یه روز خوب/ ۳
از سر کوچه تا ته کوچه
هی رفتم و هی اومدم
هی خیس شدم و خیس شدم
بیخیال تمام پنجرهها و چشمها و نگاهها
بیخیال آدما و ماشینایی که رد میشدن و احتمالا با تعجب نگاه میکردن
آره! اینجور مواقع بعضیا با تعجب نگاه میکنن.
ولی منم ازونا تعجب میکنم.
چطوری از بارون فرار میکنن؟
مگه میشه آدم نخواد قطرههای بارونو بغل کنه؟
مگه میشه با بارون حرف نزد؟
مگه میشه زیر بارون نرفت؟
مگه میشه زیر بارون نچرخید؟
مگه میشه زیر بارون مست نشد؟
شاید بعضیا میگفتن این دیوونه است
خب آره! شایدم حق با اونا باشه....
وقتی بدونی ممکنه پشتبند این لذت و سرمستی، دو هفته تبولرز باشه ولی بازم دل از بارون نکنی، ینی دیوونهای دیگه!
وقتی بدونی دیگران از تو حیرت کردن و به سرزنشت مشغول شدن، ولی بازم دل از بارون نکنی، ینی دیوونهای دیگه!
وای به حال پیرزنی که اینقدر دیوونه باشه!
آره من پیر شدم
خیلی پیر
ولی این بارون جوونم میکنه
انگار دارم جوونه میزنم
یه روز خوب/ ۴
یه لحظههایی واقعا یادم میرفت توی خیابونم
آزاد شده بودم
خودم شده بودم زیر بارون
خودم
همیشه با سهراب موافق بودم:
زیر باران باید رفت
همیشه این جملهاش رو قبول داشتم:
چترها را باید بست
و اونجا که میگه:
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دلم میخواست همه رو صدا کنم و بگم: بفرمایید بهصرف بارون! بفرمایید زیر بارون! بفرمایید میخونهء بارون!
ولی اونا سقف رو دوست داشتن
اونا چتر رو دوست داشتن
من همینطور زیر رگبار بارون قدم میزدم و هر لحظه خیستر میشدم.
هر لحظه به وزن چادرم اضافه میشد ولی روحم سبکتر میشد و میخواست پر بکشه...
هی خیستر
هی خیستر
هی خیستر
سعی میکردم؛ ولی نمیتونستم دلمو راضی کنم که بس کنه.
فکر کن بعد از مدت طولانی به عزیزی رسیده باشی
آه! من چطوری ازت دل بکنم بارون عزیز!
بارون همه رو شست
ساختمونا رو
درختا رو
زمینو
منو
وقتیکه حسابی خیس شدم، وقتیکه دیگه چادرم به سرم سنگینی میکرد، وقتیکه کفش پارچهایم شلپشلپ میکرد...
دیگه باید با اکراه کامل از بارون جدا میشدم.
بهناچار به سمت خونه حرکت کردم و چند دقیقه بعد انگشت خیسمو گذاشتم روی زنگ
از "مرگ رنگ"ها دل من رنگ غم گرفت
جغدی بهروی بام دلم باز دم گرفت
از "حجم سبز" باغ نمانده است یک ورق
تقدیر دور شادی ما را قلم گرفت
"آوار آفتاب" دلم را کباب کرد
پاشید آسمان و دل ماه هم گرفت
گفتی که من "مسافر"م و دل نمیدهم
رفتی، دلم -قسم به تو- در هر قدم گرفت
دارد صدای پات مرا آب میکند
از اشک من چهار سر شهر نم گرفت
نقاش خوب عشق! کجایی؟ بدون تو
سرتاسر جهان مرا رنگ غم گرفت
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
🍂
گفتی که من مسافرم و دل نمیدهم
رفتی، دلم -قسم به تو- در هر قدم گرفت
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi