eitaa logo
امام حسین ع
18.8هزار دنبال‌کننده
399 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. بیا بندگی کن که عزّت رسید شبِ جمعه ی ماه رحمت رسید شبِ جمعه ی ماه خوب صیام که از او دل ما به طاعت رسید شبِ جمعه ی ماه رحمت کزو دل اهل طاعت به دعوت رسید رها کن خودت را ز هر تیرگی که وقت رهایی ز ظلمت رسید بخوان ای دل من خدا را کزو تو را نغمه های اجابت رسید در این آخرین لحظه های عبور دل من به اوج سعادت رسید گرفت از کرم دامنِ کبریا دو دستم ، چو وقت کرامت رسید نکردیم ما بندگی صد دریغ به دل گرچه نور هدایت رسید نبودیم یادِ امام زمان که دلها به هجران حضرت رسید بیا یادی از روی مهدی کنیم که از او به جانها حلاوت رسید چو بردیم نام دل انگیز او ز هر سو نسیم طراوت رسید رسد در حریم ولایش یقین دلی را که نقشِ ارادت رسید دوباره تو را فرصتی داده اند مده از کف آن را ، چو فرصت رسید غنیمت شمار ای دل بی قرار تو را بار دیگر غنیمت رسید بخوان بار دیگر تو جوشن کبیر شبِ خوب ماه عبادت رسید ز انبوه جُرم و خطا توبه کن که شب های اشک و ندامت رسید بزن بر دل و سینه را پاک کن به چشمت اگر اشک خجلت رسید صداقت طلب کن ز پروردگار که دل سمت حق از صداقت رسید شبِ جمعه و جان من کربلاست دلم در هوای زیارت رسید چو پروانه وا کرده ام بال و پر دلم در حریم شهادت رسید به یاد عطش جانم آتش گرفت دوباره به دل داغ عترت رسید دلم رفته در قتلگاه حسین همانجا که ما را روایت رسید جدا شد سر از پیکر پاک او به دل تیر غم زین حکایت رسید سرش روی نی ، پیکرش روی خاک خِیامش در آنجا به غارت رسید دل زینب از غصّه ها غرقِ غم که نوبت به هجر و اسارت رسید چه دلها که خون شد ز آل رسول چه غم ها که بر آل عصمت رسید ازین قصّه ی غُصه دار فًلک تو را "یاسر" اکنون مرارت رسید (یاسر) .
. غافل از قافله کی گرفتار تواَم ، من که گرفتار خودم خسته از هجر نی ام ، خسته ز کردار خودم تو مرا دور ز عصیان و گنه خواسته ای من خجل زین همه رفتار گنهکار خودم ای گل وا شده در دامن عطر ملکوت این منم خار و خسی رُسته به گلزار خودم گرچه آئینه ام اما به وصالت نرسد پشت این آینه پیچیده به زنگار خودم درد من هست ز رفتار و ز اعمال بدم نیستم هیچ چو بیمار تو ، بیمار خودم در چه وضعی برسد نور تو بر چهره ی من پرده انداخته ام من که به رخسار خودم نیستم منتظر دیدن روی مه تو بیشتر منتظر رؤیت دیدار خودم غافل از قافله ام ، از تو جدا مانده منم خوانده ام گرچه تو را سید و سالار خودم جرأت جان و سر انداختن از بهرت نیست گرچه بر دوش گرفتم همه جا دار خودم ناامید از تو نباشم که دلی نیست مرا دل ندادم به تو ای دوست که دلدار خودم «یاسرم» کی، وَ کجا دل به تو دادم مولا من که وابسته به آثار و به اشعار خودم ** شاعر: «یاسر» .
. در این دیار آمده ام تا ببینمت آیا نصیب می شود آقا ببینمت بهر وصال توست حضورم درین دیار باور کنید آمده ام تا ببینمت دلخسته تر ز عاشق بیچاره ات منم لطفی ز توست گر من شیدا ببینمت احرام عشق بر تن رنجور من ببین دارم امید بهر مداوا ببینمت وقتی شناخت از تو ندارم ، چه دم زنم ای آشناتر از همه بازآ ببینمت رسوای عشق این دل بیچاره ی من است باشد بعید با دل رسوا ببینمت با یک نگاه کسب معارف کنم ز تو مولا بیا بیا که در اینجا ببینمت مولا بیا بجان سفیری که شد شهید در بین اشک و ناله و نجوا ببینمت مسلم گریست لحظه ی آخر بروی بام یعنی حسین می شود آیا ببینمت در کوفه نیست یاور و یاری برای من ماندم غریب ، با دل تنها ببینمت اینجا برای کشتنت آماده می شوند آخر چگونه کشته به صحرا ببینمت "یاسر" سرود مصرع آخر ، که می شود در مصر عشق ، یوسف زهرا ببینمت 🔸شاعر: _______________________ 🔹
. 🔸دلشوره‌های اربعینی🔸 می‌میرم از دلشوره‌های اربعینی از حسرت و دلتنگی و غربت‌نشینی بالی برای پر زدن سویت ندارم حتی زمین‌گیرم در این مرز زمینی «یا مونسَ کلِ غریبِ» اهل عالم امکان ندارد حال و روزم را نبینی تو با خبر از حال و روز دردمندان تو با یتیمان و غریبان هم‌نشینی حالا یتیمی آمده با دل‌پریشی حالا غریبی آمده با دل‌غمینی بشنو صدای از نفس افتاده‌ای را جز تو ندارم من امیرالمؤمنینی امشب ببر دل را به پابوس ضریحت عاشق چه می‌خواهد به غیر از خوشه‌چینی امشب خبرهایی‌ست در صحن و سرایت امشب حسن‌زاده‌ست مهمان امینی .................... . سوگ سروده های اربعین - ۲ به روی دامن افشانم گلاب دیده خود را مگر جویم گل در خاک و خون غلتیده خود را اگر بشناختم مشکل تو را در قتلگه دانم تو هم مشکل شناسی خواهر غم دیده خود را به یاد حنجر خشکیده ات آبی ننوشیدم مگر از اشک تر کردم لب خشکیده خود را تو می دانستی از هجر رخت جان بر لبم آید که با من همسفر کردی سر ببریده خود را به روی نیزه دیدم تا که سرگردانی ات را من زدم بر پایه ی محمل سر شوریده خود را شوم تا سایبان تربت ات ، ای آفتاب دین ز ره آورده ام قد کمان گردیده خود را ز داغش لاله های اشک "یاسر" چیدم از دیده نثارش می کنم این لاله های چیده خود را .
. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیا بسپار چشمان مرا در آسمان ای گل بده دست مرا در دست‌های کهکشان ای گل تو آغاز زمینی، می‌توانی گل برویانی برویان چشم مستم را به رنگ ارغوان ای گل تو را محدود کردن در حصار باغ‌ها عیب است کرانی نیست بر حسنت، الا ای بیکران ای گل نگردم لحظه‌ای تا که جدا از عطر دستانت بساز از برگ‌های گل برایم آشیان ای گل مگردان رو زچشمانم که در این بی‌قرارستان ندارم از فراق روی تو امن و امان ای گل مرو از پیش چشمانم، مبند ای عشق پلکت را که من وابسته‌ام بر چشم‌های مهربان ای گل زپشت پنجره پیداست خورشید رخت، یعنی جهان شد با طلوع آفتابت جاودان ای گل مبادا جا بماند عاشقی از جمع عشاقت ببر با خود مرا چون عاشقان با کاروان ای گل به مهمانی چشمانت رسیدم همره «یاسر» نمی‌خواهی مگر در خانه خود میهمان ای گل؟ عجل الله تعالی فرجه الشریف علیه السلام (یاسر) .
. نذر بانوی کرامت آمد خبرم به شهر قم می آید با عطر حرم به شهر قم می آید با یک سبد از کرامت و شیدایی بانوی کرم به شهر قم می آید ----------- دختر خورشید و ماه آمدی در شهر قم ای تو را گل در نگاه آمدی در شهر قم آمدی غرق کرامت غرق در عطر نجابت با خود آوردی سعادت فاطمه یا فاطمه جان.... بانوی لطف و کرم بانوی جود و سخا قم شده از مَقدَمت غرق در عطر خدا ای وجودت آسمانی در کرامت بی کرانی شهر قم را میهمانی فاطمه یا فاطمه جان.... دختر هفتم امام خواهر هشتم ولی بوی زینب می دهی بوی زهرا و علی ای که تو صبح بهاری شهر قم را اعتباری آمدی در بی قراری فاطمه یا فاطمه جان.... از تو ای نور سحر شهر قم شد مفتخر آمدی مانند گل آمدی همچون قمر ای نگاهت عین رحمت خاک پای گَرد جنت یادگار آل عصمت فاطمه یا فاطمه جان ** «یاسر» .
. جز فاطمه هیچ آینه گوهر شدنی نیست او نور بود نور ، مصور شدنی نیست یک قطره ز خورشید چکید ٱینه گردید هر قطره درین بحر که گوهر شدنی نیست تعبیر به کوثر شده زهرا و پس از آن هر چشمه که جاری شده کوثر شدنی نیست تکرار وجودش به جهان امر محال است این کوثر نور است و مکرر شدنی نیست تنها ز رخ اوست اگر عطر بر آید هر لاله درین باغ معطر شدنی نیست جبریل پیام آور وحی است برایش با آن که زنی نیز پیمبر شدنی نیست در نزد خداوند کریم - آسیه ، مریم همپایه ی صدیقه ی اطهر شدنی نیست هستند زنانی همه پاکیزه ولیکن چون فاطمه محبوبه ی داور شدنی نیست بیهوده کند غصب فدک خصم بد اندیش این مُلک خدا داده مسخر شدنی نیست تکثیر شده باغ ولایت ز وجودش این نخل تنومند که پرپر شدنی نیست آتش زده دشمن به دلش لیک ندانست این نور زلال است مکدر شدنی نیست «یاسر» قلمت نام ورا برده به دفتر این فیض عظیم است و میسر شدنی نیست ** «یاسر» .
. مـژه برهـم بـزن بررویم اے گل کـز آن آید نسیمے سویم اے گل به لبـخندے ملیـح کن شـادمانم که تاعطر وجودت بـویم اے گل تـوکـه لالاے مـن با عشق گفتی چسان لالاے تومن گویم اے گل زهـم بگشـا دو چشـم مـهـربانت کجـامثـل تورا من جویم اے گل زجـابـرخـیـز اے دورت بـگـردم نشـیـن زیـرِ دوتـاابـرویم اے گل بـود چشمـم فقـط جاے تومادر تواے بنشسته درمینویم اے گل بــه اشـکِ دیـده ی از هر دوچشمم ‌همے سنگ مزارت شویم اے گل 🖊️ابراهیم الهیارے «اشڪ فسایی» ............... عزیزے بهتر از مادر نباشد که بالاتر ازو گوهر نباشد هر آن کس اخترے دارد به دنیا بجز مادر مرا اختر نباشد سر و جانم فداے هست و بودش چراغ دیده ام باشد وجودش ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ بُوَد مادر بهار زندگانے خزان او مرا فصل خزانی براے خانه ے قلبم همیشه بُوَد ‌شمع و چراغ آسمانی ندارد خامُشے شمع نگاهش چراغ آسمان باشد گواهش ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ بُوَد مادر قرار قلب زارم بُوَد مادر زلال چشمه سارم به دستش مے زنم همواره بوسه به زیر پاے او صورت گذارم مقام و منزلت بالاست یاران صفا از چهره اش پیداست یاران ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ز مادر خوب تر اصلأ نداریم بجز در کوے او مأمن نداریم گلے چون او نمے روید به گلزار گلے چون او درین گلشن نداریم به زیبایے چو مادر گل نیاید به عطر و بوے او سنبل نیاید ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ همین مادر که زد بر شعله جان را به زیر پاے خود دارد جنان را بهار است و درین سرسبزے عشق نبینم در وجود او خزان را وجود پاڪ مادر چون بهشت است مرا آئينه دار سرنوشت است ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ببین مادر ز غم پژمرده ام من تو وقتے نیستے افسرده ام من فدایت کز تو دارم عشق حیدر ز تو شیر ولایت خورده ام من الا اے آمده دل در مسیرت شود زهراے اطهر دستگیرت ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ الا اے مادرم - اے خوب والا تو بودے پیرو اُم اَبیها ز زهرا دَم زدے همواره مادر ازآن آئينه ے گلزار طاها تو در شام دلم فانوس بودی تو با مهر ولا مأنوس بودی ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ تو اے مادر به کوثر گریه کردی تو بر زهراے اطهر گریه کردی براے غنچه ے نشکفته پرپر براے یار حیدر گریه کردی سرشڪ ات داغ را تفسیر مے کرد غم زهرا تو را دلگیر مے کرد «یاسر» .
