eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار شب اول محرم – احمد بابایی   از پشیمانی پریشانم، شکسته بال من بی کسی افتاده همچون سایه ای دنبال من ماه من! سوزد دل خورشیدی ات بر حال من   شب شد و باید بگردم تا سحر در کوچه ها رد پایم را مگر گیری خبر در کوچه ها   شب شد و انگار تکلیف نگاهم روشن است کوچه ها تاریک گشته، شمع آهم روشن است اینکه من از شرم رویت روسیاهم، روشن است   روشن است آئینه را چشم و چراغ شیشه ها تیز شد بار دگر بی ریشه ها را تیشه ها   آه من با آهن دلها، اگر درگیر شد شیر افتاد از نفس، حتی نفس شمشیر شد خواستم منع ات کنم از کوفه، اما دیر شد   یوسف راز علی هستی به چاه افتاده ای پلک، زخم ام می زند، یعنی تو راه افتاده ای   کوفه از اصرار من افتاده در انکار من از هزاران تن به تنهایی کشیده کار من از جوانمردی مگو! یک پیرزن شد یار من   کعبه را آواره کرده نامه ام در دشت ها آه یحیی! شد فراهم بهر سرها تشت ها   آه هست و چاه هست و شِکوه هست و درد هست آه دور چاه شِکوه، دردهای مرد هست تا بخواهی در مقابل، خنجر شبگرد هست   دست کوفه رو شد و روز و شب اش یکدست شد شد خیابان، کوچه و آن کوچه هم بن بست شد   دیده ام دلواپسی را، بی کسی را، چاره نیست پس امید آسمانگردی بر این فواره نیست هیچ جا سرگشته ای چون نایب ات آواره نیست   نایب ات آواره شد، راه سفیرت بسته شد! بازهم کوفه ز خوبی های حیدر خسته شد   شهر بیعت با شکستن، شهر حاشا کوفه است! بار کج در راه کج افتاده، اینجا کوفه است دست پائین اش مدینه، دست بالا کوفه است   دین به دیناری فروشند این نمک نشناس ها آه، چشم داس ها مانده به راه یاس ها   تو به راه افتاده ای و مرگ هم دنبال تو سنگ می پرسد ز پیشانی مسلم، حال تو نیزه آماده ست تا آید به استقبال تو   گرچه دور از چشم تو زارم، غریبم، بی کسم تو به راه افتاده ای و مرگ هم... دلواپسم!   تکیه باید کرد بر یاد شما در هر بلا نیست باکی گر بیفتد نایب تو در بلا «بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا»   من که عمری همچو ساحل رو به دریا زیستم تشنه آب فرات و آب زمزم نیستم   می رسد هر لحظه بوی کربلا بر شامه ها مُهر «باطل شد» زده هنگامه ها بر نامه ها حق، فروزان تر شده در فتنه ها، هنگامه ها   یک نفس، بی آه بودن از سفیرت دور باد زخم ها بر جامه من وصله های جور باد   ردّ پایم بذر نومیدی به خاک کوفه کاشت تشنه کامی داغ ساحل بر دل دریا گذاشت سوخت جانم، نایب تو فرصت جبران نداشت   من امامِ مسجدی هستم که مأمومش گم است ساغرم صد تکه شد، اما پریشان خُم است   با مژه می روبم و با اشک شویم راه را آب و جارو می کنم امشب مسیر شاه را می کشم با رگ رگ خود، بار ثارالله را   من جلودارِ گریبان چاکی  خیل توام ابرِ تو، بارانِ تو، طوفانِ تو، سیلِ توام   وام می گیرم گلویی تازه از شمشیرها واگذارم کوفه را در شبهه ها، تکفیرها شیرم اما بسته سردسته زنجیرها   دست بسته، سرشکسته، خسته، اما مست مست دست ساقی کو که گیرد همچو ساغر، دست مست   تیغ روزم! از غلاف شب برونم کرده ای زخم های تشنه را مهمان خونم کرده ای در جنون «السابقون السابقونم» کرده ای   عید قربانِ ذبیح ات بود و قحط آب بود پیش رو قصاب بود و پشت سر قصاب بود   جان که از شوق تو پَر گیرد، نمانَد در قفس سینه ای کز عشق پُر گردد چه داند از نفس جای عشق و شوق شد این سینه و این جان، سپس   یک سر و گردن فراتر رفته ام از دارها لیک با خاک کف پای تو دارم کارها   احمد بابایی .
زلف دیوانگی ام باز پریشان شده است روضه خوان از خبر آینه، حیران شده است روضه خوان مانده که با معجر زینب چه کند گویی از آخر این روضه پشیمان شده است روضه خوان دم نزد اما همگان میدانند ماه از حادثۀ کوفه، هراسان شده است مستمع حوصله ی صبرندارد دیگر بعد از این صاعقه ها نوبت باران شده است روضه خوان لال شد و مستمع، آهسته گریست فهم این روضه برای همه آسان شده است چند سال است که درگیر همین بیدلی ام "آتش و آب بهم دست و گریبان شده است" شاه عریان به صلیب است و مسیحا درعرش ارمنی در عجب از کار مسلمان شده است روضه ی کوفه نخوانید مگر نیمه ی شب این تنوری ست که گرم از سر مهمان شده است 🔸شاعر: _____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 .
. . در رگ حادثه، خون موج زد، آیینه شکست شعله‌ور شد در و دیوار حرم، سینه شکست خون مالک به زمین ریخت، خبر سنگین است بعد مالک، به تن حوصله، سر، سنگین است اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است خون ما وجه سلوک است که سالک باقی‌ست کشته شد مالک اگر، غیرت مالک باقی‌ست شعله‌ور بود و به ققنوس، توسل می‌کرد تشنه لب بود و لب آب تحمل می‌کرد وسط معرکه غوغاست، جنون می‌رقصد مالک انگار که در برکه خون می‌رقصد شعله‌ور بود درِ خانه، لگد بر در خورد داغ، مسمار شد و بر جگر حیدر خورد شعله‌ور بود خبر، دل به صدا آمده است خبر ار مصحف امّ الشهدا آمده است سنگ باران شده قاسم، شده دل، خونین‌تر این چه زخمی ‌ست که باشد ز عسل شیرین‌تر وسط معرکه غوغاست... شکسته بالش آمده مادر سادات به استقبالش جلوه آیینه طلب شد غزلش کرد خدا چه بگویم به چه حالی بغلش کرد خدا چه بگویم به چه حالی یل ما را کشتند قبله باقی ست فقط قبله نما را کشتند قبله باقی ست، خدا هست، بگو با صهیون صد چنین قبله نما هست بگو با صهیون عاقبت مسح جنون، خون به پر و بال کشید روضه قاسم ما نیز به گودال کشید بت بگو، بی سروپا باش، سراپا تبریم چند سالی ست که ما منتظر این خبریم کدخدا را برسانید! زمان، مستِ علی ست مالک افتاد زمین، تیغ، ولی دست علی ست کدخدا را برسانید که خون ارزان نیست ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست کدخدا را برسانید که حق تابنده ست مالک افتاد ولی خشم مقدس زنده ست زخم شمشیر اگر خورد به شیران... باشد حاج قاسم یکی از مردم ایران باشد چله‌ای هست که سردار...  نه بی سر شده‌اند همه مردم ما مالک اشتر شده‌اند دل ما سوخت در این روضه خبر سنگین است باکی از کشته شدن نیست، سعادت این است مالک افتاد زمین، قیمت حسرت چند است خوش به حالش که علی از دل او خرسند است نوبت روضه قاسم شد و جولان دادند روضه خوان‌ها خبر از سم ستوران دادند یا علی، اهل حرم دست به دامان تو اند مالک و قاسم هر عهد، شهیدان تو اند قنفذ از یک طرف و حرمله از سوی دگر بازهم در وسط معرکه، آهوی دگر خبر تازه، سر قافله آوار شده فاطمه پشت در خانه، گرفتار شده اشک آغاز جنون است! تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است سر صبحی دم از آن زلف پریشان زده‌ایم اول روضه گریزی به شهیدان زده‌ایم مرگ بر بی کسی و واهمه! بر عشق درود تشنه جان داد حسین ابن علی بین دو رود تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم نگران بود حرامی نرود سوی حرم وای اگر آبروی قوم غدیری می‌رفت وای اگر دختر ارباب اسیری می‌رفت روضه خوان گفت شبی خیمه به غارت رفته است @emame3vom روضه خوان گفت که زینب به اسارت رفته است خطبه خوان زینب کبراست بگو با صهیون کربلا آخر دنیاست بگو با صهیون در عطش چاره همین بود که دریا باشیم ارباً اربا شده اکبر لیلا باشیم سامرا تا به حلب جمع پریشانی بود تیغ خیبر شکنی، ارث سلیمانی بود سر طوفان شب بی حادثه بر شانه ماست ابرها مرز ندارند سفر خانه ماست غرش ماست که از شط مصاف آمده است صاعقه دور سر ما به طواف آمده است کدخدا را برسان! جلوه به زخم آکنده ست خون ما بت‌شکنان، گور بتان را کنده است زخم و خون آرزوی ماست، بگو با صهیون زخم ارثیه زهراست بگو با صهیون صبح صادق زده و ضربت آخر مانده ست راه باز است اگر سیدعلی فرمانده ست اشک من حسرت محض است پر از فریادم کشته شد یار ولی یاد بتول افتادم گریه کردیم ولی عقده ز دل باز نشد مگر از پشت در خانه غم آغاز نشد خواست آن فرصت عهد ازلی را نبرند فاطمه پشت در آمد که علی را نبرند کدخدایان نجس سرّ مگو را کشتند یک نفر یار علی بود که او را کشتند شعله بر بال و پر روح الامین افتاده سوره کوثر قرآن به زمین افتاده آن طرف نعره یک بی سروپا می‌شنوم این طرف از پس در فضه بیا می‌شنوم شعله‌ور شد حرم و معجر زهرا هم سوخت روضه خوان گفت که موی سر زهرا هم سوخت .
📝 🖊 | 🖊 ۱۳۹۸ 🖊 "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در رگ حادثه، خون موج زد، آیینه شکست شعله‌ ور شد در و دیوار حرم، سینه شکست خون مالک به زمین ریخت، خبر سنگین است بعد مالک، به تن حوصله، سر، سنگین است اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است خون ما وجه سُلوک است که سالِک باقی‌ست کشته شد مالک اگر، غیرت مالک باقی‌ست شعله‌ور بود و به قُقنوس، توسل می‌کرد تشنه‌ لب بود و لب آب تحمل می‌کرد وسط مَعرکه غوغاست، جنون می‌رقصد مالک انگار که در برکه‌ی خون می‌رقصد شعله‌ور بود درِ خانه، لگد بر در خورد داغ، مسمار شد و بر جگر حیدر خورد شعله‌ور بود خبر، دل به صدا آمده است خبر از مُصحف امُّ الشهدا آمده است سنگباران شده قاسم، شده دل خونین‌تر این چه زخمی ‌ست که باشد ز عسل شیرین‌تر؟ وسط معرکه غوغاست، شکسته بالش آمده مادر سادات به استقبالش... جلوه آیینه طلب شد غزلش کرد خدا چه بگویم به چه حالی بغلش کرد خدا چه بگویم به چه حالی یل ما را کشتند قبله باقی‌ست فقط قبله‌نما را کشتند قبله باقی‌ست، خدا هست، بگو با صَهیون صد چُنین قبله‌ نما هست، بگو با صَهیون عاقبت مست جنون، خون به پر و بال کشید روضه‌ی قاسم ما نیز به گودال کشید... 🔗 @emame3vom بُت بگو بی سر و پا باش، سراپا تبریم چند سالی ست که ما منتظر این خبریم کَدخدا را برسانید! زمان، مستِ علی ست مالک افتاد زمین، تیغْ ولی دست علی ست کدخدا را برسانید که خون ارزان نیست ماجرای من و معشوقِ مرا پایان نیست کدخدا را برسانید که حق تابنده‌ست مالک افتاد ولی خشم مقدس زنده‌ست زخم شمشیر اگر خورد به شیران باشد حاج قاسم یکی از مردم ایران باشد چله‌ای هست که سردار نه بی‌سر شده‌اند همه‌ی مردم ما مالک اشتر شده‌اند دل ما سوخت در این روضه، خبر سنگین است باکی از کشته‌شدن نیست، سعادت این است مالک افتاد زمین، قیمت حسرت چند است خوش به حالش که علی از دل او خرسند است نوبت روضه قاسم شد و جولان دادند روضه‌ خوانان خبر از سُم سُتوران دادند یا علی! اهل حرم دست‌ به ‌دامان تو اند مالک و قاسم هر عهدِ شهیدان تو اند خبر تازه، سر قافله آوار شده فاطمه پشت در خانه، گرفتار شده اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است... سر صبحی دم از آن زلف پریشان زده‌ایم اول روضه گریزی به شهیدان زده‌ایم @emame3vom مرگ در بی کسی و واهمه! بر عشق درود تشنه جان داد حسین بن علی بین دو رود تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم نگران بود حرامی نرود سوی حرم وای اگر آبروی قوم غدیری می‌رفت وای اگر دختر ارباب اسیری می‌رفت... خطبه‌خوان، زینب کبراست بگو با صهیون کربلا آخر دنیاست بگو با صهیون سامرا تا به حلب جمع پریشانی بود تیغ خیبرشکنی ارث سلیمانی بود... سر طوفان شب بی‌حادثه بر شانه‌ی ماست ابرها مرز ندارند؛ سفر، خانه ماست غرّش ماست که از شطّ مصاف آمده است صاعقه، دور سر ما به طواف آمده است کَدخدا را برسان! جلوه به زخم آکنده است خون ما بت‌شکنان، گور بُتان را کنده است زخم و خون آرزوی ماست، بگو با صهیون زخم، ارثیه‌ی زهراست بگو با صهیون صبحِ صاعق زده و ضربت آخر مانده‌ است راه باز است اگر سیدعلی فرمانده‌ است اشک من حسرت محض است؛ پر از فریادم کشته شد یار ولی یاد بتول افتادم گریه کردیم ولی عقده‌ ز دل باز نشد مگر از پشت در خانه‌، غم آغاز نشد؟ خواست آن فرصت عهد ازلی را نبرند فاطمه پشت در آمد که علی را نبرند کدخدایان نجس، سرّ مگو را کشتند یک نفر یار علی بود که او را کشتند شعله بر بال و پر روح‌ُ الاَمین افتاده سوره‌ی کوثرِ قرآن به زمین افتاده آن طرف نَعره‌ی یک بی سر و پا می‌شنوم این طرف از پس در، «فضه بیا» می‌شنوم شعله‌ور شد حرم و معجر زهرا هم سوخت روضه‌خوان گفت که موی سر زهرا هم سوخت... شاعر: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @emame3vom .
. با گرگ‌ها تصور همدل شدن خطاست 📝 شعری زیبا از برادر گرامی حاج در پی هتک حرمت به ساحت مقدس حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه سلام الله علیه : @emame3vom آه از قرق شکستنِ عبدالحمارها یعنی خداست دشمن عبدالحمارها تردید چیست؟ کوچه صوت الحمیرها انکار چیست؟ برزن عبدالحمارها ریگی اگر به نعل نداری گواه باش آلوده است دامن عبدالحمارها تنها حلال‌زاده شهادت دهد به عشق خبث منی‌ست من من عبدالحمارها باورکنید دست خدا در دل جحیم هیزم بسازد از تن عبدالحمارها باور کنید فتنه به آب دهان مرگ نخ می‌کند به سوزن عبدالحمارها دارند تیغ معرکه را تیز می‌کنند پس خون ماست گردن عبدالحمارها با گرگ‌ها تصور همدل شدن خطاست مرگ است توبه کردن عبدالحمارها .
. بگذار پا به پای دلم دربه‌در شوم چون عمرِ رفته آب روَم، مختصر شوم! مهمان روضه‌های خودت کن به کوچه‌ها شاید کمی ز درد دلت باخبر شوم آب از سرم گذشته، رخت را نشان بده بگذار از نگاه تو دیوانه‌تر شوم من روزِ نو شدم که دهی روزیِ نویی! من شب شدم که در پی زلفِ تو سر شوم! تو باز کرده‌ای در و من بغض کرده‌ام جَلدَت شدم که بهر تو بی‌بال و پر شوم آئینه‌ی شکسته‌ام اما به چشم خلق از بس تو را نشان دهم اهل نظر شوم قانون عشق با همه جا فرق می‌کند من گشته‌ام گدای تو تا معتبر شوم در آینه، تو قاسمی و قاسمت، حسن! در حیرتم فدای پدر یا پسر شوم من کشته مُرده‌ی نمکِ سفره‌ی توام شورِ «حسین» سر بده، شوریده‌سر شوم ای بی‌وطن حسین، غریبِ وطن حسن طعم حسین بر لب ما شد حسن، حسن @emame3vom .
. با حاج قاسم چه کنیم؟ حُرمتش واجب است در دو جهان هرکه در فکر احترام علی ست از یمن تا به شام، معلوم است هرچه دعواست پای نام علی ست  پای نام علی ست دعواها... دامن زخم را ز کف ندهیم اختیار مناره را هرگز به اذان‌های بی طرف ندهیم  در اذان‌های بی طرف، ارثی ست که به اَشراف بی شرف برسد کوری چشمِ تنگ این اَشراف، روزی خلق از نجف برسد  جلوه‌ای کرد و صبح محشر شد  لیله القدر روز مادر شد  دل ما زلف و دست او شانه ست  مادر ما ز بس که حنانه ست  ابر شد و گاه و گاه باران شد  یک دو دم جلوه کرد و پنهان شد  گاه از جبر یار می‌گویم  گاه بی‌اختیار می‌گویم  عجز الواصفون عن صفتک  ما عرفناک حق معرفتک  جلواتش نهفته مانده هنوز  وصف زهرا نگفته مانده هنوز  از دو چشم علی صفاتش بین  پنج نوبت تجلیاتش بین  صبح صادق شراب نوری اوست  دل ما شیعه‌ی تنوری اوست  گره بغض را که وا می‌کرد  باز همسایه را دعا می‌کرد  غوت او بود سیری مردم  غصّه‌ی او اسیری مردم  من به او آفتاب می‌گویم  حیدر در حجاب می‌گویم  نفس او پرده‌دار دلبر بود  نفسش رونمای محشر بود  خشک مغزان از او چه می‌دانند؟  چشم خیسش غدیر حیدر بود  دو دم او قنوت طولانی  جانمازش جهاد اکبر بود  سفره‌ی وحی در زمین انداخت  پدرش را ز بس که مادر بود  حوریه آنقدر که من خواندم  از لباس خودش سبک‌تر بود  درک زهرا شهید می‌خواهد  مادر ما شهید پرور بود  لب دیوار و در پر از قسم است  او نخستین مدافع حرم است  رجز آن‌جا که اهل میدان است  صحبت از مادر شهیدان است  کم ما را زیاد کرده بتول  مادری بر عماد کرده بتول  کوثر آموزگار خوش عهدی‌ست  یکی ار نسل او ابومهدی‌ست  جبهه در جبهه نور پیشانی‌ست  مادر قاسم سلیمانی‌ست  جگرم بی‌قرار و درمانده‌ست  در رگم شور خون فرمانده‌ست  شعله آن شب که فکر غارت بود  شب جمعه شب زیارت بود  آن شب جمعه روضه احیا شد  تن فرمانده ارباً اربا شد  شیشه‌ی عطر شد، سرش گم شد  خون مرد آبروی مردم شد  تو بگو شعله پر کند جان را  خون ما تر کند خیابان را  این زمستان بهار قاسم ماست  تازه آغاز کار قاسم ماست  مالک ما دلیل راه علی‌ست  دست او پرچم سپاه علی‌ست  ریخت اردیبهشت در دی ما  زنده‌تر شد شهید زنده‌ی ما  ناف ما با جنون بریده خدا  خصم را احمق آفریده خدا  زلف این داغ، دست حاشا نیست  هر که کوتاه آید از ما نیست  بین خون خون خفته‌ایم و می‌گوییم  بارها گفته‌ایم و می‌گوییم  آن‌که دل را به آل احمد داد  به امان نامه رو نخواهد داد  خصم آشفته‌ایم و می‌گوییم  بارها گفته‌ایم و می‌گوییم  علم از دست ما نمی‌افتد  کربلا از صدا نمی‌افتد  دل به نور امید باید داد  پای پرچم شهید باید داد  شب حق بی‌سحر نخواهد ماند  ظلم بی‌ دردسر نخواهد ماند  پیر ما گفت کربلا اینجاست  مرگ بر کدخدا، خدا اینجاست  شب نماز مصاف باید کرد  با خدا ائتلاف باید کرد  آی بیگانه، اشک شبنم ماست  خون ما رنگ سرخ پرچم ماست  خار و ارزان مبین غم ایران  کفن ماست پرچم ایران  در دل خسته غم نخواهد ماند  این چنین نیز هم نخواهد ماند  گرچه غم قلب ما شکست، علی  رأی ما تیغ مالک است، علی  تکیه بر خنجر جریح ندهیم  دل به امثال اشعری ندهیم  مالکیم و سبک سری نکنیم  رأی خود خام اشعری نکنیم  رفته مالک که زنده‌تر گردد  وقت رجعت دوباره برگردد  این شهادت، غیورمان کرده‌ است  بی‌قرار ظهورمان کرده‌ است  شک ندارم فتد به زودی‌ها  شعله بر خرمن سعودی‌ها  ذوالفقار از قلاف بیرون است  تیغ زیر گلوی صهیون است  گفت قاسم ظهور نزدیک است  گفت صهیون به گور، نزدیک است  یوسف ما هنوز در چاه است  انتقامی شدید در راه است  در راه اذهان، قسم بر غم سلیمانی  کدخدا ماند و پشیمانی  از تب تیغ وام می‌گیریم  شک مکن انتقام می‌گیریم  امتحان قبضه‌ی ولایت ماست  تازه این اول حکایت ماست  با علی جان قلندری شده است  دل ما بیت رهبری شده است  چله‌ای هست آه ما عزلیست  دلخوشی‌مان وجود سید علی‌ست .
. هر دلی فاطمی است، وقت ظهور شب او صبح عید خواهد شد حاج قاسم به خون خود آموخت، «مرد میدان» شهید خواهد شد اگر امن است خیمه‌گاه و حرم، شک نکن صاحب علم زنده است کدخدا را بگو به کوری تو، حاج قاسم هنوز هم زنده است حمزه‌‌کش‌های بی‌جگر، زحسد در اُحد طعنه بر اَحد بزنند چه خیالی است اینکه شب کوران پشت خورشید حرف بد بزنند ذلت کدخداپرستی هم نکته‌های «ظریف» می‌طلبد من تعجب نمی‌کنم که هنوز «حاج قاسم» حریف می‌طلبد نسترن‌های کوچه‌ می‌دانند، باغ ما بی گل آقاقی نیست اتفاقا گواهی عشق است، امنیت امر اتفاقی نیست   اتفاقا گواهی شهداست، وطنِ یاس و نسترن، ایران شهدا کوچه کوچه می‌گویند، دوستت دارم ای وطن، ایران تو بگو روبه‌روی ما در جنگ، پشت جلاد اجنبی باشد آنچه بالاست، پرچم شهداست شهر اگر شهر زینبی باشد خون شاعر حلال شد اما، عمر این بیت‌ها حرام نشد به ته خط رسیده‌ایم ولی کار ما با علی تمام نشد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی زیبای در واکنش به فیلم توهین آمیز به ساحت مقدس علیه السلام روضه هامان سیاسی اند همه درس زینب شناسی اند همه اُف به بی غیرتی که دم نزند یا در این روضه ناله هم نزند پیش چشم من و تو حق پژمرد حرمت یک امام سیلی خورد باز هم خیمه خواه غارت شد به امام رضا جسارت شد https://eitaa.com/emame3vom/62564
.👆 بغض ما سنگ می شود گاهی زندگی، ننگ می شود گاهی از شُکوه خرافه بیزاریم از سکوت کلافه بیزاریم قبله آسمان، امام رضا ضامن آهوان، امام رضا دل ما، چشم خیس آهویت ما که شرمنده ایم از رویت ... رحمت بی کران، امام رئوف دلبر مهربان، امام رئوف باز هم قحط چاره شد انگار جگری پاره پاره شد انگار خنجر هرزه، تیز تیز شده ست شهر ما شهر فتنه خیز شده ست هرزه های زمانه همدستند دزدهای شبانه همدستند ناگهان تیغ، زهر داده شدند بهر هتک تو پُر اراده شدند دور و بر، قیل و قال می بارد شبهه، خوش خط و خال می بارد فتنه ای پشت فتنه می سازند گرگ و چوپان به گلّه می تازند من و تو زنده ایم و این خواری!؟ مرگ کو؟ مرگ و آبروداری ... جگر کشته مُرده می جوشد غیرت زخم خورده می جوشد باز کابوس ها به هم خورده ست حرمله دست بر قلم برده ست! هرزگان، خاک بر سر آوردند از سه شعبه، قلم در آوردند! تیغ اوباش، زهر داده شده ست نسل مامون حرامزاده شده ست روضه هامان سیاسی اند همه درس زینب شناسی اند همه اُف به بی غیرتی که دم نزند یا در این روضه، ناله هم نزند پیش چشم من و تو، حق پژمرد حُرمت یک امام سیلی خورد باز هم خیمه گاه غارت شد به امام رضا جسارت شد کوفیان، چشم بر دِرَم دارند این قبیله، شُریح هم دارند! گفته باشیم و بین ما باشد! وای اگر بی ادب، رها باشد ... وای اگر خون حق، طلب نشود وای اگر فتنه گر، ادب نشود داعش از خشم ما خبر دارد وای اگر شیعه، تیغ بر دارد هست خالی _ برای حُسن ختام!_ جای «نوّاب» و «طیّب» و «ضرغام» دل به راه شهید باید زد به دهان یزید باید زد سرِ این قصه، زلف حاشا نیست هر که کوتاه آید از ما نیست آنچه خالیست جای ضرغام است حکم «ساب الامام»، اعدام است ✍ .
. دل به نور امید باید داد/ پای پرچم شهید باید داد آسمان سوخت چشم باران سوخت پرچم ما نه، قلب ایران سوخت آی بیگانه اشک، شبنم ماست خون ما رنگ سرخ پرچم ماست خوار و ارزان مبین غم ایران کفن ماست پرچم ایران راز تشنه لبی نخواهم گفت گله با اجنبی نخواهم گفت کربلا از صدا نمی‌افتد علم از دست ما نمی‌افتد ✍ .
. غروبِ حرم آیینه جز به آه مکدّر نمی‌کنم لب را به‌ جز به خونِ جگر، تر نمی‌کنم.. صدبار خوانده‌ام خبر داغ و تازه را جانم به لب رسیده و باور نمی‌کنم حافظ کجاست تا غزلی تازه رو کند من بی‌ مرورِ روضه، شبی سر نمی‌کنم شیراز... قتلگاه... غروب حرم... اذان... «گفتم کنایتی و مکرّر نمی‌کنم» دور ضریح، خون... دم در، خون... مسیر، خون! چشمم به خون نِشسته و سر بر نمی‌کنم می‌گفت حافظانه، شهیدی به شاه شهر: «من ترک خاک‌بوسی این در نمی‌کنم» در حیرت، آه می‌کشم، آه از غمی چنین شیراز را مباد دگر ماتمی چنین در شهر راز، روضه‌ای آوازه کرده است این زخم، داغ فاطمه را تازه کرده است شیراز، نه! صدای اذان در افق شکست در های‌وهوی فتنه، حرامی، قُرُق شکست الله اکبر... از تو چه پنهان، محرّم است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» آیینه‌ها به خاک، پر و بال دیده‌اند شاه‌ِ چراغ را ته گودال دیده‌اند... الله اکبر... ای دل غافل! اذان ماست این های‌و‌هوی فتنه، همه، امتحان ماست آشوب خام بی‌جگران، خوان داغ شد بی‌حرمتی به خیمۀ‌ شاهِ چراغ شد.. نام علی به مأذنه آمد، شفق گرفت خیرالعمل، شهادت خون داد و حق گرفت دارد اذان به ساعت دیدار می‌رسد دل، بد مکن که یار به اصرار می‌رسد حیّ علی الفلاح! گلوله شتاب کرد «با ما به جام بادۀ صافی خطاب» کرد با داغ روی داغ، چه سازم که سر شود «ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود» عریان شود که فتنه و تکفیر یکدلند «آری شود ولیک به خون جگر شود» در غربتیم و آه پی آه می‌کشیم «باشد کز آن میانه یکی کارگر شود» شاهِ چراغ! جان مرا هم قبول کن... «آری به یُمن لطف شما خاک زر شود» من شک نمی‌کنم که فقط مُردنی چنین «مقبول طبع مردم صاحب‌نظر شود» ما اصلاً آمدیم بگوییم واجب است «سرها بر آستانۀ او خاک در شود» ای جان زخم‌خوردۀ‌ ما! مرهم توایم شیراز! شهر راز! شریک غم توایم جانا! قسم به خون شهید و به داغ تو سوگند می‌خوریم به شاهِ چراغ تو مُردارِ فتنه مانده به هر کرکسی که هست باید تقاص پس بدهد هر کسی که هست ✍🏻 🏷 🇮🇷
. غزه تنهاست...! غزه مظلوم است! فرق نامرد و مرد، معلوم است سرِ ما رفته روی نی، مردم! بی‌کفن مانده غزه، ای مردم! شب خون، روز امتحان، غزه! زخم حلقوم کودکان، غزه! بغض، راه گلوی ما بسته است آب را شمر روی ما بسته است بسته بال و شکسته پر، غزه... کودکان تشنه‌اند در غزه... برگ ریزان به باغ می‌بینم داغ‌ها روی داغ می‌بینم بین آتش، عروسکی مانده است زیر آوار، کودکی مانده است دیده‌ام طفل بی‌سری اینجا خشک شد شیر مادری اینجا هان نگو غزه! کربلا این است قتل عام فرشته‌ها این است شب غزه، بُروز عاشوراست مردم! امروز، روز عاشوراست خاک را غرق خون غزه ببین کربلا را درون غزه ببین حق و باطل به هم فراز شده پای صهیون به خیمه باز شده کربلا جاری است ای مردم روضه تکراری است ای مردم .
. سلام‌الله‌علیها چشمِ در راه مانده‌ام مادر! اشک را بی اراده می‌داند غُصهٔ ما ز داغِ مرگت را مادر از دست‌داده می‌داند مادر از دست داده یعنی ما -ما که قربان نام یار رَویم- مثل هر داغدیده‌ای، یارب! "کاش" می‌شد سرِ مزار رویم...! کاش می‌شد سر مزارِ بتول با هیاهو می‌آمدیم، خدا...! کاش چون کودکانِ بی‌مادر به سر و سینه می‌زدیم، خدا...! اینَک اما تفاوتی نکند! بسته‌ایم عهد عشق با زهرا از همین راه دور، می‌خوانیم: «السلام علیکِ یا زهرا» السلامُ علیکِ یا اُمّاه ازچه پاسخ نمی‌دهی؟ مادر! گله دارم -به اذن تو- با «میخ» شِکوِه دارم -به اذن تو- با «در» آه... ای میخِ در! بتول است این...! از چه این قدر شعله‌ور شده‌ای!؟ آه... ای در! به این فشارِ عجیب، قاتل مادر و پسر شده‌ای !! آه... ای در! چگونه رویت شد!؟ چه کسی گفته خون به پای تو نیست!؟ میخِ در! شرم کن ز اطفالش... "سینهٔ حوریه" که جای تو نیست! سینهٔ حوریه‌ست جای حسن سینهٔ حوریه‌ست جای «حسین» ... نامِ «ارباب» آمده! برویم، از همین جا به «کربلای حسین» دست نامرد پای مرکب‌ها نعل نو تا که بست، یازهرا زیرِ پایِ ستور... در گودال... استخوان‌ها...شکست... یازهرا... «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» https://eitaa.com/emame3vom/87565 .
چشمش ابری دلش پر از آتش بین میدان و خیمه سرگردان خان طومان علقمه شد آه کشید شهدا را به خانه برگردان ای پدر عین عمی العباس آه و دلشوره آب و نانش بود پای او وقف جاده ی شهدا شرمگین از دو چشم در راه و خجل از خانواده ی شهدا با سوال یتیم ها چه کند گفت با خود همیشه در این راه چادر آه مادران خاکی ست آه مانند ابر بی مرز است آه گیسوی خان طومان خاکی ست گاه با آه باید رفت تا دم مرگ آسمان ها را در دل خاک جستجو می کرد از لبش نام خان طومان می ریخت روزها را زیر رو رو می کرد همه جا کربلاست یعنی این همه جا خان طومان خبر پیچید شعله آن شب که فکر غارت بود السلام علیک یا مظلوم شب جمعه شب زیارت بود شیشه عطر سرش گم شد خان طومان یک غروب ساده نبود چند خورشید در بغل می سوخت قاسم و اضطراب جاماندن در دلش کندوی عسل می سوخت نکند ناامید برگردم دست فرمانده را قلم کردند عشق بهت آور است شک نکنید در همه روضه ها پس از عباس نوبت اصغر است شک نکنید اربعین نرفته پاشا رفت دستهایش گره گشاست هنوز اربا اربا گرچه گشته تنش خان طومان را نبرده ست از یاد قاشم او را بعد پر زدنش دستهای شهید بازتر است آب و جارو کنید معبر را آی مردم بهار آمدنی ست خان طومان چشم روشنی داده ست صاحب ذوالفقار آمدنی ست خبری تازه می رسد از راه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤به نفس: بند1⃣ لالالالایی داره حال تلظی تو منو میکُشه لالالالایی گل نازم الهی چشای تو وابشه لالالالایی ای نور دل مادر نگرون تو شدن همه آروم باش نَفَس من عمو رفته سمت علقمه تا بهت یک جرعه ی آب برسه همه ی دنیا به رباب برسه این آخرین باره که چشم من داره گلش رو میبینه میون گهواره علی علی لای لای بند2⃣ لالالالایی لب تو شده مثل کویر ترک زده لالالالایی دل من شده مثل یه زخم نمک زده لالالالایی ای ماهم دیگه پاشو روی دستای بابا برو میخواد که توی این دشت به همه نشون بده تو رو ‌ تا که این ناله به جواب برسه تا بهت یک جرعه ی آب برسه دیگه برو حالا تو آغوش دریا خدا به همراهت منتظره بابا علی علی لای لای بند3⃣ لالالالایی خودتو روی دست بابایی تکون نده لالالالایی پسرم به سه شعبه گلوتو نشون نده لالالالایی دلشوره منو کشته که میاد صدای هلهله میترسم تو رو از شیر بگیرن با تیر حرمله نگرونم تیر جای آب برسه اینجوری نالم به جواب برسه دلم شده کنده از این همه خنده کاش نبینم هیچ وقت باباتو شرمنده علی علی لای لای شعر و سبک: محمدرضا محمدی✍ ............. بی جگرها جگر حمزه به دندان گیرند انتقام احد و بدر ز طفلان گیرند...
. خبر پشت خبر، غم روی غم ریخت به ذهنم باز شعر محتشم ریخت زنی دیدم، دلِ گم‌گشته‌ای داشت گلی در زیر پا دیدم، دلم ریخت در این غم، از غیوری دم گرفتم: «صبوری طرفه خاکی بر سرم» ریخت صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه؟ مگر این خصم، خونِ خلق، کم ریخت؟ زمین لرزید، آه! آوار، هاوار! به روی خاک‌ها خرمای بم ریخت زبانم لال شد از داغ کرمان دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت به پا خیز، ای عموی اهل ایران! حرامی بعد تو دور حرم ریخت ✍ .