eitaa logo
امام حسین ع
27.4هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_02.mp3
زمان: حجم: 45.55M
وفاداری او را جستجو از مشک آبش کن نظر کن بر روی آن جای دندان ابالفضل است ابالفضلی ترین مرد جهان مهدیِ موعود است امام عصر ما پاره گریبان ابالفضل است . 📋 ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از همون روزی که از برادرش حسین شنید گفت:« عباسم! نبودی یه روزی ریختن در خونه، در خونه‌مون و آتیش زدن»... از همون روز هی می‌گفت:« حسین! ایشالله یه روزی بشه انتقام بگیرم». از همون روزی که شنید از حسینش:« عباسم! نبودی انقدر غلاف به بازوی مادرم فاطمه زدند»؛ هی با خودش می‌گفت ایشالله دستام قطع بشه، ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه... سوار مرکب که می‌شد، این پاها رو زمین کشیده می‌شد؛ از بس که قد رعنایی داره. پا در رکاب مرکب نمیره، اینقدر قد و بالاش بلنده... یه روزی همچین که سوار مرکب شد، زهیر اومد جلو گفت:« عباس! وقت داری یه خاطره برات تعریف کنم»؟! گفت:« بگو؛ می‌شنوم». گفت:« یادمه بابات بعد از فاطمه (سلام الله علیها) دنبال یه زنی می‌گشت رشیده باشه، ازش بچه‌های رشیدی بیاره؛ مادر تو رو بهش پیشنهاد دادند. رگ غیرت عباس بیرون زده، حرف مادر ما رو داری میزنی؟! آره وقتی امیرالمومنین این خانم و باهاش ازدواج کرد فاطمه وقتی اومد توو خونه‌ی علی، از امیرالمومنین بچه‌دار شد؛ خدا تو رو به علی داد. مادرت ام البنین قنداقه‌ی تو رو دور سر حسین می‌چرخوند؛ می‌گفت:« بلاگردون حسین میشی». - چی می‌خوای بگی زهیر؟! -
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_03.mp3
زمان: حجم: 38.85M
حاج سید رضا نریمانی نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟ نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟ به فرض اینکه مرا سمت خیمه‌ها بردی اگر سکینه به من گفت آب کو چه کنم؟ به پای مشک سر و چشم و دست را دادم ولی به روی زمین ریخت آرزو چه کنم؟ از اینکه آب رساندم به خیمه‌ها یا نه اگر که اُمّ بنین کرد پرس و جو چه کنم؟ بدون دست شدم من که پای می‌کوبند عزیز فاطمه درمانده‌ام بگو چه کنم؟ دو دست خونی من را اگر که مادر تو به اشک دیده‌ی تَر داد شست و شو چه کنم؟ ببخش دیدن دست بریده باعث شد برات زنده غم ماجرای کوچه کنم؟ چهار تا یل ام البنین فدات شوند تو را چو دوره کنند از چهارسو چه کنم؟ برای حنجر تو سینه‌ام به تنگ آمد اگر که نیزه نشیند بر این گلو چه کنم؟ ببینم از سر نیزه سه ساله را، که کسی به قصد کشت دویده به سمت او چه کنم؟ و یا که از سر نیزه ببینم افتاده‌ست سرت به زیر سم و چکمه‌ی عَدو چه کنم؟ بگو ببینم اگر خواهرت شود جایی کنار رأس تو با شمر روبه رو چه کنم؟ ...... تو حسینی صدای پاهات و خیلی وقته که خوب میشناسم میدونم باورش برات سخته این منم روی خاک عباسم قبل از این که برم به سمت فرات من و سقّا خطاب می‌کردند قبل از این وقتی قول میدادم روی حرفم حساب میکردند آخرین خواهشم ازت اینه آخرین خواهش منه تنها مشک خالی شده ولی سرده برسونش به خیمه‌ی زنها من و تا زنده‌ام نبر خیمه تا که شرمنده‌ی رباب نشم آروم آروم بزار گریه کنم تا خودم از خجالت آب نشم به خدا که فقط خجالتم و سخت‌تر می‌کنی اگه ببری بدتر از چیزیم که می‌بینی با عما هم نمیشه که ببری
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_04.mp3
زمان: حجم: 27.34M
یکی برسه، به داد حسین تا کنار علقمه، جون نداده حسین چشای حَرَم، به راهه حسین لحظه‌های سختیه، بی‌پناهه حسین دلش توو خیمه‌هاست ولی بالا سرم نشسته چه جوری برگرده حَرَم با کمرِ شکسته دستام و بِم برگردونید تا زیر بغل‌هاش و بگیرم دیگه نمی‌تونه بلند شه الهی من براش بمیرم « حسینم، حسینم؛ برادر غریبم» به خاطر من، بلند شو برو تا ندیده حرمله، گریه‌های تو رو می‌خنده سنان، به اشک چشات غم بی‌برادری، خیلی سخته برات یه نیزه خورده توو گلوم مزاحم صدامه می‌خوام ببینمت ولی سه شعبه توو چشامه این نیزه‌ها و این سه شعبه هم‌دست می‌شن توی گودال گریونه زهرا بین مقتل اما سنان و شمر خوش‌حال ...... تو حسینی صدای پاهات و خیلی وقته که خوب می‌شناسم میدونم باورش برات سخته این منم روی خاک عباسم قبل از این که برم به سمت فرات من و سقّا خطاب می‌کردند قبل از این وقتی قول می‌دادم روی حرفم حساب می‌کردند آخرین خواهشم ازت اینه آخرین خواهش منه تنها مشک خالی شده ولی سرده برسونش به خیمه‌ی زنها من و تا زنده‌ام نبر خیمه تا که شرمنده‌ی رباب نشم آروم آروم بزار گریه کنم تا خودم از خجالت آب نشم به خدا که فقط خجالتم و سخت‌تر می‌کنی اگه ببری بدتر از چیزیم که می‌بینی با عما هم نمیشه که ببری من و اینجا رها کن و برگرد تا نبینند که خالیه دستم به رقیه بگو عمو گفته من همیشه مراقبش هستم پیش پای تو مادرت اومد چادرش رو کشید روی سَرَم من می‌تونم داداش صدات کنم چون که زهرا صدام زد پسرم مادرت روضه‌ی تو رو می‌خوند روضه‌‌ی سینه‌ای که سنگینه فاطمه گریه کرد و من دیدم با همین چشمی که نمی‌بینه
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_05.mp3
زمان: حجم: 8.2M
📋 تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم تا تو بودی خیمه‌ها پاینده بود اصغر ششماهه‌ی من زنده بود تا تو بودی خیمه‌ها غارت نشد گوشوار بچه‌ها غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بَهر حَرَم اعجاز بود تا تو بودی چهره‌ها نیلی نبود دست‌ها آماده‌ی سیلی نبود پهنه پیشانی‌ات در هم شکست خیمه‌ات مثل حسین از پا نشست ای که تو دست خدائی داشتی هستی‌ات را بر زمین بگذاشتی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_06.mp3
زمان: حجم: 18.56M
📋 خون از چشام داره می‌باره پاشو اباالفضل حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خون از چشام داره میباره پاشو اباالفضل اهل حرم بی‌علمداره پاشو اباالفضل دشمن واسه غارت خیمه حیا نداره پاشو ابوالفضل پاشو ابالفضل زینب توو خیمه پریشونه پاشو داداش چشم رباب غرق بارونه پاشو داداش رقیه از غصه دل‌خونه پاشو داداش بالا سرت مُردم مُردم زخم زبون خوردم مُردم هی اسمت و بُردم مُردم « واویلتا، واویلتا» دلشوره توی حرم افتاد پاشو اباالفضل افتادی و خواهرم افتاد پاشو اباالفضل تا از روی مرکب افتادی لشکرم افتاد پاشو اباالفضل پاشو اباالفضل می‌بینی حال خرابم رو پاشو داداش نگاه پُر اضطرابم رو پاشو داداش چرا نمیدی جوابم رو پاشو داداش دارم می‌میرم از این غم نموند واسه زینب مَحرَم آب شد تنت از این ماتم « واویلتا، واویلتا» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_07.mp3
زمان: حجم: 9.75M
📋 برا مشک و علمت گریه کنم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برا مشک و علمت گریه کنم برا دست قلمت گریه کنم گریه می‌کنم برات گریه زیاد کی میگه گریه به مَردا نمیاد تو زمین خوردی و خوردم زمین می‌خنده لشکر ابن زیاد زدنت عباس، میزنم ناله علم افتاده زمین و شمر خوش‌حاله آخرین کارش، توی گوداله علم افتاده زمین و شمر خوش‌حاله چجوری غمت رو باور بکنم چشم درهمت رو باور بکنم قد بلند هاشمی آخه چطور بدن کَمِت رو باور بکنم پیش هم بچینم اعضای تو رو پیش بازوهات دستای تو رو من دیگه فکر نمی‌کردم وای که بخوان قطع کنن پای تو رو صورتت واسم كاشِفُ الْكَرْبِه به همین صورت حیدری زدن ضربه بی‌هوا خوردی وای از این حَربه به همین صورت حیدری زدن ضربه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_08.mp3
زمان: حجم: 12.19M
📋 سایه‌ی مستدامِ این پرچم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سایه ی مستدامِ این پرچم تا روزی که رو سَرِ نوکرهاس بزرگ نوکرا اباالفضل و ام بنین مادر نوکرهاس دلدارم اباالفضل کس و کارم اباالفضل خوش به حال دل من که تو رو دارم اباالفضل دنیامی اباالفضل تو آقامی اباالفضل تَه مردونگی و عشق و مرامی اباالفضل تو دلت دریاس، لقبت سَقّاس تا خود محشر، عَلَمت بالاس « یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل» میگن قدیمی‌ترامون وقتی گره توو کارشون می‌افتاده توو خونه‌شون یه سفره مینداختن با نونْ پنیر و سبزیِ ساده سلطانه اباالفضل بی‌کرانه اباالفضل همه عالم روزی خورده سَرِ خوانِ اباالفضل جنگ‌آور اباالفضل سَر و سَرور اباالفضل میشه دست تو شَفیعم روز محشر اباالفضل کَرَمت غوغاس، حَرَمت زیباس تو قَدِ ارباب، عَلَمت بالاس « یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل» هر کسی که به غیر تو دل داد یه روزی آخرش پشیمون شد هر کسی که تو بِش نگاه کردی روزیِ زندگیش فراوون شد ای دل‌خواه اباالفضل قَمَر الله اباالفضل می‌درخشه روی ماه تو مثه ماه اباالفضل محبوبم اباالفضل با تو خوبم اباالفضل تا آخر سنگت و به سینه می‌کوبم اباالفضل با تو پا برجاس، غیرت و احساس توو جوون مردی، علمت بالاس « یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل» ✍ .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_10.mp3
زمان: حجم: 15.92M
📋 زد علمدار کربلا حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زد علمدار کربلا به قلب قوم اشقیا چه ضرب شستی مرحبا جنگید عین مرتضی عباس یابن المرتضی شده مات این اُبُهَّت لشکر ابوفاضل آمده یا حیدر او قدم می‌زند تا عَلَم می‌زند لشکری را فقط با نگاهش بهم میزند چه علمداری، عباس علی به چه سرداری، عباس علی باوفا یاری، عباس علی مرد پیکاری، عباس علی دلبر و دلداری، عباس علی سید و سالاری، عباس علی جان عجب حیدر کرّاری، عباس علی «عباس یابن المرتضی» به عشیره قمر تویی به فاطمه پسر تویی به شیعه بال و پر تویی به شام غم سحر تویی عباس یابن المرتضی قمر از تو آبرویی دارد رقیه عجب عمویی دارد شیر ام البنین باوفا مَه جَبین دست از تن جدا لنگر آسمان و زمین یار اربابی، عباس علی حضرت آبی، عباس علی ماه جذابی، عباس علی نور مهتابی، عباس علی جِلوه‌ی آدابی، عباس علی مایه‌ی اعجابی، عباس علی در وفا الگوی اصحابی، عباس علی «عباس یابن المرتضی» شده دنیا پُر از بلا پُر از ستم پُر از جفا الیوم یوم العاشورا غزه شده کرب و بلا عباس یابن المرتضی اباالفضلی با تو پیمان بستیم حسینی و عاشورایی هستیم مرگ بر صهیونیسم این فقط شعار نیست در نبرد با ستم الگوی ما حسین علیست از تو می‌خوانیم، عباس علی با تو می‌مانیم، عباس علی پای پیمانیم، عباس علی مرد میدانیم، عباس علی ملت ایرانیم، عباس علی لشکر سلمانیم، عباس علی گوش به فرمان حسین جانیم، عباس علی عباس یابن المرتضی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_11.mp3
زمان: حجم: 14.68M
📋 یه ساله چشم انتظارم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه ساله چشم انتظارم شب و روز طی بشه و مُحَرَّم سر برسه کاسه‌ی چشمام و بیارم زیر بارون غمت رزق نوکر برسه شوق من برا مُحَرَّم یه حِسّ غیر عادیه فطرتاً حسینی بودن یه اصل اعتقادیه زندگی بدون حسین یه لحظه‌ اشم زیادیه واسه گریه‌ توو روضه خیلی غصه می‌خوردم مگه غیر از عشق تو سود دیگه‌ای بردم سر سال نوکری خمس گریه آوردم «یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات» همیشه خیمه‌ت پناهه دلای ناامید و کسایی مثل منه خدا نگهداره هرکی برات روضه بگیره برات سینه بزنه من به هیچ کسی به جز تو پناه نمی‌برم حسین توی سختیای دنیا امید آخرم حسین حتی مهربونتری از پدر و مادرم حسین دیگه فرصتی نمونده خیلی عمرم و باختم دارم حسرت می‌خورم که تو رو نمی‌شناختم یه نگاه کردی به من سرنوشتم و ساختم «یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات» هزار و چهارصد مُحَرَّم گذشته اما هنوز تازگی داره غمت همیشه عاشورا تکرار میشه باید بمونم پای عشق و علمت زیر پرچم تو نفرت به عاشقی بدل میشه تلخیای روزگارم با عشق تو عسل میشه مشکلات زندگی‌ها توو روضه‌ی تو حل میشه مگه یادم میره این دوستای حسینیم و دور هم جمع شدیم با عشق تازه حِسّی نو چقدر خوبه حسین همدلی با عشق تو «یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab09Moharam1403_12.mp3
زمان: حجم: 11.4M
فرصت برای با خدا بودن مهیا بود لحظه به لحظه زندگی کردن چه زیبا بود دلها دلها دلها دریا بود جوونای جوونمرد و پیرِ مردای جوونتر توی میدون میجنگیدن با همه غیرت و باور شلمچه چذابه جای دونه دونشونه کارون و اروند و طلائیه خونشونه آی شهدا دست منو هم بگیرید **** این لشکر شیدای آخرالزمانی هاست این صحنه میدون نبرد آخر دنیاست غوغا غوغا غوغایی برپاست لشکری از شهیدامون برمیگردن برا یاری رئیسی و بهشتی و باکری و شهریاری چمران و خرازی در کنار سلیمانی من هستم عضو این لشکر صاحب زمانی آی شهدا دست منو هم بگیرید 🎤 محرم 1403 .
📋 ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از همون روزی که از برادرش حسین شنید گفت:« عباسم! نبودی یه روزی ریختن در خونه، در خونه‌مون و آتیش زدن»... از همون روز هی می‌گفت:« حسین! ایشالله یه روزی بشه انتقام بگیرم». از همون روزی که شنید از حسینش:« عباسم! نبودی انقدر غلاف به بازوی مادرم فاطمه زدند»؛ هی با خودش می‌گفت ایشالله دستام قطع بشه، ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه... سوار مرکب که می‌شد، این پاها رو زمین کشیده می‌شد؛ از بس که قد رعنایی داره. پا در رکاب مرکب نمیره، اینقدر قد و بالاش بلنده... یه روزی همچین که سوار مرکب شد، زهیر اومد جلو گفت:« عباس! وقت داری یه خاطره برات تعریف کنم»؟! گفت:« بگو؛ می‌شنوم». گفت:« یادمه بابات بعد از فاطمه (سلام الله علیها) دنبال یه زنی می‌گشت رشیده باشه، ازش بچه‌های رشیدی بیاره؛ مادر تو رو بهش پیشنهاد دادند. رگ غیرت عباس بیرون زده، حرف مادر ما رو داری میزنی؟! آره وقتی امیرالمومنین این خانم و باهاش ازدواج کرد فاطمه وقتی اومد توو خونه‌ی علی، از امیرالمومنین بچه‌دار شد؛ خدا تو رو به علی داد. مادرت ام البنین قنداقه‌ی تو رو دور سر حسین می‌چرخوند؛ می‌گفت:« بلاگردون حسین میشی». - چی می‌خوای بگی زهیر؟! - مادرت اصلا