.
#وفات_حضرت_خدیجه
#نوحه #حضرت_خدیجه سلام الله علیها
#سبک_گل_مینوی_علی
آسمان نیلی پوش مکه در آه و خروش
شد چراغ عمر یار طاها خاموش
دیدن اشک به چشمان پیمبر سخت است
دختری گریه کند از غم مادر سخت است
تسلیت یا زهرا س.....
خانه غرق محن است دختری سینه زن است
گریه کن شهر حجاز بانویت بی کفن است
همه ی هستی خود داده به راه داور
عاقبت شد کفنش پیرهن پیغمبر
تسلیت یا زهرا س
شیر حق نوحه سرا مصطفی صاحب عزا
نرود تا به ابد این غم از خاطره ها
باغبان گریه کند در غم پژمردن گل
لاله بر سر زند از دیدن جان دادن گل
تسلیت یا زهرا س......
.
.
#سرود
#شور
#ولادت_حضرت_قاسم_علیه_السلام
بند اول:
ای قمره مجتبی، قاسم جان
دلاوره مجتبی، قاسم جان
جلالِ آلِ علی، عشق الله
گل پسره مجتبی، قاسم جان
به سمتِ میدون رفتی، همه ترسیدن
هَل مِن مبارز گفتی، به خود لرزیدن
عشقِ شهادت از تو، چه قدر می بارید
با جمله ی اَحلا مِنْ عسل، جنگیدن
ای دلبره نجمه خاتون
صاحبِ لوح و قانون
آیه ی بی نشون، قاسم قاسم قاسم
آوازه ی قلبِ مجنون
دستته چرخِ گَردون
جاودان، بی کرون، قاسم قاسم قاسم
سر چشمه و اصل و کانون
عالَمی از تو حیرون
معنیِ پهلوون، قاسم قاسم قاسم
یا قاسم یا مولا
🌸🌸🌸🌸🌸
بند دوم:
ای نوه ی مرتضی، قاسم جان
حامی خونِ خدا، قاسم جان
شبیهِ شیرِ جمل، قهّاری
ای حسن کربلا، قاسم جان
از اون نگاهِ زیبات، کرم می باره
بَه که چقدر رخسارت، صلابت داره
حسن شمایل هستی، تو از بس آقا
نگاهِ ارباب خیره ست به تو همواره
ای ساکن عرشِ اعلا
گوهرِ آلِ طاها
یوسفِ کربلا، قاسم قاسم قاسم
ابن الکریم، ماه رحمت
فضل تو، بی نهایت
معدنِ منقبت، قاسم قاسم قاسم
جنگاورِ با رشادت
کوهِ مِهر و شجاعت
دنیا تو سیطرَت، قاسم قاسم قاسم
یا قاسم یا مولا
🌸🌸🌸🌸🌸
بند سوم:
ای اسدِ صف شکن، قاسم جان
بی بدل و بی قَرَن، قاسم جان
شاگرد رزم قمر، هستی و
وارثِ مولا حسن، قاسم جان
گرفتی تیغو دستت، چه قدر برّانی
میونِ میدون شیر و یلِ غرّانی
با ضربه ی تو ازرَق هلاک شد آقا
توأم شبیه حیدر، خوده طوفانی
ای شمس و ای نجمِ تابان
حضرتِ شاه و سلطان
بی نظیر، قهرمان، قاسم قاسم قاسم
معشوقه ی حق تعالی
قامتت سروِ رعنا
دلبری، دلربا، قاسم قاسم قاسم
ای آرومِ قلبِ ارباب
یاورِ کل اصحاب
محشر و دُرِّ ناب، قاسم قاسم قاسم
یا قاسم یا مولا
🎵📝: #یاحسین(طاها تحقیقی)
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
#محمد_جواد_رودی
#میلاد_حضرت_قاسم
.👇
4_5948466624775323982.mp3
12.05M
.
#مناجات
#امام_زمان (عج)
#طلیعه_رمضان
#محمود_تاری "یاسر"✍
#سید_مهدی_حسینی 🎤
----------
ماه صیام آمده مولا تو هم بیا
ماه امید آمده آقا تو هم بیا
ماه خداست آینه دار دو چشم تو
حالا که گشت آینه پیدا تو هم بیا
از انتظار در شب اوّل به ماه عشق
آمد به چشم اشک تمنّا تو هم بیا
ماه صیام ، ماه بهار عبادت است
در این بهار ، سرو دل آرا تو هم بیا
باران ز ابرِ رحمت حق بارد از کرم
ما مانده ایم گرمِ تماشا تو هم بیا
ما بنده ایم ، آمده در محفل دعا
ای حجّتِ خدای تعالا تو هم بیا
ما آمدیم غرقِ تمنّای وصل تو
ای ناخدای کشتی دل ها تو هم بیا
یعقوب وار درد فراق تو در دل است
یعنی ز لطف یوسف زهرا تو هم بیا
از شهر خویش رفته برون قلب من ، زده
با شوق وصل خیمه به صحرا تو هم بیا
ما بی قرار ، کرب و بلا را گریستیم
ای که توراست دیده چو دریا تو هم بیا
"یاسر" ز اشک روی دو گونه چنین نوشت
ای همچو عشق نام تو زیبا ، تو هم بیا
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
https://eitaa.com/emame3vom/59391
.
#امام_زمان
صبا دهد چو به من مژده ى ظهورش را
زنم به پهنه ى دل خيمه ى سرورش را.
مسير آمدنش را پر از شكوفه كنم
به ديده ارج نهم سبزى حضورش را.
هزار مرتبه زيباتر است از يوسف
مگر به خواب ببينى رخ بلورش را.
به مستى ابديت دچار خواهد شد
هر آنكه نوش كند جرعه ى طهورش را.
به پشت ابر ز شرمندگى شود پنهان
گر آفتاب ببيند شعاع نورش را.
كدام صاحب انديشه وصف او گويد
ستوده عقل و خرد پايه ى شعورش را.
اگر كه حضرت داوود صوت او شنود
دگر به صوت نخواند خط زبورش را.
اگر به چهره ى مهدى نظر كند موسى
دگر ز ياد برد اِنجلاى طورش را.
بدون نان احدى در جهان نمى ماند
اگر ز عاطفه روشن كند تنورش را.
صدور برگ عبور از صراط با مهديست
فقط به شيعه دهد برگه ى صدورش را.
چنان گرفته دلش از غريبى مادر
كه كج كند به بقيع مركب عبورش را.
چنان به يوسف صديقه بسته دل خوش زاد
كه پر كند ز غزل دفتر قطورش را
مرحوم #سيد_حسن_خوش_زاد
.
.
#وداع_با_شعبان
پایان شعبان رسیده مرا پاک کن حسین
این دل برای ماه خدا روبه راه نیست...
.
.
#وداع_با_شعبان
رسید مژده که سر زد هلال ماه صیام
مه دعا و نیایش مه درود و سلام
دهید مژده تمام گناه کاران را
که حکم عفو شده از سوی خدا اعلام
مه نماز و مه روزه ماه استغفار
مهی که پر بود از لطف خاص و رحمت عام
مباد ماه خدا برتو بگذرد ای دوست
که بهر خود ندهی کار مثبتی انجام
شقی ست آنکه خداوندگار حیّ غفور
ورا نبخشد وگردد مه صیام تمام
چه صبح ها که نفس ها در آن بود تسبیح
چه لحظه ها که بود خواب آن رکوع و قیام
به هوش باش که تقوی نکوترین عمل است
کلام ختم رسل باشد این خجسته پیام
خوشا کسی که ز افتادگان بگیرد دست
خوشا کسی که به کار خدا کند اقدام
حلال باد وصال خدا بر آن بنده
که بگذرد زخطا و حذر کند ز حرام
بکوش بهر نماز و دعا چه روز و چه شب
بخوان کتاب خداوند را چه صبح و چه شام
از آن شراب که ساقی آن خداوند است
بگیر در عطش روزه و بریز به کام
به یاد تشنگی روز حشر اشک بریز
برای تشنه لب کربلا بسوز مدام
به یاد حنجر خشکیدة امام حسین
بنوش آب و بگو با سرشک دیده سلام
اگر گرسنه شدی یاد کن ز طفل حسین
که بی غذا دل شب خفت در خرابة شام
اگر که دختر نه سالة تو روزه گرفت
دم غروب که از دست می دهد آرام
بسوز و اشک برآن کودک گرسنه بریز
که جای نان به سرش سنگ ریخت از لب بام
اگر تلاوت قرآن دلت ربود از دست
به قدر و کوثر و یاسین و زخرف و انعام
بریز اشک بر آن لب که شد زچوب کبود
بیار یاد ز بزم شراب و رأس امام
سلام باد برآن سر که شد به نیزه بلند
گهی به نخل و گهی در تنور کرد مقام
برای یوسف زهرا بلند گریه کنید
که از گلوی بریده به شیعه داده پیام
چو آب سرد بنوشید یاد من باشید
که تشنه کام مرا کشت خصم خون آشام
بزن ز سوز جگر ناله آنچنان "میثم"
که سوز و شور محرم دهی به ماه صیام
#استاد_سازگار ✍
.
.
#شب_قدر
شعر شب ۲۱
میسوزداما لیک خاکستر ندارد
حالا زمین گیراست و بال و پر ندارد
افتادنش راهیچ کس باورندارد
جز پرزدن فکری دگردر سرندارد
بابای شهرکوفه روی بسترش بود
چادرنماز فاطمه زیرسرش بود
آرام میباریدتنها مردکوفه
خیلی مصیبت دیدتنها مرد کوفه
دستش چه می لرزید تنها مرد کوفه
باچشم تر میدید تنها مرد کوفه…
ردِّ طناب مانده روی دستهارا
آه از نهاد سینه اش می رفت بالا
میرفت چشمان علی رو به سیاهی
میرفت کوفه بی علی رو به تباهی
میگفت زینب در دلش باسوز آهی
ای ابن ملجم بشکند دستت الهی
سربند زرد و صورتش همرنگ میشد
خیلی برای فاطمه دلتنگ میشد
او روی بستر بودو چشمش رنگ باران
چون موی حیدر قلب زینب شدپریشان
درپشت خانه شیر در دست یتیمان
اشکش به روی گونه بغضش بود پنهان
ای کاش میشد خون فرقش بند آید
یا بار دیگر برلبش لبخند آید
وقت وصیت هاشدو میسوخت زینب
چشم علی دریا شدو میسوخت زینب
حرف غم دنیا شدو میسوخت زینب
زخمی به سینه جا شدو میسوخت زینب
چشم علی خیره به چشمان ابالفضل
دست حسینش بودو دستان ابالفضل
زینب همانجا سوخت مادر را صدا کرد
کرب و بلا را دید و آهش را رها کرد
میدید کهنه خنجری را که چه ها کرد
چه وحشیانه از قفا سررا جداکرد
او آرزو میکرد روز آخرش بود
ای کاش بابایش کنار دخترش بود
#مسعود_اصلانی
#شب_بیست_و_یکم
#ماه_رمضان
.
.
#امام_علی
#امیرالمؤمنین
#مدح مولا
هم ابتداعلیست و هم انتهاعلی/
ازهرنظرشبیه به نورخداعلی
غرق تحیرم چه بنامم توراعلی/
یامظهرالعجایب و یامرتضی علی/
ماراهمیشه مدح تو باده پرست کرد
انگورهای روی ضریح تو مست کرد
کعبه سه روز پیش تودراعتکاف بود/
توآمدی و دورتو گرم طواف بود
برسینه اش زهیبت نامت شکاف بود/
شمشیرهای فتنه همه درغلاف بود/
روز ولادتت بخداشاهکارشد/روزظهورحضرت پروردگارشد
هرکس شکست پیش تو بااحترام شد/
هرکس غلام تو شدعلیه السلام شد/
سلمان به لطف چشم تو والامقام شد/
ابلاغ شد ولایت و نعمت تمام شد/
(مست است ازنیام تو عمربن عبدود)/
شیرخدایی و پسر دختر اسد
این دل برای توست به نام خودت بزن/
شد خلقتم به عشق تو پس خوش بحال من
دست خداست دست تو مولای بت شکن/
حق باتو جلوه کرده برای علی شدن/
هرجا همیشه نام تو تکرارمیکنم
هرچیز را بدون تو انکار میکنم
تو غیرحق به سمت کسی رو نمیزنی
تو آفتاب عشقی و سوسو نمیزنی
تو فاتح نبردی و زانو نمیزنی
اصلا تو باخدای خودت مو نمیزنی/
ممسوس ذات حقی و روح فصاحتی/
توباخدای خود چقدر درشباهتی
بادست تو تمامی خلقت مهارشد
باحلقه های زلف تو دلها شکارشد/
میدان اسیررقص دم ذولفقارشد
جبرییل مست حضرت دلدل سوارشد/
وقتی که تیغ تو همه راتارو مارکرد
حتی خدابه ضربه ی تو افتخارکرد
بامهردستهای توشبنم درست شد
بانبض تو جهان منظم درست شد
باخشم چشمهات جهنم درست شد
خلقت به لطف نورتو کم کم درست شد/
مارابیابه نام غلامت خطاب کن
یا لااقل غلام غلامت حساب کن
#مسعود_اصلانی
.
.
#حضرت_عباس
یاقمربنی هاشم(ع)
عباسی و ازعشق قصد دلبری داری
هم حکم سرداری و هم آب آوری داری
وقتی خدا بالا گرفته رایت العباس
پس روز محشر برشهیدان برتری داری
کرب و بلا پیروز شد با خطبه های او
به به ابالفضل علی چه خواهری داری
بیچاره کرده یوسفان را وصف روی تو/
ماه بنی هاشم تو خیلی مشتری داری
وقتی کفانا لشفاعت دستهای توست
با دست خود در روز محشر محشری داری
بادیدن رویت رقیه کیف میکردو
میگفت باخود چه عموی دلبری داری
با بودنت دلگرم میشد دختر خورشید/
ازبس که آقا جذبه های حیدری داری
چشمت زدند از پیکرت دست قلم افتاد/
زینب به سر زد گفت واویلا علم افتاد
بامشک پاره قصه ی او آخرش بد شد/
ناکامیش خیلی برای اصغرش بد شد
تیری که از چله به شدت سمت او آمد/
خیلی برای جلوه ی چشم ترش بدشد
قدرشید افتادنش خیلی عواقب داشت/
افتادنش قطعا برای خواهرش بدشد
افتاده بودو یک نفر تا باعمودش زد
ضربه برای چهره و شکل سرش بدشد
پشت و پناه خیمه ها؛ هر دختری فهمید/
که رفتنت خیلی برای معجرش بدشد
بعداز تو بودآتش سراغ موی طفلی رفت/
قنداقه غارت شد برای مادرش بد شد
بعدازتو کعب نی به جان یک حرم افتاد/
این قصه بر نیزه سرآمدآخرش بدشد
پشت سریک قافله برنیزه ها بودی
تو روی نیزه باز ماه کربلا بودی
#مسعود_اصلانی
......
#مدح_حضرت_عباس
شعرحضرت عباس (ع)
داری دل ترک زده را بند می زنی
با زلفِ شمس فاطمه پیوند می زنی
بالا بلند عشق،تو با خاک پای خود
طعنه به ارتفاع دماوند می زنی
پیشانی تو قبله ی خورشید عالم است
وقتی به نام فاطمه سربند می زنی
وقتی میان ابروی خود می زنی گره
آتش به آسمان خداوند می زنی
معلوم می شود غضبت برطرف شده
با دیدن رقیه که لبخند می زنی
خود را به آب و آتش صحرای کربلا
تا اهل خیمه تشنه نباشند می زنی
مثل همیشه در دل صحرا علم بزن
حس غرور زینب کبری قدم بزن
چشمان تو ادامه ي شبهاي فاطمه
با دست توست رحمت فرداي فاطمه
هستند در كنار تو دلگرم دختران
قُرص است با تو پشت پسرهاي فاطمه
ميزد به روي بازوي تو بوسه ها پدر
يك بوسه جاي خويش و يكي جاي فاطمه
ابري بيار و سايه به زينب هَديّه كن
اي بچه شير حيدر و رعناي فاطمه
تنها حسين پشت رَدِ دستهاي توست
بر خاك ديد رَدِّ قدمهاي پاي تو
چشم فرات پاسخي از مشك تو نديد
مانده هنوز ماتِ معماي فاطمه
رفتی که تیرها همه پر در بیاورند
ازارتفاع قدتو سر در بیاورند
رفتی و رفت پشت وپناه کبوتران
خیره شده به رفتن تو چشم آسمان
رفتی و خواهرانه کسی داشت میگریست
دیگر نداشت روی سرش خیمه سایبان
اصغرزبان نداشت که همرا بچه ها
در اوج تشنگیش بگوید عمو بمان
رفتی و مشکها به عزایت نشسته اند
بعداز تو آبها همه بودند روضه خوان
بعدازتو بود غارت خیمه شروع شد
بعداز توبود قصه ی لبها و خیزران
بعداز تو بود بستن دستان خواهرت
بعداز تو بود ضربه ی سیلی بی امان
آن تیرها که روی تنت جا گرفته اند
از پیکرتو حاجت خودراگرفته اند
#مسعود_اصلانی
.
.
#حضرت_قاسم
ترکیب بندحضرت قاسم(ع)
رخ عیان کرد و باز غوغا شد
آسمان هم به پای او پا شد
نسبی از کریم ها دارد
از همان کودکیش آقا شد
سیزده سال زندگی کرد و
همه اعتبار دنیا شد
با ابالفضل بودنش این شد
شکل رزمش شبیه سقا شد
با عمو بود و از همان اول
در دلش شور کربلا جا شد
بعد از اینکه حسن ز دنیا رفت
همه دلخوشی مولا شد
شال سبزی است دور گردن او
حسن کربلا چه رعنا شد
دل به دریا زده است همچون رود
یادگار یل جمل کُش بود
بغض او در گلوش پنهان بود
چشم او آسمان باران بود
دست خط حسن به دستش رفت
دردلش شوروشوق میدان بود
ازعمو رخصت نبرد گرفت
چشم او چون عموش گریان بود
همه جا گردو خاک اما باز
پسرمجتبی نمایان بود
رجزی خواندو سنگ باران شد
بعداز آن وقت تیرباران بود
ازحرم مثل باز عمو آمد
هدف تیغ تیرداران بود
گفت با جان من چه ها کردند
چه بلایی سرتو آوردند
دورتو قیل وقال میبینم
وتورا خسته بال میبینم
از نگاه حرامیان امروز
کشتنت را حلال میبینم
جان من آفتاب عمرتورا
روبه سمت زوال میبینم
وای من زیرسم مرکبها
بدنت پایمال میبینم
بی هوا میزدند از پس و پیش
نابرابر جدال میبینم
قرص ماه حسین بررویت
حای چندین هلال نیبینم
از گذشته کشیده تر شده است
قاسمی را که حال میبینم
ازتنش کاش ای خدا میشد
حلقه های زره جدا میشد
#مسعود_اصلانی
.