دیگر برای دیدنم دیر است ای دوست
پیشم نیا بوسیدنم دیر است ای دوست
دیگر از این چشمه نخواهی خورد آبی
خشکیدهام جوشیدنم دیر است ای دوست
میشد که تنپوش زمستان تو باشم
حالا ولی پوشیدنم دیر است ای دوست
عطری نمانده در گل پژمردۀ تو
حتی برای چیدنم دیر است ای دوست
دور است از اینجا مزار آرزویم
افزون بر این، گرییدنم دیر است ای دوست
نه غم نه شادی هیچ احساسی نمانده
خوشحالیام...رنجیدنم...دیر است ای دوست
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
کم نوشت از غم پروانه و بسیار گریست
پابهپای دل او شمع گرفتار گریست
تازه شاعر شده بود و قلمش لکنت داشت
با غزل کرد به عشق خودش اقرار و گریست
هرچه میخواست بخندد دهنش باز نشد
چشم را بست و از این بخت بهناچار گریست
شعرگفتن که عزیز دل من آسان نیست
پای هر بیت سرایندهء آن زار گریست
گفت گل درعوض دادن یک قطرهء عطر
آنچنان درد کشیدیم که عطار گریست
آن که دلدادهء آواز کبوترها بود
سالها مثل خودم بر سر دیوار گریست
شاعری مرد ولی هیچکسی غمگین نیست
در عزایش غزل و دفتر و خودکار گریست
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
🍀🌷🍀 🌷 🍀🌷🍀
نشستهام که عزیزم! امید را بنویسم
به یاد روی تو صبحی سپید را بنویسم
به روی بام اگرچه نشسته بوم، نباید
به روی صفحۀ دل جز نوید را بنویسم
به من که اهل جنونم اجازهای بده لیلا!
کنار سرو سرافراز، بید را بنویسم
بهجای طعنه به اخلاق سرد و خشک زمستان
مصمّمم که عنایات عید را بنویسم
چه بهتر است که بعد از نوشتن از در بسته
از آن کسی که میآرد کلید را بنویسم
خدا کند که به من از شراب خود بچشانی
که مست باشم و شعری جدید را بنویسم
شهید عشق، چه کم از شهید معرکه دارد؟
بهجای واژۀ "عاشق"، "شهید" را بنویسم؟
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
🍀🌷🍀 🌷 🍀🌷🍀
امشب خیالات خطا را دور میریزم
آیینههای بیصفا را دور میریزم
دیگر نمیخواهم برای دردها دارو
پیش طبیب خود دوا را دور میریزم
حتی اگر با کوزۀ آبی بیاید خضر
سوغاتی آب بقا را دور میریزم
از من نپرس از علت این کارها؛ دارم-
اندیشه و چونوچرا را دور میریزم
امشب تو را از دست خواهم داد میدانم
دیگر تقاضای وفا را دور میریزم
داری از اینجا میروی؟ پس دستخطها چه؟
باشد! تمام نامهها را دور میریزم
امشب برای بار اول بوسه میخواهم
دیدار آخر شد حیا را دور میریزم
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
هدایت شده از آنتی روباه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم گرفته برایت
زبان سادهی عشق است
🦊 @antirobah | آنتی روباه
🦊 @antirobah | آنتی روباه
هدایت شده از بیداری ملت
🔴 روز مبادا، امروز است❗️
🔻آنطور که در خاطرم مانده در دولت اصلاحات در یکی از رویداد هایی که به نظام و مقدسات توهین شده بود؛ آیتالله #مصباح_یزدی(ره) مانند همیشه با صراحت و شفافیت موضع گیری نموده و وارد میدان تبیین علمی و روشنگری شدند.
🔻گویا برخی افرادِ ظاهرٱ دلسوزی که این روزها در اطراف برخی از بزرگان و بیوت مراجع پیدا می شوند؛ به ایشان گفته بودند که شخصیت خود برای این امور هزینه نکنید و حرف شیطانی خود را اینگونه توجیه می کردند که شما باید اعتبار خود را برای #روز_مبادا نگهدارید تا از اسلام و انقلاب دفاع کنید!
🔻ایشان در پاسخی زیبا که واقعا الگوساز بود فرموده بودند روز مبادا همین امروز است ...
🔸پ.ن۱: کسی که بههنگام نیاز اسلام و انقلاب از خود هزینه نکند؛ خداوند «او» را هیچگاه نخواهد خرید و او روی دست خودش خواهد ماند تا بمیرد.
🔸پ.ن۲: امثال آیت الله مصباح و #حاج_قاسم برای خدا آبروی خود را هزینه کردند ولی خداوند هزاران برابر به آنها در دنیا و آخرت آبرو بخشید.
✍حمیدرضا ابراهیمی
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
ایکاش بام این کبوتر آسمان باشد
اصلا چرا بر پای مرغان ریسمان باشد؟
ایکاش بر این شاخههای خشک غماندود
گلهای شادی چندروزی میهمان باشد
آدم کجا باید ببارد غصههایش را
وقتیکه حتی چاه هم نامهربان باشد
دارو ندارد فقر جز انصاف ما با هم
سهم تمام سفرهها ایکاش نان باشد
این چشمها جز دیدن زیبایی و زشتی
مأمور شد حسرت بریزد ناودان باشد
این سینه را هم ساختند انگار تا دائم
از سوز غم غلغل کند آتشفشان باشد
یوسف نمیخواهد مرا؛ با هیچ ترفندی
حتی زمانی که زلیخایم جوان باشد
من با بهار سبز پیمانی نمیبندم
بگذار کل عمر من نذر خزان باشد
بر ناخدای خود ندارم هیچ امیدی
راه نجات من مگر با بادبان باشد
قلبم خدا را شکر که مشغول تلقین است
تا دائما "یارب" و "یاحق" بر زبان باشد
یک عمر اسم دوست را بردم بهاین امید
که اتفاق مرگ من وقت اذان باشد...
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
آنجا که مسجد نشئهء تکبیر شیطان بود...
بازیچهء سفیانیان آیات قرآن بود...
آنجا که انسان خویش را میدید مستغنی
مست هوس غرق هوی مشغول طغیان بود...
آنجا که در رگهای آدم جای خون عشق
جاری -شبیه رود وحشی- خون عصیان بود...
در اوج کسبوکار بازار حرامیها
وقتی که نرخ رایج ناموس ارزان بود...
از آستین قاسم آمد دست حق بیرون
این نقطه بر بلوای داعش خط بطلان بود
قاسم به باغ مؤمنان گلهای رحمت کاشت
قاسم برای کافران شمشیر بران بود
آهنربای دوستان را داشت در قلبش
از چشمهای مست او دشمن گریزان بود
چیزی بهنام ترس در قاموس قاسم نیست
اهل شعار و شعر نه! او مرد میدان بود
روزی که آمد، با خودش فصل بهار آورد
آنشب که رفت از پیشمان اصل زمستان بود
#قاسم_سلیمانی
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi