.
#امام_زمان.
#سال_نو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مگه_تبریک_داریم
تبریک!!!!!
مگه تبریک داریم وقتی مولا نیست
بهاری جز مهدی در این دنیا نیست
امون از درد یتیمی ، بابا نیست
یارب نظری
بدون حضرت حجّت چه کنیم
تو این جهنم غیبت چه کنیم
یارب نظری
میون این همه دشمن چه کنیم
تا کی امامو ندیدن چه کنیم
حوّل حالنا
الهی بِظهور صاحِبِنا
تا وقتی مهدیه اسیر بلا
نداره فرقی عید ما با عزا
یارب یارب عجّل فرجه.....
🌸🌸
تبریک!!!!
چه جای تبریکه؟ مهدی تو صحراست
هزار ساله که بی غمخوار و تنهاست
طرید از دست اعمال شیعه هاست
عجّل فرجه
خدا به روضه ی هر صبح و مساء
امسالو سال ظهورش بِنِما
عجّل فرجه
به چشمی که شده یک کاسه ی خون
خدا امام زمانو برسون
حوّل حالنا
الهی بِظهور صاحِبِنا
به حق اون سری که گشته جدا
به پیکری که روی خاکه رها
یارب یارب عجّل فرجه.....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.👇
.
#عید_فطر
#مناجات_با_امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
شنیدم همین که میاد عید فطر
دلت غرق محنت میشه ای غریب
می بینی تو دست عدو ، حقّ توس
که از قلب تو میره صبر و شکیب
آره تقصیر ماست که تو بی کسی
پناهنده ی کوه و صحرا شدی
نه تنها جفا دیدی از دشمنا
غریب از گناه خودی ها شدی
فراموش شدی ای دلیل حیات
تو مظلومترین شاه دنیا شدی
کسی فکر تو نیس
توی این زمونه
یکی نیس که از تو
همیشه بخونه
یارب عجل فرجه....
🌸🌸
حرومم باشه شادی وقتی که تو
اسیر غم و درد و محنت باشی
الهی بمیرم نبینم یه عمر
گرفتار زندون غیبت باشی
دعا میکنم ای بابای غریب
شب غیبت تو دیگه سر بشه
نزاریم که تنها و بی کس باشی
دیگه دیدن تو میسّر بشه
نزاریم به قلب تو یک غم بیاد
که حتی یه لحظه چشات تر بشه
خدایا نظر کن
که غم داره آقام
فرج چاره سازه
گرفتاره آقام
یارب عجل فرجه....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.👇
امام حسین ع
. #شور_احساسی #امام_حسن علیه السلام ➖➖➖ تصویر حرم با روضه توی سرمه یه رویاست گریه واسهٔ غم تو تو
.
#امام_زمان
#تخریب_بقیع
ای آرزوی سوسن و سرو و چمن بیا
ای جلوه دارِ روی حسین و حسن بیا
سازنده ی قبور امامانِ در بقیع
مادر تو را صدا زده ای بت شکن بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#علی_ساعتچی_خورشید✍
..............................................
.
خیالش هم قشنگه👇
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#تخریب_بقیع
#علیرضا_خاکساری
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد
تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد
نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد
علاوه بر دو تا گلدسته سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد
تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست
تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد
ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن
که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست
تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد
یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد ، حیف
غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف
شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم
نشد که سرمه ی چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم
رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب
نشستم روی سجاده حسن جان را صدا کردم
خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم
به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست
حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم
اگرچه بر سر و سینه زدم با روضه های او
ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
از او شرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم
از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد...
میان روضه ها من هم به زینب اقتدا کردم
مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را
صدا زد تا صدای خسته اش ام المصایب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد
و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت
کبوتر ...نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد
دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت
دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها
در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسین اش داشت
چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری
ایام #تخریب_بقیع
.......
غربت بقیع
پدرم آمد از سفر خاکی
جامه ژولیده ، موی سر خاکی
از مزاری خراب آمده بود
زائری از همه نظر خاکی
بو کشیدم وجود او را داشت
سینهای سوخته ، جگر خاکی
حال بابا خراب بود امّا
مادرم بود بیشتر خاکی
گفتم ای مادر از بقیع بگو
گفت ای جان من! خبر!؟ خاکی
ما کبوتر ندیدهایم الّا
بالش آشفتهبود و پر خاکی
چار قبر غریب را دیدیم
چار قبر از پدر-پسر خاکی
همه جای مدینه خاکی بود
کوچه ، دیوار ، خانه ، در خاکی
مادر من برای دختر خود
چادر آورد از سفر خاکی
#امیر_عظیمی ✍
#بقیع
.
.
#انهم_یرونه_بعیدا_و_نراه_قریبا
ما
منتظران جمعه بودیم
و آنها
منتظران شنبه...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
.
#امام_حسین
#امام_حسین_ع_مناجات
شب جمعه
#زیارت_کربلا
مرغ دل پَر میزند پیوسته سوی کربلا
گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا
پیشتر از آنکه مادر شیر نوشانَد مرا
جام اشک و خون گرفتم از سبوی کربلا
کعبه و سعی و صفا و مروهی من کربلاست
هر کجا باشم دلم باشد به سوی کربلا
روز محشر چونکه سر از خاک بیرون آورم
میکند چشمم به هرسو جستجوی کربلا
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
از فراق کربلا پیوسته دارم زمزمه
ترسم این هجران دهد آخر به عمرم خاتمه
دوست دارم تا بگریم در کنار قتلگاه
بشنوم در گوشهی مقتل صدای فاطمه
دوست دارم تا شود از گریه چشمم جام اشک
با سرشک دیده سقّایی کنم در علقمه
دوست دارم مرقد ششگوشه، گیرم در بغل
اشک ریزم بر رخ و باشم دعاگوی همه
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
من کجا از دلبرم یک لحظه دل برداشتم؟!
پیشتر از خلقتِ دل مهرِ دلبر داشتم
پیشتر از بودن چشمم هزاران موج اشک
بهر گریه در غم آن جسم بی سر داشتم
پیشتر از بردن نام پدر گفتم حسین
مهر او را در دل از دامان مادر داشتم
شیر مادر را ننوشیده، به چشمم سیل اشک
بر گلوی تشنهی ششماهه اصغر داشتم
پیشتر از نوجوانی سینه بر اکبر زدم
پارههای دل بر آن صدپاره پیکر داشتم
مادرم میگفت: ای فرزند! من کام تو را
از ازل با خاک سرخ کربلا برداشتم
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
عضو عضو پیکرم پیوسته گوید یا حسین
تا برات کربلایم را کند امضا حسین
با همین پروندهی سنگین و این بارِ گناه
میخرد ما را در این دنیا و آن دنیا حسین
از سنین کودکی پوشیدهام رخت سیاه
ریختم اشک و زدم بر سینه، گفتم یا حسين
من که از روز ولادت کربلایی بودهام
دوست دارم وقت مردن هم بمیرم با حسین
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
خاک را در قتلگه گِل کردم از اشک دو عین
ساختم مُهری و روی آن نوشتم یا حسین
اشك من بر یوسف زهراست، دین و دِین من
گریه کن ای دیده! نگذاری بمانم زیر دِین
ای اجل مهلت بده یک لحظه سقّایی کنم
با سرشک دیده بر سقّای مقطوع الیدین
از نفسهای شب و عطر نسیم صبحگاه
در مدینه، در نجف، در کربلا، در کاظمین
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
زخم دل، زخم بدن، زخم جگر، زخم زبان
آفتاب گرم و هُرم تشنگی، داغ جوان
سنگ: مُهر و قتلگه: سجّاده؛ خون: آبِ وضو
ذکرْ بر لب، تیرْ بر دل، اشکْ بر صورت روان
داد زیر خنجر قاتل نمازش را سلام
گفت تسبیحات زهرا را به بالای سنان
هر کجا پا میگذارم، هر طرف رو آورم
از نسیم و از فضا و از زمین و آسمان
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا
در فراقت مبتلایم مبتلایم مبتلا
عاقبت با خون ثاراللّهیان تفسیر شد
قصّهی "ذبح عظیم" و آیهی "قالوا بلى"
آیهی قرآن نیفتاد از لب خشک حسین
از کنار قتلگه تا دامن طشت طلا
جان فدای کشتهای که با سر ببریدهاش
بر فراز نی چهل منزل به دشمن گفت، لا
سالها دیدم که در هر محفلی با سوزِ دل
خواندهاند این بیت را با یکدگر اهل ولا
«تشنهی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا»
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
#حاج_غلامرضا_سازگار✍
.........
آقاجان
با گناهانی که از خود ساختم
من ظهورت را عقب انداختم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج