eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.1هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @As_eskandari 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱اغلب فکر می‌کنیم چون خیلی گرفتاریم، به امام زمان علیه السلام نمی‌رسیم! اما واقعیت این است که: چون به امام زمان علیه السلام نمی‌رسیم خیلی گرفتاریم! 💥 【 @emamzaman_12
🌱خودسازی... ⭕️معرفی... موضوع پست: ۱ : این روزها تا مشکلی برامون پیش میاد و زندگی برامون کمی سخت میشه به فکرمون میاد یه عده آدم نشستن ما رو سحر و جادو کردن تا بدبختی ما رو ببینن پس بریم پیش دعا نویس و باطلش کنیم دعا به خودی خود بد نیست حتی اسم الله چنان نوری داره که در تمام عالم پخش میشه ولی ما به موهبتی که خدا بهمون داده ایمان نداریم، فکر میکنیم فقط یه دعا نویس میتونه کمکمون کنه غافل از اینکه بیشتر مواقع از کسایی کمک میخوایم که دستشون تو دسته شیطانه تا خدا 🌱سحر یعنی چی؟🤔 ✔️معني سحر رو میشه انجام نوعي اعمال خارق العاده دونست که آثاري در وجود انسان ها پديد مي یاره برخلاف اون چیزی که خداوند مقدر کرده کلمه «سحر» و مشتقات اون در سوره هاي قرآن از قبيل: طه، شعري، يونس، اعراف، و ... راجع به سرگذشت پيامبران خدا: حضرت سلیمان، موسي، عيسي، و پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم اومده زمان حضرت سلیمان سحر توسط شیاطین رواج پیدا میکنه تا جایی که خدا دو فرشته به نام هاروت و ماروت رو میفرسته که بهشون باطل کردن سحر یاد بدن ولی اونها گمراه میشن و چیزهایی رو یاد میگیرن که به ضررشون بوده نه نفعشون مثل تفرقه انداختن بین مردم و جدایی بین زن و شوهر در حالیکه فرشته ها بهشون گفته بودن ما فقط وسیله آزمایش شما هستیم و مراقب باشین که گمراه نشین۱ در اينجا اين سؤال پيش مي یاد که: آيا ياد گرفتن سحر و عمل به آون از نظر اسلام اشکال داره؟ در اين مورد فقهاي اسلام، همه مي گن که ياد گرفتن و اعمال جادوگري حرام مي باشد مگر اینکه برای باطل کردن سحر استفاده بشه که این موزد استثنا هست. امام علي (عليه السلام) فرموده است: «کسي که سحر بياموزد کم يا زياد کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلي قطع مي شود»۲ رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده است: «کسي که نزد ساحر يا کاهن يا دروغگويي برود در حالي که آنچه را که مي گويند، تصديق کننده باشد به تمام کتابهاي آسماني که خدا فرستاده کافر شده است»۳ سحر از انواع کفره 😨 [۱].سوره بقره آیه ۱۰۲ [۲]. وسايل، باب 25، ابواب ما يکتسب به. [۳]. سفينه البحار، ج1، ص 605. @emamzaman_12
نماهنگ جاده عاشقی.mp3
8.39M
میکِشه‌تاحرم‌،دلم‌روبوی‌خاک‌تو‌ شفای‌توی‌خاک‌تو،دلم‌مثه‌برگ‌خزون، افتاده‌روی‌خاک‌تو...💔 🥀 @emamzaman_12
🔥 📚 من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم … برای همین دست به دامن حاجی شدم … اون هم، همسرش رو جلو فرستاد … و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن … حاجی با پدر حسنا صحبت کرد … قرار شد یه شب برم خونه شون … به عنوان مهمان، نه خواستگار … پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم … و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن … تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم … اون روز هیجان زیادی داشتم … قلبم آرامش نداشت … شوق و ترس با هم ترکیب شده بود … دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم … برای خودم یه پیراهن جدید خریدم … عطر زدم … یه سبد میوه گرفتم … و رفتم خونه شون ... خیلی مهمان نواز و با محبت با من برخورد می کردند … از دید