eitaa logo
امام حسین ع
18.7هزار دنبال‌کننده
398 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم این دوماه از کف من رفت و‌ نکردم کاری وای از غفلت بسیار! چه باید بکنم اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم چشم‌ من بود به اغیار چه باید بکنم هرچه گفتی تو به من‌ گوش ندادم! العفو! شدم امروز گنهکار چه باید بکنم مثل هربار زدم زیر قرارم با تو تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟! .
. دلِ شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟ نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟ بدست باد سحر بوی پیرهن آید نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟ فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟ ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟ کسی که طعم وصالت چشیده می داند نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟ بگفت: سیدِ بحرالعلوم کی دانید بغل گرفتن قد نگار یعنی چه؟ به یمن مقدم دلدار می شود معلوم در این زمان علم اقتدار یعنی چه؟ به خاک چادر زهرا قسم به صبح ظهور عیان شود مددِ ذوالفقار یعنی چه؟ شاعر: .
. عج عطر تو زینت فضای روضه ها، مهدی بیا هجر تو از پا می اندازد مرا، مهدی بیا مهربان تر از پدر و مادر به فرزندان تویی العجل ای بهترین بابای ما، مهدی بیا فَلاَندُبَنَّکَ از دردِ فراق وَ لَأَبْكِيَنَّ صَبَاحاً وَ مَسَاء، مهدی بیا به تقاص خون جدت یا لثارات الحسین زودتر با ذوالفقارِ مرتضی،مهدی بیا جان به لب آمد ولی نامت نیافتد از لبم عمر من آمد به سر با ذکر یا مهدی بیا صبح عاشورا نشد پس وعده ی ما اربعین درمسیرِ از نجف تا کربلا،مهدی بیا شیرخواری با گلوی خشک و با چشمان تر از دل گهواره میخواند تو را مهدی بیا . از هجر تو طبیعت ما گریه می کند چشم تمام آینه ها گریه می کند چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است دارد به اشک و دعا گریه می کند در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای دارد کنار دست جدا گریه می کند گودال سرخ روز عطش نعره می کشد از روضه های خون خدا گریه می کند علی اشتری . رفت بی تو ناامید و بی هدف این هفته هم روزها دور از تو رفت و شد تلف این هفته هم طی شد این عمرِ پر از حسرت به ناکامی مدام رفت همراهش چه بی شوق و شعف این هفته هم بد دل دریا گرفت و باز هم أمن یجیب- -خواند مروارید در گوش صدف این هفته هم جمعه آمد! برنگشتی! یک نفر با طعنه گفت: سبز شد در زیر پاهاتان علف این هفته هم؟! خسته ایم از این تمسخرها و این تحقیرها شد بلا نازل به ما از هر طرف این هفته هم شد بدهکارت! ولی شرمنده که یارت نشد... این طلبکارِ حقیرِ ناخلف این هفته هم خوشبحال آن کسی که ندبه خواند و ایستاد پای عشقت صادقانه،با شرف؛ این هفته هم یاد ما هم باش أباصالح شبی رفتی اگر- -کربلا یا سامرا، یا که نجف این هفته هم! شاعر: .
. دلتنگ باران می‌شوم بی‌تاب و گریان می‌شوم وقتی نباشی من تشنه و خشکم ببار ای ابر رحمت مثل بیابان می‌شوم وقتی نباشی نام تورا حتی شقایق‌ها سرودند من هم غزل‌خوان می‌شوم وقتی نباشی دنبال تو ، آقا ببین راهیِّ خاک پاکِ شهیدان می‌شوم وقتی نباشی گاهی که دلتنگ شمایم ، میهمانِ شاه ِ خراسان می‌شوم وقتی نباشی تا که بیایی دست بر دامانِ جدَّت سلطان خوبان می‌شوم وقتی نباشی در کعبه غوغا می‌شود لشگر مهیا می‌شود وقتی بیایی هر کس که اوّل بر نمازت اقتدا کرد حتماً مسیحا می‌شود وقتی بیایی یابن الحسن آقا بگو اصلاً برایم در لشگرت جا می‌شود وقتی بیایی ؟ آقا برایم در حوالیِّ نگاهت یک گوشه پیدا می‌شود وقتی بیایی ؟ هرچند قلب ساده‌ام غرقِ گناه است لبریزِ تقوا می‌شود وقتی بیایی ای سبزپوش فاطمه ، برگرد آقا خوشحال ، زهرا می‌شود وقتی بیایی .... شاعر: .
. ‌ ما با مسیر عاشقی معنا گرفتیم این رزق را از حضرت زهرا (س) گرفتیم ما از زُلال کوثر و آیینه خواندیم وقتی دعای ندبه هر آدینه خواندیم در کشور مهدی (عج) به فرمان ولایت با گام دوّم همقدم تا بی نهایت در معرکه با روح و جان خویش رفتیم ما مرد هر میدان و نسل پیشرفتیم دشمن نمی خواهد که ما پیروز باشیم می خواست مشغول غم دیروز باشیم دیروز در شیراز مردم را ترور کرد جیب خودش را از دلار جنگ پُر کرد همراه کرده با خودش هر جاهلی را دارد به سر رویای جنگ داخلی را ما انقلابی های روح الله (ره) هستیم ما از تحرّک هایتان آگاه هستیم دیروز خاک سیستان دریای خون شد امروز فتنه شکل جنگی از جنون شد اینبار ایذه ، آه ، شهرستان مظلوم داغی به روی قلب خوزستان مظلوم جان هنر ، جان ِ جهان ، نصف جهان سوخت در بین آتش کوچه های اصفهان سوخت دشمن گرفته در میان مُشت ، خنجر مثل همیشه می زند از پُشت ، خنجر ما پیروان راه سرخ انقلابیم سایه نشیین ساحَت سبز حجابیم در انتظار یالثارات قیامیم شمشیر صبریم و به فکر انتقامیم وقتش رسیده تا دگر ، دور از مُماشات پایان بگیرد فصل سرد اغتشاشات آزادی ما در مسیر عزّت ماست زهرای مرضیه پناه نهضت ماست این خانه اصلاً خانه ی طفلان زهراست جمهوری اسلامی ایران زهراست بمب رسانه علت این ناخوشی ها سودی نخواهد داشت این کودک کشی ها ما هم به برخی از مسائل نقد داریم ما هم به مسئولان کاهل نقد داریم ما عُقده ای نه ، بلکه اهل گفتگوییم امروز ما با داعشی ها روبروییم این هرج و مرج جامعه کار یهود است پشت تمام فتنه ها آل سُعود است این فتنه اوّل در میان کوچه ها بود زخم طنابی روی دست مرتضی بود فتنه گذر کرد از میان کوچه ها رفت خنحر شد و تا قتلگاه کربلا رفت وقتی امام جامعه بی همصدا شد خنجر به روی حنجر آمد ، سر جُدا شد هیهات اگر کرببلا تکرار گردد هیهات اگر این خیمه بی سردار گردد دنیای ما بعد از ظهور شخص قائم(عج) پُر می شود با لشکری از حاج قاسم وقتش رسیده ذکر یا حیدر بگیریم تا انتقام سیلی مادر بگیریم شاعر: .
ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهی‌ام‌ خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شأن زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت) شاعر: ✍ ایام .
. بی تو هر جا می روم احساس غربت می کنم راه بر جایی ندارد هر چه همت می کنم بی تو آرام و قراری نیست در دنیای ما دور مانده از خوشی با هر که صحبت می کنم نامه اعمال من حال تو را بد می کند جمعه ها بدجور احساس خجالت می کنم غیر تو هر کس رفیقم شد نزد چنگی به دل بعد ازین آقا فقط با تو رفاقت می کنم روز و شب فکر همه هستم ولی فکر تو نه حال هر کس جز تو را آقا رعایت می کنم من که باری بر نمی دارم ز روی شانه ات با چه رویی بر تو اظهار ارادت می کنم . . جان زهرا مادرت، تو آبرویم را بخر فکر کن که مادرت گفته وساطت می کنم ✍ ................. بیا که جز تو مرا نیست آرزوی کسی خموشم و ننشینم به گفتگوی کسی از آن دمی که تو رفتی، به مهر آب قسم نرفته آب گوارائی از گلوی کسی سبوی دل بشکست و بریخت باده‌ی صبر خدا کند که دگر نشکند سبوی کسی بنای عدل نِه، ای آبروی عالمیان قیام کن که نریزد کس آبروی کسی ولایت تو نخواهد گذاشت یا مولا کنیم دست ارادت دراز سوی کسی ز لشگر تو سرود سرور می‌شنوم به کشور تو نباشد کسی عدوی کسی «کلامی‌ام» به سلامم اگر جواب دهی به حقّ هو، نهراسم ز های و هوی کسی ✍
. بیا که جز تو مرا نیست آرزوی کسی خموشم و ننشینم به گفتگوی کسی از آن دمی که تو رفتی، به مهر آب قسم نرفته آب گوارائی از گلوی کسی سبوی دل بشکست و بریخت باده‌ی صبر خدا کند که دگر نشکند سبوی کسی بنای عدل نِه، ای آبروی عالمیان قیام کن که نریزد کس آبروی کسی ولایت تو نخواهد گذاشت یا مولا کنیم دست ارادت دراز سوی کسی ز لشگر تو سرود سرور می‌شنوم به کشور تو نباشد کسی عدوی کسی «کلامی‌ام» به سلامم اگر جواب دهی به حقّ هو، نهراسم ز های و هوی کسی استاد ‌.