. خورشید عشق باغ هستی بی صفا می شد اگر زهرا نبود عطر گل از گل جدا می شد اگر زهرا نبود تیره گی در اولین برخورد با خورشید عشق چیره بر آئينه ها می شد اگر زهرا نبود التهاب آفتاب از روی عالمتاب اوست این‌ جهان ظلمت سرا می شد اگر زهرا نبود ابرهای کفر آلود از نسيم فتنه ها در هوای دل‌ رها می اگر زهرا نبود در دل امواج طوفانزای اقیانوس دهر فُلک دین بی ناخدا می شود اگر زهرا نبود قامت یکتا پرستان همانند علی زیر بار غم دو تا می شد اگر زهرا نبود دست حَبل الله بستند رهپویان کفر فتنه بیش از این به پا می شد اگر زهرا نبود پهلویش بشکست تا بتخانه را در هم شکست سامری صاحب لوا می شد اگر زهرا نبود گرچه خود شد پرپر اما داد بر قرآن حیات محو دین مصطفی می ‌شد اگر زهرا نبود عشق اگر دارد حیات از اوست «یاسر» بی گمان عشق در عالم فنا می شد اگر زهرا نبود ** محمود تاری «یاسر»✍ ....... . آتشِ دَر بی مهابا عُمر زهرا را گرفت دود این آتش تمام اهل دنیا را گرفت ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد ضربه ای که روشنی چشم حورا را گرفت در سکوت شهر، دود و آتش و بی حرمتی جان زهرا را نه تنها، جان مولا را گرفت پاره کرد افسار خود را مردکی که بی صفت در خیانت پیشگی جای یهودا را گرفت صفحه ای خون رنگ در تاریخ دنیا باز شد یک لگد از مادری فرزند فردا را گرفت بین کوچه دامن مولا به دست فاطمه بود تا وقتی که قنفذ راه آنها را گرفت خانه تا مسجد قلاف پُر به پهلویش زدند آن قلاف پُر که جان مادر ما را گرفت جاهلیت در لباس اولی و دومی انتقام خندق و بدر و احد ها را گرفت برنخواست از شهر فریادی به یاری علی باز بُت جای خداوند تعالی را گرفت شاعر: ...................... گل در آتش (س) خانه شد ویرانه و گلخانه ام آتش گرفت شمع چشمم سوخت و پروانه ام آتش گرفت بوی عطر سیب آمد از میان شعله ها بر زمین افتاد گل ، ریحانه ام آتش گرفت تا به روی شانه ام زینب سر خود را گذاشت ناگهان احساس کردم شانه ام آتش گرفت در عزای فاطمه ویرانه شد کاشانه ام قبل ویران گشتنش کاشانه ام آتش گرفت از لسان فاطمه بنویس روی برگ گل شاخ و برگم سوخت و دُردانه ام آتش گرفت خانه ی بی فاطمه ویرانسرایی بیش نیست در فراق روی او ویرانه ام آتش گرفت از دل آئينه ام خون می چکد «یاسر» ببین جام دل بشکسته و پیمانه ام آتش گرفت شاعر: «یاسر» ...... نام گل بردی و بلبل گشت خاموش ای بلال https://eitaa.com/emame3vom/55141 👇👇
. این وجه الله الذی یتوجه الاولیاء آقا رسانَد روزی هر سال ما را از این و آن جویا شود احوال مارا زانو بغل می گیرد و می گرید از غم تا که ببیند نامه ی اعمال ما را او هم شبیه فاطمه بین قنوتش هر شب دعایی میکند امثال ما را یک شب به مهمانی ما حتی نیامد تا خوش کند با مقدمش اقبال ما را او غایب از چشم است و حاضر بین مردم یعنی تماشا می کند افعال ما را هر صبح جمعه در فراقش ناله داریم در بین ندبه او ببیند حال ما را https://eitaa.com/emame3vom/56098 . . دیده ها منتظر توست بیا آقا جان جان ما منتظر توست بیا آقا جان هر جگر سوخته از هجر ندایی دارد هر ندا منتظر توست بیا آقا جان پرچم نَصر منَ الله تو را می خواند این لوا منتظر توست بیا آقا جان جمعه و فجر و فلق ، کوثر و حج و طاها هَل اَتی منتظر توست بیا آقا جان کاظمین و نجف و یثرب و بطحا بنگر سامرا منتظر توست بیا آقا جان می رسد از حرم پاک رضا آوایی چون رضا منتظر توست بیا آقا جان شده با خون جبین نقش به مُهر و محراب مرتضی منتظر توست بیا آقا جان صوت زهرای بتول از دل آتش آید این صدا منتظر توست بیا آقا جان پاره های جگر لاله ی زهرا گوید مجتبی منتظر توست بیا آقا جان طالب خون حسین بن علی یا مهدی کربلا منتظر توست بیا آقا جان ناله ی زینب کبری برسد از گودال نینوا منتظر توست بیا آقا جان جد مظلوم تو در قتلگه خونینش سر جدا منتظر توست بیا آقا جان دل ما چون دل «یاسر» برهت بنشسته