eitaa logo
امام حسین ع
27.6هزار دنبال‌کننده
433 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
  آقا بیا دعای مرا مستجاب کن ما را برای نوکریت انتخاب کن قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن تأثیر جرم و معصیت اشک مرا گرفت دستی بکش به روی دلم فتح باب کن تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟! آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است رحمی نما بر این دل زارم شتاب کن ای روضه خوان فاطمیه روضه ای بخوان امشب میان سینۀ ما انقلاب کن ما در پی تلافی سیلی کوچه ایم یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن ... .
. تو می روی و تازه غم ها پا بگیرد بعد از تو تنهاییِ من معنا بگیرد بانو! فقط نام تو «اُمّ المؤمنین» است آن زن اگر چه نام زیبا را بگیرد با رفتن تو گوشه ای از خانه، تنها زانوی غم را در بغل، زهرا بگیرد از بس که دلتنگ تو می گردد یتیمم شب ها کنار قبر تو احیا بگیرد بهتر که رفتی و ندیدی بین کوچه رنگ کبودی زیر چشمش جا بگیرد هنگام رفتن، روضه می خوانی برایم با روضه خواندن های تو دل ها بگیرد بانو! تو هم گفتی «حسین» اشکت روان شد؟ ترسَم که چشمان تو را دریا بگیرد آری در عاشورا میان قتلگاهش دعوا سرِ پیراهنش بالا بگیرد نامرد! با خنده سرِ از تن جدا را ... ... در پیش روی زینب کبری بگیرد .
. صل الله علیک یا اباعبدالله ۳ از لحظه ای که با تو شدم آشنا حسین احساس می کنم که شدم از شما حسین وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت در گوش من به جای اذان گفت یا حسین آسوده خاطرم ز عذاب و فشار قبر آنجا حساب آن دو ملک هست با حسین رغبت نمی کنم که روم جای دیگری وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین هرکس برای ماتم تو گریه می کند باشد به زیر پرچم خیرالنّسا حسین هرکس که خرج کرده خودش را برای تو ترسی ندارد از غم روز جزا حسین دارم امید اینکه شما بعد مُردنم خاکم کنید در حرم کربلا حسین امشب بیا دعا بنما منتقم رسد تا که شَوَم ز مهر تو حاجت روا حسین ✍ .
حاج سید رضا نریمانی4_5888899203656061078.mp3
زمان: حجم: 27.71M
این‌چنین احساس کردم بین رؤیا بارها می‌زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها با چنین وضعِ وخیم و رو به قبله‌بودنم حال و روزم را شدی هر روز، جویا بارها ای طبیبی که به دنبال مریضت می‌روی با وجودی که مرا کردی مداوا بارها... ... کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است شد حجابِ دیدگانم حُبِّ دنیا بارها این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش من ولیکن کرده‌ام امروز و فردا بارها چشم‌پوشی از گناهان معنی‌اش این است که با تغافل می‌کنی با من مدارا بارها کِشتی اُنسِ مرا طوفانِ شهوت غرق کرد ریخته بار مرا در قعر دریا بارها جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می‌شود آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها» بارهایم را خریدی، ای خریدار کریم مادرت بس که سفارش کرد من را بارها ✍ .
. زره پوشيده از قنداقه، بي شمشير مي آيد شجاعت ارث اين قوم است، مثل شير مي آيد به روي دست بابا آسمان ها را نشان كرده چقدر آبي به اين چشمان بي تقصير مي آيد! زبانش كودكانه است و نمي فهمم چه مي گويد ولي مي خوانم از چشمش كه با تكبير مي آيد به چيزي لب نزد جز آه از لطف ستم، اما نمي دانم چرا از دست دنيا سير مي آيد! جهاني را شفاعت ميكند با قطره ي اشكي كه از چشمش تو گويي آيه ي تطهير مي آيد الهي بشكند دست كماندار تو اي صياد كه آهو برَه اي شش ماهه در نخجير مي آيد چه زخمی خورده آیا بر کجای طفل شش ماهه!؟ كه با خون دارد از اين زخم بوي شير مي آيد! بخواب اي كودكم، لالا...، كه سيرابت كند دشمن بخواب اي كودكم، لالا...، كه دارد تير مي آيد ✍ .
. سَیّدی مولا رضا ، سَیّدی مولا ----------- معتکف کوی تو بودم و رفتم زائر دلجوی تو بودم و رفتم بوی خدا می دهد باغ ضریحت مست همین بوی تو بودم و رفتم ای که تویی جنّت دیده رضا جان جان ز حریم تو گل چیده رضا جان ای همه لطف و عطا ، سَیّدی مولا سَیّدی مولا رضا ، سَیّدی مولا ----------- جان به فدای تو و لطف نکویت می روم امّا بُوَد دیده به سویت معتکفِ کوی تو بودم و دیدم خیل ملک را همه زائر کویت می روم و ، دیده ام من کرم تو دل نرود یا رضا از حرم تو معدن جود و سخا ، سَیّدی مولا َسَیّدی مولا رضا ، سَیّدی مولا ------------ ای حرمت قبله ی این دل زارم کوی تو مولا بُوَد باغ و بهارم ماه شب تار من گنبد زردت نور دهد مهر تو بر شب تارم ذکر رضا جان بُوَد ، ذکر مدامم اشک دو دیده بُوَد عطر سلامم ذکر تو عینِ شِفا ، سَیّدی مولا سَیّدی مولا رضا ، سَیّدی مولا ----------- معتکف این حرم بوده دل من با تو رضا همقدم بوده دل من سائل درگاه تو گشتم و دیدم سائل لطف و کرم بوده دل من مرغ دلم در حرم لانه گرفته آمده از دست تو دانه گرفته این من و جود شما ، سَیّدی مولا سَیّدی مولا رضا ، سَیّدی مولا ** محمود تاری «یاسر»✍ .............. دوباره آمده‌ام تا دوباره در بزنم کبوترانه در این آستانه پر بزنم به نا امیدی از این در نمی‌روم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم خدا مرا به حقیقت ولی شناس کند که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد داشت شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم به یاد غربت تو عهد کرده‌ام با خود که لاله باشم و صد باغ بر جگر بزنم خدای را کمی ای زائران درنگ کنید که خاک پای شما را به چشم تر بزنم به من هر آنچه که بخشیده‌اند توفیق است مباد آنکه دم از دولت هنر بزنم اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم باز خوشم که گاه گداری به باغ سر بزنم اگر شمیمی از این بوستان به من برسد معاشران! به خدا تاج گل به سر بزنم من آشنای همین درگهم، خدا نکند که رو به غیر کنم یا دری دگر بزنم صفای تربیت باغبان حرامم باد که در مجاورتِ گل دم از سفر بزنم اگر چه غرق گناهم سفینه‌ام اين‌جاست مراد و قبله‌ام اين‌جا، مدینه‌ام اين‌جاست ✍ ....... گله‌ای نیست اگر غصه‌ی بی‌ حد داریم خلوتی هست که در گوشه‌ی مشهد داریم ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم گفته سر می‌زند آن‌گونه که از سلمانی این قراری‌ست که با صاحب مرقد داریم ما گنه‌کارترین‌ها وسط صحن رضا آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم روضه می‌خوانم از آن شاه که در اندوهش دیده‌ای در طلب اشک مقید داریم :: ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عبا ما چه‌قَدَر خاطره‌ی بد داریم شاه بر شانه‌ی خم، پیکر خود را می‌بُرد با عبا داشت علی اکبر خود را می‌بُرد .................... شکر خدا که ریزه خور خوانتان شدم دلبسته ی حریم خراسانتان شدم شکر خدا که بار دگر زائر توام لطف خود شماست که مهمانتان شدم لایق نبوده ام که شوم همجوارتان مبهوت این کرامت و احسانتان شدم یا ایها الرئوف زمینم زده گناه بی خود نبوده دست به دامانتان شدم با صد امید بر در این خانه آمدم امّیدوار لطف فراوانتان شدم جایی به جز بهشت خراسان نیافتم گوشه نشین روضه ی رضوانتان شدم دست خودم نبوده که اینجا رسیده ام دست خودم نبوده مسلمانتان شدم چشم طمع به گندم مهر تو بسته ام این شد که من کبوتر ایوانتان شدم دل کنده ام ز خانه و شهر و دیار خود عشقت سبب شده که پریشانتان شدم لطف و عطای تو چقدر فرق می کند بیهوده نیست بی سر و سامانتان شدم حال و هوای کرب و بلا دارد این حرم یعنی که مست جام حسین جانتان شدم شاعر: ✍ . شاه خراسان سلام شاه جوابم بده غرق گناه آمدم شاه پناهم بده نور خراسان سلام صاحب ملک و مقام گرچه من آلوده ام باز تو راهم بده ای همه سلطان عشق شاه غریب از وطن با همه شرمندگی حرمت شاهم بده مانده ام از هر کجا رانده ی مشهور شهر با همه امید باز، توشه ز آهم بده بارگهت تکیه گاه سر و ستونت بلند بنده ای افتاده ام حرمت و جاهم بده هیچ نراندی ز خود خلق گنهکار را ای تو امام رئوف باز پناهم بده .
. ما از ازل گدای پریشان زینبیم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم ما را خرید و نوکر اربابمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینبیم مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد دلداده های رزم نمایان زینبیم او آمده که با نخی از تار چادرش بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد او آمده که با نفس مصطفاییش قد قامت نماز ولا را اذان دهد او آمده پیمبر خورشید طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد او آمده که حق خودش را ادا کند یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد او آمده برای حسین خواهری کند او آمده که خواهریش را نشان دهد هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو به پای برادر نبود و نیست بر شانه ی صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند: اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی هر دختری که دختر زهرا نمی شود هر بانویی که زینب کبری نمی شود !دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله جز تو کسی که "زینت بابا" نمی شود وصف و مدایح همه ی خاندانتان در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند این واژه ها بدون تو معنا نمی شود دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود عیسی به نام نامی تو می دهد شفا بیخود مقام او که مسیحا نمی شود شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی آیینه ی تمام کمالات مادری یادآور جلال و کمال پیمبری مستجمع جمیع صفات علی تویی یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟ حیدر اگر به شهر علوم نبی در است بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری وقتی به روی دست نبی گریه می کنی چشم انتظار دیدن روی برادری در پای درس مادر خود پا گرفته ای بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری علم لدنّی تو گواه کمال توست الحق که از سلاله ی زهرای اطهری با نطق حیدری و بیانات فاطمی ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی در رزم خود شبیه برادر، دلاوری با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی فتح الفتوح آل علی را رقم زدی ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها با هر خطابه ی تو علی زنده می شود مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها وقتی که با حسین خودت حرف می زنی پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها با نام تو تمامی حاجات ما رواست ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها بانو! تو را برای حسین آفریده اند گریه کن عزای حسین آفریده اند ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکرده ای حتّی میان موج بلا،یاور حسین بار رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بوده ای پیغمبر حسین چشم امید او به نماز شبت بُوَد روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند دور ضریح بی کفن پیکر حسین حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسه های تو بر حنجر حسین شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای زخمی شده تمامی بال و پر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قافله جانم فدای تو همه ی لشکر حسین زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود باور کنید روح دعا هم نداشتیم زینب اگر نبود،میان کتاب حق جایی برای سوره ی مریم نداشتیم زینب اگر نبود جهان کفر محض بود نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم زینب اگر نبود دگر حیدری نبود شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم زینب اگر نبود به دنباله ی حسین جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم این حرف آخر است که امشب قلم نوشت زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم ✍ 👇 ‏
. حاج 🎤 جبرئیلی که از او جلوه ی رب می ریزد به زمین آمده و نُقل طرب می ریزد دارد از نخل خبرهاش رُطب می ریزد خنده از لعل لب «بنت وهب» می ریزد آمنه ! پرچم توحید برافراشته ای آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشته ای پیش گهواره ی خورشید ، قمرها جمع اند ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمع اند بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع اند جلوی بتکده ها باز تبرها جمع اند ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند لات و عزّی و هبل ، سجده کنان افتادند «یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست چه قدَر ای پسر آمنه ! خالت زیباست رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست چه کسی گفته که زشت است بلالت ؟! زیباست ای که در دلبری از ما ید طولی داری «آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری» هدف خلقتی و «خواجه ی لولاک» شدی «انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی یکی یک دانه ی حق ، محور افلاک شدی در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی ما که از باده ی پیغمبری ات مدهوشیم فقط از جام تولای تو مِی می نوشیم تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد از کرمخانه ی تو هیچ زمان کم نرسد به مقام تو که درک بنی آدم نرسد پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی آمدی امر نمایی که امیر است علی ولی الله وَ مولای غدیر است علی اوج فتنه بشود باز بصیر است علی صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی چه بلایی به سر اهل هنر آورده ذوالفقارش که دمار از همه در آورده «اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود دوستی علی و فاطمه منشور تو بود ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند اهل نجران ، همه در کار شما در ماندند نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند نوه هایت همگی سیّد و سرور ماندند ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری ؟ صاحب کوثری و حضرت زهرا داری ای عبای نبوَی ! پنج تنت را عشق است ای اولوالعزم ! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است می نویسم که اویس قرنت را عشق است بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی حرف من حرف اویس است : تو در قلب منی زندگی تو که انواع بلاها را داشت با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت بُت پرستی که برای تو رجز می خواند به خدا مال زدن نیست خودش می داند ای که در شدّت غم «چهره ی بازی» داری چون مسیحا چه دم روح نوازی داری تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری به فلانی و فلانی چه نیازی داری ؟! کوری چشم حسودان زمین خورده و پست افتخار تو همین بس که کلامت وحی است عشق تو عاشق بی تاب عمل می آرد قمر روی تو مهتاب عمل می آرد خم ابروی تو محراب عمل می آرد خاک پای تو زر ناب عمل می آرد همه ی عشق من این است مسلمان توام عجمی زاده و همشهری سلمان توام 👇
. السلام علیک یا اباصالح المهدی... آقا بیا دعای مرا مستجاب کن ما را برای نوکریت انتخاب کن قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن تأثیر جرم و معصیت اشک مرا گرفت دستی بکش به روی دلم فتح باب کن تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟ آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است رحمی نما بر این دل زارم شتاب کن ای روضه خوان فاطمیه روضه ای بخوان امشب میان سینۀ ما انقلاب کن ما در پی تلافی سیلی کوچه ایم یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن .. ✍ .
. امشب ای خالق یکتا همه را می‌بخشی در شب قدر، خدایا همه را می‌بخشی ای کریمی که همه ریزه خورخوان تواند سفره ات هست مهیّا همه را می‌بخشی گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف می کنی باز مدارا همه را می بخشی به علی، احمد و زهرا، به حسین و به حسن تو، به این حُرمت اَسما همه را می بخشی مِهر و کینه دو پر و بال عروج دل ماست به تولّی و تبرّی همه را می بخشی شیعه ی حیدر و آتش ... چقَدَر بی معناست مطمئنّم که به مولا همه را می بخشی دست خالی نرود هیچ کسی از اینجا تو در این لیله ی احیا همه را می‌بخشی پر توبه بده تا سوی تو پرواز کنم تا ببینم که چه زیبا همه را می بخشی من زمین خورده ام امّا نه شبیه عبّاس به زمین خوردن سقّا همه را می‌بخشی ✍ ............. تا سحر من امشب خدا خدا می‌کنم تا نفس به سینس علی علی علی صدا می کنم عشق تو شبیه در و منم مثل صدف الهی که قسمتم بازم بشه برم نجف آقا جون اسم شما قلبمو کرده منجلی مادرم از کوچیکی گفته فقط بگو علی یا علی مولا تهمت والله ارکان الهدی بابا جون آخه چرا دست به محاسن می کشی بی تابی نکن بابا زینب و آخر می کشی بابا جون اشک چشات عالمی رو غرق می کنه خنده های امشبت با هر شبت فرق می کنه بابا جون چرا نگات به آسمون دوخته شده لحظه لحظه صورتت سرخ و بر افروخته شده التماس دخترت مرو مرو مرو به مسجد علی    ............. با خود بگذارید كه نجوا كند امشب این روح مگر بال و پری واكند امشب یك لحظه دگر طاقت این هجر ندارد سخت است تحمل، غم زهرا كند امشب این فرقِ ترك خورده تسلی شدنی نیست جز فاطمه اش كیست تسلا كند امشب اسرار مگوی علی و چاه بماند با فاطمه خود حلِّ معما كند امشب مردی كه جدا از دل محراب نمی شد بایست که بالِشت، مصلی كند امشب ایكاش بگویند به زینب خبری نیست بگذار پرستاریِ بابا كند امشب شد زنده دگر بار شب سخت وصیت بگذار كمی زمزمه مولا كند امشب زان بسته كه جبریل سفارش به نبی داشت باید كفنِ تازه تری واكند امشب فرمود: حسینم ! حسنم سخت غریب است بسیار دعا زینب كبری كند امشب این سنّتِ تشییعِ غریبانه به جا ماند می خواست علی یاد ز زهرا كند امشب صحبت ز حسین و حرم و مشك و علم شد این هاست سفارش كه به سقّا كند امشب گاهی به علمدار سپارد حرمش را گاهی سخن از اكبر لیلا كند امشب فرمود كه : قاتل به شما گرچه اسیر است با او حسنم خوب مدارا كند امشب غافل نشود هیچ كس از قوت یتیمان نان و نمك و شیر مهیّا كند امشب دل ! دست توسل به عنایات كه داری ؟ پروندۀ ما را علی امضا كند امشب *** شاعر : ✍ .👇
. خوش به حال هر کسی که روضه دعوت می‌‎شود "هیأتی" از جانب زهرا حمایت می‌‌شود بس که شأن و منزلت در روضه‎خانه ریخته هر که یک دفعه بیاید، پیش‌‎کسوت می‌‌شود این وسط آن عاشقی بُرده است که در این دو ماه بی‎ریا می‌‌آید و مشغول خدمت می‌شود یک پر کاهی اگر چشم کسی نمناک شد کوه عصیان هم اگر باشد شفاعت می‌‎شود گریه‎ کن با گریه‌اش غسل تقرّب می‌‎کند قطره‌‎ای از اشک، مُنجر به طهارت می‌‎شود هر که در ماه محرّم کار و بارش شد حسین چون «رسول ترک» آخر با سعادت می‌‎شود رازق ما کربلایی‌ها حسینِ فاطمه است روزی یک‌سال ما این ماه، قسمت می‎شود در میان هیأتش انگار زیر قُبّه‌ای تا که لب وا می‎کنی فوراً اجابت می‎شود تا به سجده می‌روم سمت خدا پَر می‎کشم علّت معراج‌هایم مُهر تربت می‌‎شود آن قدَر آقاست این آقا به عبّاسش قسم ارمنی هم زیر این پرچم هدایت می‌شود ناله‌های مادری پهلوشکسته می‌‎رسد روضه‌خوان تا وارد ذکر مصیبت می‌شود "یا بُنَیّ" حال ما را زود می‌ریزد به هم قلب ما با آهِ زهرا پُرحرارت می‌شود صبح محشر تا که می‌گوید حسین من کجاست؟ می‌رسد آقا... ولی بی‎سر... قیامت می‌شود شاعر : ✍ ‌
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Arabaein_Shab7 (2).mp3
زمان: حجم: 33.79M
🔊  بخش اول l این چنین احساس کردم بین رویا بارها میزنم بوسه متن 👉 📋 این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها می‌زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب سبز شد در پیش رو "امّا ـ اگرها" بارها با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها ای طبیبی که به دنبال مریضت میروی با وجودی که مرا کردی مداوا بارها کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش من ولیکن کرده‌ام امروز و فردا بارها چشم پوشی از گناهان معنی‌اش این است که با تغافل می‌کنی با من مدارا بارها کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد ریخته بار مرا در قعر دریا بارها جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می‌شود آه آقا روی دستم مانده حالا بارها بارهایم را خریدی اِی خریدار کریم مادرت بس که سفارش کرد من را بارها *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .