هیچوقت نفهمیدی چقد دیوونه هستم
هیچوقت ندیدی التماس چشمهامو
هیچوقت نشد با مرهم چشمت عزیزم!
تسکین بدی قدری هراس چشمهامو
آره! من از این فاصله دارم میترسم
از بچگی، از فاصله بیزار بودم
از بچگی دور تو میگشتم عزیزم
تو مرکز مهر و منم پرگار بودم
من شعلهام میسوزم از آتیش عشقت
اما تو چی جونم؟ تو سردی مثل برفی
توی نگاهت هیچ عشقی نیست افسوس
با من نداری هیچ حرفی؛ هیچ حرفی!
من غرق احساسم، تو احساسی نداری
آخه مگه میشه که آدم سنگ باشه؟
حقّه یکی دائم بره دنبال کارش؟
اما یکی دیگه همهاش دلتنگ باشه
دوسِت دارم آروم دل! نامهربونم!
اما چه فایده؟ مهربونیم بیجوابه
توی کویر بیکسی آبم کجا بود؟
دریایی نیست دوروبرم،؛ مهرت سرابه
میگن چقدر زشته که آدم توی پیری
دلداده و دیوونه و عاشق بمونه
اما عزیزم من که این حرفا حالیم نیست
مهر تو داره قلبمو باز میسوزونه
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
♡
ببین که مرغک جانم دگر ترانه ندارد!
به روی شاخۀ لطف تو آشیانه ندارد!
چه فایده که بگویم هزار شعر پس از تو؟
تو نیستی و غزل ذوق شاعرانه ندارد
بباف از نخ نسیان خویش روسریام را
که گیس خاطرهها مدتی است شانه ندارد
کجاست ساحل امنی؟ که موج غصه مرا برد
چگونه است که دریای غم کرانه ندارد؟
چقدر رفتم و گشتم! به هیچجا نرسیدم
که گم شده است ردت؛ خانهات نشانه ندارد
چه سود از گذر کاروان به خاک بیابان
که چاه درد و غم یوسفم دهانه ندارد
به شعلههای فنا هدیه دادهام پر خود را
بگو بسوز به پروانهای که شانه ندارد
گذشت عمر و نشد باز قفل خانۀ شادی
کلید عشق من و تو مگر زبانه ندارد؟
بهروی خاک وجودم بریز بذر محبت
به جز تو دست کسی ای بهار! دانه ندارد
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
♡
فکری تو برای این دل پرغم کن
یک جرعۀ کوچک از جفایت کم کن
من خستهترم از آنکه حرکت بکنم
امروز تو چای عاشقی را دم کن
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
♡
هر ثروتی را با شما تقسیم خواهم کرد
جز گنج نایاب سکوت و کنج تنهایی
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ...
نمیدونم کیا منتظر ظهور شما هستن.
من؟ که سرمو کردم توی برف و کاری به جمعه و شنبه ندارم
کمبود شما رو حس نمیکنم
اصلا نمیدونم شما کجای این دنیا هستی
یه اسمی شنیدم از شما
اگه چیزی هم گفتم تاحالا، ادا بوده
اگه صداتون کردم، ادا بوده
منی که تو رو حس نمیکنم...
از ندیدنت دردم نمیاد...
اصلا رنج انتظارو نچشیدم...
منی که هیچ کاری برات نکردم...
تو بازیای خودم سرگرم بودم...
من منتظرم؟
من متوقع ظهورم؟
من دارم چشمچشم میکنم که ببینم آیا امروز صدای تو توی عالم میپیچه؟
من کیْ بودم توی دنیای تو؟
کیْ از دردت دردم اومد؟
کیْ فهمیدم اینهمه سال انتظار یعنی چی؟
تو به ما مهربون بودی
ما نفهمیدیم
تو میخواستی ما رو بالا بکشی
ما چسبیدیم ته چاه
ولی بازم به مهربونیات ادامه بده
بازم دست دراز کن به سمت ما تا هدایتمون کنی...
کسی رو جز شما نداریم ما
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🍃
پایین بیا دوباره شبی آسمان من!
لبریز نور کن همه را کهکشان من!
در باغ عشق، غنچۀ دلواپسی شکفت
فکری بکن به حال جهان، باغبان من!
از لمس غصّهها تنمان درد میکند
از حال ما بپرس کمی، مهربان من!
در شهر ما رقیبِ محبت زیاد شد
سخت است در کلاس جنون، امتحان من
کوهم که از حرارت خود داغ میشوم
دامان عشق سوختاز آتشفشان من
از قصۀ قدیمی مجنون چه فایده؟
باید شنید قصۀ نو... داستان من...
صد بار هم اگر که برانی مرا چه غم؟
آغوش توست آخر سر آشیان من
پروانۀ توام🦋
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
♡
تصویر عشق در نم چشمت زلال بود
اما سراب چشم قشنگت خیال بود
بااینکه روز و شب به تو مشغول شد دلم
دیدار تو در آینۀ دل محال بود
از باغ عشق، سیب تو را چید قلب من
افسوس! سیب سرخ درخت تو کال بود
من با یقین به سمت تو ای دوست آمدم
غافل از اینکه دیدن تو احتمال بود
در انتظار بارش عشقت گذشت عمر
آخر همیشه شهر دلم خشکسال بود
من در قفس به شوق تو پر میزدم؛ اگر-
بر دوش عشق و شانۀ اندیشه بال بود
آغوش را برای که وا میکنی؟ بگو!
جز من برای هر که به در زد حلال بود
از بخت بد، شبی که به پابوس آمدم
همراه من چه بود؟ زبانی که لال بود!
اصلا مرا به شعر عزیز دلم چه کار؟
این هم غزل نبود! فقط عرض حال بود
در چشم تو به نقش خوش عشق زل زدم
تصویر عشق مثل سرابی زلال بود
یا بعید یا قریب
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi