آن ها که عباسِ شهید را می شناسند، حتما صدق این گفته ها را تایید می کنند . تاثیر شهادت او ، به سانِ موجی آرام؛ اما پر قدرت و خزنده ، در دل های اهل تاثیر، نفوذ کرده و می کند؛ سخنش که از دل بر آمده ، آن گاه که به گوشِ اهل استماع می رسد، در دل هایشان شرار می افکند و نگاهش و لبخندش که آیتی است از آیات دلربایی،«بی حرف و صوت و گفت» با مخاطبانِ اهل تماشا ، دم می زند: حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم این قلم ، بی اغراق و بی تردید ، خود را از بیان شگفتی های شهادت ، ناتوان می بیند ؛ واقعه ای شگرف که به نگاهِ یابنده ی شهادت، ژرفا می بخشد و آن را چون پرتویی روشن و روشن گر می کند . آن ها که به این روشنی دل می دهند ، آن « تاثیر» را در زندگی شان می یابند . در مدت زمان گذشته از شهادت عباس ،کسانی ، نو به نو با او ملاقات می کنند ، به تصویر نگاه و لبخندش دل می بندند ، از او تأثیر می پذیرند و با او زندگی می کنند . این ملاقات ها و دل بستگی ها و زندگی ها ، هر یک ماجرایی و قصه ای خلق می کند که قلم ، گوشه ای از آن ها را روایت می کند . پیش از این در کتاب هایی که درباره ی عباس به طبع رسیده است ، بخش دیگری از این روایت « دلدادگی به شهید » است که مرور آن می تواند نقطه ی پیوندی با شهید باشد . نگارنده ی این سطور امیدوار است که تاثیر نگاه زنده ی جاوید ، شهید عباس دانشگر ، شامل حالش شود . کوتاه سخن : منِ گدا و تمنای وصال او ، هیهات مگر به خواب بینم خیال و منظر دوست «محسن حسن زاده » ۱۳۹۹/۰۹/۲۲ #شهید_عباس_دانشگر #داداش_عباس #کتاب_تاثیر_نگاه_شهید

✨عباس دانشگر فرزند مؤمن، در هجدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۲ شمسی در شهرستان سمنان و در خانواده ای متدین به دنیا آمد. حضور او در مسجد و پایگاه بسیج باعث شد که رفتار و گفتارش با اخلاق اسلامی آراسته شود . او از همان کودکی با احکام و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد . از آنجا که همواره لبخند بر لب داشت ، رابطه ای صمیمی و عاطفی با دوستانش پیدا می کرد . آن قدر گرم و صمیمی بود که در اولین برخورد ، هر که او را می دید شیفته اش می شد . فردی شجاع و نترس بود . از سن هشت سالگی به بعد به طور مرتب در نماز جماعت حضور می یافت و هر سال به همراه دوستانش در مراسم اعتکاف شرکت می کرد . به جلسات دعای کمیل و دعای ندبه می رفت و پای بیشتر منبر هایی که در مسجد محل و دیگر مساجد برگزار می شد ، حضور داشت . ادامه دارد ...... #شهید_عباس_دانشگر #داداش_عباس #کتاب_لبخندی_به_رنگ_شهادت

من بۍحیدر بـدون پناهم :)💔!

سرش‌شکستہ.. ولۍعاشـقانہ‌میخندد، نمـانده‌فاصله‌اۍ‌تاوصالِ‌زهـرایش'!🖤

مثلا برای بعضیا کربلا مینویسن :)

تنگه دلم چقدر برای حیدر؛ برای ایوون طلای حیدر ...💔 #شب_قدر🌙 #امیرالمؤمنین #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @dokhtarane_heydary

🏝دعای‌پرفیض‌جوشن‌کبیر🏝 🎤دکترحاج میثم مطیعی ⚘التماس‌دعا⚘

آخی 🥺🥺چشممممم حتما انشاالله من که همیشه یادتونم ...... حتما دعا میکنم براتون چون دعای مومن در حق مومن میگیره 🙃 شماهم خواهر کوچیکتونو فراموش نکنید . دمتون گرم 📿❤️

بچه ها قرآنو که باز کردید که رو سر بگیرید ، صفحشو حتما یادتون بمونه که بعد معنیشو بخونید .... یه سری حرفایی داره برا یک سال پیش روتون که خیلی قشنگع .... 🙂 یادتون بمونه بیایید بگید کدوم صفحه رو باز کردید ☺️

سرش شکسته ولی عاشقانه می‌خندد نمانده فاصله‌ای تا وصال زهرایش ... @dokhtaranaftab313

از آنهایی باش که حین دوست داشتن میمیرند..! همانگونه که زهرا حین دوست داشتنِ علی اش از این دنیا کوچ کرد:)🖤

♡ ⎙ㅤ ⌲ ˡᶦᵏᵉ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ #مداحی #حسین_طاهری ‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

دو روز مونده تا قرعه کشی جا نمونیدااااا

•🖤🥀 یتیمان کوچه چرا چشم انتظارید! گرسنه بخوابید دیگر بابا ندارید...💔🥀 #شب_قدر #شهادت_امیرالمومنین

إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ😭💔 و اینك این شما و این دنیای بدون علی....

انا لله و انا الیه الراجعون 🖤 علی به دیدار فاطمه اش شتافت..💔

#خاطــره🎞 |هم‌خدمتۍ‌شہید| یادمه یه بار یه بنده خدایے واسه نماز ظهر توے حسینیه پادگان دکمه هاے پیراهنش رو باز کرد؛😐 بابڪ بهش گفت: "میدونم هواگرمه ولے احترام حسینیه رو نگهدار؛ قراره نماز بخونیم"😇🤲 هنوز حسینیه زیاد شلوغ نشده بود. اون بنده خدا هم با حالت بدے بهش گفته بود: "برو من اعصاب ندارم،همینے که هست😐" بابڪ اومد کنار من جریان رو گفت. منم بهش گفتم: "ولش کن به ما چه ؛ حوصله داریا....یه نگاه بهش بنداز اون عادتشه بیخیال.."🤦‍♂✋ بابڪ داشت امر به معروف میکرد،اما من و اون بنده خدا فکر پنکه و خلاص شدن از این حالت بودیم.|😔 شھیدبابڪ‌نوࢪ؎ھِࢪیس #شهید_بابک_نوری

💿 #پست_ویژه 🌹 وصیت آخر امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🎙استاد عالی 📎 #شهادت_امام_علی