فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حاج غلامرضا سازگار نقل میکنند:
▫️حکایتی شنیدنی
از عنایت امام حسین علیهالسلام
به خاطر توسل به حضرت رقیه علیهاسلام
#کرامات
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#اختصاصی_کانال
📝بررسی شیوه فیش نویسی مداحان قدیمی در گفتگو با استاد رنجبر گلمحمدی
🔖مداحان قدیم دفتری داشتند که به آن «بیاض» میگفتند.
🗒معنی ظاهری این واژه یعنی دفتر سفیدی که آماده است تا آنچه میخواهی، در آن بنویسی!
💎 اما وقتی در آن نوحه، روضه، شعر، مصیبت، قصیده و غزل و مثنوی برای ائمه(ع) مینویسی،
معنای بیاض عوض میشود، اینجا بیاض یعنی نور!
📙بیاض کارکردهای مهمی داشت؛ آن روزها نه ضبطی بود و نه نواری و نه سیدی، برای همین مداح برای پیدا کردن یک کتاب مثلاً صغیر اصفهانی باید میرفت قم یا اصفهان!
🌀 کتاب را به قدری استفاده میکردند که تکهپاره میشد. اگر کسی کتاب را به دست میآورد، میداد مداحها از روی کتاب در این بیاضهایشان مینوشتند. این نوشتهها و کاغذها ارزش داشت و سراسر نور بود.
🔮بیاض حکم یک کتاب شعر موثق را داشت و اعتبارش به اشعار فاخر و قابل استفادهاش بود.
♻️شکل ظاهری بیاض با کتاب فرق دارد.
کتاب، افقی ⬅️ورق میخورد، بیاض عمودی⬆️! این بخاطر سهولت در گرفتن بیاض بوده است.
🔖 اینطور که میگویند بیاض را حاج مرزوق کربلایی اول بار درست کرده است.
📃در گذشته مثل امروز نبوده که کاغذ در دست همه باشد. #مداح بیاض را خودش با زحمت درست میکرده. این بود که بیاض را با جلد چرمی درست میکردند تا خیلی محکم باشد و مراحل درست شدن یک #بیاض زحمت داشت.
👈🏻برای همین یک ورق از بیاض برای آن شخص خیلی ارزش داشته و یک مقدار ریز مینوشتند و حاشیههای کاغذ را هم خالی نمیگذاشتند! همه را پر میکردند و با نظم مینوشتند.
🤷🏻♂️اگر مداحی خوشخط نبود مصیبت داشت؛ چون که بیاضهایش زود تمام میشد!
✍🏻اما بعضی مثل مرحوم مسجدیان که مداح همدانی بود خط خیلی زیبایی داشتند! آخرین لحظههای عمرش که به منزلشان رفتیم، ایشان در صد و ده سالگی هم اشعار را از حفظ میخواندند.
💢آن روزها چون کتاب در دسترس نبود، به هیچ عنوان بیاضهایشان را به کسی نمیدادند! اگر کسی هم میخواست، میگفت من مینشینم تو هر کدام را دوست داشتی بنویس. حتی خودشان ورق میزدند.
❎این وسواسها هم علت داشت؛ چون اگر قرار بود بیملاحظهگی بکنند، عمر بیاضها طولانی نمیشد.
🍃بیاض برای این نبود که از رویش بخوانند؛ بلکه چون کتاب در دسترس نبود، از روی آن مینوشتند. آن روزها مداح را وادار میکردند که همه چیز را حفظ کند. منتها ایرادی هم نداشت اگر کسی از روی آن میخواند.
🔸اینکه امروزه همه از روی کاغذ میخوانند، یکی از دلایلش این است که امروز با آن روز فرق دارد. امروز مردم تنوعطلب شدهاند و مداحی از قدیم سختتر شده است.
📖گذشتهها مداح، یک بیاض داشت، اینقدر آن را میخواند که حفظ شده بود، هیچکس هم ایراد نمیگرفت، شاید دلیلش این بود که آن موقعها روضه حضرت سیدالشهداء(ع)همهگیر نشده بود.الآن همه مردم در خانهشان مقتل دارند و مقتل میخوانند.
🔍 برای مردم امروز #روضه خواندن خیلی سخت است. امروز یک #غزل میخوانی، پنج نفر بلند میشوند در مجلس و ایراد میگیرند؛ چون همه مردم باسواد شدند.
▫️به عنوان سخن پایانی
📿روضهخوانها و مداحیهای قدیمی که به آنها میگفتند «مُرشد»، واقعاً مرشد بودند، اهل #بصیرت بودند، #کرامات داشتند اصلاً!
این داستان بیاضی که مداحان قدیم داشتند همهاش نور بود و آبرو در محضر حسین فاطمه علیهماالسلام..🌷
📚منبع: ماهنامه فرهنگی اجتماعی چاووش_سال اول، شماره ششم،ربیعالثانی1433
#فیش_روضه
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 کرامتی از امامرضا علیهالسلام
🔸خادمان قرآن و عترت
حتماً عنایت فرمایند.
🔺داستان عنایت حضرت رضا علیهالسلام به جعفرپلنگ!