سالها منتظر توست بیا آقا جان ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. و رسالت رسول (ص) ماییم و حقیقت‌ محمد ماییم و کرامت محمد در عرصه ی عشق می درخشد آئينه ی طلعت محمد دل داشته در مسیر قرآن نجوای نجابت محمد شد جان و دل خدا پرستان پروانه ی حضرت محمد ما پرچم اتحاد خود را داریم به همت محمد با قدرت و اقتدار ماندیم در سایه ی دولت محمد ای عشق ببین به هر کرانه رخشنده قداست محمد تابنده تر از همیشه تابد خورشید هدایت محمد پیچیده به گوش اهل عالم گلبانگ بشارت محمد از روز نخست گفته ام من لبیک به دعوت محمد در عهد و وفا به جای باشد دست من و بیعت محمد دل میوه ی عاشقانه چیده از نخل صداقت محمد ما هم نفسان قدسیانیم در پرتو عزت محمد داریم دلی معطر از عشق در بارش رحمت محمد آموخته ایم حق بجوییم با سیره ی عترت محمد ای کفر ببین ز اهل ایمان آوای ارادت محمد ابلاغ ولایت علی داشت این است رسالت محمد جان خیمه نشین دوست گردید در شور شرافت محمد انوار وسیع رحمت حق تابیده ز طلعت محمد روییده نسیم جنت العشق با رویش خلقت محمد جاری شده عشق و نور و ایمان از چشمه ی عصمت محمد جان و دل ما شکفته چون گل با عطر طراوت محمد در وادی اقتدار «یاسر» ماییم و صلابت محمد * «یاسر»✍ .
. موعود (عج) می آید خورشید زمانه گل فشان می آید عطر نفسش ز هر کران می آید ای دیده به راه ماندگان در عالم تبریک که صاحب الزمان می آید مهتاب ز چشمه ی سحر می جوشد روشنگر چهره ی جهان می آید عالم شده از عطر وجودش سر مست یاسی که ز باغ و بوستان می آید برخیز و بخوان نماز شادابی را از ماذنه گلبانگ اذان می آید لبخند زند غنچه ی هستی زیرا طوبی ز گلستان جنان می آید دل برده ز اختران روشن در خاک ماهی که ز طرف گلستان می آید دیگر نکشد رنج عطش را عاشق بر تشنه لبان آب روان می آید گلعطر بهشت می وزد بر جان ها یا طایر حق به آشیان می آید "یاسر" ز حضور او طراوت خیزد باران و بهار توامان می آید .
. --------- کربلا شد ز غم دوباره کرب و بلا نینوا شد پر از ناله و اشک و نوا گشته دلها غمین آمده اربعین وا حسینا وا حسینا کاروان عزا رسیده خونین جگر سوگواران همه شعله بجان ، دیده تر همه غرق غم اند غرق در ماتم اند وا حسینا وا حسینا شعله دارد به دل زینب کبرا هنوز بر لب او نوای واحسینا هنوز قلب او غرق خون دیده اش لاله گون وا حسینا واحسینا کودکان دیده گریان به عزای پدر همه از داغ لاله های خود خون جگر همه در اشک و آه همگی بی پناه وا حسینا واحسینا خسته دل آمده حضرت زین العباد گشته رسوا ازو یزید و ابن زیاد بوده بر اهل کین خطبه اش آتشین وا حسینا وا حسینا ------- محمود تاری "یاسر"✍ .......................... . ای صبح و ای بهار تا کی در انتظار ای ماه گلعذار تا کی در انتظار دلگیرم از عطش ، می میرم از عطش باران من به بار تا کی در انتظار بی تو بهار نیست ، صبر و قرار نیست یعنی درین دیار تا کی در انتظار هر جا به گفتگو هر دم به جستجو هر لحظه بی قرار تا کی در انتظار با چشم لاله گون با قلب پر ز خون با جان پر شرار تا کی در انتظار تا کی شکسته دل تا کی ز غم خجل تا کی بدون یار تا کی در انتظار چشمم به راه ماند لبریز آه ماند مولا به رهگذار تا کی در انتظار آمد دوباره غم در ناله شد حرم با حال سوگوار تا کی در انتظار جز غم نخوانده است جایی که مانده است آیینه در غبار ، تا کی در انتظار تا روز اربعین آل علی غمین خورشید این تبار تا کی در انتظار غم دیدگان همه با اشک و زمزمه دل خون ز روزگار تا کی در انتظار بودند غرق آه ، با معجر سیاه بر گرد یک مزار ، تا کی در انتظار گفتند ای حسین ای نور مشرقین با داغ بی شمار تا کی در انتظار ما خون فشانده ایم بعد از تو مانده ایم بی یار و غمگسار تا کی در انتظار زینب ز داغ خود پژمرده باغ خود گوید یک از هزار ، تا کی در انتظار "یاسر" ازین عزا دارد به لب ندا ای قلب داغدار تا کی به انتظار ✍ .
. شعری در رثا و رحلت آیة الله ری شهری ------------- اگر دل خسته ایم و بی قراریم بجز اندوه ری شهری نداریم غم ری شهری و داغ گرانش زده آتش به قلب دوستانش چه غوغایی که در عبدالعظیم است فضای اشک و غم در این حریم است خزان شد غنچه های نوبهاری برفت از جمع ما خدمتگزاری قلم هجران او را می نگارد غمش را حوزه علمیه دارد مرا داغ غم او در ضمیر است جهاد علمی او بی نظیر است نمود آن مرد علم و دین مداری تمام عمر خود خدمتگزاری چه خدمت ها که کرده با دل و جان به جمهوری اسلامی ایران الا عبدالعظیم ای جان عترت قبول از او بفرمایید خدمت چه خدمت ها کزو دیدیم اینجا چه گل‌هایی کزو چیدیم اینجا اطاعت از خمینی داشت آری به دل شور حسینی داشت آری به نخل انقلاب ما ثمر بود کنار رهبر بیدارگر بود نشان علم و دانش داشت در دل نهال عشق و تقوا کاشت در دل گلی از گلشن نهضت خزان شد ز هجرش خون به قلب باغبان شد گرفته موجی از غم شهر ری را ببین در اشک و ماتم شهر ری را دلی لبریز عطر یاس می داشت شهیدان را همیشه پاس می داشت به دل ها خاطراتش پا بگیرد که ری شهری نمرده ست و نمیرد بود اینجا حریم خدمت او شد آخر خاک اینجا قسمت او بیا ای دل بسوز از رفتن یار بیا ای غم بزن آتش به گلزار بیا رخت عزا بر تن کن امروز به یاد کربلا شیون کن امروز به یاد کربلا و اشک و آهش به یاد خیمه گاه و قتلگاهش به یاد آتش و شام غریبان دل خود را بسوزان و بسوزان ** «یاسر»✍ https://eitaa.com/emame3vom/59206
4_5948466624775323982.mp3
12.05M
‍ . (عج) "یاسر"✍ 🎤 ---------- ماه صیام آمده مولا تو هم بیا ماه امید آمده آقا تو هم بیا ماه خداست آینه دار دو چشم تو حالا که گشت آینه پیدا تو هم بیا از انتظار در شب اوّل به ماه عشق آمد به چشم اشک تمنّا تو هم بیا ماه صیام ، ماه بهار عبادت است در این بهار ، سرو دل آرا تو هم بیا باران ز ابرِ رحمت حق بارد از کرم ما مانده ایم گرمِ تماشا تو هم بیا ما بنده ایم ، آمده در محفل دعا ای حجّتِ خدای تعالا تو هم بیا ما آمدیم غرقِ تمنّای وصل تو ای ناخدای کشتی دل ها تو هم بیا یعقوب وار درد فراق تو در دل است یعنی ز لطف یوسف زهرا تو هم بیا از شهر خویش رفته برون قلب من ، زده با شوق وصل خیمه به صحرا تو هم بیا ما بی قرار ، کرب و بلا را گریستیم ای که توراست دیده چو دریا تو هم بیا "یاسر" ز اشک روی دو گونه چنین نوشت ای همچو عشق نام تو زیبا ، تو هم بیا https://eitaa.com/emame3vom/59391
. شب های فراق ای تو نهان از نظر جز تو ندارم کسی حال مرا خود نگر جز تو ندارم کسی روی تو را مایلم کوی تو را سائلم خسته ام و خونجگر جز تو ندارم کسی نام تو را می بَرم از همه تنهاترم ای تو به آهم اثر جز تو ندارم کسی این من و این آه من این غم جانکاه من این من و این چشم تر جز تو ندارم کسی طایرم و در اَلَم صیدم و در دام غم مرغم و بشکسته پر جز تو ندارم کسی شب همه شب بی قرار آمده ام سوی یار ناله زنم تا سحر جز تو ندارم کسی این من بشکسته دل خسته دلم خسته دل دربدَرم ، دربدَر جز تو ندارم کسی سینه ی من سوخته شعله بر افروخته سوخته ام من اگر جز تو ندارم کسی چون دل «یاسر» ببین ناله ی من آتشین دارم اگر این شرر جز تو ندارم کسی ** «یاسر»✍ .
. با مولا امام زمان ( عج ) در شب ١٩ ماه رمضان ------------- مرغ دلم پریده و آمده در هوای تو دانه ز اشک چیده و ناله کند برای تو کاش که در کنار تو بودم و ، بی قرار تو یا نگرم عذار تو یا شنوم صدای تو عاشق خسته ات منم خوارم و خار گلشنم کن نظری که افکنم چهره به خاک پای تو جان به طلب که جان دهم سر به طلب که آن دهم دیده ی خون فشان دهم تا نگرم لقای تو شب شب اشک و آه شد یوسف دل به چاه شد هستی من تباه شد می طلبد دوای تو دل شده بی پناه تر عمر شده تباه تر نامه ی من سیاه تر منتظر عطای تو عشق تو آب و گل مرا آتش مشتعل مرا جذب کند دل مرا چهره ی دلربای تو کوفه شده به جُنب و جوش ناله مسجدش خموش قَد قُتل آیدم به گوش آه ازین عزای تو فرق علی شکافته درد شفا نیافته شال عزا که بافته بهر عزا برای تو فتاده مرتضی خدا گشته جبین دو تا خدا می زند او صدا خدا صبر دهد خدای تو دیده گرفته ژاله ها سوخته قلب لاله ها شعله زده به ناله ها «یاسر» آشنای تو ** «یاسر»✍ .
. (ع) دور از وطن تنها ، (به غم آشنا شد)۳ کشته ی راه دین ، ز زهر جفا شد ناله دارد ای وای از غم و غربت خون می بارد ای وای از غم و غربت فتاده ام ز تاب و تب کجایی جواد ..... رسیده جان من به لب کجایی جواد ..... بی یاور و یارم ، امان از غریبی به غیر از اندوه ، نبردم نصیبی صورت روی خاک حجره می گذارم دیگر تاب ماندنی به تن ندارم وقت جدایی آمده کجایی جواد ..... روز رهایی آمده کجایی جواد ..... در لحظه ی آخر ، به شور و به شین است جان می دهد اما ، به یاد حسین است ریزد اشک از اندوه حسین زهرا مانده اکنون به حجره غریب و تنها گوید کجایی پسرم کجایی جواد ..... بیا که من منتظرم کجایی جواد ..... oooo "یاسر"✍ .
. تقدیم به ببین راه سعادت را نبستند مسیر این ارادت را نبستند دوباره لاله گون شد عشق ، یعنی در باغ شهادت را نبستند شکوفا شد گل فصل بهاران شهیدی از تبار بی قراران چو مرغی در هوا می رفت آن گل به سمت کربلا می رفت آن گل چو یاران به خون غلتیده ی خویش مسیر عشق را می رفت آن گل دو بال غرق خون را باز می کرد به سوی آسمان پرواز می کرد دوباره دل به دریای خطر زد به طومار دلش مُهر سفر زد نبودش طاقت دوری ز یاران بدین خاطر هوایی گشت و پر زد به گلزار ولایت محترم شد چه صیادی که خود صید حرم شد ز عرش عاشقی کوکب گرفته نوای یارب و یارب گرفته مدال لاله گون خدمتش را ز دست حضرت زینب گرفته خدایی صید دلها را رقم زد دو چشم خویش در قاب حرم زد دلی بی آتشین عاشق نباشد بجز اهل یقین عاشق نباشد به خون غلتان نگردد در ره دوست هر آن کس این چنین عاشق نباشد هر آن کس گل رود از صحن باغش شهادت باز می آید سراغش شاعر: «یاسر»✍ ............................... . جبهه یعنی بوی باروت و فشنگ جبهه یعنی نوجوانی مرد جنگ! جبهه یعنی ایستادن با هدف در دفاع از کشور و دین و شرف جبهه یعنی رنگ پوتین رنگ خون جبهه یعنی لاله های واژگون لحظه ی عرفانی راز و نیاز جبهه یعنی ساده بودن در نماز "جبهه یعنی عشق بازی با خدا" جبهه یعنی سجده های بی ریا یعنی آزادی ز قید و بندها جبهه یعنی حسرت فرزندها جبهه یعنی بوی تلخ انتظار جبهه یعنی مادران بی قرار جبهه یعنی سر جدا، پیکر جدا جبهه یعنی گریه‌ی مادر جدا جبهه یعنی حفظ نام و آبرو جبهه یعنی خلط خونین در گلو جبهه یعنی جلوه ای از رازها جبهه یعنی عزّت جانبازها افتخار و عزّت هم میهنان جبهه یعنی خار چشم دشمنان جبهه یعنی دستها، پاها، بدن جبهه یعنی عشق، خاکستر، وطن جبهه یعنی قلبهای بی قرار جبهه یعنی زخمهای بی شمار جبهه یعنی بانگ آژیر خطر جبهه یعنی کودکان بی پدر جبهه یعنی بر وطن دلدادگی جبهه یعنی مردی و آزادگی جبهه یعنی یک دفاع بی نظیر جبهه یعنی ذکر"الله نصیر" جبهه یعنی موزه ای از دردها با عیار مرد از نامردها جبهه یعنی زنده بودن تا ابد جبهه یعنی "قل هو الله احد .
. ✍ -------- می وزد عطر رخ یار ز بین الحرمین می دمد جلوه ی دلدار ز بین الحرمین سهم دلدادگی ات از حرم کرب وبلاست توشه ی خویش تو بردار ز بین الحرمین گاه از داغ ابالفضل و گهی یاد حسین دیده و دل شده خونبار ز بین الحرمین می شود از غم گلگون مه و مهر وفا لاله گون پهنه ی رخسار ز بین الحرمین می نشیند ز دو سو گرد عزا بر رویم همچو گل در غم گلزار ز بین الحرمین هر دل شیفته در کوی غمش منزل کرد می زند شیون بسیار ز بین الحرمین دل در اینجا بگذارد به وفاداری عشق هر که آمد پی دیدار ز بین الحرمین خاطراتی که تو را جانب جنت ببرد بر دل خویش تو بسپار ز بین الحرمین مثل عباس فدایی بشوی بهر حسین ای وجودت همه ایثار ز بین الحرمین می شوی اهل بهشت و به جنان می شکفی می شوی تا که پدیدار ز بین الحرمین در گلستان ولایت که پر از عشق و صفاست می شکوفد دل زوار ز بین الحرمین می رود "یاسر" دلخسته و یک گل ز جنان می برد با دلش انگار ز بین الحرمین .
. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی اَمِیرِالمُؤمِنِینَ عَلِیِّ بنِ اَبِی طَالِبٍ اَخِی نَبیِّکَ وَ وَلیِّهِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ وَ مُستَودَعِ عِلمِهِ وَ مَوضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِکمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِی إلَی شَریِعَتِهِ وَ خَلِفَتِهِ فِی اُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الکُروُبِ عَن وَجهِهِ وَ قَاصِمِ الکَفَرَةِ وَ مُرغِمِ الفَجَرَةِ الَّذِی جَعَلتَهُ مِن نَبِیِّکَ بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی .... الّلهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ .... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ علی از فاطمه قبل از تولد خواستگاری کرد پیمبر عقدشان را ظاهرا امروز جاری کرد علی در قبضه ی زهرا، علی با جذبه ی زهرا؛ جوابش را به تصمیم خودش در اصل آری کرد علی از خانه راه افتاد و زهرا در پسِ خانه؛ به رسم نوعروسانش نشست و بیقراری کرد خود تصویر آمد سمت چشم آینه اما؛ نگاهش در دل آیینه هم آیینه داری کرد به عقد خود درآورد انسیه، زهرا و حورا را تمام خانه اش را اینچنین آیینه کاری کرد خیالش داشت راحت می شد از گمراهی مردم همینکه عقد را خواندند شیطان گریه زاری کرد قدم برداشت زهرا با علی این سو و ازآن سو؛ بدون زین،اثاث خانه اش دُلْدُل سواری کرد علی اصل نبوت را و زهرا هم ولایت را علی خود را و زهرا خویش را اینگونه یاری کرد ................ سلام‌الله‌علیها علیه‌السلام آسمان عرصۀ رؤیایی دریا باشد جز علی کیست که شایستۀ زهرا باشد در صدف غیر تجلی‌گه یک گوهر نیست لایق همسری فاطمه جز حیدر کیست؟ آیۀ نور، گل از دشت و دمن می‌گیرد والقمرجلوۀ والشمس شدن می‌گیرد والقمر فاطمه والشمس پسر عم رسول آیه در حال صعود است نه در حال نزول می‌دهد عطر به گلواژۀ گردون حیدر خواستگاری کند از فاطمه اکنون حیدر رمضان نیست ولی عشق به فطریه دهد زره‌ای دارد و شمشیر که مهریه دهد گفت احمد که خدا نیز عنایت دارد یا علی فاطمه لبخند رضایت دارد دست در دست گرفتند دو عاشق امشب چقدر مثل هم اند این دو شقایق امشب وا نشد سمت افق پنجره زیباتراز این نیست در قاب زمان منظره زیباتر از این ماه و خورشید چنین جلوه نکردند هنوز این دو در دیدۀ هر آینه فردند هنوز این که پیوند خدایی ست همه بنیادش جبرئیل آمده از بهر مبارکبادش شجر نور چه گلبرگ تمیزی دارد چه عروسی و چه داماد عزیزی دارد چه عروسی که فلک ثانی او ناورده ست آسمان هم به درخشانی او ناورده ست وه چه داماد که گردون به جمالش نازد صبحدم نیز به خورشید خصالش نازد مصطفی فخر کند بهر چنین دامادی فاطمه ام‌ّابیها به وصالش نازد مصحف عشق برد رشک به قرآن دلش دین اسلام بدین قدر و کمالش نازد ......... تا گل به نسیم راه در می‌آید از خاک بوی گیاه در می‌آید امشب به ستاره‌ها بگو کِل بکشند خورشید به عقد ماه در می‌آید دارد به زمین شمایلی می‌بخشد بر ماه غرور کاملی می‌بخشد این تازه عروس آسمانی دارد پیراهن خود به سائلی می‌بخشد بر هر چه به غیر عشق می‌تاخت علی با خوب و بد زمانه می‌ساخت علی از غم خبری نداشت تا وقتی که بر فاطمه‌اش نظر می‌انداخت علی آن خانۀ ساده را که خوشبو می‌کرد لبریز صمیمیتِ شب‌بو می‌کرد او شاه زنان بود، ولی نان می‌پخت او گر چه فرشته بود، جارو می‌کرد
. (ع) -------- تابیده ماه عشق عالم منور است میلاد روشن موسی بن جعفر است عطر خوش ولا ، ریزد به هر چمن مولا ابالحسن ..... بیت الولایت است بیت الحرام ما پرده ز رخ گرفت هفتم امام ما روییده بر زمین ، گلهای یاسمن مولا ابالحسن ..... دلهای عاشقان باغ شقایق است گلخنده بر لب زیبای صادق است لبریز گل شده ، هر دشت و هر دمن مولا ابالحسن ..... دلها ز باغ دین گردیده خوشه چین هم کاظم آمده هم صابر و امین عالم لباس نور ، کرده کنون به تن مولا ابالحسن ..... با گل قرین ببین آوای سینه را همچون جنان نگر شهر مدینه را دلها معطر است ، با عطر هر سخن مولا ابالحسن ..... oooo "یاسر"✍ 👇
. -------- می وزد عطر رخ یار ز بین الحرمین می دمد جلوه ی دلدار ز بین الحرمین سهم دلدادگی ات از حرم کرب وبلاست توشه ی خویش تو بردار ز بین الحرمین گاه از داغ ابالفضل و گهی یاد حسین دیده و دل شده خونبار ز بین الحرمین می شود از غم گلگون مه و مهر وفا لاله گون پهنه ی رخسار ز بین الحرمین می نشیند ز دو سو گرد عزا بر رویم همچو گل در غم گلزار ز بین الحرمین هر دل شیفته در کوی غمش منزل کرد می زند شیون بسیار ز بین الحرمین دل در اینجا بگذارد به وفاداری عشق هر که آمد پی دیدار ز بین الحرمین خاطراتی که تو را جانب جنت ببرد بر دل خویش تو بسپار ز بین الحرمین مثل عباس فدایی بشوی بهر حسین ای وجودت همه ایثار ز بین الحرمین می شوی اهل بهشت و به جنان می شکفی می شوی تا که پدیدار ز بین الحرمین در گلستان ولایت که پر از عشق و صفاست می شکوفد دل زوار ز بین الحرمین می رود "یاسر" دلخسته و یک گل ز جنان می برد با دلش انگار ز بین الحرمین ✍ ................. -------- اینجا حریم زاده ی ام البنین است اینجا چراغ آسمان روی زمین است اینجا حریم ساقی لب تشنگان است اینجا تجلیگاه گلزار جنان است اینجا کسی را ناامید از در نرانند اینجا همه مهمان مردی مهربانند درمان درد دردمندان است اینجا آری حریم یاس عطشان است اینجا اینجا مزار تشنه کامی غرق آه است یعنی تمام بی پناهان را پناه است در این حرم خیل ملایک خانه دارند از دست سقای حرم پیمانه دارند در این حریم محترم آیینه باشید از داغ او چون ناله ها در سینه باشید اینجا شقایق ها دل خونبار دارند اینجا به سایل رحمت بسیار دارند اینجا دل آلاله ها غرقه به خون است اینجا رخ عباس از خون لاله گون است اینجا جدا شد دست عباس از تن او اینجا پر از خون جگر شد دامن او اینجا فلک ماه علی را بر زمین زد بر فرق او دشمن عمود آهنین زد اینجا کمان شد قامت فرزند زهرا اینجا عطش بیداد کرده جنب دریا اینجا صدای العطش از خیمه آید اینجا شرر بر شعله ی دلها فزاید اینجا تمام کودکان در گریه بودند بال و پر ماتم در این وادی گشودند --------- محمود تاری "یاسر" ....................... . قدم به قدم با شما در کربلا ، امروز تل زینبیه -------- غم می رسد به دل ها از تل زینبه آید صدای زهرا از تل زینبه پر شد ز غم سبویم یک باغ پیش رویم گل را کنم تماشا از تل زینبیه با سوز و آه بر لب از بس گریست زینب خون می رود به صحرا از تل زینبیه یاسی که گشت پرپر داغی که دید خواهر باید که بود جویا از تل زینبه می سوخت همچو مشعل می رفت سوی مقتل آیینه دار دریا از تل زینبیه گویا هنوز اینجا در پیش دیده ی ما گودال هست پیدا از تل زینبیه ما زایر حسینیم دایم به شور و شینیم با او کنیم نجوا از تل زینبیه کرب و بلاست اینجا دارالشفاست اینجا دل را کنم مداوا از تل زینبیه "یاسر" اگر که مولا بوده غریب و تنها موجی رهاست حالا از تل زینبیه .
. .... باید نوشت ای تو ماه بی مزار و ای بهشت بی بدیل بر ضریحی که نداری بسته چشمانم دخیل تا که رویت ارغوانی گشت و چشمانت کبود در خروش آمد فرات و در تلاطم رود نیل پاره ی قلب پیمبر - فاطمه - بعد از پدر دید از امت فراوان رنج با عمر قلیل زیر بار حرف حق ، دشمن نرفت و فاطمه هرچه آورد از برای غاصب حقش دلیل گشته اند ابلیس تا بال ملک را بشکنند در دل تاریخ داریم آدمی از این قبیل ماجرای پشت در ، آتش ، لگد ، این است این بیت زهرا قتلگاه و محسن اش اول قتیل روی برگ لاله های سرخ می باید نوشت در میان آتش افتاده ست فرزند خلیل داستان هجمه بر بیت خدا را بشنوید محو شد آنجا سپاه ابرهه با هرچه پیل گشت «یاسر» عبرت آموز از برای دیگران هر که شد خصم ولایت می شود آخر ذلیل ** «یاسر»✍ .
. کیست بانویم خدیجه، آن‌که از حق بیم داشت بندگیِ حضرت محبوب را تعلیم داشت او کنیز حضرت حق بود و در عمرِ گِران کرد ثابت، دوده‌ای چون نسلِ ابراهیم داشت اولین شخصِ مسلمان، از بزرگانِ قریش اولین بانو که خود را بر خدا تسلیم داشت او که روز غربتم، تنها طرفدارِ من است هستیِ خود را برای یاری اَم، تقدیم داشت با تمامِ ثروتش، اسلامیان را بیمه کرد با فقیران، کلِ داراییِ خود تقسیم داشت جبهه‌های حق، ز پشتیبانی اَش پر بهره بود ثروتِ او همچو شمشیر علی، تحکیم داشت همدل و هم‌پای من، دنیای من عقبای من مادر زهرای من، نزد خدا تکریم داشت گاه جبریلِ امین، او را سلام از حق رساند گاه شَانَش را به آیاتی، خدا تعظیم داشت خود محبت‌های او شد، بابِ محنت‌های او در رهِ دینِ خدا، تا پای جان تصمیم داشت دوره‌ی شِعبِ اَبیطالب، جهادی سخت کرد استقامت ها در آن تهدید و هم تحریم داشت داغهای بعدِ خود را گفت با زهرای خود مادری کرد و به گِریه، درد را تفهیم داشت گفت بعد از ما، تو تنها یاورِ حیدر شوی آنچه می‌دانست از غربت، بر او ترسیم داشت سخت سیلی می‌خوری، پهلو شکسته می‌شوی شرحِ بیتِ وحی و شرحِ آتشِ دژخیم داشت از غمِ کوچه برایش گفت تا گودالِ خون کز تمامِ داغها در سینه‌اَش تقویم داشت بی کفن ماند و عبایم را برای خویش خواست غربتِ او تا شهیدِ کربلا تعمیم داشت با کفنهای بهشتی، کربلایی شد بپا در عزای شاهِ عطشان، مجلسِ ترحیم داشت اولین بنیانگزارِ روضه، اُمُ الفاطمه ست آخرین ساعاتِ عمرش، هیئتی تنظیم داشت گفت یازهرا، حسینت را پریشان می‌کشند آب را مهریه‌ی خود کن، که عطشان می‌کشند ✍ ........... با امام زمان در رحلت حضرت خدیجه(س) ------------ باید گریست مثل سحاب از فراق تو باید که گشت خانه خراب از فراق تو با جرم ماست فصل ظهورت نمی رسد باید کشید داغ عذاب از فراق تو بی خود که نیست در دل یاران بی قرار افتاده عشق در تب و تاب از فراق تو جز غم نبود در دل گلهای ارغوان جز خون نداشت لاله گلاب از فراق تو هر عاشقی که گشت بیابان نشین وصل لب تشنه بود و دید سراب از فراق تو پیدا تر از تو نیست ، که باید بگویمت این چشم ماست غرق حجاب از فراق تو ما را گناه کرده جواب از وصال عشق اکنون رسید پیک خطاب از فراق تو این ناله ها که هست ، اثر هم نمی کند اینک شدیم جمله مجاب از فراق تو باید نهیب بر دل عصیانی ام زنم باید به خویش کرد عتاب از فراق تو این شعله های درد که آتش زده مرا آقا دلم شده ست کباب از فراق تو هم سینه داشت ناله عزای خدیجه را هم دیده ریخت گوهر ناب از فراق تو هم دل شده ست غرق غم از اشک مصطفی هم لاله خیز گشته تراب از فراق تو «یاسر» گرفت صد صدف از بحر اشک و آه تا آن که ریخت دُر خوشاب از فراق تو ** «یاسر»✍ .