حاج مهدی رسولی4_5879733172215745885.mp3
زمان:
حجم:
6.56M
#شب_های_ماه_رمضان 🌿✨
«کاش فورا خبرم را برسانند به او»
هیئتثاراللّٰهزنجان
مداح: حاج مهدی رسولی
چهارشنبه ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲
#ماه_رمضان
افـ زِد ڪُمیـلღ
-دعایِروزپانزدهمماهمبارکرمضآن🌙🌿 #ماه_رمضان
چه زود نصف شد.. 🥺💔
- هيچ عملى نزد خداوند، محبوبتر از نماز نيست! پس هيچكار ِ دنيايى شما را در وقت نماز به خود مشغول ندارد.
امامعلی«ع»🪴
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت ۳۳
🚥 با تعجب گفتم : آن خانم ها کی بودند ؟
🚥 چطور از آنجا سر در آوردند ؟
🌹 محمد گفت :
🌹 بعد از آن کشتار وحشیانه ،
🌹 آن خانم ها را ، دزدیدند .
🌹 هر سه خانم ، ایرانی هستند
🌹 و هیچ کس از مفقود شدن آنها خبر ندارد
🌹 اگر بلایی سر آنها می آمد ،
🌹 هیچ کس خبردار نمی شد .
🌹 وقتی در زندان بودیم ،
🌹 آلمانی های کثیف ،
🌹 سعی می کردند ما را اذیت کنند
🌹 و برای اینکه ما را بیشتر عذاب بدهند
🌹 هر ساعت یک نفر می آمد
🌹 و خانمها را اذیت می کرد
🌹 و ما هر بار با آنها ، درگیر می شدیم
🌹 تا اینکه دفعه آخری ،
🌹 تصمیم گرفتیم که فرار کنیم
🌹 چوبی را تیز کردیم
🌹 و به خانم ها دادیم و گفتیم :
🌹 اگر یک آلمانی ، به طرف شما آمد
🌹 با این چوب ، او را بکشید
🌹 ما هم سمت نگهبانان بیرون می رویم
🌹 و آنها را می کشیم
🌹 نقشه را اجرا کردیم و فرار کردیم
🌹 اما درب سفارت قفل بود
🌹 با نگهبانان درگیر شدیم و در را باز کردیم
🌹 رحیم ، ما را از سفارت بیرون کرد
🌹 و خودش همان جا ماند
🌹 و در را قفل کرد
🌹 تا دست کثیفشان ، به ما نرسد
🌹 رحیم به تنهایی ، با آلمانی ها درگیر شد
🌹 و من ، با ناراحتی ، هر چه او را صدا زدم
🌹 بیرون نیامد
🌹 در حین فرار هم ،
🌹 با این دوستان برخورد کردیم
🌹 خدا خیرشان بدهد که خیلی کمکمان کردند
🌹 و ما را به این خانه آوردند .
🇮🇷 گفتم : خدا حفظشان کند
🇮🇷 خدا خیرشان بدهد
🇮🇷 حالا آن خانمها چی شدند ؟
🌹 محمد گفت :
🌹 خانم ها را ، تحویل سفارت ایران دادیم
🇮🇷 گفتم : خدا را شکر
🇮🇷 واقعا زحمت کشیدی ، خیلی اذیت شدی
🇮🇷 و خدا را شکر ، که حال شما هم خوب است
🇮🇷 راستی ، از آن مرد آلمانی چه فهمیدی ؟
🌹 گفت : کدام شان ؟
🌹 فرمانده نظامی آل سعود
🌹 یا آن مردی که با او مناظره کردید ؟
🇮🇷 گفتم : آن که باهاش مناظره کردم
🌹 گفت : اسمش بیلیان گالر هست
🌹 تا چند سال پیش ،
🌹 برای آل سعود جاسوسی می کرد
🌹 متاسفانه در دفتر کارش ،
🌹 یکی از پرونده هایی که پیدا کردیم ،
🌹 پرونده پدر شما بود
🇮🇷 من هم با تعجب گفتم : پدر من ⁉...
💥 ادامه دارد ...
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت ۳۴
🌹 محمد گفت :
🌹 او بوده که به حکومت ،
🌹 گزارش شیعه شدن پدر شما را داد .
🌹 او بوده که در آن حادثه کوچه ،
🌹 مادر شما را سیلی زد
🌹 او بود که درب خانه شما را آتش زد
🌹 او بود که آب و برق شما را قطع کرد
🌹 او بود که مردم را ،
🌹 بر علیه شما تحریک کرد .
🌹 او بود که بین شیعه و سنی ،
🌹 اختلاف می انداخت .
🌹 او بود که به مردم گفت :
🌹 شیعه کافرند پس شما هم کافر شدید
🌹 تا مردم شما را اذیت کنند
🌹 او بود که به فامیل شما اطلاع داد
🌹 که شما قصد داشتید از شهر خارج شوید
🚥 حرفهای محمد ،
🚥 مرا یاد خاطرات تلخم انداخت
🚥 او می گفت و من گریه می کردم .
🚥 واقعا دلم برای مادرم تنگ شده .
🚥 سپس محمد کمی مکث کرد
🚥 سرش را پایین انداخت و با یک بغضی گفت :
🌹 و از همه بدتر ...
🚥 چشمان محمد ، مثل چشمان من ،
🚥 پر از اشک شدند .
🚥 گفتم : چی شده آقا محمد ؟!
🚥 با صدای گرفته گفت :
🌹 او بود که لگد به شکم مادر شما زد
🌹 و بچه در شکمش را سقط کرد
🌹 او بود که خواهر شما را ،
🌹 از دست پدرتان گرفت و انداخت زمین
🚥 گفتم : بسه محمد نگو
🚥 زدم زیر گریه
🚥 محمد مرا در آغوش گرفت
🚥 ناگهان مثل زنان ضجه زدم
🚥 یتیمانه با هم گریه می کردیم
🚥 بعد از اینکه آرام شدم ؛ گفتم :
🇮🇷 محمد جان❗
🇮🇷 اینها که این بیرون ، می خواستند مرا بکشند
🇮🇷 آنها هم آلمانی بودند ؟
🌹 گفت : بعد از مناظره آخر شما ،
🌹 محبوبیت شیعیان ،
🌹 بین اهل سنت ، خیلی بیشتر شد
🌹 خصوصا بین جوانان ؛
🌹 همین باعث شد که گرایش آنها ،
🌹 به شیعه بیشتر شود
🌹 به خاطر همین
🌹 هم آلمانی ها و هم حکومت آل سعود ،
🌹 شما را خطری برای خودشان می دیدند
🌹 به خاطر همین
🌹 تصمیم گرفتند شما را بکشند
🌹 تا دیگه نتوانید از شیعه دفاع کنید .
🚥 محمد در حال صحبت کردن بود
🚥 که ناگهان صدای انفجار آمد .
💥 ادامه دارد ...
حامد عسکری میگفت:
«الهی دورش بگردم که
انقدر کریم و دست و دلبازه
که همهیِ زائرهایِ حـــرمش
رو هم داد به برادرش.»
#حسنمولا💚
عیدکم مبروک
.
بـه رزق خوان حَسَن، عالمی نمکگیرند
عزیز کردهی زهرا "کریم" مشهور است
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#ماه_رمضان