حسنا، من یه مهمان عادی بودم … اون چیزی نمی دونست اما من از همین هم راضی و خوشحال بودم … . بعد از غذا، با پدر حسنا رفتیم توی حیاط تا مردانه صحبت کنیم … – حاج آقا و همسرشون خیلی از شما تعریف می کردند … حاج آقا می گفت شما علی رغم زندگی سختی که داشتی … زحمت زیادی کشیدی و روح بزرگی داری … . سرم رو پایین انداختم … خجالت می کشیدم … شروع کردم درباره خودم و برنامه های زندگیم صحبت کردم … تا اینکه پدرش درباره گذشته ام پرسید … . نفس عمیقی کشیدم … خدایا! تو خالق و مالک منی … پس به این بنده کوچکت قدرت بده و دستش رو رها نکن … توسل کردم و داستان زندگیم رو تعریف کردم … قسم خورده بودم به خاطر خدا هرگز از مسیر صحیح جدا نشم … و صداقت و راستگویی بخشی از اون بود … با وجود ترس و نگرانی، بی پروا شروع به صحبت کردم … ولی این نگرانی بی جهت نبود … هنوز حرفم به نیمه نرسیده بود که با خشم از جاش بلند شد و سیلی محکمی توی صورتم زد – توی حرامزاده چطور به خودت جرأت دادی پا پیش بگذاری و از دختر من خواستگاری کنی؟ … . همه وجودم گُر گرفت … . – مواد فروش و دزد؟ … اینها رو به حاج آقا هم گفته بودی که اینقدر ازت تعریف می کرد؟ … آدمی که خودشم نمی دونه پدرش کیه … حرفش رو خورد … رنگ صورتش قرمز شده بود … پاشو از خونه من گمشو بیرون … تا مسجد پیاده اومدم … پام سمت خونه نمی رفت … بغض بدجور راه گلوم رو سد کرده بود … درون سینه ام آتش روشن کرده بودن … توی راه چشمم به حاجی افتاد … اول با خوشحالی اومد سمتم … اما وقتی حال و روزم رو دید؛ خنده اش خشک شد… تا گفت استنلی … خودم رو پرت کردم توی بغلش … – بهم گفتی ملاک خدا تقواست … گفتی همه با هم برابرن… گفتی دستم توی دست خداست … گفتی تنها فرقم با بقیه فقط اینه که کسی نمی تونه پشت سرم نماز بخونه… گفتم اشکال نداره … خدا قبولم کنه هیچی مهم نیست … گفتی همه چیز اختیاره … انتخابه … منم مردونه سر حرف و راه موندم … . از بغلش اومدم بیرون … یه قدم رفتم عقب … اما دروغ بود حاجی … بهم گفت حرومزاده ای … تمام حرف هاش درست بود … شاید حقم بود به خاطر گناه هایی که کردم مجازات بشم … اما این حقم نبود … من مادرم رو انتخاب نکرده بودم … این انتخاب خدا بود … خدا، مادرم رو انتخاب کرد … من، خدا رو … حاجی صورتش سرخ شده بود … از شدت خشم، شریان پیشونیش بیرون زده بود … اومد چیزی بگه اما حالم خراب بود … به بدترین شکل ممکن … تمام ایمان یک ساله ام به چالش کشیده بود … قبل از اینکه دهن باز کنه رفتم … چند بار صدام کرد و دنبالم اومد … اما نایستادم … فقط می دویدم … 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی ... 【 @emamzaman_12
✍دلنوشته مهدوے... تاشمانباشی دست‌ما؛ به‌جایی‌بندنیست دنیابرعکس‌خواسته‌هامان‌است؛ و سقـوط، بی‌حضورشما حتمی‌ست دست‌مارابگیرای‌مهربان . . . 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
mohammadhosein.pouyanfar-ft-abdolreza.helali-eshgh.yeki(128).mp3
2.89M
عشق‌یکی‌کربلا منم‌و‌غم‌حسین‌چه‌غم‌مبارکی..🥀 🌱 @emamzaman_12
📌کجای‌کاریم؟.. خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟ خسته شده ام، در هیاهوی شهر به دنبال گمشده ی خویش میگردم، گم شده یا نه شایدم من گم شده ام...🌼 «۳۶» @emamzaman_12
نظام تقديم 13.mp3
5.29M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره @emamzaman_12
جان عالم بࢪ لب آمد اۍ‌خدا مـھدی نیامد...😞 ♥️🌱 【 @emamzaman_12
🌱خودسازی ⭕️انواع سحر... موضوع پست: ۲ 🌱سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسيم میشه ⚜1. اونجا مقصود از اون فريفتن و تردستي و شعبده و چشم بنديه و حقيقتي نداره چنان که مي خوانيم: «... فإذا حِبالُهُم و عِصيَّهُم يُخيّلُ إليه مِن سحرِهم أَنَّها تَسعي»؛[۱] «ريسمان ها و عصاهاي جادوگران زمان موسي در اثر سحر، خيال مي شد که حرکت مي کنند». و در آيه ديگه اومده: «فَلمّا أَلقوا سَحَروا أَعيُنَ الناسِ و استرهَبوهُم»؛[۲] «هنگامي که ريسمان ها را انداختند چشم هاي مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند». از اين آيات روشن مي شه که سحر داراي حقيقتي نيست،که بتونه در اشيا تصرفي کنه و اثري بزاره بلکه اين تردستي و چشم بندي ساحران هست که اونطوری جلوه مي کنه. ⚜2. در قرآن آياتي داريم که يک نوع از سحر و واقعيت داره چنان که مي خوانيم: «فَقالَ إِن هذا إلا سحرٌ يُؤثرُ»[۳] «اين نيست جز سحر جالب­» از اين آيه مي فهمیم يک نوع سحر مؤثر، که به راستي روي اشيا هم اثر میزاره وجود داره😱 ولي آيا تأثير سحر فقط جنبه رواني داره و يا اينکه اثر جسماني و خارجي هم ممکنه داشته باشه؟ در آيات بالا اشاره اي به اون نشده و لذا بعضي معتقدند سحر موثر اثرش تنها در جنبه هاي روانيه... در مفردات راغب که مخصوص واژه هاي قرآن هست به سه معني اشاره شده ⚜1. خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيت همانند شعبده و تردستي. ⚜2. جلب شيطان ها از راه هاي خاصي و کمک گرفتن از آنان. ⚜3. معني ديگري است که بعضي پنداشته اند و آن اين که: ممکن است، با وسائلي ماهيت و شکل اشخاص و موجودات را تغيير داد، مثلا انسان را به وسيله آن به صورت حيواني در آورد، ولي اين نوع خيال و پنداري بيشتر نيست و واقعيت نداره [۱]سوره طه آیه ۶۶ [۲]سوره اعراف آیه ۱۱۶ [۳]سوره مدثر آیه ۲۴ @emamzaman_12
@yamahdi_fateme313 - امام زمان (عج) _ ۱.mp3
2.18M
🔹امام زمان ، از ما گله می کند... با همه رحمتش با همه عشقش ... اول دعایمان می کند ؛ بعد گلایه... 🎙 ♥ 【 @emamzaman_12
deltangam-kamel.mp3
9.02M
دلتنگم‌برانیمه‌شبای‌حرم.. مےبینی‌له‌له‌میزنم‌ڪہ‌برم..😔 🌱 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 📚 یک هفته تمام حالم خراب بود … جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم … موضوع دیگه آدم ها نبودن … من بودم و خدا … اون روز نماز ظهر، دوباره ساعتم زنگ زد … ساعت مچیم رو تنظیم کرده بودم تا زمان نماز ظهر رو از دست ندم … نماز مغرب مسجد بودم اما ظهر، سر کار و مشغول … هشدارش رو خاموش کردم و به کارم ادامه دادم … نمی دونستم با خودم قهرم یا خدا … همین طور که سرم توی موتور ماشین بود، اشک مثل سیلاب از چشمم پایین می اومد … بعد از ظهر شد … به دلم افتاد بهتره برم برای آخرین بار، یه بار دیگه حسنا رو از دور ببینم … تصمیم گرفته بودم همه چیز رو رها کنم و برای همیشه از باتون روژ برم … . از دور ایستاده بودم و منتظر … خونه اونها رو زیر نظر داشتم که حاجی به خونه شون نزدیک شد … زنگ در رو زد … پدر حسنا اومد دم در …شروع کردن به حرف زدن … از حالت شون مشخص بود یه حرف عادی نیست … بیشتر شبیه دعوا بود … نگران شدم پدر حسنا توی گوش حاجی هم بزنه … رفتم نزدیک تر تا مراقبش باشم … که صدای حرف هاشون رو شنیدم … حاجی سرش داد زد از خدا شرم نمی کنی؟ … . از خدا شرم نمی کنی؟ … اسم خودت رو می گذاری مسلمان و به بنده خدا اهانت می کنی؟ مگه درجه ایمان و تقوای آدم ها روی پیشونی شون نوشته شده یا تو خدایی حکم صادر کردی؟ … اصلا می تونی یه روز جای اون زندگی کنی و بعد ایمانت رو حفظ کنی؟ … و پدر حسنا پشت سر هم به من اهانت می کرد … و از عملش دفاع … بعد از کلی حرف، حاجی چند لحظه سکوت کرد … برای ختم کلام … من امروز به خاطر اون جوون اینجا نیومدم … به خاطر خود شما اومدم … من برای شما نگرانم … فقط اومدم بگم حواست باشه کسی رو زیر پات له کردی که دستش توی دست خدا بود … خدا نگهش داشته بود … حفظش کرده بود و تا اینجا آورده بود … دلش بلرزه و از مسیر برگرده … اون لحظه ای که دستش رو از دست خدا بیرون بکشه ، شک نکن از ایادی و سپاه شیطان شدی … واسطه ضلالت و گمراهی چنین آدمی شدی … . پدرش با عصبانیت داد زد … یعنی من باید دخترم رو به هر کسی که ازش خواستگاری کرد بدم؟ … . چرا این حق شماست … حق داشتی دخترت رو بدی یا ندی … اما حق نداشتی با این جوون، این طور کنی … دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش نه … . دیگه اونجا نموندم … گریه ام گرفته بود … به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی … خدا دروغ گو نیست … خدا هیچ وقت بهت دروغ نگفت تو رو برد تا حرفش رو از زبان اونها بشنوی با عجله رفتم خونه … وضو گرفتم و سریع به نماز ایستادم … . بعد از نماز، سرم رو از سجده بلند نکردم … تا اذان مغرب، توی سجده استغفار می کردم … از خدا خجالت می کشیدم که چطور داشتم مغلوب شیطان می شدم . سرمای شدیدی خوردم … تب، سردرد، سرگیجه … با تعمیرگاه تماس گرفتم و به رئیسم گفتم حالم اصلا خوب نیست … اونقدر حالم بد بود که نمی تونستم از جام تکان بخورم … . یک روز و نیم توی همون حالت بودم که صدای زنگ در اومد… به زحمت از جا بلند شدم … هنوز چند قدمی نرفته بودم که توی راهرو از حال رفتم … چشمم رو که باز کردم دیدم حاجی بالای سرم نشسته … – مرد مومن، نباید یه خبر بدی بگی مریضم؟ … اگر عادت دائم مسجد اومدنت نبود که برای مجلس ترحیمت خبر می شدم… اینو گفت و برام یکم سوپ آورد … یه روزی می شد چیزی نخورده بودم … نمی تونستم با اون حال، چیزی درست کنم … من که خوب شدم حاجی افتاد … چند روز مسجد، امام جماعت نداشت ولی بازم سعی می کردم نمازهام رو برم مسجد … . اقامه بسته بودم که حس کردم چند نفر بهم اقتدا کردن … ناخودآگاه و بدون اینکه حتی یه لحظه فکر کنم، نمازم رو شکستم و برگشتم سمت شون … شما نمی تونید به من اقتدا کنید نماز اونها هم شکست … پشت سرم نایستید … – می دونی چقدر شکستن نماز، اشکال داره؟ … نماز همه مون رو شکستی … – فقط مال من شکست … مال شما اصلا درست نبود که بشکنه … پشتم رو بهشون کردم … من حلال زاده نیستم … از درون می لرزیدم … ترس خاصی وجودم رو پر کرده بود … پدر حسنا وقتی فهمید از من بدش اومد … مسجد، تنها خونه من بود، اگر منو بیرون می کردن خیلی تنها می شدم… ولی از طرفی اصلا پشیمون نبودم … بهتر از این بود که به خاطر من، حکم خدا زیر پا گذاشته بشه … 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی ... 【 @emamzaman_12
3581288140.mp3
346.1K
🌱قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ ظهور... 🤲 🦋 «اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے... محبوبم! جهانم آشفته است؛ جهانم میزان نیست جهانم پر از اضطراب است لحظات چموش‌اند. تنها هنگامی که به شما می‌رسم، رو به روی توام و به تو سلام می‌کنم، آن زمان جهان به تعادل می‌رسد. جواب بدهی یا نه، تو جهان مرا متعادل می‌کنی! 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
delam-gerefte.mp3
4.03M
دلم گرفته‌انگاری‌که‌اسیر‌زندونه.. یه‌وقتایی‌آروم‌میخندم‌ولی‌دلم‌خونه💔.. 🕊 @emamzaman_12
📌آدمهای‌حکومتی... حاضرید امام حسین را یاری کنیم یا نه؟ تازه اگر حاضر باشید امام حسین را یاری بکنیم، زیاد هنر نکردیم. کار امام زمان با این راه نمی افته...✨ «۳۷» @emamzaman_12
نظام تقديم 14.mp3
5.6M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره @emamzaman_12