق را حق پرستی آبروست حق پرستان همچو انگشتان دست پرتو این حق پرستان هرچه هست اهل بیت مصطفی دانی که پنچ رحمت لعالمین مانند گنج مصطفی ختم رسل در پیش بود منزلت از هر پیامبر بیش بود درگه حق او که برتر از همه در بغل دارد حسین فاطمه سبط اکبر در کنار مصطفی ست دست او در دست خیر انبیاست بعد پیغمبر علی مرتضی ست جانشن و همچو جان مصطفی ست فاطمه خیرالنساء العالمین فاطمه نور سماوات و زمین مقتدای او پسر عمش علی است تا قیامت مرتضی بر حق ولی است آیت حق اهل بیت مصطفی ست مستجاب الدعوه  ارض و سماست اهل نخجران روبرو با حق شدند از کشیشان و نصارائی بُدند پیش روی حق را کشیشان دیده اند فکر نفرین راز دل برچیده اند جزیه دادن را همه کردی قبول سر فرود آورده در پیش رسول مسجدی با نام آن عرصه بجاست پرچم پیروزی آل عباست چون حکومت در مدینه جان گرفت سرزمین های رُم و ایران گرفت هر که را حُب محمد در دل است چلچراغ روشن هر محفل است تا ابد بر جا بماند این سرود بر محمد گو و آل او درود تا توانی گو «طبیبا»این درود درگه حق این دعا مقبول بود.
🍃روز مباهله و نزول آیه تطهیر و آیه ولایت.... روز تجلی حقانیت اسلام روشن ترین دلیل باورهای شیعه ✨ بیا بنگر ببین کار خدا را خدا بر می گزیند پنج تن آل عبا را
مدح_و_مناجات 🌿🌿🌿🌿ا🌿🌿🌿 نور جاری میشود از خُلق و خوی پنج تن میچکد باران و دریا از سبوی پنج تن آسمان خورشید را روی زمین آورده است دشت، مجنون میشود در آرزوی پنج تن دست در دست نبی(ص) أنوارِ عرشی آمدند کور شد اینگونه چشمانِ عدوی پنج تن هر که رو در رو شود با خاندان مصطفی(ع) قاتل جانش شود یک تار موی پنج تن آیهٔ تطهیر نازل شد! کلیسا سجده کرد حضرت عیسی فدا شد روبروی پنج تن أُسقف نجرانی از قصدش پشیمان شد سریع تا که استشمام کرد از عطر و بویِ پنج تن هر که با قصد مصاف آمد شکستش حتمی است چون خدا بسیار حسّاس است رویِ پنج تن بهره مندی از ولایت رکن اسلام ِ نبی ست(ص) هست نامی از علی(ع) در گفتگوی پنج تن «هَل أتی» می‌خوانم و انگشترش را میدهد سائلم! رو میکنم هر دم به سوی پنج تن شک ندارم آبرومند است در هر دو جهان این دلِ بی آبرو، از آبروی پنج تن چشم حیرانم میان ازدحام ِ روز حشر سمت جنّت میرود در جستجوی پنج تن آتش دوزخ برای ساعتی هم که شده میشود خاموش با آبِ وضوی پنج تن! شاعر: .
شعر از مه و مهرِ شب‌شکن باید گفت از فاطمه و ابالحسن باید گفت تا خاطرهٔ مباهله گم نشود پیوسته سخن سخن سخن باید گفت 💖 مهری که به شأنش آمد از حق لولاک روشن شده از جلوهٔ رویش افلاک با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد تا ریشهٔ تثلیث برآرد از خاک 💖 فرمانده جنگ، مصطفی بود آن‌روز سردار سپاه، مرتضی بود آن‌روز لشکر حسنین و فاطمه پشتیبان در عرصه، سلاحشان دعا بود آن‌روز 💖 با ذکر علی‌الدوام،آن پنج نفر کردند به پا قیام، آن پنج نفر با باور خود به مشرکین حجت را کردند به حق تمام، آن پنج نفر شاعر: .
✔️نزول آیه زکات، آیه تطهیر و سوره هل اتا شکرِ خدا که حافظِ دینِ خدا، خداست مامورِ حفظِ عترتِ و دین، ختمُ الانبیاست بالاترین دلیل به آیات، هَل اَتاست وقتی کسی، علیهِ خدا اِدعا کند اینجا نبی، به یاریِ عترت، دعا کند با اهلبیتِ خویش، پیمبر خطاب کرد همره، دو سبط و فاطمه و بوتراب کرد شرمنده از تجمّعشان آفتاب کرد گفت ای خدا، اَهالیِ من، زینتِ منند این جمع، اهلبیتِ من و عترتِ منند یارب بحقِ فاطمه رحمت بما ببار این جمع را ز رجس و پلیدی جدا بِدار ما را مطهر از همه آفات،،، برشمار در دَم رساند آیه ی تطهیر، جبرئیل میگفت با ملائکه تکبیر، جبرئیل با صدهزار شکر و دوصد ذکرِ کردگار راهی شدند با همه ی، هیبت و وقار بهرِ مباهله بسوی نقطه ی قرار تا صف زدند آل نبی گِرد هم، چو کوه حیران شدند جمعِ نصارا از این شکوه دیدند چونکه آل نبی را، خدا صفات نَجرانیان ز گفته پشیمان شدند و مات گفتند جملگی که نباشد رهِ نجات اِلّا به سر نهادنِ حکم محمدی این است دینِ حق و همین، راه سرمدی وقتی رسول، حجتِ حق را بیاورد... اولاد را به همرهِ زهرا بیاورد... همراهِ آل فاطمه، مولا بیاورد... دیگر توانِ هیچکسی قد نمیدهد حق را خدا به غیر محمد نمیدهد نورِ جلیست، آیه ی نابِ مباهله شرحِ ولیست، آیه ی نابِ مباهله مدحِ علیست، آیه ی نابِ مباهله در ظاهرش، اگر چه بنام پیمبر است شانِ نزولِ آن بخدا، وصفِ حیدر است آری، علیست وجهِ خدا، مایه ی خدا نور خدا، تمامیِ سرمایه ی خدا توحید را نشانِ خدا، آیه ی خدا شاهی که بر گدا برکات آورَد، علیست آنکه رکوع را به زکات آورَد، علیست وقتی خدا به حیدر عطا،،، ذوالفقار کرد اِبقای دین، به حیدرِ دُل دُل سوار کرد در راهِ دین، علی همه هستی نثار کرد تنها اُحد نشاند، نَود زخم بر تنش بدر و حنین ها سببِ بغضِ دشمنش حیدر شناس کیست، بجز یارِ مرتضی زهرا پیِ تلافیِ ایثارِ مرتضی آمد به کوچه و شد علمدارِ مرتضی آنجا که هیچکس به علی اعتنا نکرد زهرا، علیِ خانه نشین را رها نکرد در کوچه ها ز فاطمه، حرمت شکسته شد پهلوی او به راهِ ولایت شکسته شد در بیتِ وحی، غنچه ی عصمت شکسته شد پس پاسدارِ میر و علم، کیست؟ فاطمه اصلِ مدافعینِ حرم، کیست؟ فاطمه حقِ علی، به یاریِ زهرا اَدا شود باید به راهِ فاطمه، جانها فدا شود تا راضی از تمامیِ عالم، خدا شود زهرا شناس کیست؟ حسین است و زینب است کرب و بلا شناسیِ ما، اصلِ مطلب است کرب و بلا، که مکتبِ زهرا شناسی است گودالِ قتلگاه، تولّا شناسی است رفتارِ شام و کوفه، تبرّا شناسی است در قتلگه، امام که مهمان نمیشود! بر نیزه رأسِ قاریِ قرآن نمیشود! مظلوم را، به نیزه ی صیاد میزنند؟ زنجیر را، به گردنِ سجاد میزنند؟ آخر، سرِ سه ساله مگر داد میزنند؟ ویرانه را، رقیه که آباد میکند... نامِ علی، به ماذنه ها داد میکند شاعر: .
کس را نبود و نیست ، توانِ مقابله تا مرتضاست یک طرفِ این معادله نصرانیان و صومعه لرزند یک به یک تا نام مرتضاست میان مباهله تصریحِ  نَصِّ"انفسنا" داد می زند مابین مصطفی و علی نیست فاصله در بدر و خیبر و اُحد و لیلة المبیت دستِ علیست در همه جا ختم غائله دنیا پُر از کتاب شود هم نمی شود پیش خطی ز خطبه ی او ، غیرِ باطله از او سوال کردن ما ، محضِ گفتگوست ورنه جواب را بدهد قبلِ مسئله دست خداست دستِ علی ، ما گرفته ایم آری ز دست هایِ یدُاللهی اش صله کار خداست مدح علی ، کارِ عقل نیست عاجز بُوَد ز فهمِ مقامش ، مُخیَّلِه شاعر: .
در افقی ماورای عرش معلی آینه دارد خدا، "دَنیٰ فَتَدَلّیٰ" طعم وجود از که یافت سفره‌ی خلقت؟ از نمک چهره‌ی محمد طاها خلق شدند آفتاب و ماه و ستاره صبح ازل با مداد رنگی مولا صبح ازل سرنوشت خلق نیفتاد از قلم ریز بین مصحف زهرا خشت نخست کرم به نام حسن شد تا نرود کج عمارتش به ثریا اول یاقوت سرخ پیش قدم شد تا بشود خاک کربلای معلیٰ مادرم از کودکی خرید برایم تا که شوم سر به راه، کفش تولا آنچه نجاتم دهد ز بارش آتش چیست به یوم الحساب؟ چتر تبرا من قلمی هستم از تبار زبرجد چشم به راه تراش عترت طوبیٰ شاعر: .