eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_شانزدهم در کنار جسم خونین شهاب
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود. نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند. با صدای گریه ی زنی سرش را بلند کرد.با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب را خبر کردند. با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل، مریم همراه پدر و مادرش به سمت اتاق آمدند. مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد. _تو تو اینجا چیکار میکنی؟😳 مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت 😭 _همش تقصیر من بود.😭 مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان آمدند. _همش تقصیر من بود 😭 مریم دست های مهیا رو گرفت. _تو میدونی شهاب چش شده ؟؟ حرف بزن. جواب مریم جز گریه های مهیا نبود. مادر شهاب به سمتش آمد. _دخترم توروخدا بگو چی شده؟ شهابم حالش چطوره ؟ پدر شهاب جلو آمد. _حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست. مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت. مهیا با گریه همه چیز را تعریف کرد. نفس عمیقی کشید و رو به مریم که اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت: _باور کن من نمی خواستم اینطور بشه. اون موقع ترسیده بودم فقط می خواستم یکی کمک کنه. مریم دستانش را فشار داد _میدونم عزیزم میدونم. در اتاق عمل باز شد. همه جز مهیا به سمت اتاق عمل حمله کردند... ..... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_هفدهم در سالن بیمارستان گوشه ای
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 مریم اولین شخصی بود که به دکتر رسید. _آقای دکتر حال داداشم چطوره؟؟ _نگران نباشید با اینکه زخمشون عمیق بود ولی پسر قوی ای هست. خداروشکرخطر رفع شد.😊 مادر شهاب اشک هایش را پاک کرد. _میتونم پسرمو ببینم؟ _اگه بهوش اومد انتقالش میدن بخش اونجا میتونید ببینیدشون. مریم تشکری کرد. مهیا نفس آسوده ای کشید رو صندلی نشست. مریم نگاهی کرد به مهیا که از ترس رنگ صورتش پریده بود. سردرد شدید مهیا را اذیت کرده بود با دستانش سرش را محکم فشار می داد. با قرار گرفتن لیوان آبی مقابلش، سرش را بالا گرفت. نگاهی به مریم که با لبخند ☺️اشاره ای به لیوان می کرد انداخت لیوان را گرفت تشکری کرد و آن را به دهانش نزدیک کرد. _حالت خوبه عزیزم ؟ _نه اصلا خوب نیستم. مریم با اینکه حال خودش تعریفی نداشت و نگران برادرش بود که تا الان به هوش نیامده اما باید کسی به مهیا که شاهد همه اتفاقات بود را دلداری می داد. _من حتی اسمتم نمیدونم. _مهیا _چه اسم قشنگی😊 مهیا بی رمق لبخندی زد🙂 _نگا مهیا جان برای اتفاقی که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کی جای تو بود شهاب حتما اینکارو می کرد. اصلا ببینم خونوادت میدونن که اینجایی؟ مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد. _ای وای میدونی الان ساعت چنده. الان حتما کلی نگران شدن شمارشونو بده خبرشون کنم. گوشی که به سمتش دراز شده بود را گرفت. و شماره مادرش را تایپ کرد. مریم دکمه تماس را فشار داد و از جایش بلند شد و شروع کرد صحبت کردن با تلفن. اتاق عمل باز شد. و تختی که شهاب بیهوش روی آن خوابیده بود بیرون آمد. تخت از کنارمهیا رد شد. مهیا چشمانش را محکم بست نمی خواست چیزی ببیند. چشمانش را باز کرد.مادر شهاب با گریه همراه تخت حرکت می کرد و پسرش را صدا می کرد... ..... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_هجدهم مریم اولین شخصی بود که به
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 مریم مادرش را روی صندلی نشاند و شانه هایش را ماساژ می داد . _آروم باش مامان ،باور کن با این کارایی که میکنی هم خودت هم بقیه رو اذیت می کنی آروم باش. _خانم مهدوی مریم نگاهی به دو مامور پلیس انداخت. چادرش را درست کرد. ـ بله بفرمایید. _از نیروی انتظامی مزاحمتون شدیم .برادرتون مجروح شدن درسته؟؟ _بله. _حالشون چطوره؟ _خداروشکر خطر رفع شد ولی هنوز بهوش نیومده. _شما میدونید چطور برادرتون چاقو خوردن؟ _نخیر ،بیمارستان با ما تماس گرفت. ولی ایشون همراشون بود. و با دست اشاره ای به مهیا کرد. مهیا از جایش بلند شد. _س سلام. _سلام.شما همراه آقای مهدوی بودید؟ _بله. _اسم و فامیلتون؟ _مهیا رضایی. _خب تعریف کنید چی شد؟ و به سرباز اشاره کرد که گفته های مهیا را یاداشت کنه... ..... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_نوزدهم مریم مادرش را روی صندلی
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 مهیا با تمام جزئیات برای مامور توضیح داد. حالش اصلا خوب نبود. وسط صحبت ها گریه اش گرفته بود. _شما گفتید که رفتید تو پایگاه . _بله _چرا رفتید؟ میتونستید بمونید و کمکشون کنید. مامور چیزی را گفت که مهیا به خاطر این مسئله عذاب وجدان گرفته بود. _خودش گفت .منم اول نخواستم برم ولی خودش گفت که برم. _خب خانم رضایی طبق قانون شما باید همراه ما به مرکز بیایید و تا اینکه آقای مهدوی بهوش بیان و صحبت های شما را تایید کنه. شوک بزرگی برای مهیا بود یعنی قرار بود بازداشت بشه. نمی توانست سر پا بایستد. سر جایش نشست. _یعنی چی جناب .همه چیو براتون توضیح داد برا چی می خواین ببرینش؟ محمد آقا پدر مریم به سمت دخترش آمد. شهین خانم با دیدن همسرش او را مخاطب قرار داد: _محمد آقا بیا یه چیزی بگو می خوان این دخترو ببرن با خودشون یه کاری بکن. محمد آقا نزدیک شد. _سلام، خسته نباشید من پدر شهاب هستم. ما از این خانم شکایتی نداریم. _ولی .... مریم کنار مهیا ایستاد _هر چی ما راضی نیستیم. _هر جور راحتید ما فردا هم مزاحم میشیم ان شاء الله که بهتر بشن. _خیلی ممنون. مهیا خجالت زده سرش را پایین انداخت انتظار برخورد دیگه ای از این خانواده داشت ولی الا تمامیه معادلاتش بهم خورده بود . _مهیا مادر مهیا با شنیدن اسمش سرش را بلند کرد مادرش همراه پدرش به سمتش می آمدن پدرش روی ویلچر نشسته بود. دلش گرفت بازم باعث خرابی حال پدرش شده بودن چون هر وقت پدرش ناراحت یا استرس به او وارد می شد دیگر توانایی ایستادن روی پاهایش را نداشت و باید از ویلچر استفاده می کرد. مهیا با فرود آمدن در آغوش آشنایی که خیلی وقت است احساسش نکرده بود به خودش آمد... ..... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
#هشدار از واریز پول به حساب های شخصی برای کمک به مناطق سیل زده پرهیز کنید واریز ها را فقط به حساب های #هلال_احمر ، #کمیته_امداد و گروه های #جهادی #بسیج انجام دهید _______________ 🌼 پویش جمع آوری کمک‌های مردمی برای سیل‌زدگان شمال کشور جهت بازسازی منازل و... (کمیته امداد امام خمینی) ✅ روش های مشارکت: 🔸 شماره گیری کد *8877*99# 🔸 واریز به کارت 6037997900001000 به نام: کمیته امداد امام خمینی کمک به سیل زدگان 🔆 به نیابت از جمیع مومنین کمک کنیم و ثوابش را هدیه کنیم به امام زمان(عج) به نیت تعجیل در فرج حضرت 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پیمان نامه حضرت مهدی با ۳۱۳ نفر از یارانشان 🔊 سخنان بسیار زیبای استاد رحیم پور درباره انقلابیون حکومت حضرت مهدی (عج) 💫 الّلهُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman
امام سجاد (علیه السلام): مردمانی که در زمان غیبت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به سر می برند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور وی هستند، از مردمان همه زمان ها برترند، زیرا خدایی که یادش بزرگ است به آنان خرد و فهم و شناختی ارزانی داشته است که غیبت امام برای آنان مانند حضور امام است. 📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۲۲ 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman
‼️ نپرداختن زکات؛ همانند رباخواری لعنت پیامبر(ص) را به دنبال دارد. 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman
💌 لذت حلال 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman
#یاصاحب_الزمان افتاده به حوض دلم آن ماهی عشقت فیروزه ای و سرخ، چه پیوند قشنگی 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🔸زمین خالی از حجت نیست🔸 🌹حضرت امام رضا علیه السّلام فرمودند: ما حجت خدا هستیم در روی زمین و خلیفه او در میان بندگان و امین اسرار خدا و کلمه تقوا و دستاویز محکم و گواهان خدا و نشانه‌های او در میان مردم. به واسطه ما خداوند آسمان‌ها و زمین را از ریزش نگه می‌دارد؛ به واسطه ما باران می‌بارد و رحمت خدا پراکنده می‌گردد. زمین خالی از رهبری از ما خانواده(وحی) نخواهد بود، چه ظاهر و آشکار باشد یا پنهان و ترسان. 👈🏻اگر زمین یک روز خالی از حجت باشد، مانند دریا اهلش را فرو می‌برد. 📚کمال الدین: ۱۱۶ - ۱۱۷ 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
Panahian-Clip-BezarKoohHaletRaJaBiyare-64k.mp3
2.15M
🎵بذار کوه حالت رو جا بیاره! ➕راهکار امیرالمؤمنین برای رفع خستگی روح 🎙 استاد پناهیان 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman