eitaa logo
امام حسین ع
18.7هزار دنبال‌کننده
398 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. من کیم روی حقایق من کیم من پشت دینم من کیم شمشیر خونریز خدا بازوی دینم من کیم سردار و سرباز امام راستینم من کیم دست حسین ابن علی در آستینم من کیم در جبهۀ شور و وفا فتح المبینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم من کیم فرزند حیدر من کیم یار حسینم من کیم از کودکی مشتاق دیدار حسینم من کیم با جان شیرینم خریدار حسینم من کیم استاد دانشگاه ایثار حسینم من کیم ماه بنی هاشم چراغ راه دینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم من کیم صدق و صفایم من کیم مهر و وفایم من کیم باب المرادم من کیم مشکل گشایم من کیم حسین ابن علی دست خدایم من کیم فرمانده کلّ قوای کربلایم من کیم صاحب لوای سبط خیر المرسلینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم @emame3vom من کیم احمد خصالم من کیم حیدر مثالم من کیم کوه جلالم من کیم بحر کمالم من کیم سرباز قرآن من کیم سقّای آلم من کیم یک کربلا ایثار و عشق و شور و حالم من کیم فخر زمانم من کیم ماه زمینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم من کیم شیر شجاعت من کیم مرد شهادت من کیم عشق و ارادت من کیم زهد و عبادت من کیم لطف و کرامت من کیم مجد و سعادت من کیم نسل ولایت من کیم اصل عبادت من کیم آنکو علی بوسیده دست نازنینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم من کیم روح حقایق من کیم پشت حسینم من کیم ماه بنی هاشم چراغ عالمینم من کیم من چار عین الله را نور دو عینم من کیم من دامن مولا علی را زیب و زینم من کیم در مجمع اهل ولا شور آفرینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم من کیم باب الحسینم من کیم ابن الاامامم من کیم بر آل هاشم در زمین ماه تمامم من کیم خون خدا فرزند زهرا را غلامم من کیم فرمانروای لشگر خون و قیامم من کیم سجادهی عشاق را مهر جبینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم من حسین بن علی را با تن تنها سپاهم من به گرد خیمۀ شمس ولایت قرص ماهم من خلایق را چه در دنیا چه در عقبا پناهم من فراتر از شهیدان در مقام و قدر و جاهم من شفیع و یاور «میثم» به روز واپسینم من کیم عبّاس فرزند امیرالمؤمنینم .
. علیه‌السلام 🔹اوَلَسنا عَلَی الحق🔹 ای خداجلوه و نبی‌مرآت مرتضی‌خصلت و حسین‌صفات انبیا در جلال تو شده محو اولیا بر جمال تو همه مات... ز تو نازد همیشه حلم و رضا به تو بالد هماره صوم و صلات نام حق را ز عزم توست بقا باغ دین را ز خون توست حیات جان اهل صلات قربانت اَشهَدُ اَنّ قَد اَقَمتَ صلات... از تو آنی دلم جدا نشود با توام با تو، در حیات و ممات مدح تو در زبان آل رسول بهترین سوره، خوش‌ترین آیات... دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست... به جلال نبی به ذات خدا که تویی آفتاب برج هُدی... نعت تو بر زبان دشمن و دوست مدح تو ذکر اهل ارض و سما ناخلف‌زادۀ ابوسفیان که دلش بود پر ز بغض شما کرد روزی سؤال از یاران که خلافت که را بود اولی همه از بیم جان خود گفتند: کاین جلال و شرف تو راست سزا گفت نه، باللّه این مقام بُوَد حق فرزند یوسف زهرا... همچو ختم رُسُل به خلق حَسَن همچو آل ثقف به رخ زیبا هم سخاوت ز دست او جاری هم شجاعت ز تیغ او پیدا گفت فضل تو دشمنت؛ «اَلفَضل، هِیَ ما تَشهَدُ بِهِ الاَعدا»... دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست... ای به نام خوش تو، احیا دل ای که دل با تو و تویی با دل همچو زندان ز مقدم یوسف با صفای تو شد مصفا دل... دل ز دست پدر بری آن‌سان که برد از رسول، زهرا، دل... با چنین حُسن احمدی زیبد که بری از علی اعلا، دل حرم خاص توست از رفعت چون خداوند حق تعالی، دل جُسته بر درگهت توسّل، جان یافته از رخت تجلّا، دل... حق به خون تو تا ابد زنده‌ست از محبّت چنان‌که احیا دل دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست 📝
3. ای سرو خوش رفتار من.mp3
1.95M
(عج ) ای سرو خوش رفتار من ای از تواضع یار من هم بر لبی گفتار من هم در دلی دلدار من « یابن الحسن یابن الحسن » تو گوهر ناب منی بی تابی و تاب منی شیرین تر از خواب منی در دیده ی بیدار من « یابن الحسن یابن الحسن » دل عاشق بیدار تو جان کشته ی دیدار تو پیش گل رخسار تو گلهای عالم خار من « یابن الحسن یابن الحسن » با لاله گشتم روبرو دیدم ندارد رنگ و بو روی تو کردم آرزو دیدم توئی گلزار من « یابن الحسن یابن الحسن » عمری به سویت می دوم چون از سر کویت روم باور نمی کردم شوم من عار تو تو یار من « یابن الحسن یابن الحسن » بگذار کز احسان تو خود را کنم قربان تو این لطف بی پایان تو این جان بی مقدار من « یابن الحسن یابن الحسن » حبل المتینم موی تو حقّ الیقینم روی تو بی طلعت دلجوی تو صبح است شام تار من « یابن الحسن یابن الحسن » ای جان رفته از بدن ای یوسف دور از وطن بازآ و لبخندی بزن بر دیده ی خونبار من « یابن الحسن یابن الحسن » من خار گلزار توام من «میثم» دار تو ام این قلب من این تیغ تو این عشق تو این دار من « یابن الحسن یابن الحسن » ✍ به همت جواد افشانی 🙏
. ای سمت نوکریت شرف و عزت و فخر همه ای به تمنای غمت به لب اهل ولا زمزمه ذاکر و مداح توام نظری ای پسر فاطمه(س) گرچه تو را نوکر ناقابلم نوکریت داده صفا بر دلم یاحسین یا حسین (2) تا که بسوزم  همه را همه جا سوز درونم بده                     سینه ام افروخته کن ز عنایت دل خونم بده پاکی و تقوا و صفا به درون و به برونم بده عشق تو سرمایه ی فردای من گر تو قبولم نکنی وای من یاحسین یا حسین (2) ای پدر ومادرمن بفدای لب عطشان تو نیزه و شمشیر وسنان کفن پیکرعریان تو برسرنی جلوه کنان سرهمچون مه تابان تو مرامران مرا مران از درت به پهلوی شکسته مادرت یاحسین یا حسین (2) سوز بده برسخنم به دل سوخته خواهرت تاکه بگویم سخن از تن صد چاک علی اکبرت ناله زنم یاد کنم زلب خشک علی اصغرت گوهراشکم شده ایثارتو گریه کنم یاد علمدار تو یاحسین یا حسین (2) شعله دل جای نوا همه شب سرکشد از نای من ناله بر آید همه دم به سما از همه اعضای من کز چه جدا شد زبدن لب عطشان سر آقای من شسته شداز خون رخ مولای من وای من و وای من و وای من یاحسین یا حسین (2) گریه بر آن کشته کنم که براو ارض و سماگریه کرد مادر و جد و پدرش به نهان و به ملا گریه کرد بر تن صدپاره او پسرش روح خدا گریه کرد پیروی از روح خدا می کنم یاد حسین و شهدا می کنم .
. بارها روی تو را دیدم ولی نشناختم لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم همچو گل کز دیدن خورشید می خندد به صبح بر گل روی تو خندیدم ولی نشناختم کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو آمدم دور تو گردیدم ولی نشناختم در کنار مسجد کوفه تو را گفتم سلام پاسخ از لب هات بشنیدم ولی نشناختم در حریم ساقی کوثر نگاهم بر تو بود کوثر از جام تو نوشیدم ولی نشناختم در کنار مرقد شش گوشه ی جدت حسین خم شدم دست تو بوسیدم ولی نشناختم ای دل غافل که همچون سایه نزد آفتاب پای دیوار تو خوابیدم ولی نشناختم در منی پیش تو بنشستم ندانستم تویی با تو از هجر تو نالیدم ولی نشناختم در مسیر جمکران عطر دل انگیز بهشت از نفس های تو بوییدم ولی نشناختم غفلت(میثم)ببین یک عمر رخسار تو را در همه آیینه ها دیدم ولی نشناختم
. علیه_السلام عطش روز جزا با عطشش رفت ز یاد آب، خاكت به سر و آبرویت باد به باد با لبِ تشنه بریدند سر مهمان را لعن الله علی آل زیادِن و زیاد به دلش داغ لب حضرت عباس بُود بحر از این داغ زند تا صف محشر فریاد دیده بر آب روان دوخت ولی آب نخورد دید تصویر سكینه به روی آب افتاد مدح او را همه از نعره ی دریا شنوید كه ز خون جگرش آب به دریا هم داد تربیت یافته ی یوسف زهرا این است كز لبش داغ عطش بر جگر بحر نهاد روز محشر كه علم در كف عباس بُود اهل محشر همه این بیت بیارید به یاد: این حسین كیست كه عالم همه دیوانه‌ی اوست این چه شمعی است كه جانها همه پروانه‌ی اوست @emame3vom نازم آن كشته كه جان یافت كمال از بدنش تا ابد خنده به شمشیر زند زخم تنش جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خویش پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهنش آب غسل تن صد پاره اش از خون گلو خاك صحراست كفن بر بدن بی‌كفنش جایی از زمزمه‌ی ماتم او خالی نیست این شهیدی است كه عالم شده بیت الحزنش تیر دشمن به جگر، خنجر قاتل به گلو زخم شمشیر به سر، چشمه‌ی خون در دهنش تا نفس داشت به آن قوم  نصیحت میكرد چه گنه داشت كه شد سنگ جواب سخنش هر دلی یك حرم پیكر صد پاره ی اوست هر كجا می‌نگرم نیست به‌جز انجمنش این حسین كیست كه عالم همه دیوانه‌ی اوست این چه شمعی است كه جانها همه پروانه‌ی اوست زیر شمشیر، امامت به همه عالم داشت به لبش زمزمه، در دیده دو صد زمزم داشت زخم‌ها بر جگرش بود كه ناپیدا بود همه می‌سوخت و از زخم زبان مرهم داشت با خدا در یَم خون عهد شفاعت می‌بست از گلوی علی اصغر سندی محكم داشت تیر غم بود كه بر سینه‌ی او می‌بارید همه را كرد فراموش و غم عالم داشت گر همه ملك خدا چشمه‌ی چشمی میشد به خدا در غم او اشك مصیبت كم داشت وقت مرگ از نفسش روح مسیحا می‌ریخت كه به خون پیكر هفتاد و دو عیسی دم داشت می‌شنیدند ملائك همه و می‌دیدند كه ز صبح ازل این زمزمه را آدم داشت این حسین كیست كه عالم همه دیوانه‌ی اوست این چه شمعی است كه جانها همه پروانه‌ی اوست گزیده اشعار .
. دسته گل محمدی، به شهر قم خوش آمدی بانوی ملک سرمدی، به شهر قم خوش آمدی ....... ز خاک پاک شهر قم بوی پیمبر آمده شهر قم از قدوم تو بهشت دیگر آمده مگر دوباره شیعه را روح به پیکر آمده ای گل باغ احمدی، به شهر قم خوش آمدی ....... ای صلوات متصل از همه خلق عالمت درود بر برادر و بر پدر مکرّمت فزون­تر از سؤال ما جود و عنایت کمت مؤیِد و مؤیَدی، به شهر قم خوش آمدی  ...... عطر بهشت جان ما گرد و غبار ناقه­ات سرور خیل اهل قم غاشیه دار ناقه­ات مشک و عبیر و عطر و گل­گشت نثار ناقه­ات قدم به چشم ما زدی به شهر قم خوش آمدی دسته گل محمدی، به شهر قم خوش آمدی   ..... زینب­ دوم علی ای همه افتخار قم نسیم تربت تو شد، بهشت قم، بهار قم قبله اهل معرفت با قدمت دیار قم دخت رسول امجدی، به شهر قم خوش آمدی ....   نمی­رسد به عزت و جلال تو عقول ما پس از بتول و زینبی زینب­ ما، بتول ما شهر قم از قدوم تو مدینه الرسول ما همچو رضا به مشهدی، به شهر قم خوش آمدی ..... سلام ما سلام ما بر تو و بر برادرت بر تو و بر برادرت، بر پدر و به مادرت بر پدر و به مادرت، به تربت مطهرت عصمت حیّ سرمدی، به شهر قم خوش آمدی .
امام حسین ع
ای همه خلق جهان شاهد یکتائی تو دل ما بیت الهی زدل آرائی تو با وجود رخ خونین و به خاک آلوده صورتی
. ✍ ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو دل ما، بیتِ الهی ز دل‌آرایی تو با وجود رُخ خونین و به خاک آلوده صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو سجدهٔ شکر به مقتل پی هفتاد و دو داغ بود آیینه‌ای از صبر و شکیبایی تو دادی انگشتر خود را به عدو با انگشت زهی از بذل و جوان‌مردی و آقایی تو چینِ اندوه، به پیشانی خورشید انداخت آفتاب رُخِ بر نیزه تماشایی تو نخل توحید، ز خون تو بقا یافت از آن چوب زد خصم به لب‌های مسیحایی تو بس که بر پیکر تو، زخم روی زخم زدند گشت مشکل به یتیم تو شناسایی تو لالهٔ پرپر زهرایی و چشم «میثم» گل در این باغ ندیده به شکوفایی تو 📚 نخل میثم .
. رفتی و مانده در دلم نالۀ بی‌صدای تو چه زود مستجاب شد فاطمه جان دعای تو تو تا حیات داشتی بهر علی گریستی علی به طول عمر خود گریه کند برای تو دست خزان رسید و زد لطمه به برگ یاس من کاش کبود می‌شدی صورت من به جای تو بعد شهادت تو چون وارد خانه می‌شوم می‌نگرم به هر طرف می‌شنوم صدای تو بود من و نبود من، رکن همه وجود من با چه گناه پشت در شکست دنده‌های تو روز ز پا نشسته‌ای روز دو دیده بسته‌ای شب ز چه رفت زیر گِل روی خدانمای تو تویی که با نثار جان گشود بین دشمنان بازوی بستۀ مرا دست گره‌گشای تو هم ‌زره علی شدی هم‌ سپر علی شدی فدایی ره علی، علی شود فدای تو تو زیر تازیانه‌ها دویده در قفای من چهار طفل نازنین دویده در قفای تو قسم به اشک ماتمت قبول کن که "میثمت" ریخته با شرار جان پارۀ دل به پای تو ✍ .
. تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟ تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟ تو هم چون نور در صلب حسین بن علی بودی تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟ اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی تو از آن کشتۀ بی چشم و دست و سر خبر داری تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری تـو دیـدی عمـه ات زینب، کنـار قتلگاه آمد تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری تو می دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد تو از این بندۀ بی دست و پا بهتر خبر داری ✍ .
Fadaeian_Shahadat Hazrat Zahra 14020920_02.mp3
26.98M
. 📋 من آن مجاهد نستوه خردسال اسیرم (س) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من آن مجاهد نستوه خردسال اسیرم که شمع محفل آزادگیت روی منیرم پیام خون خدا خیزد از زبان خَموشم که سیّدالشهدا را به شهر شام سفیرم رُخم کبود ز سیلی به چشم دوست چراغم قدم کمان ز فراق و به قلب خَصم چو تیرم پناه هفت سِپهرم، که گفته دخت یتیم؟ شفیعه‌ی دو سرایم، که خوانده طفل صغیرم؟ عزیز فاطمه هستم ز عزّتم نشود کم اگر چه در دل شب گوشه‌ی خرابه بمیرم چه باک اگر که به سنگم زنند، نخل کمالم چه غم ز سلسله‌ی روبهان، که دختر شیرم مرا به شام نبینید در لباس اسارت که تا خداست خدا، بر تمام خلق امیرم پیام آور خون شهید تا صف حَشرم ز سیّدالشهدا باشد این مقام خطیرم عَدو به چشم حقارت نظاره کرد به حالم خبر نداشت که حتی فرشته نیست نظیرم یزید داد مرا جا به روی خاک خرابه به زَعم آن که شمارد میان خلق، حقیرم کجاست تا نگرد در همین خرابه ز عزّت پناه طفل صغیر و مَطاف شیخ کبیرم؟ به سنّ کوچک من منگرید کامدم این جا نه دست زائر خود، بلکه دست خلق بگیرم اگر چه آمده مشهور نام من به رقیّه به سان فاطمه در عزّت و جلال، شهیرم قسم به دامن پاک حسین پرور زهرا که من عزیزم و ذلّت ز هیچ کس نپذیرم خدا گواست کتک خوردم التماس نکردم مگر نه دختر ناموس کِردگار قَدیرم *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
‍ ‍ ‍ . سلام خالق سلام خلقت سلام احمد سلام امّت سلام رضوان سلام جنّت سلام غلمان سلام حورا سلام آدم سلام حّوا سلام مریم سلام عیسی سلام یاسین سلام طاها به جسم زهرا به جان زهرا مهین صفیه بهین امینه نهال مکه گل مدینه رسول حق را سرور سینه ولی حق رایگانه همتا جلال منّان جمال سبحان روان قرآن زبان فرقان قرار امکان مدار ایمان رسوله حق بتول عذرا در اوست پنهان کمال سرمد از اوست پیدا جمال احمد ریاض حسنش گل محمّد بیاض رویش بهشت بابا نجات بسته به تار مویش حیات روشن به یاد رویش به عرض حاجت روان به کویش هزار مریم هزار عیسی دُرِ نبوت گل ولایت محیط رحمت یم عنایت رسل به نورش شده هدایت یکی به جودی یکی به سینه هزار یوسف به تخت شاهی هزار یونس به بطن ماهی به عصمت او دهد گواهی به مدحت او هماره گویا نیاز دارد نیاز بر او نماز آرد نماز بر او الا محمّد بناز بر او که او بود تو، تو او به معنا کجاست آدم کجاست حوا کجاست مریم کجاست عیسی کجاست رضوان کجاست حورا که سجده آرد به خاک زهرا ستاره اشک شب نیازش سپهر سجّادهۀ نمازش خداپرستان کشند نازش اگر نگاهی کند به ترسا به هر کلامش هزار حکمت به هر پیامش هزار حجّت به هر نگاهش هزار جنّت به هر قیامش هزار طوبی بتول اول رسول ثانی سپهر حکمت یم معانی خدای دادش خدا یگانی به اهل دنیا به خلق عقبی اگر تو داری به او محبّت و گر مرا هست از او مودّت تو را به باغ جنان چه حاجت مرا زقعر سَقَر چه پروا ضلالت از ما هدایت از او توسّل از ما عنایت از او اطاعت از ما ولایت از او ولایت از او اطاعت از ما زبان گشودم به مدحت وی سنائی ام گفت بگوش هی هی «به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا» وجود بسته به بود و هستش خرد، تفّکر، دو پای بستش الا محمّد ببوس دستش که اوست دست خدای یکتا خدا به قرآن کند ثنایش رسول خیزد به پیش پایش علی به حسن خدا نمایش جمال حق را کند تماشا فلک به کویش پناه دارد ملک به سویش نگاه دارد دو آفتاب و دو ماه دارد دو عالم افروز دو عالم آرا الا که روح مطهّری تو الا که جان پیمبری تو فرشتگان را تو رهبری تو به فیض الهام به نور سیما ائمه حجّت برای امت تو بر ائمه هماره حجت کنند از تو همه اطاعت چنان که از ذات حق تعالی بهشت وحی آشیانۀ تو صدای قرآن ترانۀ تو بدین جلالت زخانۀ تو شرار آتش گرفت بالا زگریه بسته ره گلویت زغصه گشته سفید مویت چو خورد سیلی به ماه رویت جهان سیه شد به چشم مولا قسم به قرآن عدو ترا کشت چه بی گنه کشت چه ناروا کشت یکی نپرسید از او چرا کشت یکی نگفتا چه کرده زهرا تو جان خود را به کف نهادی زدست رفتی زپا فتادی گه اوفتادی گه ایستادی رها نکردی امام خود را خزان جفا کرد به لالۀ تو که رفت از کف سلالۀ تو مدینه لرزید زناله تو پرید رنگ علی اعلا زچشم خود خون، ببار میثم زسینه آتش برآر میثم هر آنچه داری بیار (میثم) به پای عترت بریز یکجا ✍ .👇
. به مناسبت ۲۸ رجب المرجب سال‌روز مدینه! امامت کجا می‌رود؟  سفر کرده سوی خدا می‌رود  دلِ شب، غریبانه تنها حسین  نهان از همه چشم‌ها می‌رود  مدینه! چـه آرامی و ساکـتی  امـام غریبت کجا می‌رود؟  مدینه! زعباس و اکبر بپرس  اگر می‌رود، شب چرا می‌رود؟  مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله  چه عاشق سوی کربلا می‌رود  اگر جان بـه بزم بـلا می‌برد  علی‌اصغرش را کجا می‌برد؟  فضا محو تاب و تب زینب است  گمانم که وقت نمـاز شب است  همه هـاشمیات، مشغـول ذکر  بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است  «طرِمّاح»! محمل به سرعت مران  که بانوی این کاروان زینب است  همه کودکـان را هم امشب مـدام  غریبانـه ذکر خدا بـر لب است  حسین است چون ماه و اطراف او  فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است  بیابـان! بـزن نـاله‌ای دلـنشین  که دخت علی گشته محمل‌نشین  عجب کاروانی، خـدا یـارشان  اجل آیـد از ره بـه دیدارشان  متـاعِ همه گشته خونِ گلـو  خداونـدِ عالم خریـدارشان  شود حجّشان با شهادت شروع  اسارت بُوَد آخرِ کـارشان  گواهی دهم در کنـار فرات  بوَد آبشان خون رخسارشان  چو اینان عزیـزان پیغمبرند  مبادا کنی ای فلک خوارشان   قضا را چه امری مقدر شده؟  کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده  در این کاروان کودکی شیرخوار  بـه دامـان مادر کشد انتـظار  که روزی در آغوش گرم پدر  کند تشنه لب، جان خود را نثار  بپاشد پدر خون او را به عرش  کند هدیـه بـر ذات پروردگار  در آغوش خون خدا پر زند  بـه دامان زهرا بگیرد قرار  به بابا بگوید که با دست خویش  سپر کن به تیر و به خاکش سپار  بـه سقا بگویید آبش دهـد  ز خون دو بازو، گلابش دهد  به زینب بگویید: با سوز و آه  بوَد کعبه‌ات گودی قتـلگاه  بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد  چگونه به زخم جبینت نگاه؟  بـه زهرا بگویید: از کعب نی  شود پیکر دخترانـت سیـاه  به قاسم بگویید: خون سرت  خضابِ رُخَت می‌شود بی‌گناه  به طفلان بگویید: در زیر خاک  بیاریـد از تـرس دشمن پناه  به "میثم" بگویید اشک روان  فرستد بـه دنبال این کاروان  ............... 🔹غریب وطن🔹 مدینه حسینت کجا می‌رود؟ اگر می‌رود، شب چرا می‌رود؟ غریب وطن نیمه‌شب از وطن غریبانه پیش خدا می‌رود دلِ شب خدا را صدا می‌زند چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟ اجل پیش رو، مادرش فاطمه، به دنبال او از قفا می‌رود به تعجیل رو در کجا می‌برد؟ مگر سر برای خدا می‌برد؟ :: صدای جرس آه جان بر لب است جگرسوز چون نالۀ زینب است «طِرِمّاح» یک لحظه محمل مران! خدا را! که وقت نماز شب است نفس‌ها همه نالۀ یا حسین دعاها همه سوز و تاب و تب است به هر منزلی مرگ، چشم انتظار به هر محملی نغمۀ «یارب» است شما هم چو مرغ شب، ای ناقه‌ها! بنالید با زینب، ای ناقه‌ها! :: شب است و بیابان پر از ولوله مدینه دعا کن به این قافله همانا به شوق وصال خدا گرفتند از دیگران فاصله خدا رحم آرد به حال رباب که بر کف گرفته کمان حرمله پدر را ببرّند لب‌تشنه سر پسر را ببندند در سلسله شرار جگر شمع محمل شده نوای جرس آتش دل شده :: مدینه دعا کن برای حسین که خالی بُوَد در تو جای حسین مدینه مدینه دگر نشنوی دل شب صدای دعای حسین مدینه به اهل مدینه بگو که فرداست روز عزای حسین خدایت دهد صبر، ام‌البنین! که عباس گردد فدای حسین دلش یاد رخسار پیغمبر است نگاهش به روی علی‌اکبر است :: مدینه دعا کن که این انجمن بیایند بار دگر در وطن از آن بیم دارم که دخت علی ز شش یوسف آرد یکی پیرهن از آن بیم دارم که رأس حسین لب تشنه گردد جدا از بدن از آن بیم دارم که پرپر شود چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن الهی به دنبال این کاروان بُوَد روز و شب اشک «میثم» روان استاد حاج ✍ .
. بریزیـد گل یاس بـه گهوارۀ عباس که این یارحسین است علمدار حسین است * حسین ابن علی را بگوئیـد بیآید تماشای برادر بـه گهواره نمایـد دل شیرخدا را بـه لبخند رُبـاید علی باب نکویش / بزن بوسه به رویش که این یارحسین است علمدار حسین است * دو شمشیر ولایت، دو اَبروی اباالفضل دو دست اسدالله، دو بازوی اباالفضل چراغ دل حیدر، مَـه روی اباالفضل همه خَلق گدایش/ دو عالم به فدایش که این یارحسین است علمدار حسین است * شب چارم شعبان علی را پسر آمـد علی را پسر آمـد، حسین دگر آمـد زهی قدر و جلالش/ حَسَن مات جمالش که این یارحسین است علمدار حسین است * بیائید سخن از گل یـاس بگـوئید سخن از گل یاس و مه ناس بگوئید همه حاجت خود را به عباس بگوئید بخوانید ثنایش / بیفتید بـه پـایش که این یارحسین است علمدار حسین است * بسوز ای دل دریا، ز داغ لب عباس من و عشق حسین و من مکتب عباس بـه قربـان دعا و نمـاز شب عباس من و عشق و وفایش/ من و صحن و سرایش که این یارحسین است علمدار حسین است ✍ بریزید گل یاس به قنداقه عباس .👇
. ای اهل سماوات بریزید ستاره میلاد محمّد شده تکرار دوباره امشب همه والشمس بخوانید از پارۀ دل گل بفشانید یوسف زهرا علی اکبر خوش آمدی یاعلی‌اکبر ........ این آینۀ ختم رسل هست حسین است انگار محمّد به سرِ دست حسین است این لاله و ریحان حسین است والله قسم جان حسین است یوسف زهرا علی اکبر خوش آمدی یاعلی‌اکبر ....... این در دل شب شمع شب تار حسین است در دامن گهواره گرفتار حسین است هم ختم رسل را جگر است این هم خون خدا را پسر است این یوسف زهرا علی اکبر خوش آمدی یاعلی‌اکبر ...... میکال بخوانید بر او لاله ببارد جبرییل بگویید بر او وحی بیارد لیلا ثمرت باد مبارک قرص قمرت باد مبارک یوسف زهرا علی اکبر خوش آمدی یاعلی‌اکبر ...... سر تا به‌قدم حسن خدایی علی‌اکبر انگار که پیغمبر مایی علی‌اکبر تو چشم و چراغ همه هستی قرآن حسین بر سر دستی یوسف زهرا علی اکبر خوش آمدی یاعلی‌اکبر یا فاطمه امشب به عروست نظری کن در بیت امام شهدا جلوه‌گری کن لیلا که سلامش ز خدا باد بر دسته‌گلت دسته‌گلی داد یوسف زهرا علی اکبر خوش آمدی علی‌اکبر ✍ .👇
. علیه_السلام فصل بهار آمد و صوت هزارها آید بگوش جان ز دل لاله زارها کی دوست سبز شو تو هم از نکهت بهار لبخند زن چو گل به سرِ شاخسارها سر سبز شو زفیض بهار و بپای خیز همچون نهالِ گل بلب جویبارها اعجاز بین که از نفسِ صبحدم شده دامانِ باغ چون دل شب زنده دارها سوسن دهان گشوده به تبریکِ سال نو نرگس بخنده دل بَرَد از رهگذارها هر برگ لاله آینۀ روی کبریاست در آن توان جمال خدا دید بارها بخشد گل بنفشه به گلزار نور سبز چون تاج گوهری بسر شهریارها دامان باغ با همه سبزی و خرمی از ژاله سرخ گشته چو روی نگارها دست نسیم ناز چمن میکشد بباغ یا شانه میزنند بگیسوی یارها یکسال شد خزان درون را کنی بهار؟ ای پشت سر نهاده خزان و بهارها هر روز تو طلیعه نوروز بود و تو بودی چو نقش کهنه به روی جدارها وقت شکفتن است چو گل بشکف ای عزیز در باغ گل مباش همانند خارها مانند گل درون و برون را بهار کن ور نه زمانه دیده بسی گلعذارها چون کاروانیان که کنند از برت عبور بگذشته است و میگذرد روزگارها داری هزارها پر پرواز تا خدا بیرون بیا زقافلۀ نی سوارها دست ولا به دامن شیر خدا بزن تا پا نهی به اوج همه اقتدارها نفس نبی ولی خدا کفو فاطمه گردونه دار گردش لیل و نهارها عبد خدا خدای دو عالم که داده است توحید را زبندگی اش اعتبارها مهر حلال زادگیِ خلق مهر اوست تا حشر بین طایفه ها و تبارها بگشای گوش هوش نگفتم علی خداست گفتم خدای داده به او اختیارها بالله اگر دهد نفَسش فیض بر جحیم روید هماره لاله ز اعماق نارها نبود عجب ز همدمی خار راه او گل سبز گردد از دل سرخ شرارها رضوان کشیده ناز بلالش به بذل جان جنت کند به قنبر او افتخارها با بغض او لبی که بگوید مدام ذکر ناپاک تر بود ز لب میگسارها یک خردل از محبت او را نمیدهم بخشند اگر چه کوه طلایم هزارها در سینه آن دلی که بود خالی از علی دل نیست مرده ایست درون مزارها حُبَّش دهد امید بهر فرد ناامید مهرش بود قرار دل بی قرارها پویند راه قنبر او رهروان عشق بوسند پای میثم او سربدارها یا مظهر العجائب یا مرتضی علی ای رویت آفتاب تمام مدارها بی مدح تو ترانۀ شادی بگوش من غمگین تر است از نفس سوگوارها گر آسمان صحیفه شود نخل ها قلم با دست خلق پر شود آن صفحه بارها یک صفحه از کتاب کمال تو نیست، نیست ای فضل تو برون زحدود و شمارها آن دو که ادعای مقام تو داشتند قنبر زهم کلامی‌شان داشت عارها هر غزوه ای که گشت بپا روزگار دید از تو نبردها و از آنان فرارها این از عنایت تو بود یا علی که من یک عمر داده ام به مدیحت شعارها نوشی که بی ولای تو باشد بکام من بالله بود گزنده تر از نیش مارها تا وقت احتضار نهی پا به دیده ام ای کاش بود هر نفَسم احتضارها از چشمۀ ولایت تو آب می خورد روید زنخل (میثم) اگر برگ و بارها ، نخل میثم2، ص101-102 .
. عج نشاط عید هم از دوری ات غم انگیز است بیا اگر تو نباشی بهار پائیز است چگونه خنده کند آنکه در فراق رخت همیشه کاسۀ چشمش زاشک لبریز است به رو نمای جمالت چه آورم با خود که جان هر دو جهان در بهاش ناچیز است سحرگهان که تو را می زنم صدا مهدی ز نکهت نفسم صبح عنبرآمیز است لبی که وصف تو گوید چو صبح خندانست دلی که یاد تو باشد چو گل سحر خیز است چگونه کوه گناهم زپا در اندازد مرا که رشتۀ مهر تو دست آویز است خط امان من از فیض دست بوسی توست چه بیم دارم اگر تیغ آسمان تیز است جحیم با تو بهشت گل‌ست «میثم» را بهشت اگر تو نباشی ملال انگیز است ، آتش مهر(مجموعۀ غزل ها)، ص106 .
. دست ببر بر آسمان، تا مگر از دعای تو یا نگرم به ماه رخ، یا شنوم صدای تو روی به هر طرف کنی، نور دو دیده‌ی منی پای به هر کجا نهی، قلب من است جای تو من که رُخَت ندیده‌ام، دل رَوَد از دو دیده‌ام وای بر آنکه بنگرد بر رخ دلربای تو یا به دو دیده‌ام بنه پای ز لطف و مرحمت یا بگذار لحظه‌ای دیده نَهَم به پای تو سلسه‌ی فراق را باز نمی‌کند کسی از دل زار من مگر دست گره‌گشای تو ناز غم تو می‌کشم، هر چه کنی بدان خوشم صاحب من توییّ و من خلق شدم برای تو اشک به دیده کو به کو، بلکه شوند روبرو گریه‌ی های‌های من، خنده‌ی بی‌ریای تو گردن من به بند تو، تا چه بُوَد پسند تو خرّمم از ولای تو، سرخوشم از بلای تو زخم بزن که مرحمت، کار مسیح می‌کند درد بده که گشته‌ام شیفته‌ی دوای تو أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيا؟! یوسف فاطمه بیا! تا ببرد دل از همه، روی خدانمای تو ای به وجود قائمه، چشم و چراغ فاطمه بیا که سایه افکند بر سر ما لوای تو «میثم» کوی تو منم که پیشتر ز بودنم تو بودی آشنای من، من شدم آشنای تو ✍ 👇
. قرارِ دل! ز فراقت دگر قرار ندارم به انتظار قسم، تاب انتظار ندارم به احتضار مبدل شد انتظار ظهورت اجل رسیده، دگر تاب احتضار ندارم ز بس گریستم و دیده­ام ندید رخت را گمان برند گروهی به من که یار ندارم اگر بهار شود چار فصل سال برایم خدا گواست که بی­روی تو بهار ندارم به سلطنت ندهم رتبة گدایی خود را که در زمین و زمان جز تو شهریار ندارم نه مانده تاب فراق و نه هست طاقت صبرم چگونه صبر کنم دیگر اختیار ندارم دیار من نبود غیر خاک مقدم یارم چو دُور غیبت یارم بود دیار ندارم به اشک دیده بیارم مگر به دست، دلت را عزیز دل، چه کنم چشم اشکبار ندارم اگر تو سوز دهی جز به آتشت نگدازم اگر تو اشک ­دهی غیر گریه کار ندارم به دار عشق تو "میثم" مگر قرار بگیرد وگرنه تا به تنم جان بود، قرار ندارم .
امام حسین ع
. #نوحه_سنتی #شب_پنجم_محرم ای عمو کنم جانم فدایت جان من فدای غصه هایت بر یاری عمو،شوری برپا کنم
. ای زیباتـرین ستارۀ من ای مصحف پارۀ پارۀ من ای یار نازنین، بعد از یک اربعین، طفلانت را ببین مولانا یا حسین(3) من یک کربلا غمنامه دارم سر بر خاک قبرت می‌گذارم گویم از کربلا، یا از شام بلا، یا از طشت طلا مولانا یا حسین(3) خون در دیده و آتش به سینه آه از داغ گلهــای مـدینـه کو گل یاس من، باغ احساس من، قبر عباس من مولانا یا حسین(3) ای لب تشنه درخون آرمیده بین دریای اشکم رابه دیده از ره رسیده‌ام، با اشکِ دیده‌ام، دسته‌گل چیده‌‌ام مولانا یا حسین(3) شد سوغات شامم اشک وناله در فقدان زهرای سه ساله شمع کاشانه سوخت،مثل پروانه سوخت،کنج ویرانه سوخت مولانا یا حسین(3) من بودم واشک وسوز وآهم تو درطشت زرکردی نگاهم ای برجانت درود،جرمت آخر چه بود،شد لبهایت کبود مولانا یا حسین(3) بوداشکم به چشم و ناله دردل درگودال و درزندان و محمل بردل چنگم زدند، بر رخ رنگم زدند، بر سر سنگم زدند مولانا یا حسین(3) ☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆ .
. |⇦•ای وجودت برتن... و توسل به روحی له الفدا اجرا شده به نفسِ حاج مهدی سماواتی ●━━━━━━─────── ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا زینب کبرا سر بازار می‌خواند تو را فاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟ ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟ باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟ یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟ احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟ مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟ از جگرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا خون ثارالله می‌جوشد که یا مهدی بیا گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت گه کنار خانه برگرد جهان می‌جویمت در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را تو مرا می‌بینی امّا من نمی‌بینم تو را دیده‌ها اختر شمار صبح دیدار تؤاند اختران آئینه‌دار ماه رخسار تؤاند گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند شهریاران خاکسار پای زوّار توأند سربداران پایدار دار ایثار توأند دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی از تو عالم می‌شود چون نظم «میثم» با صفا : ✍ . .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. ایام ای ز حسنت عیان جلوه ی داوری طلعت احمدی صولتت حیدری بر تنت نارسا خلعت سروری دیو و حور و ملک جنّ و انس و پری جمله در محضرت گرم فرمان بری سیّدی یا حسن ایّها العسکری ای زرخ داده نور بر مه و آفتاب نجل ختم رسل زاده ی بوتراب پیش تر از سؤال داده ما را جواب دُرّ ده بحری و بحر یک دُرّ ناب که بر آن دَه کند دُرّ تو گوهری سیّدی یا حسن ایّها العسکری سینه ات مخزن سرّ سَروِ علن والد حضرت حجّة بن الحسن من کجا مدح تو تو کجا مدح من مهر هر آسمان ماه هر انجمن در تمام وجود کرده روشنگری سیّدی یا حسن ایّها العسکری خال و خطّت حسن خُلق و خویت حسن خُلق و خویت حسن ماه رویت حسن ماه رویت حسن عطر و بویت حسن عطر و بویت حسن گفتگویت حسن داده از هر حَسن خالقت برتری سیّدی یا حسن ایّها العسکری چارده آینه روی زیبای تو عطر مهدی دمد از نفس های تو در دل ما بود چون خدا جای تو سوره ی قدر و نور نقش سیمای تو نور حسن تو را مشتری مشتری سیّدی یا حسن ایّها العسکری خلق، در سایه  و حقّ ثنا گسترت هم ملک عسکرت هم بشر لشکرت بر گرفته چو جان سامره در برت صورت و سیرت احمد و حیدرت ای دُرِ احمدی ای گل حیدری سیّدی یا حسن ایّها العسکری فیضت از سامره شامل عالم است گفته هایت مدام آیت محکم است سایه ات بر سر عالم و آدم است گوهر مدح خلق در ثنایت کم است وصف تو باید از منطق داوری سیّدی یا حسن ایّها العسکری قدسیان خادم آستان تواند عرشیان طایر بوستان تواند عارفان بنده ی دوستان تواند زاهدان لاله ی گلستان تواند مهر و مه را بود بر درت اختری سیّدی یا حسن ایّها العسکری ماه رویت برد جلوه از ده امام بر تو و مادر و جدّ و بابت سلام بی تو طاعت هدر بی تو جنّت حرام با تو قرآن درست بی تو دین ناتمام مکتبت مکتب معرفت پروری مهدی فاطمه از تو یک یاسمن هادی اهل بیت بر لبت بوسه زن نورت از سامره هادی مرد و زن در جهان و جنان در زمین و زمن کثرت خیر تو می کند کوثری سیّدی یا حسن ایّها العسکری گر چه عمرت همه حبس و تبعید بود کار تو دم به دم نشر توحید بود نور علمت مدام با اساتید بود منطقت علم را مُهر تأیید بود لشگر دانشت در جهان گستری سیّدی یا حسن ایّها العسکری ای تولاّی تو دین و آیین من مهر تو خوشتر از جان شیرین من روح پاک دعا ذکر آمین من کلّ ایمان من همه ی دین من "میثم" از وصف تو می کند دلبری سیّدی یا حسن ایّها العسکری استاد ✍ .👇
. بی قیمتم و جز تو خریدار ندارم گیرم بخرندم بکسی کار ندارم گیرم دو جهانم نپسندد تو پسندی من جز تو کسی در دو جهان یار ندارم من دست تهی دارم و تو دست نوازش تو باغ گلی من که به جز خار ندارم در باغ جنان هم به هوای تو کنم رو محتاج گلم کار به گلزار ندارم من مشتری یوسف و در دست کلافی جز رشته دل بر سر بازار ندارم ای آنکه غمت ناز فروشد بدو عالم دریاب که من غیر تو غمخوار ندارم بگذار بخندند و بگیرند و ببندند دیوانه ام و بیم ز آزار ندارم آرند همه هدیه برای تو و من نیز جز دیده گریان و دل آزار ندارم ای قامت خم گشته و این بار معاصی پیش کرمت خوشتر از این بار ندارم من «میثم» و در پیروی از میثم تمار جز دار غم عشق شما دار ندارم استاد ✍ .............. . بی قیمتیم و قیمت ما می‌شود حسین در اوج فقر، ثروت ما می‌شود حسین زهرا میان عرش دعاگوی جمع ماست وقتی که ذکر هیئت ما می‌شود حسین این روزها مساجد ما هم حسینیه است در این دهه عبادت ما می‌شود حسین این چند قطره اشک به پای غمش کم است بعد از وفات، حسرت ما می‌شود حسین همراه کم حجاب نشسته محجبه بنیان‌گذار وحدت ما می شود حسین ما ملت امام حسینیم و تا ابد پشت و پناه ملت ما می‌شود حسین آن لحظه‌ای که خلق سرافکنده می‌شوند در روز حشر، عزت ما می‌شود حسین یارب تو شاهدی که در ایام اربعین یکجا تمام حاجت ما می‌شود حسین زهرا اگر مؤید دل‌های ما شود سرمایه‌ی محبت ما می‌شود حسین وقتی که بالحسین شروع دعای ماست مشغول استجابت ما می‌شود حسین ✍ ................... ببخشمان که دل بی قرار کم داریم میان منتظران، مهزیار کم داریم زبان شعر، برایت نگفته‌ها دارد مؤیّد و شفق و سازگار کم داریم ✍ ............... از ازل در طلبت چسم ترم گفت حسین از ازل‌در‌طَلَبَت‌چشم‌ترم‌گفت‌؛ حسين هركجا‌بال‌زدم،‌بال‌و‌پرم‌گفت‌؛ حسين مادرم‌داد‌به‌من‌درس‌محبت‌اما من‌حسيني‌شدم‌ازبس‌پدرم‌گفت‌؛ حسين شيره‌ي‌مِهرتوخون‌شد‌به‌رگم‌شد‌جاري خونِ‌دل‌اشك‌شدودرنظرم‌گفت‌؛ حسين تاگُل ‌نام‌توواشدبه‌لبم،بازپدر گفت‌شكرتوخداياپسرم‌گفت‌؛ حسين هرچه‌دارم‌همه‌ازلطف‌پدربودكه‌او عوض‌قِصه‌به‌بالين‌سرم‌گفت‌؛ حسين اين‌عجب‌نيست‌كه‌يك‌بنده‌بَرَدنام‌تورا كه‌خدايِ‌ازل‌دادگرم‌گفت‌؛ حسين تيغهانوحه‌يِ‌خون‌از‌لبشان جاري‌شد تادرآن‌لحظه‌كه‌بانويِ‌حرم‌گفت‌؛ حسين گفتم‌اي‌عشق‌مرادستِ‌نيازاست‌دراز طلبِ‌خويش‌به نزدِكه‌برم‌گفت‌؛ حسين 📝 رضا حمامی آرانی "صفير"
تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری تو از تنهایی اولاد پیغمبر خبر داری تو همچون نور در صُلب حسین ابن علی بودی تو از سوزِ دل صدیقه‌ی اطهـر خبر داری عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما تو خود از آن‌چه پیش آمد به پشت در، خبر داری تو می‌دانی علی با چاه کوفه شب چه‌ها می‌گفت تو از ناگفته‌غم‌های دلِ حيدر خبر داری تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی تو از آن کشته‌ی بی چشم و دست و سر، خبر داری تو با جد غریبِ خود به دشت کربلا بودی تو از قلب وی و داغ علی‌اکبر خبر داری تو روی شانه‌ی خورشید دیدی ماه کوچک را تو از پیکان و ذبحِ حنجر اصغر خبر داری تو دیدی عمه‌ات زینب کنـار قتلگاه آمد تو از بوسیدن آن نازنین‌حنجر خبر داری تو می‌دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد تو از این بنده‌ی بی دست و پا، بهتر خبر داری ✍ .
امام حسین ع
. #حضرت_زهرا(س) #فاطمیه من كيم جان جهان ممدوحه ي جان آفرينم مادر توحيد بانوي سماوات وزمينم شمع جمع
. شب 4 فاطمیه اول 1403 من کی ام جان جهان ممدوحه جان آفرينم مادر توحيد و بانوی سماوات و زمينم شمع جمع پنج تن همسنگر حبل المتينم وجه رب العالمين جان ولايت رکن دينم منم فاتح قلب فاتح خیبر منم ساقی روح ساقی کوثر من آخر عشق و اول و آخر منم نفس نفیس پیغمبر منم دلبر و جان حضرت دلبر منم مالک دهر و حیدر حیدر عشق علی اُمُ الحسنینم صاحب اختیار عالمینم **** کشتی توحيد را سکان منم لنگر منم من خواجه ی لولاک را دختر منم مادر منم من چارده معصوم را گردون منم محور منم من مومنون من قدر من طاها منم کوثر منم من منم علت خلق علل خلقت منم امام بر امامت و امت منم چشمه ی جاودانه ی عصمت منم چشمه ی خانواده ی عترت منم معلم معلم نهضت منم واسطه ی کرامت و نعمت عشق علی اُمُ الحسنینم من ثقل ثقیل ثقلینم **** من کی ام ام الولا ام النبی ام الکتابم من کی ام صومم صلاتم عصمتم نورم حجابم من کی ام بيت اميرالمومنين را آفتابم اولين شخصيت عالم کند مادر خطابم برترين مولای عالم خوانده يار و همنشينم من کی ام زهرای اطهر دخت ختم المرسلينم منم بر حجج الله حجت کبری منم فیض وجود مریم عذرا منم کُفوِ علیِ عالی اعلا منم همسر و عشق سید بطحا منم قائمه ی قیام عاشورا منم نور مبین فاطمه زهرا من ضمانت شهادتینم عشق علی اُمُ الحسنینم استاد ✍ 👇