#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
نصیحت پدرم مانده است در گوشم
که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم
غم گرسنگی ات قوت غالب من شد
همیشه در وسط روضه اشک مینوشم
قسم به کتری جوشیده در حسینیه
که با کسی که نخواهد تو را نمیجوشم
حسین گفت پدر جای لای لایی شب
شراب ریخت به جانم، هنوز مدهوشم
کفن که دستِ مرا بست؛ دست تو باز است
وَ دست باز تو یعنی بیا در آغوشم
چرا به یاد لب تشنه ات نمی میرم
مرا ببخش عزیزم که آب مینوشم
مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت
مصیبت پسر تو نشد فراموشم
میان روضه ی بزم یزید فریادم
به یاد شام غریبان اگر که خاموشم
عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است
تو پاره پیرهنی، من لباس می پوشم
#گروه_یا_مظلوم
🆔@ehsantabriziyan
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_عج
#مناجات
چه میخواهد لبِ تشنه به غیر از لطف بارانی
چه میخواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی
شبِ طولانی و تسبیح و سجّاده چه می چسبد
بهارِ زود هنگام اند، شبهای زمستانی
توکّل بر توسّل کن، توسّل بر توکّل کن
درین دنیای حیرانی، درین دریای طوفانی
اگر تا شام میخندی، اگر تا صبح می خوابی
تو از مُردن چه میفهمی؟ تو از برزخ چه میدانی؟
خلاصه بار باید بست، یا امروز یا فردا
مَده از کف مَجال این دو روزی را که مهمانی
نیاز مستمندان را بِنه بر دیده یِ منّت
مباد آنکه بگیرد دامنت را آهِ انسانی
اگر آشفته ات کردند یعنی لایقِ وَصلی
به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی
به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه
بگیرد دامَنَت دستی از این آلوده دامانی
به جز تو جُور عاشق را کسی گردن نمی گیرد
گناهش را زلیخا کرد، یوسف گشت زندانی
به لطف گریه کارِ طفل بهتر راه می افتد
چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بِگِریانی
اگر چه گریه یِ هجران شکسته می کند ما را
ولی از آب پیشانی ست بهتر، چینِ پیشانی
گِره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد
نمی آید به کارِ این گِره ها هیچ دندانی
دگر فرقی ندارد جمعه یا شنبه فقط برگرد
گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی
پشیمان می شود آنکه برای تو نمیمیرد
چرا عاقل کند کاری که بعد آرد پشیمانی
خبر داری تو که رفتی به کوچه گردی افتادم؟
به من از تو فقط هجران رسید آنهم چه هجرانی
...
همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند
عجب شامِ غریبانی، عجب شامِ غریبانی
سَرِ پیراهن تو، گریه یِ ما را درآوردند
میان این همه کُشته چرا تنها تو عریانی
#علی_اکبر_لطیفیان
🆔@ehsantabriziyan
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
خون میرود به صفحه گر املا کنم تو را
نامت بزرگ بود و نشد جا کنم تو را
یاغی نی ام ترحمی ای پادشاه حُسن
گردن کشیدهام که تماشا کنم تو را
آب از سرم گذشته، عصایی بزن به آب
یک دم بیا که حضرت موسی کنم تو را
خون مرا بگیر به گردن، مرا بکش
تا زیر تیغ سجدهی اعلی کنم تو را
کنجی برای خلوت شبهای من بده
تا گریهای به وسعت صحرا کنم تو را
بر مردگان کوی تو باید دخیل بست
یعنی قیاس کی به مسیحا کنم تو را
بندم بزن که چینی عمرم شکسته است
جامم بده که ساقی دلها کنم تو را
از روزگار خیر ندیدم بدون تو
خیرات، جان خویش چو حلوا کنم تو را
سنگینی غمت به تغافل مرا فکند
لعنت به من اگر ز سرم وا کنم تو را
#محمد_سهرابی
🆔 @ehsantabriziyan
#امام_حسین_علیه_السلام
#قصیده
هلا ای جسم من ای خفته ای زندانیِ دیوار
فقط با مرگ از این خواب سنگین می شوی بیدار
فراری از تمام مردم دنیا مسیرم خورد
به قبرستان به شهر مردمِ آرام و بی آزار
می اندیشم به آرامش به خوابی خوش درون خاک
جهان ! ای بختک بی انتها دست از سرم بردار
به سر شوق رهایی داشتم از این جهان اما
نفس در سینه ام اصرار کرد اصرار کرد اصرار
به ساز خود مرا رقصاند و بی تنبوره رقصیدم
جهان این مست لامذهب ، جهان این پیر لاکردار
جهان آری چه فرقی می کند با سیب یا گندم
فریبم داد با درهم فریبم داد با دینار
جهان این استخوان خوک در دست جذامی ها
جهان این مثل آب بینی احشام، بی مقدار
جهان یک روز در صفین ، جهان یک روز بر منبر
فریبم داد با قرآن فریبم داد با دستار
جهان نگذاشت تا روز دهم در کربلا باشم
چه فرقی می کند حالا شوم تواب یا مختار
جهان این نخ نمای رنگ و رو رفته ولی گاهی
شبیه چادر مادربزرگم می شود گلدار
جهان این تیره ی خاموش روشن می شود آری
محرم ها که می کوبم سیاهی بر در و دیوار
همان وقتی که اشکی می چکد در روضه از چشمم
همان وقتی که می گویند از گودال از مسمار
همان وقتی که در مشّایه خوابم برد روی خاک
دلم آن خواب را می خواهد آن رویای بی تکرار
عمود آخر است و چشم های خیس من بسته است
به گوشم می رسد اهلا و سهلا مرحبا زوار
جهان پایان خوبی با حسین ابن علی دارد
تو تنها گریه کن در روضه ، باقی را به او بسپار
جهان زیبا جهان زیبا جهان زیبا جهان زیباست
جهان با حضرت زهرا جهان با حیدر کرار
انالحق شَطْح منصور است روی دار اما ما
علیٌ حق به لب داریم همچون میثم تمار....
#سید_حمیدرضا_برقعی
🆔@ehsantabriziyan
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد
قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی
من راضی ام آنگونه که مولا بپسندد
مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد
از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و ما را بپسندد
یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_
_یک بار بیاید به تماشا...بپسندد
ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد
نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمده ایم اُمّ ابیها بپسندد
بگذار بخندند به این زار زدن ها...
می ارزد اگر زینب کبری بپسندد
#مجید_تال
🆔@ehsantabriziyan
🌙 #هلال_ماه_محرم 🌙
📎 #امام_حسین علیهالسلام
📎 #محرم
🥀 قيل للصادق عليهالسلام؛ سيدي جعلت فداك ان الميت يجلسون بالنیاحه بعد موته او قتله و أراكم تجلسون انتم و شيعتكم من اول شهر بالماتم و العزاء للحسین علیه السلام
🥀 فقال عليهالسلام: ما هذا اذا هل هلال محرم نشرت الملائكة ثوب الحسين و هو مخرق من ضرب السيوف و ملطخ بالدماء و فنراه نحن و شيعتنا بالبصيرة و لا بالبصر فاذا تنفجر دموعنا
🥀 به امام صادق علیهالسلام عرض شد: آقای من! بفدایتان شوم.. وقتی کسی میمیرد یا کشته میشود جلسه نوحهای برای او میگیرند. اما من مشاهده میکنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید.
🥀 حضرت فرمودند: این چه سخنی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود، ملائکه پیراهن امام حسین علیهالسلام را آویزان میکنند، در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است. ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم دل و نه بصر میبینیم، پس اشک هایمان سرازیر میشود.
📕 ثمراتالاعواد
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#طلیعه_محرم
#ترانه
نه امروز و دیروز دلتنگتم
که دل خیلی وقته پر از غم شده
من از شام عاشورای سال قبل
دلم تنگه ماه محرم شده
یه ساله همه فکر و ذکرم اینه
محرم شه، روضه بگیرم برات
یه ساله دارم روز و شب میشمارم
که تا روز سوم، بمیرم برات
هزارون هزار بار شکرت خدا
رسوندیم به ماه عزای حسین
حالا تنها چیزی که میخوام اینه
بذاری بمیرم برای حسین
شب اوله، اشک چشمم بده
بذار خون ببارم به حال خودم
دوباره زدم زیر قولم ولی
دوباره نذارم به حال خودم
توی خلوت روضه، کِز میکنم
شلوغیه بابالحسینو میخوام
دلم لک زده واسه اینکه بازم
پیاده مسیر حرم رو بیام
خودت میدونی قصهی اربعین
روی قلب زارم چه داغی شده
ببین خستهم از کار دنیا چقدر
دلم تنگه چای عراقی شده
آهای مردم شهر باور کنید
که از هرچی گفتید دل میکَنَم
ولی روضهها رو نگیرید ازم
که والله بیروضه، دق میکنم
الهی شما غم نبینید ولی
دل ما که از دست دنیا پره
الهی نبینید هیچ مادری
جلو چشم بچش کتک میخوره
الهی نبینید مردی غریب
با چشمای گریون تماشا کنه
که زخم روی بازوی خانمش
توی غسل دادن دهن وا کنه
چجوری نمیرم برای علیم
که زهراش و داره کفن میکنه
حسینش رو میگیره آروم کنه
چه فکری برای حسن میکنه؟
#داود_رحیمی
🆔@ehsantabriziyan
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان، به مسلم بن عقیل!
به آن نیابت عظمای «سیدالشّهدا»!
به آن جلالِ خدایی، به آن جمالِ جمیل!
شهید عشق که سر در منای دوست گذاشت
به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل
زهی مقام! که فرش حریم حُرمت تو
شکنج طرّهی حور است و بال میکائیل
شعاع پرتو مهرت، نسیم پاک بهشت
شرار آتش قهرت، حجارهی سجّیل
چنان شعاع که گفتی کنار تیغ کجت
ستاده گوش به فرمان، جناب عزرائیل
بر آستان درش، آفتاب، سایهنشین
به طاق قبّهی او، ماه آسمان، قندیل
تو بر حقّی و مرام تو حق، امام تو حق
به آیهآیهی تورات و مصحف و انجیل!
زهی دنائت دنیا! که از تو بیعت خواست
کسی که پیش مقام تو بندهای است، ذلیل
محیط کوفه تو را کوچک است و روح، بزرگ
از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل!
شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد
ز نطق زینب کبری به شام شد، تکمیل
فراز بام، سلام امام دادی و گفت
میان لجّهای از خون، جواب، شاه قتیل
زیارت تو ملائک کنند در ملکوت
به جای خواندن تسبیح و گفتن تهلیل
شهید راه امامی که طور سینهی اوست
ز نور، مهبط جبریل و مطلع تنزیل
مدیحت تو «ریاضی»! کجا و حضرت دوست؟
مگر خدایْ عنایت کند، جزای جزیل
#ریاضی_یزدی
🆔@ehsantabriziyan
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
بالا گرفت بر من دل خون چو کارها
صیّاد من شدند تمام شکارها
بی مایگان به دایه انیسند تا به تیغ
زنگار بسته آینه ی کارزارها
بی مُهر و موم نامه به هم قرض می دهند
نان قرض می دهند به هم خانه دارها
مهمان، متاع رایج بازار کوفه است
کسب حلال نیست در این رشوه خوارها
مسلم برای زینب تو گریه می کند
پیشانی ام شکسته در این کوچه، بارها
از بام کوفه بر لب تو می کنم سلام
چون آفتاب بام، میان غبارها
از دور از گلوی تو می بوسم ای عزیز!
گر وا کنند ره به لبم نیزه دارها
#محمد_سهرابی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#علی_اکبر_لطیفیان
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دوروبرم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است ، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد ، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد ، وفاهای دروغی
بازار هم دارد ، چه بازار شلوغی !!!
بازار ، دنبال وفا رفتم ، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علی ام
معلوم شد امروز داماد علی ام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!!
گفتم سرم را طوعه میگیرد به دامان
اما سرم را کوفیان دادند طفلان
مانند قربانی تنم را میکشیدند
دست مرا بستند و از پا میکشیدند
میخواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد ...
4_5784881104406189755.mp3
5.72M
🎧 #بشنوید
🚩 #حضرت_مسلم علیهالسلام
🚩 حجتالاسلام حنیفی
#محرم
جهان پوشید بر تن رخت ماتم
هلال ماه دارد هالهٔ غم
دمادم فاطمه با گریه گوید؛
مُحرّم شد، محرّم شد ، محرّم...
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#ورودیه
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
همه در حالت سفر از خود
همه بیتاب چون نسیم سحر
همه دلباخته چو پروانه
همه بر پای شمع، خاکستر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیلهٔ هاجر
عارفانِ قبیلهٔ عرفات
شاعران عشیرهٔ مشعر..
سروهایی به قامت طوبی
چشمههایی به پاکی کوثر
در دل و جانِ كاروان اکنون
میتپد این نهیب، این باور:
نكند شوكران شود معروف!
نكند نردبان شود منكر!
مرحبا بر سلالهٔ زهرا
هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر»
::
میسزد حُسن مَطلعی دیگر
وقت وصف عقیله شد آخر
در نزولش ز منبر ناقه
خطبهخوانِ حماسه، آن خواهر
شد عصا، شانهٔ علیاكبر
پای عباس، پلهٔ منبر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنهٔ عشق! وه چه پهناور!
::
شد پدیدار صحنهای دیگر
کشتی نوح بود و موج خطر
ناگهان در هجوم باد خزان
كنده شد برگههایی از دفتر!
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گلها تر!
كیست مردی كه میرود میدان
كه ندارد به جز خودش لشکر؟!
ترسم این داغ شعلهور گردد
مثل آتش که زیر خاکستر...
آه! از زین، روی زمین افتاد
پارهٔ جان احمد و حیدر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
كه ببین جای بوسههای شما
شده سرشار بوسهٔ خنجر!
میبَرَند از تن عزیز تو جان
میبُرَند از تن حسین تو سر
آن طرف صحنهٔ شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرمآور
رفته از پای دختران خلخال!
رفته از دست مادران زیور!
::
كاروان میرود به كوفه و شام
کاروان میرود به مرز خطر
كاروان میرود ولی خالیست
جای عباس و قاسم و اكبر
کاروان جاری است در تاریخ
کاروان باقی است تا محشر...
#جواد_محمد_زمانی
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_دوم_محرم
#ورودیه
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست
کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست
بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست
اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست
اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است
پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست
بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست
برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من
حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من
تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست
بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزند
تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزند
نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند
چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست
میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی
به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی
غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست
نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان
طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گردان
همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست
محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد
ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست
به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابيم
من و این کاروان از چشمه ي فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم
فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست
چه خوشبخت ست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد
چه خوشبخت ست آنكس كه روی نعشش عبات اُفتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد
دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست
به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید
به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید
برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید
کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست
صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است
بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
19.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴بیا برگردیم...
⚫نوحه مربوط به نوشته های سال ۱۳۹۱
❤به نفس آقا #حمید_علیمی عزیز
▪️فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْضِ فَقِيلَ كَرْبَلَاءُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللَّه.
🚩ترجمه: در روز دوم محرّم به كربلا رسيدند، امام حسين عليه السّلام پرسيد: «نام اين زمين چيست؟» گفته شد: كربلا فرمود: خدايا من پناه مىبرم به تو از اندوه و بلا. سپس فرمود: «اينجا محل اندوه و بلا است، فرود آييد.» در همين جا فرود آييد، سوگند به خدا همين جا جاى پياده شدن ما و محل ريختن خون ما و محل قبرهاى ما است. سوگند به خدا در همين جا اهل بيت من به اسيرى برده شوند. جدّم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به من چنين خبر داده است.
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند
تنها به این بسنده نکردند شامیان
پا را از این که بود فراتر گذاشتند...
بگذار عمۀ تو بگوید که بر دلش
یک روز داغ چند برادر گذاشتند؟
آن آتشی که سوخت درِ خانۀ علی
بر جان لالههای پیمبر گذاشتند
دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتند
ای دختر سه ساله تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتند
داغ تو ابرهای جهان را بهانه داد
داغی که تا سپیدۀ محشر گذاشتند
آن شب فرشتهها همه از عرش آمدند
بر زانوان کوچک تو سر گذاشتند...
سهم تو گریه بود و همین گریههای تو
چشمان شهرهای مرا تر گذاشتند
از انتقام گفتم و شعرم تمام شد
این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند
عباس شاهزیدی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است
در روی کبود آن دو، پیداست خدا
آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است
سید رضا موید
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
خورشید به خون نشستهام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
ای عمّه! کمک کن که ز جا برخیزم
انگار مسافر من از راه رسید!
سید محمد بابامیری
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا
بس بود جمعیتم کز خویش می دانی مرا
دختران شام میگردند همراه پدر
کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا
چند شب بیبوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
نیستی دختر، مرنج از من، نمیدانی مرا
خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست
کاشکی بابا نمیبردی به مهمانی مرا
محمد سهرابی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
تکامل دلِ زار من از کمال گذشت
سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت
محال بود که آن خارها مرا نکشند
ولی به شوق تو جان من از محال گذشت
پس از تو آب نخوردم به اصغر تو قسم
لبم به یاد تو از جرعهی زلال گذشت
لبت به چوب حراج از بها نمیافتد
لبم خرید و پسندید و بیسؤال گذشت
دهان تنگ تو اینقدرها محیط نداشت
جمالت از اثر سنگ، از جلال گذشت
به غارت حرم تو عروسکم گم شد
پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت
گدای قرص مَهام قرص نان نمیخواهم
دلم به عشق هِلال تو از حلال گذشت
مرا همیشه دم خواب بوسه میدادی
تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت
چو رنگ صورت خود میپرم به اوج فلک
و بال زخمی من امشب از وبال گذشت
محمد سهرابی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
مجنون شبیه طفل تو پیدا نمیشود
زین پس کسی به قدر تو لیلا نمیشود
درد رقیهی تو پدرجان یتیمی است
درد سهسالهی تو مداوا نمیشود
شأن نزول راس تو ویرانهی من است
دیگر مگرد شأن تو پیدا نمیشود
بیشانه نیز میشود امروز سر کنم
زلفی که سوخته، گرهاش وا نمیشود
بیهوده زیر منت مرهم نمیروم
این پا برای دختر تو پا نمیشود
صد زخم بر رخ تو دهان باز کردهاند
خواهم ببوسم از لبت اما نمیشود
چوب از یزید خوردهای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمیشود
کوشش مکن که زنده نگه داریام پدر
این حرفها به طفل تو بابا نمیشود
محمد سهرابی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
از راه میرسند پدرها، غروبها
دنیای خانه، روشن و زیبا، غروبها
از راه میرسند پدرها و خانه ها
آغوش میشوند سراپا غروبها
از راه می رسند و به آغوش میکشند
با اشتیاق کودک خود غروبها
از راه میرسند و هیاهوی بچههاست
زیباترین ترانهی دنیا غروبها
در چشمهای منتظران گرگ و میش عصر
محو است در شکوه تماشا غروبها
در چشمهای دخترکان شوق دیگری ست
شوق دوباره دیدن بابا غروبها
بعد از هزار سال همان شوق شعله ور
در چشمهای منتظر ما غروبها
بعد از هزار سال من و کودکان شام
تنها نشستهایم همینجا غروبها
اینجا پدر! خرابه شام است، کوفه نیست
اینجا بیا به دیدن ما با غروبها
بابا بیا که بر دلمان زخمها زده ست
دیروز تازیانه و حالا غروبها
بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است
نه زخم تازیانه، نه حتی غروبها
دست تو را بهانه گرفته ست بغض من
بابا ز راه میرسد آیا غروبها؟
دست تو را بهانه گرفته که بشکفد
بغضم میان دست تو تنها غروبها
بابا بیا کنار من و این پیاله آب
که تشنه ایم هر دو تو را تا غروبها
از جاده ها بیایی و رفع عطش کنی
از جادهها بیایی ... اما غروبها
بسیار رفتهاند و نیامد پدر هنوز
بسیار رفتهاند خدایا غروبها
کمکم پیاله موج زد و چشم روشنش
چون لحظه های غربت دریا غروبها
خاموش شد و بر سر سنگی نهاد سر
دختر به یاد زانوی بابا غروبها
بعد از هزار سال هنوز اشک میچکد
از مشک پارهپاره سقا غروبها
اسماعیل امینی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هاله ای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد، بابا که میآید
موهای شانه کرده اش در معجری باشد
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی ...
یا لااقل پیراهن سالم تری باشد
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنه آب آوری باشد
با آن همه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد
شلاق را گاهی تحمل میکند شانه
اما نه وقتی شانههای لاغری باشد
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و برِ گمگشته ی بییاوری باشد
خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد،
چشمش به دنبال علی اصغری باشد
وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضه های مادری باشد
وای از دل زینب که باید روضه اش امشب
بابا! مرا این بار با خود میبری؟ باشد
بابا! مرا با خود ببر، میترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد
باید بیایم با تو، در برگشت میترسم
در راه خار و سنگهای بدتری باشد
باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه
شاید برای او این شب راحت تری باشد؟
قاسم صرافان
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
لیله ی قدرم و تنها سحرش را دارم
پدرم نیست در آغوش و سرش را دارم
دختر شاهم و اما فقط از این دنیا
پای زخمی شده و چشم ترش را دارم
خواستم پر بزنم زود به یادم آمد
من از آن بال فقط چند پرش را دارم
بزند یا نزند فرق ندارد شلاق
طاقت سختی هر درد سرش را دارم
شهر را یک تنه با گریه به هم می ریزم
نوه ی فاطمه هستم جگرش را دارم
سرزده آمده مهمان و در این استقبال
گیسویی تا که شود فرش سرش را دارم
زیر قولش نزده عمه ببین بالَش را
گفت باشد تو برو! دور و برش را دارم
آن همه حامی من بود ولی از این راه
به تنم ضربه ی چندین نفرش را دارم
من نگویم چه شده چون خبرش را داری
تو نگو از لب خونین خبرش را دارم
عمه باید بروم وقت خداحافظی است
نگرانم نشوی! همسفرش را دارم
علیرضا لک
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
اكنون كه بر دهان تو بابا لب من است
اوج دعای امشب تو تا لب من است
با چوب «بد حضور» یزید لعین بگو
تولیت حریم لبت با لب من است
از فرط اشتیاق سرت آمد از عراق
مجنون كنون لب تو و لیلا لب من است
راهب كجاست تا كه ببیند ز مستی ام
احیا گر هزار مسیحا لب من است
با دست خویش بر دهن خویش میزنم
در اقتدا به لعل تو تنها لب من است
محمد سهرابی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
رضا یزدانی
#یادداشت
بسم الله
🔹عقیده حقه شیعه امامیه این است که اهلبیت عصمت و طهارت که در شأن آن ها آیه تطهیر نازل شده، در بلندای قله عصمت و غیرت قرار دارند.
🔻نقل مضامینی در قالب شعر، مقتل، زبان حال و ... که به هر طریق گزندی بر این عقیده وارد کند؛ قطعا خواسته یا ناخواسته اهانت به ساحت مقدس آل الله خواهد بود.
◀️متاسفانه در سال های اخیر در خلال شعر ها، روضه های مداحان و ... سخنانی در باب معجر کشیدن از سر مخدرات حرم و سخنانی از این دست مطرح می شود که نه تنها با عقائد حقه شیعه در باب عصمت و غیرت آل الله منافات دارد؛ برای هیچ مسلمان و انسان آزاده ای نیز قابل پذیرش نیست.
🏷نقل است که مرحوم عمان سامانی پس از سرایش آن شعر معروف با موضوع وداع حضرت زینب سلام الله علیها با ارباب عالم، روزها بابت مصرع «دید مشکین مویی از جنس زنان» گریه می کرد و می گفت: چگونه در قیامت پاسخ پیامبر و حضرت امیر صلوات الله علیه را بابت توصیف موی ناموس خدا بدهم؟.
🔺گرچه متاسفانه از این دست توهین ها در نوحه ها، اشعار، مداحی ها و... زیاد است به عنوان شاهد مثال فقط به یک بیت متعلق به یکی از شاعران خوب و معروف کشور از زبان حضرت رقیه سلام الله علیهم بسنده می کنم.
«حرف و حديث موي سر من دراز شد
در شام و كوفه بس كه خبرها كشيده اند»
🔹گرچه بیت از لحاظ زیباشناسی شعری و مضمون آفرینی بیت خوبی است اما از لحاظ درون مایه معنوی و اعتقادی بسیار سخیف و توهین آمیز است.
کدام یک از ما دوست داریم وصف موی ناموسمان در شهر بپیچد؟
حال ناموس ما کجا و ناموس اهلبیت که همان ناموس خدا هستند! غیرت ما کجا و غیرت آل الله؟!
اینها که گفته ایم یکی بود از هزار ...
حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
#احسان_تبریزیان
یا علی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
اومدی صفا دادی به ویرونه
قدمت به چشم من خوش اومدی
خیلی واست دل من تنگ شده بود
خوب کاری کردی خرابه سرزدی
کاش می گفتی که میای تا پاشمو
واسه تو غذایی دست وپا کنم
چیزی واسه پذیرایی ندارم
مجبورم سفره ی دل رو واکنم
تازه ازراه رسیدی من نمیخام
دلخوریمو به تو منتقل کنم
صحبت از گلایه نیست بابا ولی
میشه بات یه خورده درد دل کنم؟
بابایی خرابه جای خوبی نیست
درو دیوار خرابه خاکین
مگه ما به شامیا بد کردیم؟
چرا آخه اینقداز ما شاکین؟
هرجا اسمت رو آوردم زدنم
توو مسیر کوفه توو بازارشام
اینقده سیلی توصورتم زدن
جایی رو دیگه نمی بینه چشام
گفتم ازسفر بزار برگرده
به عموم میگم سرمن زدی داد
بی هوا سیلی زد و خندیدو گفت
می زنم بگو عمو جونت بیاد
تاحالا دیده بودی که من یه بار
لباس خاکی وپاره بپوشم؟
دستاشون ازبسکه سنگینه بابا
ندارم صداتو سنگینه گوشم
بابایی دلم میخاد یه بار دیگه
بغلت کنم ببوسمت زیاد
سرتو میخام روپاهام بزارم
ولی دستم دیگه بالا نمیاد
اگه گفتی مثل کی شدم بابا؟
صورتم کبوده قدم هم خمه
بعد آتیشِ میونِ خیمه ها
موهای سرم دیگه خیلی کمه
خلاصه حالا که اومدی بابا
نمیزارم دیگه تنهایی بری
به خدا خسته شدم دیگه بابا
هر جوری هست منو باید ببری
#علی_اصغرشاهسنایی
https://eitaa.com/torabeabootorab
4_5792103079029510141.mp3
7.02M
🎧 #بشنوید
🚩 #حضرت_رقیه سلامالله علیها
🚩 حجتالاسلام حنیفی