eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. ⭐يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند ميفرمودند پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد. اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم. گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که ميبيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است. اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود .
|⇦•کجایی که شبِ غم آخر اومد.. و توسل به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیرُ أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ وَأتُوبُ إلَيهِ *شب عاشورا ابی عبدالله که بی هیچکسی حتی برا آب رو نزد ، امشب فرمود عباسم برو از اینا وقت بگیر ما میخوایم امشب مناجات کنیم ، قرآن بخونیم ، استغفار کنیم.. شایدم یه دلیلش این بود که امشبُ صبر کنیم اونایی که نرسیدن برسن به ما تا فردا .. تاریخ میگه ۳۰ نفر روز عاشورا به ابی عبدالله ملحق شدند.. به اون ساعتی که خواهرش اومد تو گودال دستهاشُ برد زیر اون بدنِ پاره پاره .. این بدن رو آرام بلند کرد .. خدا به اون زیارتِ زینب محضر ابی عبدالله الهی العفو ..* کجایی که شبِ غم آخر اومد ببین آهِ دو بیتی هم در اومد دل تو انقدر خونِ که امشب به دادِ حالُ روزت مادر اومد الهی دردِ آقا رو نبینیم بمیریم و مداوا رو نبینیم دعایی کن که عاشورا نیادش دعایی کن که فردا رو نبینیم اگه از ذوالجناح با سر زمین خورد اگه تو خیمه‌ها دختر زمین خورد همه تقصیرِ اون نامرده آقا که آتیش زد در و مادر زمین خورد وای مادرم .. وای مادرم .. گردیده بود قنفذ همدست با مغیره *امام صادق فرمود خدا رحمت کنه اون شیعه ای رو که روضه ی مادرِ ما رو میشنوه بلند بلند گریه میکنه.. گردیده بود قنفذ همدست با مغیره او با غلاف شمشیر او تازیانه میزد حالا بگو : وای مادرم .. حالا صداش بزن : یابن الزهرا ...* امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند یک دسته حق ، یک دسته باطل برگزیدند در انتظار صبحِ فردا می خروشند یک دسته جان یک دسته جانان میفروشند یک دسته راهِ نار را در پیش دارند یک دسته عشقِ یار را با خویش دارند امشب حسینیون نمی گنجند در پوست فردا بوَد معراجشان از دوست تا دوست امشب بلاجویانِ عاشق در نمازند فردا به نوکِ نیزه ، سرها سرفرازند امشب شودوقف ولایت هستِ عباس فردا جدا گردد زِ پیکر دستِ عباس امشب به جایِ آب سقا اشک دارد فردا نه دستُ نه عَلَم نه مشک دارد امشب شب استُ نغمه‌ی قرآن اکبر فردا عطش بازی کند با جان اکبر امشب علی دور پدر گردد هماره فردا بود زخمش به پیکر بی شماره امشب فلک بازی کند با جان لیلا فردا شود نقش زمین قرآن لیلا امشب علی اصغر کند شب زنده داری فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری امشب سکینه چون کبوتر می زند بال فردا زیارت نامه می خواند به گودال امشب شب است و زینبُ اشکِ شبانه فردا بگیرد اجر خود از تازیانه .. *امشب که همه حرفارو ابی‌عبدالله زد اومد یه نگاه به زینبش کرد ، گفت داداش دل تو دلم نیست.. امشب ابی‌عبدالله خیلی باخواهرش حرف زد .. ابی‌عبدالله چند تا وداع داره فردا یه وداع با امام سجاد علیه السلامِ تاریخ میگه امام سجاد با اون حالش توی اون ضعف حضرت هر طوری بود خودشو رسوند دم خیمه ، یه وقت امام دیدش سراسیمه اومد به سمتِ امام سجاد .. یه وقت شمر چشماش دید ، فریاد زد یه نفرِ دیگه از اینا هنوز زنده ست .. حضرت اومد محضر امام سجاد با هم دوتایی تو خیمه ردای امامتُ حرفای آخر ، یه وقت امام سجاد یه نگاه کرد به آقا دید ای وای از روزنه هایِ جوشن حضرت داره خون میچکه.. یه نگاه تو صورت بابا کرد، گفت بابا یعنی دیگه همه رفتن؟!.. یعنی عمو عباسمم نیومد ؟.. یعنی فقط من و تو دیگه محرم زینب باقی موندیم؟.. لذا ابی‌عبدالله اومد بیرون از خیمۀ امام سجاد به خانم سفارش کرد مبادا علی بن حسین بیرون بیاد این ذخیرۀ امامتُ ولایتِ .. تازه اول غصۀ زینب شد .. 👇👇👇
|⇦•کجایی که شبِ غم آخر اومد.. و توسل به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ همه رو صدا زد ، با همه محارمش وداع کرد.. اما یه نفر روش نشد بیاد جلو .. میدونید اون یه نفر کی بود؟! تو مجلس نامحرما دیدن یکی دوید سر ابی‌عبدالله رو برداشت .. (فهمیدی بگم یا نه؟!..) بی بی زینب اومد نگاه کرد دید ای وای .. عروسِ مادرش ربابه .. گفت رباب جان چرا این کارُ کردی؟.. گفت خانم عاشورا یادته شما خواهرا و دختراش دورشُ گرفتید من روم نشد بیام جلو ببوسمش .. از کربلا دلم برا آقام تنگ شده بود .. دیگه طاقت نیاوردم .. اربابِ ما یه وقت دید ذوالجناح حرکت نمیکنه یه نگاه کرد گفت بابا بیا پایین کارت دارم .. دید دخترش دستایِ اسبُ بغل کرده (دختر داری یا نه؟!) ابی ‌عبدالله پیاده شد این دخترُ بغلش کرد .. گفت بابا داری میری بابا یادته تو راه داشتیم میومدیم خبر شهادت مسلمُ دادن دختر مسلمُ بغل کردی یه دست رو سرش کشیدی .. بابا الان داری میری من چیکار کنم.. اینقدر ابی عبدالله گریه کرد .. هر طوری بود دخترشُ گذاشت آروم بغل زینب دوباره سوار شد بر ذوالجناح .. نوشتن از مُخیم تا گودیِ قتلگاهُ میدان ، صد و پنجاه مترِ .. آروم آروم داره میره.. یه وقت دید یکی میگه مهلاً مهلاً یابن الزهرا .. تا دید داره با نام مادر صدا میزنه برگشت دید زینبه گفت داداش .. چیه خواهرم؟.. گفت داداش وصیتِ مادرم .. داداش پیاده شو .. دیدن زینب زیر گلوشُ داره میبوسه.. (چه بوسه ای زد حالا میگم برات..) نانجیب هر چی خنجرشو کشید نبرید ... اینجا میگن ابی‌عبدالله پیراهنُ طلب کرد ، پیراهنُ آورد یه نگاه به پیراهن کرد دیدن حسین پیراهنُ بغل گرفت هی داره میبویه و میبوسه .. (یه سوال بپرسم؟..) مادرش کی پیراهنُ دوخت؟.. اون روزا که دیگه دستش بالا نمیومد.. نوشتن ابی عبدالله این پیراهنم لحظۀ آخر گذاشت رویِ زمین ، دیدن با خنجر داره پیراهنُ پاره پاره میکنه .. گفت داداش چرا پیراهنُ پاره میکنی؟.. گفت خواهرم اینا رحم و مروت ندارن .. میخوام بلکه ببینن این پیراهن پاره ست منو برهنه نکنن .. اما براش بمیرم ، کاش میبردن ، غارت کردن پیراهنُ .. بسم الله الرحمن الرحیم .. یا صاحب الزمان آقاجان منو ببخشید ، بذارید من روضۀ شبِ عاشورا رو شروع کنم .. ارباب ما رفت یه وقت دیدن حسین ذوالجناحُ نگه داشت .. داره نفس نفس میزنه پیرمرد کربلا .. یه نانجیبی چنان یه سنگ به پیشانیش زد .. ارباب ما پیراهن عربی شُ بالا زد .. صدرُ الحسین نمایان شد .. (عاشورایی باید گریه کنی..) عاشورا با یه تیر شروع شد با یه تیرم تمام شد .. اولین تیرُ فردا صبح عمر سعد انداخت آخرین تیر میدونی چی بود؟ دیدن حرمله نشست چنان به قلب حسین .. ↫
|⇦•کجایی که شبِ غم آخر اومد.. و توسل به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ بلند مرتبه شاهی یه صدر زین افتاد... اربابِ ما خورد زمین دیدن دیگه تکون نمیخوره .. بعضیا گفتن کارش تموم شده .. بعضیا گفتن هنوز زنده ست .. یه نامردی گفت میخواید بدونید زنده ست یا نه؟.. (خدا بهت رحم کنه امشب..) گفت از کجا بفهمیم ؟.. رفت رو بلندی داد زد گفت به خیمه ها حمله کنید .. یه وقت دیدن شمر داره با یه عده میره سمت خیمه ها .. (حواست بود چی گفتم تو وداع دیدن با نیزه رفت تو خیمه گفتن چیکار میکنی گفت یه نفر هنوز تو خیمه ست) یه وقت شبث بن ربعی صدا زد گفت شمر برگرد سه ساعته معطلیم هنوز کار حسینُ تموم نکردیم .. میگن شمر عصبانی شد برگشت .. دید اربابِ ما به رو افتاده تو گودال .. اول با جکمه اربابِ ما رو برگردوند .. دیدن با چکمه نشست رو سینۀ حسین .. والشمر جالس علی صدرک والشمر جالسٌ قاتل رو سینه تِ هر کی که میرسه در فکرِ غارتِ والشمر جالسٌ ای وای برادرم بالایِ قتلگاه گریونِ مادرم والشمر جالسٌ خنجر نمیبرید اربابِ ما دیگه چشماش جایی رو نمیدید ، چشمایِ بی رمقشُ باز کرد فرمود تو کی هستی رو سینۀ من نشستی؟ گفت شمر بن ذي الجوشن (لعنت الله) حضرت فرمود میدونی من کی ام ؟.. تا ارباب ما فرمود میشناسی منو ؟ گفت آره یابن فاطمه ؟.. گفت مگه تو پسر زهرا نیستی؟ تا دید لباش خشکه گفت مگه بابات ساقی کوثر نیست چرا تشنه ای بگو بیاد سیرابت کنه .. اینجا اربابِ ما دیگه حرفی نزد .. هی میگفت انا المظلوم .. دید شمر بلند نمیشه ، میدونی کجا نشستی نامرد.. صدا زد صدق جدی رسول الله .. شمر تا حرف پیغمبر شد به خودش اومد ، گفت حسین پیغمبر چیُ راست گفت ، گفت بابام به من گفته بود کی منو میکشه .. حضرت فرمود بابام نشونی هایِ صورت تو رو داده بود گفت یعنی چی؟. گفت به من گفته بود صورت تو پیسه داره شمر بهش برخورد ، بلند شد گفت الان یه کار میکنم دیگه صورتمو نبینی .. اربای مارو برگردوند رو خاک .. نشست خنجرُ دوباره بیرون کشید .. ضربۀ اولُ زد .. ضربۀ دومُ زد .. ضربۀ سومُ .. هی میزنه هی مادرش میگه وای ... والشمر جالسٌ خونین گلو شدی با چکمۀ سنان تو پشت و رو شدی یه وقت دیدن زمین کربلا داره میلرزه .. خانم زینب دوید تو خیمۀ امام سجاد گفت چیشده عزیز برادرم؟.. یه نگاه کرد گفت عمه جان کار بابامُ یه سره کردن .. لحظه ای طول نکشید نامرد دستُ بدنش میلرزید سر و آورد داد به خولی .. گفت سه ساعته میگم کارُ تمام کنید.. گفت چه کنم؟.. گفت سرشو بذار رو نیزه .. یه وقت خواهرش دید ای وای .. سری به نیزه بلند است در برابر زینب ↫
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهشالبافان شب عاشورا.mp3
زمان: حجم: 9.01M
|⇦•کجایی که شبِ غم آخر اومد.. و توسل به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾
. عرشیان فهم نکردند بلندای تو را افقی درک نکرد آخر دنیای تو را راستی، با تو چه شد؟ هیچ کتابی ننوشت حل نکرد این همه تاریخ معمای تو را کم نبودند کسانی که نصحیت کردند وانهادند به تو مکتب و معنای تو را خودشان در دل دیروز فراموش شدند خورده بودند ولی غصهٔ فردای تو را عرفه عاقبتت را به همه فهماندی که شنیدند همه اشهد اعضای تو را کربلا گوشه‌ای از معنی نجوایت شد بوسه زد نیزه و شمشیر سراپای تو را کاش چون عاقبتت، عاقبت ما باشد آرزو کرده دلم رؤیت رویای تو را من مگر با نفس تو به سعادت برسم من سعیدم چو کنارت به شهادت برسم مادرم تا بشوم پای رکاب تو شهید نام من را به همین عشق نهاده‌است سعید چیست این عشق، تبش اینهمه دامنگیر است خانمان‌سوز بلایی است که در تقدیر است روز اول پی تو دیده گشودم انگار سال‌ها بود به دنبال تو بودم انگار مردم کوفه که هنگامهٔ دعوت کردند همه با نامه به تو عرض ارادت کردند من به شوق تو شدم نامه‌رسان کوفه نگران بودم از فتنه‌گران کوفه گفتم این راه که خون می‌چکد از جریانش به تو باید برسم تا نرسد طوفانش نامه شد واسطه تا دیده به دلبر برسد مگر این دورهٔ هجر تو به آخر برسد تو که احوال مرا در نظرم می‌خواندی از چه با پاسخ آن نامه برم گرداندی؟ هرچه میگفتی و می‌خواندی اطاعت میشد ولی ای دوست، دلم تنگ برایت میشد من که یک عمر پی‌ت در به در هر د‌شتم به همین کوفه به امر تو ولی برگشتم من از آن دم که دم قاصدت از مکه رسید مسلمت آمد و قلبم به هوای تو تپید اولین بیعت با مسلم تو از من بود چشمم از مَقدم فرمانده تو روشن بود دور مسلم سر عشقت چقدر گردیدم به امیدی که در این راه کنی تأییدم بعد از آن، وصل تو دیگر همه امیدم بود اینکه می‌بینمت آیا، غم و تردیدم بود هرچه در راه تو از دست برآمد کردم نامه‌اش را به تو حتی خود من آوردم نامه انگار بهانه‌ است به نورت برسم باز هم واسطه شد تا به حضورت برسم پر شد از نعمت دیدار تو دیگر دستم که پس از این به تو و قافله‌ات پیوستم اینهمه آمدن و رفتنم از شوق تو بود آتش افتاده به جان و تنم از شوق تو بود من که اینقدر در این راه دویدم پی تو چقدر زخم زبان‌ها که شنیدم پی تو دیشبی را که تو برداشتی از ما بیعت من قسم یاد نمودم که وفادار توام آرزوم است فدایت بشوم صدها بار گفتم آمادهٔ جان‌بازی هربار توام خواب از شوقِ فدایت شدن، از چشمم رفت تو بیاسای که من دیدهٔ بیدار توام از همان روز که در مکه رسیدیم به هم بین این راه به شوق تو پی کار توام بگو امروز فدا در نظرت خواهم شد؟ تیر باران بشود، من سپرت خواهم شد؟ زیر شمشیر غمت، کشتهٔ نازت باشم حقم این نیست فدایی نمازت باشم؟ عاشق از خنجر و شمشیر مگر می‌ترسد؟ صید چشمان تو از تیر مگر می‌ترسد؟ آخرین لحظه رسیده است، بگو یار توام نگرانم ننویسند وفادار توام نگرانم ننویسند برایت مُردم تیر بسیار به امید دعایت خوردم پای عشقم به تو خون می‌چکد از هر مویم تیر خورده است به پهلوی من و بازویم تیرهای که به روی من اصابت کرده روضه‌هایی است مرا غرق مصیبت کرده روضه‌ام محشر کبراست، خدا رحم کند روضهٔ حضرت زهراست، خدا رحم کند صورتم تیر اگر خورد دگر ضربه نخورد حرف انسیهٔ حوراست، خدا رحم کند بازویم تیر اگر خورد ولیکن نشکست شاهد واقعه مولاست، خدا رحم کند مادر عالمیان تکیه به دیوار زد و میخ در، داغِ تماشاست، خدا رحم کند... 📢 حاج مهدی رسولی 🔶 عرشیان فهم نکردند بلندای تو را... شب چهارم محرم ۱۴۴۱ ۹۹ صوت⬇️⬇️⬇️
. 3⃣1⃣حرمله لعین در کربلا در شهادت پنج تن از بنی هاشم نقش داشت! ۱) ! 📚الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۹۲ ۲) ! 📚بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۶ ۳) ! 📚انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۲۰۱ ۴) ! 📚مثیر الأحزان ابن نما حلی، ص ٧٣ ۵) ! 📚اللهوف ابن طاووس، ص۱۲۰ . 🔟اولین و آخرین شهید از بنی هاشم، قبل از شهادت امام حسین(ع) به ترتیب این دو نفر بودند! ۱) ! 📚وقعه الطّف یوسفی غَروّی، ص۲۴۱ ۲) ! 📚مثیر الأحزان ابن نما حلی، ص٧٣ .
. 💥سبک: 🎤مداح: 🏴 احساسی ☘☘☘☘☘☘☘☘ صل الله علی العطشان صل الله علی المظلوم این خیمه به اون خیمه این روضه به اون روضه کار روضه خون روضه است منم گریه. ☘☘☘☘☘☘☘☘ اسلام علی شهید کرببلا قاری سر نیزه ها اسلام علی کشته ی غرق به خون وقتی اومد ساربون شد مادرت روضه خون آه یوما یوما قتلوک عطشانا آه یوما یوما ذبحوک عریانا 👇👇
@MaddahionlinYEKNET.IR -zamine 1 - shabe 1 moharram1399 - vahid shokri.MP3
زمان: حجم: 6.02M
🔳 احساسی 🌴صل الله علی العطشان 🌴صل الله علی المظلوم 🎤
خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم تا که امشب تو را نگاه کنم تا دل سیر گریه‌ای بکنیم تا دَمِ صبح آه آه کنم پشتِ این خیمه‌ها،چرا بر خاک؟ فکرِ این تشنه‌ی صدایت باش خارها را که حال می‌چینی جان من فکر دستهایت باش تازه خوابیده‌اند طفلانت سایه‌یِ میرِ خیمه کم نشود دلِ من می‌تپد دعای کن بی علمدار این حرم نشود هرچه خواستم رباب بس بکند آنهمه آه و ناله را که نشد هرچه می‌خواستم ببافم باز گیسوانِ سه ساله را که نشد اصغر امشب که خواب رفته ولی حال و احوال مادرش پیداست با خودش تا به صبح می‌گوید که سفیدیِ حنجرش پیداست خواب دیده که شیرخواره یِ او لبش از آفتاب خشک شده کاش می‌شد بگیرد از شیرش حیف شیر رباب خشک شده جان مادر بیا و از پیشِ من نه طفلان بی پناه نرو هرکجا می روی برو اما سمت گودال قتلگاه نرو حسن لطفی .👇