. آمدم تا رشته‌ام را بر درت محکم کنی زندگی‌ام را به ذکر دائمت، توأم کنی با تضرع، زیر لب دارم صدایت می‌زنم تا که قدری از حجابِ بینمان را کم کنی شرمسار و سر به زیرم که سبب شد نامه‌ام_ باز هم گریه برای معصیت‌هایم کنی خسته‌ام از خُدعه‌های نفس، از طول امل آمدم یابن الحسن، دیگر مرا آدم کنی صاحب من، خیرخواهم، سایه‌ی بالاسرم می‌شود قلب مرا خالی ز نامحرم کنی؟ از تو بر می‌آید آقا معجزاتی این‌چنین التماست می‌کنم، چشم مرا زمزم کنی دوری از کرب و بلا دارد مرا دق می‌دهد کربلایی کن مرا تا راحت از این غم کنی ** دوست دارم یاورت باشم به اشک بر "حسین" ساعتی که گریه بر آن ماتم اعظم کنی جان فدای پلک مجروحت که دائم صبح و شب گوشه ی مقتل، نظر بر پیکری درهم کنی ✍ .
. چه رأس‌ها که نرفته به دار هجرانش ولی به وصل نشد ختم، کار هجرانش   پُر از غم است دلم؛ با وجود این اصلاً_ غمی نمانده برایم کنار هجرانش   به جز بهشتِ وصالش مرا مداوا نیست چنان زده‌ست به جانم شراره هجرانش   در این زمان که همه بی خیال آقایند خوشا کسی که بماند دچار هجرانش   رسید صبحِ وصالش به شیخ انصاری به ما رسید فقط شام تار هجرانش   کجاست سید بحر العلوم تا باشد در این زمانه‌ی دشوار، یار هجرانش   "کجاست هم نفسی تا به شرح، عَرضه‌ دهم که دل چه می‌کشد از روزگار هجـرانش"*   کجاست چشم پُر آبی که یار من باشد به اشکِ دیده شود داغدار هجرانش  ** ز بس که دوریِ کرب و بلا نصیبم شد نشسته بر سر و رویم غبار هجرانش   حسین رفت و عقیله به دردسر افتاد شکست خواهر او در فشار هجرانش... ✍ *بیت از جناب حافظ .
. با ناله و آه... ياری‌ات خواهم كرد تا آخر راه... ياری‌ات خواهم كرد گر لطف تو شاملم شود بعد از این... با ترکِ گناه... ياری‌ات خواهم کرد ✍ ............ یک جمعه هم از گذار ایام بپرس از داغِ همیشه نابهنگام بپرس معنای همیشه منتظر‌بودن را از مادر یک شهید گمنام بپرس ✍ .
. آتشِ وصل تو تا جانبِ گُلپَر برود دودِ آه است که از سینه‌ی مجمَر برود شرحِ هجران تو از حَدِّ سخن بیشتر است واعظِ لال چگونه روی منبر برود؟! طاقت عَقربه از دوری تو طاق شده تا به کِی حوصله‌ی ثانیه‌ها سر برود؟! شوقِ تنهاییِ من زیرِ سرِ غربت توست میل دلداده همین است: به دلبر برود گره کورِ ظهور تو اگر من هستم حاضرم پای تو جان از بدنم در برود چه غلط‌ها که از این بی سر و پا سر نزده کاشکی آبرویم پیش تو کمتر برود نَفْسِ من بانیِ حبس پرِ پروازِ من است آرزوی قفس این است: کبوتر برود خواهشاً اشکِ دمِ مشکِ مرا قطع مکن چشم من کاش که از روضه‌ی تو تَر برود بی پناهم منِ سرخورده..، پناهم زهراست طفلِ آزُرده فقط خانه‌ی مادر برود خادمِ فاطمه‌ام..، صاحبِ من شخصِ علی‌ست می‌روم سمت همان راه که قنبر برود مستی‌ام گردن انگورِ ضریح نجف است این خُمار آمده میخانه‌ی حیدر برود چاره‌ی این همه بیچارگی‌ام کرببلاست... پیش ارباب، غم از خاطرِ نوکر برود جانِ آن کُشته‌ی لب‌تشنه‌ی بی سر..، برگرد قبل از آن که ورقِ عُمر به آخر برود * * ما ندیدیم به غیر از حرمِ حَلقِ حسین خنجری کُند به پابوسی حنجر برود نکند موقعِ غارت، به حرم‌ها برسند نکند فکر سنان در پِی معجر برود... .
. از زندگیِ بی تو بیزاریم آقا دیگر بیا، خیلی گرفتاریم آقا غیر از ظهورِ تو نخواهیم از خداوند شب تا سحرهایی که بیداریم، آقا با دلبری غیر از تو که کاری نداریم در سینه تا مهرِ تو را داریم آقا با دیده‌هایی که به‌جز تو هرچه دیده! روی تو را مُشتاقِ دیداریم آقا! پیشِ طبیبِ دیگری جُز تو نرفتیم حالا که اُفتادیم و بیماریم آقا پُر مُدِّعا هستیم، اما هیچ و پوچیم از تو تُهی، از خویش سَرشاریم آقا! ما وصله‌ی ناجورِ دربارِ تو هستیم دَر چشم‌های خیسِ تو، خاریم آقا تنها زِ چشمِ مهربانت بَر می‌آید بخشیدنِ ما که گُنهکاریم آقا * * اِمسال هم، کرب‌وبلا روزیِ ما نیست اِمسال هم، عُقده به دِل داریم آقا .
Fadaein-Haftegi-14020804_1.mp3
39.66M
🔊 | آتش وصل تو تا جانب گلپر برود متن 👇 . آتشِ وصل تو تا جانبِ گُلپَر برود دودِ آه است که از سینه‌ی مجمَر برود شرحِ هجران تو از حَدِّ سخن بیشتر است واعظِ لال چگونه روی منبر برود؟! طاقت عَقربه از دوری تو طاق شده تا به کِی حوصله‌ی ثانیه‌ها سر برود؟! شوقِ تنهاییِ من زیرِ سرِ غربت توست میل دلداده همین است: به دلبر برود گره کورِ ظهور تو اگر من هستم حاضرم پای تو جان از بدنم در برود چه غلط‌ها که از این بی سر و پا سر نزده کاشکی آبرویم پیش تو کمتر برود نَفْسِ من بانیِ حبس پرِ پروازِ من است آرزوی قفس این است: کبوتر برود خواهشاً اشکِ دمِ مشکِ مرا قطع مکن چشم من کاش که از روضه‌ی تو تَر برود بی پناهم منِ سرخورده..، پناهم زهراست طفلِ آزُرده فقط خانه‌ی مادر برود خادمِ فاطمه‌ام..، صاحبِ من شخصِ علی‌ست می‌روم سمت همان راه که قنبر برود مستی‌ام گردن انگورِ ضریح نجف است این خُمار آمده میخانه‌ی حیدر برود چاره‌ی این همه بیچارگی‌ام کرببلاست... پیش ارباب، غم از خاطرِ نوکر برود جانِ آن کُشته‌ی لب‌تشنه‌ی بی سر..، برگرد قبل از آن که ورقِ عُمر به آخر برود * * ما ندیدیم به غیر از حرمِ حَلقِ حسین خنجری کُند به پابوسی حنجر برود نکند موقعِ غارت، به حرم‌ها برسند نکند فکر سنان در پِی معجر برود... .
کسی که هرشب جمعه تورا مصاحب نیست برای وصل جمالت هنوز راغب نیست چگونه درک کند فیض با تو بودن را کسی که برهمه اعمال خود مراقب نیست اگر که غیبت تو طول می‌کشد ازماست وجود ناقص ما خالی از معایب نیست اسیر غم شده‌ایم و هنوز می‌گویند فراق چهره‌ی تو اعظم مصائب نیست! امید ملت اسلام، کعبه منتظر است کسی به غیر تو بنیان‌کَن اجانب نیست شب است و ذکرفرج را به روی لب دارم شبی که بهتراز این لیلة‌الرغائب نیست به یمن توست که روزی دهد خدا مارا نصیب و روزی ما غیر این مواهب نیست به یک نگاه مرا روبراه کن، وضعم_ برای آمدن تو اگر مناسب نیست اگرکنار رَوَد پرده‌ی گنه، پیداست امام ما همه جا ظاهر است و غائب نیست سخن بس است «وفایی» به جان حضرت دوست تمام حرف دل ما جزاین مطالب نیست ✍ .
. قسم به سوره‌ی "والفجر" یار می‌آید سپیده دم پس از این شام تار می‌آید زغال، روی سیاهش سیاه‌تر شده است خزان گذشته و کم کم بهار می‌آید زبور شاهد ما شد "لَقَدْ کَتَبْنا "را بخوان که وارث این روزگار می‌آید* نوشته است که: مستضعفین به پاخیزید ز مشت‌های گره کرده کار می‌آید غباری از پس هر حادثه پدیدار است اگر غلط نکنم آن سوار می‌آید اَلا به ذکر کسی که به نامش آرامش به سینه‌های شده بی قرار می‌آید قسم به واژه‌ی "خَیْرٌ لَکُمْ" علی خواهان! "بَقِیَّةُ الله" با ذوالفقار می‌آید چقدر خواندن "اَمَّن یُّجیب" اثر دارد که استجابتِ این اضطرار می‌آید زمان آمدنش وقت "مَطْلَعِ الْفَجْر" است و ناگهان به سر این انتظار می‌آید *«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون‏» (انبیاء/١٠۵) «و ما در زبور- پس از تورات- نوشته‏‌ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد» .
. ای آشکارِ از همه پنهان، ظهور کن تا جان به لب نیامده، ای جان! ظهور کن خورشید آسمان علی! آشکار شو ماه تمام نیمهٔ شعبان! ظهور کن جاء الحق است زینت دیوارهای شهر برگرد ای بشارت قرآن! ظهور کن خشکیم، بایریم، کویریم، تشنه‌ایم بی حاصلیم حضرت باران! ظهور کن من ظلمتم به تو نرسم دیر می‌شود پس لطف کن به قلب من الآن ظهور کن بر خاک‌های فکه، شلمچه، دوکوهه، فاو با خون نوشته‌اند شهیدان: ظهور کن :: مسمار شاهد است که زهرای مرضیه می‌گفت پشت آن درِ سوزان ظهور کن آقا به حق دست بریده بیا بیا آقا به حق ساقی طفلان، ظهور کن آقا به حق آن لب عطشان بیا بیا آقا به حق آن تن عریان، ظهور کن آقا به حق آن سر مابین طشت زر آقا به حق آن لب ودندان، ظهور کن - اسفند ۱۴۰۲✍ عج .
. (عج) پرونده ای سیاه تر از هر چه که سیاه آورده ام مقابل چشمان پادشاه راهم جداست ، از همه ی خوبها ، "بَدَم" یک بدتر از همه ، که فتاده درون چاه یک دربدر به پشت درِ هر که جز شما یک بی پناهِ دربدرِ یک پناهگاه توصیف زشتی ام که نگنجد در این غزل ختم سخن ، "مجسمه ی آدمی تباه" یک عمر ، با خیالِ زرنگی تباه شد در پیش چشمِ کوه ، شدم "آب ، زیرِ کاه" کار عزیزهای شما چله های عشق کار منِ سیاه ، ولی ، چله ی گناه تازه به این نتیجه رسیدم که بی شما ... یک عمر ، رفته است به روی سرم کلاه باور بکن که خسته شدم از خودِ خودم بشنو تو اعترافِ مرا ، کردم اشتباه آماده ام که گوش ، بپیچانی ام ، وَ بعد ... با دست لطف تو بشوم خوب و سر به راه جایی میان لشکر خوبان به من بده حتی شده برای سیاهی آن سپاه .
. ایکاش که مشمول نگاهت باشم درگیر تو و زلف سیاهت باشم ای کاش که در روز ظهورت جانا از جمله شهیدان سپاهت باشم شاعر: ..........‌... . ایکاش که موسم خروشم برسد هنگام نشاط و جنب و جوشم برسد ایکاش که فریاد انا المهدی تو...، در یک سحر جمعه بگوشم برسد شاعر: ✍ .
. از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش می‌شد در طواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟! ............ . این هفته نیز جمعۀ ما بی شما گذشت آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت! این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی بر من ولی عزیز دلم، قرن‌ها گذشت... هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت گفتند جمعه بوی تو می‌آورَد نسیم اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت خورشید هم هوای مرا تازه‌تر نکرد او هفت دفعه آمد و بی‌اعتنا گذشت عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعه‌ها تکرار شد، نیامدی و عمر ما گذشت ✍ ...... جمعه‌ها روز اُنس با مهدی‌ست بهترین ذکر جمعه یا مهدی‌ست حاجت از حجت خدا خواهید به خدا! حجت خدا مهدی‌ست هر که را در جهان امامی هست اهل عالم! امام ما مهدی‌ست با دو بال غدیر و عاشورا اوج پرواز شیعه تا مهدی‌ست چارده وجه چارده معصوم ز ابتدا تا به انتها مهدی‌ست حجرالاسود و حطیم و مقام زمزم و مروه و صفا مهدی‌ست ما دعا بر ظهور او کردیم روح آمین این دعا، مهدی‌ست چشم دل باز کن ببین "میثم" شیعه هرجا که هست با مهدی‌ست ✍ .
. از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش می‌شد در طواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟! ✍ .
. فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن فرج یعنی دلِ سجاده را با اشک‌ها شستن دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن.. در امواج بلندِ آل یاسین غوطه‌ور بودن دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن دخیلِ اشک را بر تکیه‌های کربلا بستن توسل‌های ما در هر سه‌شنبه معنی‌اش این است درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن خوشا مثل شهیدانِ مدافع زندگی کردن به سر، سربندِ یا مهدی و یابن المصطفی بستن . .
. دست ببر بر آسمان، تا مگر از دعای تو یا نگرم به ماه رخ، یا شنوم صدای تو روی به هر طرف کنی، نور دو دیده‌ی منی پای به هر کجا نهی، قلب من است جای تو من که رُخَت ندیده‌ام، دل رَوَد از دو دیده‌ام وای بر آنکه بنگرد بر رخ دلربای تو یا به دو دیده‌ام بنه پای ز لطف و مرحمت یا بگذار لحظه‌ای دیده نَهَم به پای تو سلسه‌ی فراق را باز نمی‌کند کسی از دل زار من مگر دست گره‌گشای تو ناز غم تو می‌کشم، هر چه کنی بدان خوشم صاحب من توییّ و من خلق شدم برای تو اشک به دیده کو به کو، بلکه شوند روبرو گریه‌ی های‌های من، خنده‌ی بی‌ریای تو گردن من به بند تو، تا چه بُوَد پسند تو خرّمم از ولای تو، سرخوشم از بلای تو زخم بزن که مرحمت، کار مسیح می‌کند درد بده که گشته‌ام شیفته‌ی دوای تو أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيا؟! یوسف فاطمه بیا! تا ببرد دل از همه، روی خدانمای تو ای به وجود قائمه، چشم و چراغ فاطمه بیا که سایه افکند بر سر ما لوای تو «میثم» کوی تو منم که پیشتر ز بودنم تو بودی آشنای من، من شدم آشنای تو ✍ 👇
. نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند ز قدرت یَدُ اللَّهی، کسی ندارد آگهی وسیله‌اش بُود علی، خدا هر آن چه را کند به جنگ بدر و نهروان، علی‌ست یِکّه قهرمان نگر که دست حق عیان، قتال اشقیا کند به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند به رزم خندق و اُحُد، به قتل عَمْرو عَبْدُوُد خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند چو افضل از عبادتِ خلایق است، ضربتش علی تواند این عمل، شفیع ما‌سِوی کند به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند نماز، بی ولای او، عبادتی‌ست بی‌وضو به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند هر آن‌که نیست مایلش، جفا نموده با دلش بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند علی‌ست آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند علی انیس عاشقان، علی پناه بی‌کسان علی امیر‌مؤمنان، که مدح او خدا کند پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی؟! که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند گهی به مسند قضا، گهی به صحنۀ غزا گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند علی‌ست فرد و بی‌نظیر، علی مجیر و دستگیر که نام دل‌گشای او، گره ز کار وا کند زکار قهرمانی‌اش، پُر است زندگانی‌اش نگین پادشاهی‌اش، به سائلی عطا کند امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب بَرَد طعام نیمه‌شب، عطا به بی‌نوا کند ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند کنیم چون‌که های‌ و‌ هو، به پیشگاه لطف هو خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند دل علی گداخته، که با زمانه ساخته امام ناشناخته، ز خلق شِکوه‌ها کند ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا که نیست یار آشنا، دلش ز غم، رها کند سرشک بر دو عین او، ز اشکِ زینبین او که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند علی غریب و خون‌جگر، ز هجر یار نوحه‌گر کنار آن جدار و در، اقامۀ عزا کند (حسان) بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش گره‌گشای انبیا، حوائجت روا کند مرحوم ✍ ................ من دست خالی آمدم،دست من ودامان تو سرتابه پادردوغمم،دردمن ودرمان تو توهرچه خوبی من بدم،بیهوده برهردرزدم آخربه این درآمدم،باشم کنارخوان تو من ازهمه دررانده‌ام،من رانده ای درمانده‌ام یاخوانده یاناخوانده‌ام،اکنون منم مهمان تو پای من ازره خسته شدبال وپرم بشکسته شد هردربه رویم بسته شدجزدرگه احسان تو گفتم منم درمی‌زنم،گفتی به توسرمی‌زنم من هم مکررمی‌زنم،کوعهدوکوپیمان تو؟ سوی توروی آورده‌ام،ای خم سبوآورده‌ام من آبروآورده‌ام،کو لطف بی‌پایان تو؟ حال من گوشه‌نشین،با گوشه ی چشمی ببین جزسایه ی پرمهرتان،جایی ندارم جان تو من خدمتی ننموده‌ام،دانم بسی آلوده‌ام امابه عمری بوده‌ام،چون خاردربستان تو ............ به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم به امید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم نه رها ز بند هوا شدم، نه ز یار کامروا شدم نه چنان دچار بلا شدم که دگر بفکر دوا شوم همه روزه روزی من غم‌است، همهٔ شبم شب ماتم‌است نه چنان کمند تو محکم است که امید آنکه رها شوم نه مرا بخویش دهی رهی، نه ز خویشتن دهی آگهی نه دلالتی و نه همرهی، متحیرم بکجا شوم نه ز سفرۀ تو نواله‌ای، نه ز غمزۀ تو حواله‌ای نه مرا بدرد پیاله‌ای، کرمی که ز اهل صفا شوم نه تراست لطف و عنایتی، نه مراست قوت و طاقتی بکدام شوری و حالتی، من بینوا به نوا شوم نه به دلنوازیم آمدی، نه به‌ سرفرازیم آمدی نه به نغمه سازیم آمدی، که ز شوق بی سر و پا شوم نه به حال مفتقرت نظر که زند به سوی تو بال و پر نه به سرپرستی او گذر که به زیر ظل هما شوم مرحوم (کمپانی) .
. ای شده محوِ روی تو، شمس جدا، قمر جدا روی کند به سوی تو، ملک جدا، بشر جدا آدم و نوح هر یکی، دست زده به دامنت منتظر ظهور تو، پدر جدا، پسر جدا ای تو گلِ بهار ما، بیا به لاله‌زار ما تا که نهیم بر رهت، دیده جدا و سر جدا با نمکین بیان خود، از شکرین دهان خود بریز در وجود ما، نمک جدا، شکر جدا بیا که از اشارتت، شود فزوده خلق را عشق جدا، خرد جدا، ادب جدا، هنر جدا در انتظارِ مقدمت، به اشتیاق دیدنت گریه کنند عاشقان، شام جدا، سحر جدا مهدی منتظَر تویی، امام منتقِم تویی که خیزد از قیام تو، عدل جدا، ظفر جدا عنایتی که شام غم، سر آید و سحر شود ای که رَوَد به حکم تو، قضا جدا، قَدَر جدا ز فتنه‌ی ستمگران، ز کینه‌ی مخالفان رسد به جان دوستان، بلا جدا، خطر جدا بسته "موید" آرزو، بر علی و حسین او تا که شوند، شافعش، پسر جدا، پدر جدا. (ره)✍ .👇