Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 8 - 1.mp3
5.1M
.
|⇦•طاقت بیار علی.....
#قسمت_پایانی #روضه_علی_اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
حضرت علی اکبر دوبار به میدان رفت .. بار اول ابی عبدالله با حسرت نگاش کرد دست به محاسنش گرفت. حسین هی بلند میشد هی مینشست.. هی دستاش رو فشار میداد هی میرفت خیمه..
علی اکبر رفت میدان ..بعضیا نوشتن صد و بیست نفر رو به هلاکت رسوند..اما یهو متوجه نکته ای شد. دید داره شمشیر میزنه ولی شمشیر نمی خوره، نیزه میزنه ولی زخمها بهش اثر نمی کنه..دلیلش چیه ؟ همینجور که داشت می جنگید برگشت پشت سر نگاه کرد دید باباش داره میدون رو نگاه می کنه...فهمید هنوز حسین دل نکنده. فهمید باباش می خواد یه بار دیگه بغلش کنه.. گفت الان میام بابا... عطش رو بهانه کرد برگشت. مگه نمی دونست توخیمه آب نیست چرا گفت :
"الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي..؟!" می خواست یه بار دیگه باباش رو ببینه و بغل کنه، می خواست دل بکنه. آمد، ابی عبدالله رو بغل کرد. ابی عبدالله فرمود: "هاتَ لِسانَک" ابی عبدالله زبانش رو تودهانش گذاشت. یهو اومد عقب قربون لبای تشنه ات بابا. تو که از بچه ات تشنه تری..
برا بار آخر فرستادش میدان. مقتل نوشته دیگه نگاه حسرت نبود. "نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ"دیگه حسین نا امید شد..
علی اکبر دوباره رفت میدان. مرحوم مقرّم نقل می کنه تو نبرد دوم هفتاد، هشتاد نفر رو به درک واصل کرد. گفتن این یه نفری همه ی لشگر رو به خاک انداخت. چیکار کنیم؟ محاصره اش کردن، گفتن باید غافلگیرش کنیم. اسمش علیِ باید مثل علی فرقش رو بشکافیم.. یه شمشیر به فرقش زدن دستش رو انداخت گردن اسب، اسب تعلیم دیده است، بلدِ چیکار کنه، تو عرب اگه سوار زخمی بشه دست میندازه گردن اسب، اسب میفهمه سوار زخمیه برمی گرده عقب..علی اکبر دست انداخت گردن اسب، خون سرش چشمای اسب رو گرفت، اسب برنگشت اشتباهی رفت وسط لشگر دشمن.. حسین داره نگاه می کنه دید وسط میدون گردو خاک شد..شمشیرا بالا میره پایین میاد..
راویِ اینجا سکینه است. مرحوم شیخ مفید میگه: سکینه خانم گفت کنار بابام ایستاده بودم دست بابام رو گرفته بودم. بابام هی میرفت تو خیمه هی میومد بیرون، یهو از وسط میدون صدای علی بلند شد"يا ابَتا عَلَيكَ مِنّى السَّلامَ" سکینه میگه دیدمچشمای بابام سفید شد مثل محتضر می لرزید..حسین... ابی عبدالله سریع رفت طرف میدان ..*
طاقت بیار علی
یه کم دیگه زنده بمون، بابات داره میاد
طاقت بیار علی
از زیر تیغ و نیزه ها، صدات داره میاد
از خیمه هم صدای خواهرت داره میاد
*عبارت مقتل میگه:"اِرْباً اِرْبا" برای علی اکبر اومده .."اِرْباً اِرْبا" برا ابی عبدالله نیومده برا ابی عبدالله "مُقَطَّعُ الاَعْضاء" اومده. معنای فارسی هر دو قطعه قطعه شده است. اما چرا "اِرْباً اِرْبا" رو عرب آورده؟! چون معناش میشه قطعه قطعه شده ی نامنظم.. یعنی پخش شده تو صحرا ..اما "مُقَطَّعُ الاَعْضاء" یعنی قطعه قطعه، منظم ..
چه جوری علی اکبر پخش شد؟
وقتی ابی عبدالله رسید دید همه دارن میزنن.. هر تیکه ی بدن یه جا افتاده..
برا علی اکبر وقت نداشتن چون عباس می رسید، حسین می رسید.اما کربلا توگودال برا ابی عبدالله این نبود برا حسین وقت داشتن سه ساعت نشستن دونه دونه، قطعه قطعه اش کردن...*
علی اکبرم! دیگه نداره میوه ای درخت آرزوم
علی اکبرم! وقتی که جسم بی جونت افتاده روبه روم
چی اومده سر تو؟ چی اومده سر من؟
داره میخنده دشمن به اشکِ خواهرِ من
سرت یه جا افتاده تنت یه جا افتاده
چقدر علی اکبر تو کربلا افتاده
قطعه قطعه بدنت موی مرا کرد سفید
عمر سعد به زمین خوردن من میخندید
می خواستم عالم پُر از نامِ علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
#سید_مهدی_میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 8 - 2.mp3
5.29M
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
.
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
.
.
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
#شور
شاه زادهی حرم...
چن قدم راه برو مقابل چشمای بابات
شاه زادهی حرم...
پسرم آروم برو به حق گریه های بابات
تو که رفتی پشت سرت خداخدا کردم
و با حسرت قدو بالا تو نگا کردم
برا اینکه زنده برگردی حرم بابا
نمیدونی چقدَر برات دعا کردم
دعا کردم
ازم دور شدیّ و نشنیدی هرچی صداکردم
دعا کردم
نمیدونی دم حرم چه روضه ای به پا کردم
دعاکردم۳
واغربتا واغربتا واغربتا علی جان واغربتا
ای مؤذن حرم
پاشو یک بار دیگه اذون بگو برای بابا
ای مؤذن حرم
نفسی بزن که آروم بشه گریه های بابا
چه بلایی بود که مرکب اشتباهی رفت
بمیرم برات که تو قلب سپاهی رفت
چقدَر زدن ترو با کینهی حیدر
بمیرم برات علی چشات سیاهی رفت
قدت تا شد
خدا نگذره از اونکه زد و فرق سرت واشد
قدت تاشد
مگه چه جور زدن که بدن تو ارباارباشد
قدت تا شد۳
واغربتا...
شاه زادهی حرم
تو زمین خوردی و بابا شده بیچاره علی جان
شاه زادهی حرم
تو به هم ریخته شدی یا چشم من تاره علی جان
پسرم عجب تن مختصری داری
روی خاکا پدر محتضری داری
قاتلت با خنده و طعنه به من میگه
پدر خسته ببین چه پسری داری...!
زمینگیرم
چقد صدات کنم یا ولدی من پدر پیرم
زمینگیرم
جوان من اگه عمه نیاد همین جا می میرم
زمینگیرم
پاشو ترو خدا عمه دویده بین نامحرم
زمینگیرم
#محمدعلی_قاسمی_خادم ✍
.👇
.
#شور
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_شور
آقایی و آقا زاده
لیلایی و لیلا زاده
مجنون ابن مجنونتم
جوونیم و مدیونتم
قدو قامته ، تو قیامته حسین
به اشارته ، استجابته حسین
دنیا یه نماز ، بدهکاره به ما
با اذان تو ، به امامته حسین
کرم علی اکبر ، محترم علی اکبر
بهشت پایین پای حرم علی اکبر
قاصره از مدح تو قلم علی اکبر
فدای مادر تو مادرم علی اکبر
یاعلی اکبر…
آیینه ی پیغمبری
هم یقین دارم حیدری
هم حسینی و هم حسن
چارتا روحی در یک بدن
شیر کربلا، روپرو بال عقاب
۱۲۰ نفر ، میکشه علی الحساب
باشه مابقی، طلب حرامیان
روز رجعت، پسر ابوتراب
شرف علی اکبر هر طرف علی اکبر
ای نوه ی شاه لوکشف علی اکبر
بدون شک رزم تو گرفت در این عرصه
صد آفرین از سمت نجف علی اکبر
یاعلی اکبر …
#امیر_طلاجوران ✍
#حضرت_علی_اکبر
👇
.
#نوحه
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
اکبرم اکبرم
ای پاره ی جگرم
ستاره ی سَحَرم
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماهِ خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی علی جان علی جان علی جان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از داغت از داغت
خمیده کمرِ من
ای گلِ پرپر من
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماه خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی علی جان علی جان علی جان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه گویم چه گویم
جواب مادرت را
سکینه خواهرت را
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماه خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی، علی جان، علی جان، علی جان)
#مهدی_خرازی✍
👇
.
#زمزمه
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
بعد تو دیگه جگرم سوخت علی
عطش لبت رو پسرم سوخت علی
میشنوم از همین الان تو حرم
رقیه میگه معجرم سوخت علی
پاشو اذان بگو /دم از خدا بزن
پاشو یه بار دیگه منو بابا صدا بزن
ای نیمه جون من/ باغ خزون من
عمه اومد تو معرکه/پاشو جوون من
یه لشکری به/ جونت افتاد
پهلوی زخمیت/ آزارم داد
علی بودنت/ کار دستت داد
من چه گلایه ای از این غم کنم
فکری برا این تن درهم کنم
یه نفره نمی تونم با عبا
اعضای پیکر تو رو جمع کنم
رفتنت عمه رو/ آواره میکنه
داغ جوون داره منو /بیچاره میکنه
چقد رو زخم تو/ خورده نمک علی
شبیه مادرم تو رو/ زدن کتک علی
آخر به حیرت/ افتاد بابات
پیشت با صورت/ افتاد بابات
خیلی به زحمت/ افتاد بابات
#مظاهر_کثیری_نژاد ✍
👇
4_5886564085771813258.mp3
3.31M
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
#سبک_می_بینی_تو_دسته
ـــــــــــــــــــــــ
علی جون
ببین اومده در کناره تو بابات
علی جون
ببین می زنه بوسه بر روی زحمات
علی جون
وا کن این دم آخریه تو چشمات
علی جون
غم من رو این قوم ندیدن
با تیرو
با نیزه تن تو دریدن
روی خاک
تورو پیشه چشمام کشیدن
عزیزم
علی جان علی جان علی جان
ــــــــــــــــــــــ
علی جون
میبینی چه داغی نشسته روسینم
علی جون
تنت رو دارم نا مرتب می بینم
علی جون
تو رو تو عبام من به سختی میچینم
علی جون
عزیزم
پس ازتو دیگه من بریدم
ببین که
زیره باز غصت خمیدم
می بینی
چجوری کنارت رسیدم
علی جان علی جان علی جان
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
می بینی
می بوسم با گریه چشای تره تو
علی جون
چی اوردن این لشکر پست سره تو
علی جون
شده خاک صحرا پر از پیکره تو
علی جون
چقدرنا منظم شدی تو
علی جون
زیرنیزه ها گم شدی تو
علی جون
چرا انقده کم شدی تو
علی جان علی جان علی جان
#سبک_حسین_جان
ـــــــــــــــــــــــــــ
شعر ـکاری مشترک
#رضا_نصابی
#حسین_جبرئیل_نژاد ـ دلجو
.
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستارهی سحرم دست کشیدم
زبانحال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سیدرضاموید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
.👇
.
#واحد_شلاقی
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
شب هشتم علی الاکبر
موذن حرم رو ماشا ءالله
رسول باکرم رو ماشاءالله
تا میبینش حسین هر دم میگه
سایه ی رو سرم رو ماشاالله
قاتل دل ، موی چنان شبشه
ابروی فتان مرتبشه
هزار تا یوسف توی زیبایی
شاگرد یک ساله ی مکتبشه
به صیرت به صورت محمد
به اخلاق و خلقت محمد
علی علی اکبر یاعلی علی اکبر
_______________
پیغمبر حرم اومده نبرد
مثل علی بسته یه دسمال زرد
تادیدنش شبیه پیمبره
همه کشیدن از دل یه آه سرد
عجب دلاور و چه دلبریه
مهابتش هیبت حیدریه
خبر بدید بلاد شامات و
پرشده از کشته غاضریه
همه گفتند احمد رسیده
خدایا محمد رسیده
علی علی اکبر یا علی علی اکبر
__________________________
چه جوری تارو مار می کنه علی
لشکریان وزار می کنه علی
مثل یه شیری که غضبناکه
اومده و شکار می کنه علی
خدای حق تعالی حافظشه
درحال تحلیله و پردازشه
فراری میده دشمن وبانگاه
چه برقی تونگاه نافذشه
کسی که می بینه جمالش
میگه شیر مادر حلالش
علی علی اکبر یا علی علی اکبر
#واحد_تند
#سعید_پیغمبری
.👇👇👇
.
#امام_زمان
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
هرکس که عمر خویش را با عشق سر کرد
از اول عمرش هوای درد سر کرد
من به کسی از گریه ام چیزی نگفتم
یک شهر را چشمان سُرخم با خبر کرد
حتماً سرم را می گذارم زیر پایش
از کوچه ی ما هم اگر روزی گذر کرد
هرچه که من کمتر برایش کار کردم
مزد مرا هر روز اما بیشتر کرد
اینبار هم دیر آمدم روضه ولیکن
مثل همیشه چشم من را زود تر کرد
اینجا ادای گریه را هم می پذیرند
هرکس نشد مهموم در روضه ضرر کرد
هر چند ما را عشق او دیوانه کرده
مهر علیّ اکبرش دیوانه تر کرد
**
جان داد وقتی باغبان خسته فهمید
یک لشگر از روی گل باغش گذر کرد
با اکبر او نیزه کاری کرد مثلِ
کاری که با پهلوی زهرا میخ در کرد
می ریخت بیرون از دهانش لخته ی خون
حال پسر حال پدر را محتضر کرد
"اولادنا اکبادنا" یعنی پدر را
مقراض اهل کوفه تقطیع جگر کرد
بالای جسم اکبر خود داد می زد
زینب که آمد کار او را سخت تر کرد
پیش جوانش داشت جان می داد اما
محض حجاب خواهرش صرف نظر کردد
شعر از گروه #یا_مظلوم
#امام_زمان
#گریز به #حضرت_علی_اکبر
جمعه با خود غالبا چشمان تر می آورد
با خودش دلتنگی و خون جگر می آورد
کل عمرم بی تو مانند غروب جمعه هاست
جمعه ها عمر مرا دارد به سر میآورد
بوی یاس انگار می آید میان ندبه ها
باد از پیراهنت وقتی خبر میآورد
بت پرستان هم حساب کار خود را میکنند
بت شکن وقتی به همراهش تبر می آورد
در دلم امّید دیدار رُخت را کاشتم
هر گیاهی عاقبت روزی ثمر می آورد
العجل هایم چه بی تأثیر شد! رویم سیاه
قلب آلوده دعای بی اثر میآورد
تشنه ات هستم ولی این تشنگی خیلی کم است
تشنگی یک انتظار شعله ور می آورد
تشنگی گاهی میان یک نبرد تن به تن
یک پسر را سوی دامان پدر می آورد
وای از آن وقتی که گوید یک پسر نزد پدر:
تشنگی دارد مرا از پای در می آورد
شاعر: #محسن_مرادنوری✍
#جمعه
#محرم
.
سلام علیکم
برای حضرت قاسم یافت نشد.
#حضرت_علی_اکبر #شب_هشتم_محرم
بگوشم آید از میدان صدای اکبرم زینب
حرم را لاله باران کن برای اکبرم زینب
گلم تقدیم داور شد به خون غلتید و پرپر شد
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم
مرا ذکر علی بر لب ، علی بابا صدا می کرد
خودم دیدم خودم دیدم جوانم دست و پا زد
گلم تقدیم داور شد به خون غلتید و پرپر شد
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم
سرشک از دیده باریدم به موج خون قمر
بنالید ای بنی هاشم که من داغ پسر دیدم
گلم تقدیم داور شد به خون غلتید و پرپر شد
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم
عل یافتاده خاموش و سخن با ما نمی گوید
سراپا گوشم امّا او دیگر بابا نمی گوید
عدو از زخم فرزندم به زخم دل شفا داده
دل غم دیده مارا دو صد داغ جفا داده
گلم تقدیم داور شد به خون غلتید و پرپر شد
َعلی جانم علی جانم علی جانم علی جانم
.
سلام متاسفانه شب ششم یافت نشدن
#شور #شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر علیه السلام
#سبک_حسین_مولا
#عبدالله_باقری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
مناره ها - شدن رعنا - به عشق اون - قد و بالا
مُؤذن ها - فداییتن - شهید خوش - صداییتن
صدای تو - ندای عشق - به ما میگن - گدای عشق
به این سائل - بده توشه - ببر ما رو - تا شش گوشه
آقازاده / خونهت آباد
گِرههای کار من / به تو اُفتاد
نگاهی کن / به این شیدا
دلم لک زده برم / تا پایین پا ۲
علی اکبر ۳ آقام علی اکبر
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
توو خلقت از - همه برتر - کیه از تو - پیمبرتر
تویی قرآن - تویی کوثر - تویی ایمان - تویی حیدر
تو دنیای - اباالفضلی - تو همپای - اباالفضلی
تا تو هستی - میدی جُولون - حریفی نیست - توی میدون
بزن نعره / بزن شمشیر
تو هم مثل مجتبی / بکش تکبیر
با هر ضربه / بگو حیدر
به یادِ کَنندهی / در خیبر ۲
علی اکبر ۳ آقام علی اکبر
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
من و عرضِ - تمنّایی - که تو عشقِ - جوونایی
بذار با تو - صمیمیشم - همون که تو - میخوای میشم
میخوام محکم - بشه ریشهم - شبیه تو - حسینیشم
برا اسلام - مفید باشم - توو هر حالی - شهید باشم
شدم آقا / شکار تو
نمیلغزه پای من / کنار تو
حواسم هست / بدهکارم
همه زندگیمو از / حسین دارم
علی اکبر ۳ آقام علی اکبر
مشابه سبک زیر خوانده میشود
_______________
سلام آقا که الان روبروتونم
من اینجامو زیارت نامه میخونم
حسین جانم
تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه
همین گریه به لبخند تو میارزه
حسین جانم
بذار سایه ت. همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
حسین جانم
حرم گفتم هوای کربلا کردم
هواییشم فقط دور تو میگردم
حسین جانم
پناهم باش به جز روضه ت. پناهی نیست
به غیر از تو برا من تکیه گاهی نیست
حسین جانم
به قربونت نگاه اطلسی داری
واسم آقا همش دلواپسی داری
حسین جانم
غلط گفتم که چیزی توی کاسم نیست
چی کم دارم تو رو دارم حواسم نیست
حسین جانم
سبک بالم تو ایوون تو جا دارم
از این دنیا یه قطعه کربلا دارم
حسین جانم
دوست دارم همه داراییم اینه
دلم میره ضریحت رو که میبینه
حسین جانم
سلام آقا که الآن رو به روتونم
من اینجامو زیارت نامه میخونم
حسین جانم
#سبک_حسین_مولا
#سبک_سلام_آقا_که_الان_روبروتونم
👇
.
|⇦•آدمتوی پیری..
#قسمت_اول #زمزمه و توسل به #حضرت_علی_اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
آدم توی پیری، دلبسته تر میشه
چشماش برا بچه اش چه زود،می باره تر میشه
کی واسهی، آدم آخه، مثل پسر میشه
ای پیرمردا واسه ی من دعا کنید
تو روضه ها مادرِ من رو صدا کنید
جوونهاتون رو نذر راهِ خدا کنید
منم یه روز جوونی داشتم
تا سر روی شونه اش میذاشتم
گل امیدم و میکاشتم
«علی علی علیِ اکبر»
آی پیرمردا که، بچه شهید دارید
دیدید چقد سخته، دمِ رفتن امید دارید
آروم میگید، برگرده کاش، با غصّه میبارید
خواستم تو آغوشش بگیرم، نموند و رفت
خواستم بگم بی تو میمیرم، نموند و رفت
من بی تو از زندگی سیرم، نموند و رفت
*اومد برای رفتن اجازه بگیره به محضِ اینکه اجازه خواست،آقا اجازه داد.به مصداق "أنْفِقوا مِما تُحِبُّون"آقا حرفی نزد"ثُمَّ نَظَرَ إِلیه،نَظْرَةَ آیِسِِ مِنه"یه نگاه ازسرناامیدی به جوونش انداخت"وَ اَرْخی عَینَیه وَ بَکی"شروع کرد های های گریه کردن دختراش اومدن دور علی اکبر رو گرفتن هی صدا میزدن:"علی! اِرحَم غُربَتَنا"علی! به غربت ما رحم کن."لاطاقَةَ لَنا عَلی فِراقِکْ"ما تحمل دوری تو رو نداریم..
علی ببین گوشواره ام هنوز هست. علی ببین معجر رو سرمونه، علی ببین خلخال به پامونه، بی تاب شهادت بود...*
آروم نداشت، برای رفتن
نگاه نکرد به چشمای من
که جونِ من جدا شد از تن
«علی علی علیِ اکبر»
*سیدبن طاووس نوشته:وقتی دیگه کسی برا ابی عبدالله نموندفقط خانواده خودش بودند."خَرَجَ علیُّ بنُ الحُسین علیه السلام"
علی اکبر آماده ی میدان شد."وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً" زیباترین مردم بود."وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً "خوش خلق ترین مردم بود.
"فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ"تا گفت من میخوام میدان، فرمود:برو.
"ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ "یک نگاه از سر ناامیدی ودل کندن به علی اکبر انداخت.
"وَ أَرْخَى عَيْنَه وَ بَكَىٰ."چشماش رو زیر انداخت. شروع کرد گریه کردن...بعد سر به آسمان بلند کرد.فرمود:" اللَّهُمَّ اشْهَدْ"خدایا تو شاهد باش!" فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاس خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ..."
خدایا کسی داره میره میدان که شبیه ترین خلائق تو به پیغمبره..."وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ."ما هروقت دلمون برای علی تنگ میشد به علی اکبر نگاه می کردیم.
امام حسین چقدر خاطره داشت از پیغمبر؟
دلش راضی نشد."فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ"از همون جا که علی اکبر میخواست وداع کنه فریاد زد:ای عمر سعد!"قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي"خدا رحمِ تو رو قطع کنه.همه کس و کار من رو داری ازم می گیری.
"فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ"اومد مقابل لشگر"فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً"جنگ نمایانی کرد."وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيرا."خیلی ها رو به درک واصل کرد."ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ "از وسط میدان برگشت پیش امام حسین.صدا زد "يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي "بابا سنگینی این زره من رو خسته کرد.
"فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ"یه جرعه آب هست؟"فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام..."
آقا شروع کرد های های گریه کردن."وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا"پسرم یه ذره دیگه بجنگ."فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله"خیلی زود پبغمبر رو زیارت میکنی."فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً "پیغمبر چنان تو رو سیراب می کنه؛ یه آب گوارایی به تو میده؛هیچ وقت تشنه نمیشی...
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•من با همین دستام...
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
"فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ"برگشت به میدان جنگ."وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ"پدرش نگاه می کرد هی زیر لب میگفت: "لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ اللهُ أَکبَر"بعد راوی میگه"فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ"اون ملعون یه تیری به سمت علی اکبر روانه کرد،علی از حال رفت...فقط یه صدا ازش شنیده شد
"فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَام"باباخداحافظ...
"هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ"بابا پیغمبر به تو سلام میرسونه."وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا"پیغمبر میگه:حسین! عجله کن.
اینجا یه اتفاقی افتاد."فَاحْتَمَلَهُ الْفَرَس إِلی عَسْکَرِ الاَعداء"همین جور که روی گردن اسب افتاده بود؛دست دور گردن اسب حلقه کرده بود؛خون جلوی چشمای اسب رو گرفت،اسب راه رو اشتباه رفت."وَاحتَواهُ القَومُ"دورش رو گرفتند"فَقَطَّعوه بِسُیوفِهِم إرباً إربا"علی رو ریز ریز کردند."ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ"قبل از اینکه امام حسین برسه بالای سرش، روح مطهرش به اعلی علیین پرواز کرد."فَجَاءَ الْحُسَيْنُ "آقا امامحسین آمد."حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ"بالای سرش ایستاد.راوی میگه یه دفعه دیدم نشست."وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ"صورت به صورت علی گذاشت..
" وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ "
علی بعد از شهادت تو حرمت من هَتک شد.یعنی بعد از تو راه چشم ها به خیمه های من باز شد.بعد از عباس نگاه کردن به پردگیان حرم آزاد شد.بعد فرمود:"عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ"علی بعد از تو خاک بر سر دنیا.بعد راوی میگه:"وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ."دیدم زینب از خیمه ها بیرون آمد به سر و صورت میزد ومی گفت:تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ"ای عزیزدلم...ای پسر برادرم."وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ "اومد خودش رو روی این بدن ریز ریز انداخت."فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى الفُسطاط"
آقا امام حسین آمد زیر بغل خواهر رو گرفت به خیمه ها برگردوند.
راوی میگه یه مرتبه نگاه کردم دیدم"ثُمَّ اَقبَلَ عَلی فَتِیانه"برگشت سمت خیمه ها...
همون جور که ایستاده بود صدا زد:"یا فِتیَةِ بنی هاشم اِحمَلوا أخاکُم"آی جوونای بنی هاشم بیاید علی رو بردارید...*
من با همین دستام، بچهام رو برداشتم
هر پاره از، جسمش کجاست؟ای کاش خبر داشتم
هرکس که دید، باور نکرد، من هم پسر داشتم
از بس صحرا پُر بود از خونِ مطهرش
میترسیدم که پا بگذارم، رو پیکرش
دیدید چقدر سخته خجالت، از مادرش
بگید به مادر شهیدا
دعا کنن برای لیلا
که بی علی شده چه تنها
«علی علی علی اکبر»
#شاعر: رضا یزدانی
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