منتظر این روز بوده، بابات علی منتظر امروز بوده، قرار بوده تو بیای بلاگردون حسین بشی. - حالا که اینجور شد زهیر نشونشون میدم، مادرم منتظر بوده من بیام دور حسین بگردم؟! چنان نهیبی به اسب زد، رکاب اسب پاره شد. مگه کسی جرئت می‌کنه مقابل عباس بایسته؟! فلذا ابی عبدالله می‌دونه عباس بره میدان کسی رو زنده نمی‌گذاره. عباسش و صدا زد:« عباسم»! - جونم داداش - یه حرف در گوشی بهت بزنم - جونم داداش، قربونت برم - عباسم! بالاخره امروز من و تو می‌ریم. ما هرچه قدرم بجنگیم اونا خیلی‌ان عباس، می‌بینی که؛ با چند نفر از اونا می‌تونیم بجنگیم؟! چند نفرشون و من و تو می‌تونیم بکشیم؟! عباسم! بالاخره من و تو میریم، من و تو امروز کشته می‌شیم. - خوب جونم داداش چی می‌خوای بگی؟! - اگه میشه عباسم می‌خوای بری دست به قبضه نبر، دست به شمشیر نبر. - چرا داداش؟! - آخه هر ضربه‌ای به اینا بزنی، اینا به دخترم می‌زنند؛ هر ضربه‌ای به اینا بزنی اینا به خواهرم می‌زنند؛ اینا به رباب می‌زنند. - خوب چی کار کنم داداش؟! - هرچی بهت زدن نیزه، شمشیر؛ هیچ کاری نکن. یعنی داداش هرچی من و زدند... - آره! هرچی زدنت جوابشون و نده. - باشه داداش. فلذا همچین که می‌خواست بره میدان، مشک و برداشت اول رفت توو خیمه‌ی بچه‌ها؛ - الهی قربونتون بره عباس، رقیه رو بغل گرفت. قربونت بره عباس رقیه جون، من دارم میرم ولی فکر نکنی تنهات می‌ذارما؛ از بالای نیزه‌ هم حواسم بهت هست. هرجایی زدنت بگو یا اباالفضل من خودم و می‌رسونم. رفت میدان، نیزه نبرد؛ شمشیر نبرد؛ چهار هزار تیرانداز همه به یه نقطه خیره شدن، همه یه نقطه رو نشونه گرفتند. تیرا رو همه برداشتن، ولی این چهار‌هزار تیرانداز، تیرهای پی‌درپی پرتاب می‌کردند. همه‌ی چهار هزار نفر یه نقطه رو نشونه گرفتند یه مرتبه عباس یه نگاه کرد دید بارون تیر داره میاد؛ خودش و انداخت رو مشک این تیرا به مشک نخوره، آنقدر تیر به این پشتش خورد، وقتی خودش و رو اسب انداخته رو مشک، انقدر تیر به این پشت خورد، مثل خارپشت شده؛ بدنش پر از تیره. اما یه جایی دیدن با تیر و کمانم از پس عباس برنمیان، راهش و بستن، دوره‌ش کردن؛ جلوش و گرفتن. - کجا داره می‌ره؟! - سمت خیمه‌ها، اومدن صف کشیدن جلوی خیمه‌ها رو گرفتن؛ هرچی از این طرف میره دوباره صف می‌کشیدن راهش و می‌بستند همچین که دیگه تیر به مشک خورد، این آبا قطره قطره داره می‌ریزه. دیگه وقتی امید عباس ناامید شد؛ همچین که دیگه کار تموم شد آب مشک خالی شد. رو اسب نشسته دیگه امیدی به چیزی نداره؛ دستا قطع شده؛ رو اسب نشسته با پاهاش اسب و محکم گرفته؛ تیر به سینه خورده؛ تیر به چشمش خورده دیگه جایی رو هم نمی‌بینه؛ دست هم نداره افسار اسب و بگیره هی کنه اسب و به سمت خیمه‌ها. دستا قطع شده رو اسب نشسته با پاها محکم اسب و محکم گرفته. یهو اون نامرد اومد جلو، ها عباس! انقدر هی می‌گفتن عباس، عباس تویی؟! - گفت:« نامرد یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم؛ اگه دست داشتم بهت نشون میدادم». - عباس! تو دست نداری من که دارم؛ عمود آهن و برد بالا، چنان با عمود آهن به فرق عباس زد از بالای اسب .... من و اینجا رها کن و برگرد تا نبینند که خالیه دستم به رقیه بگو عمو گفته من همیشه مراقبش هستم پیش پای تو مادرت اومد چادرش رو کشید روی سَرَم من می‌تونم داداش صدات کنم چون که زهرا صدام زد پسرم مادرت روضه‌ی تو رو می‌خوند روضه‌‌ی سینه‌ای که سنگینه فاطمه گریه کرد و من دیدم با همین چشمی که نمی‌بینه .