.
#امام_سجاد علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#زمزمه
۷۶۳
دیدم هر آنچه چشمی ندیده
دیدم کبوتر درخون تپیده
طوری زبابایم سر بریدند
که خون حلقش بر نی چکیده
دیدم چو جسم عریان بابا
دربوریا من پیچیدم او را
ازپا فتادم آندم که دیدم
مرکب به روی جسمش دویده
هم دیده ام جسمی بین گودال
ازظلم دشمن گردیده پامال
هم دیده ام باچشمان خونبار
برنیزه هجده سرِ بریده
نمانده تاب و توانِ گفتن
نرفته هرگز زخاطرِ من
زضربِ دستِ سنگینِ دشمن
دیدم که طفلی خورده کشیده
دیدم هماره با اشک وناله
روی کبودِ طفل سه ساله
دیدم که در گوشه ی خرابه
ره می رود با قدّخمیده
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#سبک_کبوتر_من_مپر_ز_لانه
👇
.
#امام_سجاد علیه_السلام
#زمینه
۷۶۴
کس نبیند آنچه من دیده ام
مدینه چون گلِ خشکیده ام
آه و واویلا
یاد شهدا هر شب می نالم
چهل ساله که یاد گودالم
آه و واویلا
سینه ی من شد غرقِ در ناله
دیدم کتک خورد طفل سه ساله
آه و واویلا
کربلا زخم تیر و سنان بود
امان از شام که زخم زبان بود
آه و واویلا
شامیان بر اشک ما خندیدند
پای سرِ بریده رقصیدند
آه و واویلا
یکی بر مطربها می داد انعام
آن یکی می داد بر علی دشنام
آه و واویلا
شامیان قلب ما را شکستند
ده تن را به یک ریسِمان بستند
آه و واویلا
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_سجاد
#سبک_سالار_زینب 🎼
.👇
.
#نوحه_سنتی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#سبک_حاج_اکبر_ناظم
۷۶۵
من ای مدینه از نفس فتادم
غمها که دیدم کی رود ز یادم
با آن همه غم روی پا ستادم
ندارم توانی شدم قد کمانی
رفته رمق ز دست و پایم
هر لحظه یاد کربلایم
جان من از غصه به لب رسیده
دیدم به صحرا لاله های چیده
بوسه زدم به حنجر بریده
خودم دیدم آنجا تن بی سرش را
پاشیده دیدم جسم بابا
در بوریا پیچیدم او را
من دیده ام تن های پاره پاره
دائم بود چشم پر از ستاره
به نیزه دیدم شیروخواره
دلم در پیچ و تاب وای من از رباب
از دیدن آن سر خمیدم
آه از جگر هر دم کشیدم
****
#محمود_اسدی_شائق
#شهادت_امام_سجاد
.👇
.
#واحد
#امام_سجاد علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#نوحه_سنتی
۷۶۶
آنچه من دیده ام کسی ندیده خدا
نه کسی دیده است و نی شنیده خدا
من پریشان شدم
دیده گریان شدم
وامصیبت
من کشیدم به شانه کوه درد و بلا
دیده ام تازیانه خوردن عمه را
وای من از جفا
می زدن عمه را
وامصیبت
****
#محمود_اسدی_شائق
#زنجیرزنی
#سبک_به_تماشا_بیا_ای_پسرفاطمه
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
.👇
.
#واحد
#امام_سجاد علیه_السلام
۷۶۷
شده دیدنی حال زین العباد امشب
رسیده دگر جانم ازغصه ها برلب
اگرچه ز یاد همه رفته ام اما
نرفته ز یادم غم عمه ام زینب
شود امشب هر دوچشمم بسته
به یاد بابم دلم بشکسته
خودم اربا اربا تن اکبرو دیدم
خودم روی نیزه سر اصغرو دیدم
توی کوچه،بازار شهرحرام افسوس
کتک خوردن عمه وخواهرو دیدم
خدا داند که نرفته از یاد
دمی که خواهر زناقه افتاد
دلم ازغم وغصه شد زیرورو ای وای
به غمهای ما خنده میکرد عدو ای وای
پس ازکشتن اصغر آن حرمله ی پست
سرمرکبش بسته راس عمو ای وای
به شهر کوفه دلم شد صدچاک
کشیده میشد سر او برخاک
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_سجاد
.👇
.
#بی_بی_شریفه_سلام_الله_علیها
#بنت_الحسن
#چهارپاره
#محاوره #عامیانه #فولکلور
۷۷۰
شریفه دختر عموی خوب من
رفتی و من از غمت، غمین شدم
چشماتو بستی و رفتی عزیزم
ندیدی که خرابه نشین شدم
هردوتا از روی ناقه افتادیم
ولی دستای تورو نبسته زجر
کاش منم مثل تو جون داده بودم
نمی افتادم ولی به دست زجر
میدونم که زیر پای شتری
بمونه اگه کسی دردسره
هرچی هم پای شتر سنگین باشه
ولی باز حرمله پاش سنگین تره
شریفه شکر خدا تو رفتی و
سربابامو بریده ندیدی
تازیانه خوردی مثلِ من ولی
به رخ عمه کشیده ندیدی
#محمود_اسدی_شائق✍
.
.
#شریفه_بنت_الحسن
#بی_بی_شریفه سلام_الله_علیها
#نوحه
۷۷۲
من شریفه دختر شاه کریمم
مادرم بر کل خلق اما یتیم
من یتیمم
درمدینه خون به قلب زار ما شد
پدرم مسموم از زهر جفا شد
من یتیمم
وقت تشییع جسم بابا را ندیدم
پیکرش شد تیروباران من شنیدم
من یتیمم
من غم و رنج و مصیبت ها کشیدم
طعم ضرب کعب نی ها را چشیدم
من یتیمم
دیده ام در کربلا با آه و ناله
که یکی زد تازیانه بر سه ساله
من یتیمم
پای ناقه تا که بر آیینه ام خورد
زیر پای اشتران شد سینه ام خرد
من یتیمم
#محمود_اسدی_شائق✍
.👇
.
#ترکی
#پنجم_صفر
#شور #از_ناقه_افتادن #حضرت_رقیه
*-*---*-**-*-*-
آخان ستاره لر کیمی آخدیم
جهانی یاندیریب بی بی یاخدیم
او قدر آغلادیم یولا باخدیم
یورولدوم عمه
یتیم اوشاقی چولده قویمازلار
الینده هر نه واردی سویمازلار
اونون یوزونه سیلی ورمازلار
داریخدیم عمه
(امان امان امان امان عمه) ۲
*-*-*-*-**-*-*-*
رقیه غملی گونلره قالدی
باشیمی شمر بلالره سالدی
بابامی هم اکبری آلدی
دویولموشم من
رقیه غصه دن سولوب تز گل
قانیله گوزلریم دولوب تز گل
ایاقلاریم قابار اولوب تز گل
سویولموشام
(امان امان امان امان عمه) ۲
*-*-*-*-**-*-*-*
#سیامک_پندی_خاکسار ✍
.👇
.
می خوانم از مقتل
این روضه ها گر بازتر گردد خطر دارد
سخت است و می خوانم
اینک تمام خیمه، قلبی شعله ور دارد
یک مرد می باید
این روضه های داغ را از خاک بردارد
از اوّل این راه
انگشترت را ساربان زیر نظر دارد
گرمای این صحرا
خیلی برای طفل شش ماهه ضرر دارد
⬛
ذکر مصیبت شد
دارد لهوفت ناله ها سر می دهد، من هم
آنجا که می گویند
افتاد روی خاک، عباس تو با پرچم
آنجا که میگویند
در علقمه شد قدت از بار مصیبت خم
آنجا که میگویند
مرگا به من، باید بمیرم پای این ماتم
مرگا به من وقتی
هی زینب تو معجرش را میکند محکم
⬛
حتما خبرهایی ست
اینجای مقتل ها زبان شعر هم لال است
ای ذوالجناح آرام!
باید بگویی خونِ که بر روی این یال است
حتماً خبرهایی ست
زینب میان خیمه خیلی ناخوش احوال است
بیرون زد از خیمه
اینجای روضه شمر دیگر بین گودال است
دردش مرا هم کشت
آنکس که انگشتر ربوده فکر خلخال است
دارد خبر را اسب
با نعل خونی میبرد کوفه…چه خوشحال است!
#مسعود_یوسف_پور ✍
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زمینه_خوانی
مداح: #حاج_محمود_کریمی
دستگاه: #شور_دشتی
حسینم وا حسین ای گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان چه در ویرانه شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم اینکه بودم خواهر تو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/emame3vom/82678
.
.
تضمین شعر مجید تال
مرهم به جز حسین، به قلب شکسته نیست
قاریّ نیزه، حنجرش انگارخسته نیست
این رشته غمش سرِ مویی گسسته نیست
(زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
با دست بسته هست ولی دست بسته نیست)
چشمان او دو شاهد گودال راز بود
قد کمان، حدیثِ رکوع نماز بود
بی چاره مانده بود ولی چاره ساز بود
(هرچند سربه زیر ولی سرفراز بود
زینب قیام کرد چون از پا نشسته نیست)
این بانویی که عالم و آدم فقیر اوست
شیر خدا نهفته به سِرّ ضمیر اوست
دست قضا و پای قدر، ناگزیر اوست
(زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست)
بر نیزه، راست قامت او سنگ می خورد
آیینه دار عزت او سنگ می خورد
بر سایه ی قداست او سنگ می خورد
(حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست)
#سید_روح_الله_موید ✍
.
.
#محرم
#امام_زمان
بوی سيبِ حرم از سمتِ سحر میآيد
قطعِ اين فاصله از دستِ تو برمیآيد
روز و شب كارِ شما گريه شده میدانم
باز از دامنتان بویِ جگر میآيد
كاشكی قدر بدانيم جوانیها را
زود بر شاخه در اين فصل ثمر میآيد
تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان
مادرت دستشكسته به كمر میآيد
روزها سايه نشينِ قدمش خورشيد است
هركه در سايهی اين بيرق اگر میآيد
میرسد جمعهای و پيشِ تو دَم میگيريم
عاقبت غُربتِ اين جمع بهسر میآيد
تاكه آبی بزند بر لبِ لبتشنهی ما
مادرِ سينهزنان زود زِ در میآيد
كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود
رنگِ مشكی به كفن هم چقدر میآيد
علتِ اولِ دیوانگیِ ماست حسین
باز از مستیِ ديوانه خبر میآيد
حسن لطفی✍
.
.
#فضه_علیهاالسلام
#کنیز_حضرت_زهرا_علیهاالسلام
زهرا کنیزی با جلالت داشت
شهزاده ای بود و اصالت داشت
او دیده جنت را به چشم خود
در جنّت مولا اقامت داشت
شد انتخاب حضرت حق چون
در خانه ی حیدر رسالت داشت
او را پیمبر برگزیده است
شد خادمه چون که لیاقت داشت
با کیمیایش، خاک را زر کرد
با علم زهرایی کرامت داشت
حیدر اگر (بٰارِکْ لَنٰا)خواندش
حق داشته بس که نجابت داشت
با آیه ی قرآن سخن میگفت
این خود ز فضل او حکایت داشت
تا آخرین دم، پای عشقش ماند
با جان و دل عشق ولایت داشت
او ماجرای کوچه را دیده
از دشمن حیدر برائت داشت
تا کربلا همراه زینب رفت
از بس به اربابش ارادت داشت
هر داغ ِ روی داغ را دیده
او یک دل ِخون از جسارت داشت
از ردّ خنجر بر روی حنجر
او غصّه های بی نهایت داشت
عصر دهم دنبال شیری رفت
از نعل ده مرکب شکایت داشت
دق کرده بعد از کربلا او هم
چون روضه ها از عصرغارت داشت
مانند کلّ فاطمه ها او
بر پیکرش خیلی جراحت داشت
دستش شکست از ضربه ی دشمن
اینگونه بازهرا شباهت داشت😭
او دیده در بازار، زینب را
زینب؛ بمیرم! صبر و طاقت داشت
یک زینب و صدها بلا، ای وای
ای کاش یک دم استراحت داشت
رفته میان شامیان مست
هر کس به لب، سبّ و اهانت داشت
بزم یزید ِبددهن رفته
آن بی حیا خیلی قساوت داشت
زد خیزران، روی لب قاری
وقتی به لب قرآن، تلاوت داشت
شیعه بگو :( عجّل فرج) دایم
ذکری که زینب در اسارت داشت
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#فضه
خادمه #حضرت_زهرا
.
حضرت فضه علیهاالسلام
فضه نُوبیّه، کنیز حضرت زهرا علیهاالسلام است که پیامبر صلوات الله علیه و آله او را به این نام خواند.
فضه، اصالتاً از اهالی نوبیه بود.
نوبیه شهری است در جنوب سودان یا جنوب مصر و شرق نیل.
طبق بعضی از روایات او دختر یکی از پادشاهان هند بود که در یکی از جنگها به اسارت درآمد و به عنوان کنیز به حبشه فرستاده شد.
پس از نزول آیه «فقل لهم قولا میسورا»، پیامبر صلوات الله علیه و آله وی را به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام فرستاد و او را فضه نامید.
حضرت فاطمه علیهاالسلام کارهای خانه را بین خود و فضه تقسیم کرد؛ یک روز خود و یک روز فضه کارها را انجام میداد
او در ماجرای بیماری حسنین، که حضرت علی و فاطمه علیهم السلام نذر کردند در صورت بهبودی آنان سه روز روزه بگیرند، با آنان همراه شد و چنین نذری کرد. آیات ۷ و ۸ سوره انسان درباره این ماجرا نازل شده است.
فضه حدود بیست سال با آیات قرآن حرف میزد و به دیگران پاسخ میداد. او در روایتی طولانی، حالات حضرت زهرا را از زمان شهادت پیامبر تا شهادت فاطمه علیهماالسلام بیان میکند.
از بس فضه حیا و نجابت داشت حضرت علی علیه السلام در مورد وی میگوید: «اللهم بارک لنا فی فضّتنا»
او علم کیمیا میدانست و این علم را حضرت زهرا علیهاالسلام به وی تعلیم کرده بود.پیامبر هم دعا برای مشکلات و همچنین اذکاری را به وی تعلیم کرده بود. خلیفه دوم به مقابل علمی فضه اعتراف کرده است.
فضه نوبیه در کربلا حضور داشته است.داستان شیر و فضه بنا بر حضور وی در کربلا نگاشته شده است:
ادریس بن عبدالله اودی میگوید: چون امام حسین علیه السلام شهید شد و لشکر عمر بن سعد خواستند اسب بر بدن امام بتازند، فضه به حضرت زینب علیهاالسلام گفت:ای بانوی من! روزی کشتی «سفینه» در دریا شکست و او به جزیره ای افتاد و در آنجا شیری دید. او خطاب به شیر گفت:ای ابا الحارث، من غلام رسول خدایم! پس آن شیر غرغرکنان پیشاپیش او رفت تا او را به راه رساند. هم اکنون آن شیر در جایی زانو زده است، بگذار من بروم و به او آگاهی دهم که این مردم فردا چه خواهند کرد. فضه نزد آن شیر رفت و گفت:ای ابا الحارث، آن شیر سر بلند کرد و فضه به او گفت: میدانی فردا میخواهند با امام حسین علیه السلام چه کنند، میخواهند اسب بر پشتش بتازند. شیر آمد و دو دست خود را روی پیکر امام نهاد، لشکر جلو آمده و شیر را دیدند، عمر بن سعد به آنها گفت: این فتنه است، مبادا آن را برانگیزید، برگردید، آنها هم برگشتند.
مقبرهای منسوب به فضه در دمشق در قبرستان باب الصغیر موجود است. قبر وی کمی بالاتر از مرقد منسوب عبدالله بن جعفر بن ابی طالب و در انتهای غربی قبرستان قرار دارد. حجره و مرقد او گنبدی کوچک به رنگ سبز داشته و دیوارههای آن از سنگ سیاه است.
.
🔰 #زبانحال_حضرت_عباس
▪️ چندبیتی در شرح بیقراریهای قمر بنیهاشم علیه السلام
گفتم به دست خویش که من لشکرم، بمان
امید خیمه، دلخوشی خواهرم، بمان
پیکار بود و رفت ز پیکر، تو ماندهای
ای آب! آبروی منی، در بَرَم بمان
از آبروی خویش گذشتم، ولی ولی
اطفال تشنهاند و من آبآورم، بمان
زانرو که باورم کند آن یار، لااقل
قدری به خاک دور و برم از کَرَم بمان
ای نوردیده! دوست قدمرنجه کرده است
آخر دمی به دیدۀ از خون ترم بمان
گشتم من از خجالت او آب چون که گفت:
این آبها فدای سرت، دلبرم بمان ...
با آستین ز دیده گرفت اشک و ناله زد:
جانم فدات ای پسر مادرم، بمان ...
🗓 ۱۴۳۵ قمری
🏷 #سیدمحمدحسین_دعایی #حضرت_عباس
🔰 سروش عشق
شب رخ نمود و دیدهام از خود عبور کرد
بر هم نشست و خاطرهها را مرور کرد
از سنگفرش سینه عطش شعله میکشید
آری خیال دوست به قلبم خطور کرد
تصویر خندهای که امید آفریده بود
در انحنای قطرۀ اشکی ظهور کرد
موسیقی تپیدن دل با طنین اشک
کار هزار پرده ز شور نشور کرد
ناگه در آن میانه سروشی ز شهر عشق
چون کیمیا سفال دلم را بلور کرد
میگفت: «جسم روحفزای حسین را
میل حبیب همدم سم ستور کرد
تعلیم مرغ عشق، سلیمان پاک را
دانا به رمز و راز نوای طیور کرد
بیشک اشارتی به خرابات دلبر است
یادی که حق ز جنت و حور و قصور کرد»
الهامواره بود و هبوطش به کام دل
شهدی ز همنشینی شور و شعور کرد
دل را چو با حقیقت وصل آشنا نمود
بیگانه از تفاوت غیب و حضور کرد
🗓 محرم ۱۴۳۰
🏷 #امام_حسین #شب_جمعه #سیدمحمدحسین_دعایی✍
.
.
#امام_حسین
فردا که میفهمم بهایِ اشک من چیست
افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم
#میثم_مؤمنی_نژاد
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
........
یا اباعبدالله علیه السلام
بار گناه برکت چشممرا گرفت
شرمنده در مصیبت تو کمگریستم ...
.