#خادم
#کرامات
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
#کرامات
#ابالفضل_العباس(ع)
🔖خاطره خادم حرم حضرت ابوالفضل(ع)
💠«عباس محمد علی کشوان آل شیخ» قدیمی ترین #خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) که از طرف پدر 12 نسل در حرم ابوالفضل(ع) بودهاند، تعریف میکند:
❇️ بنده به مدت 35 سال کلید دار و کفشدار حرم قمر بنی هاشم بودم و خاطراتی در این مدت به چشمان خود دیده ام که حتی پدر و پدربزرگم برایم تعریف نکرده اند بلکه خود بعینه شاهد بودم و برای دوستداران اهل بیت(ع) بیان می کنم
🔶حدود 30 سال پیش در یک روز جمعه بنده در حرم نشسته بودم که شب فرا رسید و یک مرد جوان عرب بیابان گرد وارد حرم شد، در حالی که فرزندی علیل بهروی دست داشت که آن فرزند پسر حدود 8 سال سن داشت و به دلیل معلولیت توان هیچ گونه حرکتی حتی تکلم نداشت و مانند تکه ای گوشت بهروی دست پدر جابه جا می شد
🔷 ساعت 12:30 دقیقه شب بود که پدر این کودک معلول به همان لهجه عربی و محلی خود با ابوفاضل صحبت می کرد و گلایه داشت که: «آقا اباالفضل! من از تو اولاد سالم خواسته ام، اما اولاد ناقص داده ای و چه فایده دارد، من 8 سال است که مبتلای این بچه شده ام حال این بچه را بگیر و برای خودت باشد»!!
📍به چشم خود دیدم آن پدر جوان کودک 8 ساله معلول خود را به سمت ضریح چنان پرت کرد که صدای برخورد سر کودک با میله های ضریح به بیرون از ایوان رسید و کسانی که در بیرون از حرم نشسته بودند، کنجکاو شدند که این صدای چیست و پس از این واقعه خود پدر نیز به سرعت از حرم گریخت و رفت
🌀 با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدم و پیش خود گفتم: ای بی حیا! این چهکاری بود کردی! و پس از آن که پدر طفل را پیدا نکردم؛ بسیار گریستم، فرزند را در بغل گرفتم و با خود گفتم: این بچه بیمار چه گناهی دارد، و سر او را در بغل گرفتم
🔮این جریان ادامه داشت تا ساعت 1 بعد از نیمه شب رسید، در حالی که بچه را در بغل آرام می کردم کمکم متوجه شدم انگشتان پای بچه حرکت کرد. ابتدا فکر کردم توهم دارم و چشمانم را مالیدم که مبادا در حالت خواب بوده ام، اما دیدم کمکم پاهایش حرکت کرد
💎 سرش را روی زانو گذاشتم و در حالی که اشک می ریختم، دیدم یک چشم او باز شد و پس از آن چشم بعدی باز و بعد نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم کجا هستند؟
🔆در این بین سایر خدام حرم را صدا زدم که بیایند و ببینند که آیا من اشتباه نمی کنم که آنها نیز تأیید کردند بچه می تواند حرکت و صحبت کند
✳️این پدر و فرزند از اعراب بادیه نشین بودند که به شغل زراعت و کشاورزی مشغول بودند و پس از شفای این طفل 8 ساله، چشمان او باز شد دنبال پدر و مادرش می گشت
💢به او گفتم: پسرم، آیا می توانی سر و دست و پاهایت را حرکت دهی؟ و او گفت: بله! به راحتی می توانم دست و پا و چشمانم را حرکت دهم، فهمیدم معجزه ای شده و قمر بنیهاشم(ع) او را شفا داده است😭
⬅️سپس عبایی روی پسر انداختم و سه بار او را دور ضریح حضرت ابوالفضل(ع) طواف دادم و او را در اتاقی قرار داده و این واقعه را به استاندار، کلید دار و مرجع تقلید آن زمان خبر داده و در دفتر حرم ثبت کردیم
📢و از طریق بلندگو اعلام کردیم مردم برای دیدن معجزه ابوالفضل(ع) بیایند و طفل شفایافته را بهروی منبر گذاشته خود در کنارش نشستم
💬از کودک پرسیدم: زمانی که پدرت تو را به سوی ضریح پرت کرد، آیا سرت درد نگرفت؟ گفت: اصلاً متوجه نشدم، اما ناگهان دیدم دو دست بریده از سمت ضریح بیرون آمده و من را در آغوش گرفت و سرم را در بغل گرفته و آن دو دست ابتدا به پاها سپس به دست و پس از آن چشمان و سرم کشیده شد و احساس کردم هیچ مشکلی از نظر معلولیت ندارم و می توانم دست و پا، زبان و چشم خود را حرکت دهم و هیچ مشکلی ندارم
🚩وقتی صبح شد، مردم برای دیدن این معجزه هجوم آوردند و حدود 20 بار پیراهن به تن این کودک شفایافته کردیم که هربار به وسیله مردم تکه تکه شد و به نیت تیمّن و تبرّک، مردم بخشی از لباس کودک را با خود بردند
◽️ پس از این ماجرا پدرش آمد و گفت: یا ابوفاضل! چرا معطل کردید و چرا زودتر شفا ندادید؟!
⚜️پس از آن به توصیه خادمان حرم، این فرزند شفایافته بهروی مرکبی قرار داده شد و از صبح تا غروب در کربلا چرخانده شد و مردم از این واقعه مطلع شدند
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir