eitaa logo
هشتادیای انقلابی⭐️
1.1هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
15 فایل
♥️❁⇜دشمنـٰان‌انقلـٰاب‌بدانند،وقتۍمــٰا ازجانمــان‌گذشتیم؛ دیگـرهیچ‌راھـۍبراۍتسلط‌بـرمـاندارند! -شہیدآوینۍ! این رسانه مردمیه و متعلق به هیچ گروه و نهاد سیاسی نیس🚀 +کپی با ذکر صلواتی برای سلامتی و ظهور امام زمان آزاده🌳💚☘ ❌تبادل نداریم... @Marg_bar_esrail
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹مادر شهید مدافع حرم نوید صفری: چندبار وقتی تصاویر جنایت‌های داعش را در تلویزیون پخش می‌کردند، نوید رو به من می‌کرد و می‌گفت : ➖من هم دوست دارم بروم سوریه. مامان راضی باش. ➖من می‌گفتم چطور دلم رضایت بدهد به رفتنت؟ ➖ می‌گفت: اگر ما نرویم پای اجنبی به کشور ما می‌رسد.  به ناموس ما رحم نمی‌کند. بعد دوباره حرف اعزام به سوریه را مطرح کرد و دوباره دنبال رضایت گرفتن از من بود.  من گفتم: ➖ اگر رضایت ندهم چه ؟ گفتم : ➖نوید جان، ما از سهم خودمان شهید دادیم، 👈 هم عمویت شهید است، 👈 هم دایی‌ات، خانواده ما دیگر طاقت از دست دادن یک جوان دیگر را ندارد.  نوید خندید و گفت: ➖ نه مامان. این سهم مادرانتان است.  آنها سهم خودشان را داده‌اند.  گفتم : ➖خب من هم خواهر شهیدم دیگر.  گفت : ➖نه تو باید سهم خودت را بدهی. بالاخره آن‌قدر اصرار کرد که من رضایت دادم. حتی یادم هست آن موقع به خاطر حرف و حدیث‌هایی که دورادور شنیده می‌شد، به نوید گفتم: ➖ نوید اگر تو بروی سوریه شاید بعضی‌ها فکر کنند برای پول رفته‌ای! نوید هم خندید و گفت: ➖ مامان من یک ریال هم از این راه پول نمی‌گیرم. من برای پول نمی‌روم. داوطلبانه می‌روم. خودم می‌خواهم بروم سوریه. من برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) و امام حسین(علیه‌السلام) می‌روم.... 🕊پاسدار مدافع حرم 🕊شهید نوید صفری 🍃ولادت: ۱۳۶۵/۴/۱۶ 🍂شهادت: ۱۳۹۶/۸/۱۸ 🌹 @noore_quran
هشتادیای انقلابی⭐️
❤️قسمت پانزده: از این همه اطمینان حرصم گرفته بود. + به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما؟؟ _ به همین س
❤️قسمت شانزده: توی بله برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این وصلت را بگیرند. دایی منوچهر، که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون... از چهره ی مادر ایوب هم می شد فهمید چندان راضی نیست. توی تبریز، طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند. کار ایوب یک جور سنت شکنی بود. داشت دختر غریبه می گرفت، آن هم از تهران. ایوب کنار مادرش نشسته بود و به ترکی می گفت: _ ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن. دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند.رفت قرآن را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت: -الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس، من قبلا هم گفتم راضی به این وصلت نیستم چون شرایط پسر شما را می دانم. اصلا زندگی با جانباز سخت است، ما هم شما را نمی شناسیم، از طرفی می ترسیم دخترمان توی زندگی عذاب بکشد، مهریه ای هم ندارد که بگوییم پشتوانه درست و حسابی مالی دارد. دایی قرآن را گرفت جلوی خودش و گفت: - برای آرامش خودمان یک راه می ماند، این که قرآن را شاهد بگیریم. بعد رو کرد به من و ایوب - بلند شوید بچه ها، بیایید دستتان را روی قرآن بگذارید. من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قرآن گذاشتیم. دایی گفت: - قسم بخورید که هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به مال و ناموس هم خیانت نکنید، هوای هم را داشته باشید... قسم خوردیم. قرآن دوباره بین ما حکم شد. 📝ادامه دارد... 📚برگرفته از جلد سوم از مجموعه کتاب "اینک‌شوکران"؛ زندگی جانباز به روایت همسرش، شهلا غیاثوند @noore_quran
@noore_quran 👤آیت الله مجتهدی تهرانے(ره): 🔹اگر در گرفتاری هستید، اگر مشکل ازدواج دارید، اگر منزل می‌خواهید،‌ استغفار کنید، خدا گره از کارهاتان باز می‌کند، اما باید شرایط استغفار را هم مراعات کرد 🔹از جایی که گمان نداری استغفار کنی، می‌آید، همسفر خوب پیدا می‌کنی، یه زن خوب گیرت می‌آید، برای نماز شب اگر استغفار کردی یک زن نماز شب‌خون گیرت می‌آید و اگر استغفار نکنی یک زن بی‌نماز گیرت می‌آید. 🔹رزق همه‌اش پول نیست، در احادیث که آمده اگر این کار را بکنی رزقت زیاد می‌شود، رزق معنوی رزق است، رفیق خوب رزق است، همسفر خوب هم رزق است، هر وقت می‌خواهید مسافرت بروید، چند بار استغفار کنید تا یک همسفر خوب داشته باشید. @hefzequranchannel
هشتادیای انقلابی⭐️
❤️قسمت شانزده: توی بله برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این وصلت
❤️برای مطالعه قسمتهای قرار داده شده از مجموعه داستانی از زندگی جانباز شهید ایوب بلندی، از هشتگ ، استفاده کنید. ❤️ان‌شاءالله در روزهای آتی، ادامه‌ی قسمت‌ها نیز در این کانال، قرار داده می‌شود. @noore_quran
هشتادیای انقلابی⭐️
❤️قسمت شانزده: توی بله برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این وصلت
❤️قسمت هفده: فردای بله‌برون که خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب هر روز خانه ما بود. یک هفته تا عقد وقت داشتیم و باید خریدهایمان را می‌کردیم. یک دست لباس خریدیم و ساعت و حلقه. ایوب شش تا النگو برایم انتخاب کرده بود. آنقدر اصرار کردم که به دو تا راضی شد. تا ظهر از جمع شش نفره‌مان فقط من و ایوب ماندیم. پرسید: _ گرسنه نیستی؟؟ سرم را تکان دادم. گفت: _ من هم خیلی گرسنه‌ام. به چلو کبابی توی خیابان اشاره کرد. دو پرس، چلوکباب گرفت با مخلفات. گفت: بفرما بسم الله گفت و خودش شروع کرد. سرش را پایین انداخته بود، انگار توی خانه‌اش باشد. چنگال را فرو کردم توی گوجه، گلویم گرفته بود، حس می کردم صد تا چشم نگاهم می‌کند. از این سخت تر، روبرویم اولین مرد نامحرمی، نشسته بود که باهاش هم سفره می‌شدم؛ مردی که توی بی تکلفی کسی به پایش نمی‌رسید. آب گوجه در آمده بود، اما هنوز نمی‌توانستم غذا بخورم. ایوب پرسید _ نمیخوری؟؟ توی ظرفش چیزی نمانده بود. سرم را انداختم بالا _ مگر گرسنه نبودی؟؟ + آره ولی نمیتونم. ظرفم را برداشت "حیف است حاج خانم،پولش را دادیم. از حرفش خوشم نیامد. او که چند ساعت پیش سر خریدن النگو با من چانه می‌زد، حالا چرا حرفی می زد که بوی خساست می داد.😕 📝ادامه دارد... 📚برگرفته از جلد سوم از مجموعه کتاب "اینک‌شوکران"؛ زندگی جانباز به روایت همسرش، شهلا غیاثوند @noore_quran 💚با توکل به خداوند و با مدد از شهدا، قصد داریم داستان زندگی جانباز شهید ایوب بلندی را در کانال "رهروان راه قرآن" به صورت قسمتی قرار دهیم.
هشتادیای انقلابی⭐️
❤️قسمت هفده: فردای بله‌برون که خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب هر روز خانه ما بود. یک هفته تا عقد
❤️قسمت هجده: از چلو کبابی که بیرون آمدیم اذان گفته بودند. ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین مسجد را می‌گرفت. گفت: _ اگر مسجد را پیدا نکنم، همین جا می‌ایستم به نماز اطراف را نگاه کردم + اینجا؟؟ وسط پیاده رو؟؟ سرش را تکان داد گفتم: + زشت است مردم تماشایمان می‌کنند. نگاهم کرد _ این خانم ها بدون اینکه خجالت بکشند با این سر و وضع می‌آیند بیرون، آن وقت تو از اینکه دستور خدا را انجام بدهی خجالت میکشی؟؟ 📝ادامه دارد... 📚برگرفته از جلد سوم از مجموعه کتاب "اینک‌شوکران"؛ زندگی جانباز به روایت همسرش، شهلا غیاثوند @noore_quran 💚با توکل به خداوند و با مدد از شهدا، قصد داریم داستان زندگی جانباز شهید ایوب بلندی را در کانال "رهروان راه قرآن" به صورت قسمتی قرار دهیم. امیدواریم که مورد لطف خداوند متعال و مورد عنایت این شهید گرانقدر قرار گیریم ان‌شاءالله🌹
هشتادیای انقلابی⭐️
❤️قسمت هجده: از چلو کبابی که بیرون آمدیم اذان گفته بودند. ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین مسجد را
❤️قسمت نوزده: آقاجون این رفت و آمد های ایوب را دوست نداشت. می گفت: - نامحرمید و گناه دارد. اما ایوب از رفت و آمدش کم نکرد. برای من هم سخت بود. یک روز با ایوب رفتیم خانه ی روحانی محلمان. همان جلوی در گفتم: "حاج آقا می شود بین ما صیغه محرمیت بخوانید؟؟" او را می‌شناختیم. او هم ما و آقاجون را می‌شناخت. همان جا محرم شدیم. یک جعبه شیرینی ناپلئونی خریدیم و برگشتیم خانه. مامان از دیدن صورت گل انداخته من و جعبه شیرینی تعجب کرد. - خبری شده؟؟ نخ دور جعبه را باز کردم و گرفتم جلوی مامان. گفتم: + مامان!....ما......رفتیم....موقتاً محرم شدیم. دست مامان تو هوا خشک شد. 📝ادامه دارد... 📚برگرفته از جلد سوم از مجموعه کتاب "اینک‌شوکران"؛ زندگی جانباز به روایت همسرش، شهلا غیاثوند @noore_quran 💚با توکل به خداوند و با مدد از شهدا، قصد داریم داستان زندگی جانباز شهید ایوب بلندی را در کانال "رهروان راه قرآن" به صورت قسمتی قرار دهیم. امیدواریم که مورد لطف خداوند متعال و مورد عنایت این شهید گرانقدر قرار گیریم ان‌شاءالله🌹
❤️شوقِ دیدارِ تو سر رفت زِ پیمانه‌ما ❤️کِی قدم می‌نهی ای شاه به ویرانه‌ما ❤️ماهنوز ای‌نفست‌گرم،پراز تاب‌وتبیم ❤️سر وسامان‌بده براین دلِ‌دیوانه‌ما @noore_quran 🤚السلام علیک یااباصالح‌المهدی
@noore_quran ⚠️فقط یک دهه فرصت داریم. 📌 دکتر مریم اردبیلی، آینده‌پژوه و کارشناس حوزه جمعیت میگه از دهه ۸۰ پنجره جمعیتی کشور باز شده و حدود ۲۰ سال از آن سپری شده؛ در حالت خوشبینانه فقط یک دهه فرصت داریم و سیاست‌ها و فرهنگ‌سازی‌های جمعیتی باید در این یک دهه اتفاق بیفتند. 📌نسل‌های بعد (دهه ۷۰ و ۸۰) نسبت به دهه شصتی‌ها جمعیت کمتری دارند و باید نرخ باروری آنها برای رسیدن به نرخ جایگزینی بیش از ۳ فرزند باشد. ♥️ خانم دکتر اردبیلی، مادر پنج فرزند هستند.🙈😍 کانال 💕«دوتا کافی نیست»💕 😉👉 @dotakafinist1 👈😉
🌹در جریان تفحص یک شهید، خیلی گشته بودیم؛ نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود...لباس فرم سپاه تنش بود...چیزی شبیه به دکمه پیراهن در جیبش، نظرم را جلب کرد...خوب که دقت کردم، دیدم که یک نگین عقیق است که انگار جمله‌ای بر روی آن حک شده است. 🌹خاک و گل‌ها را پاک کردم؛ دیگر نیازی نبود که دنبال پلاکش بگردیم...روی عقیق نوشته بود: "به یاد شهدای گمنام" 🌹یادمان باشد...تا ابد به آنان که پلاکشان را از گردن خود درآوردند تا مانند مادرشان، گمنام و بی‌مزار بمانند، مدیونیم... ♥️ @noore_quran
🔸آیت الله بهجت (ره): 🌸 یکی از چاره‌جویی‌های شرعی برای استجابت دعا و برآورده شدن حاجت خود، این است که شخصی که حاجت یا گرفتاری دارد، دعا کند و از خدا بخواهد که تمام گرفتاری‌های مشابه گرفتاری او را از تمام  مومنین و مومناتی که گرفتار هستند برطرف کند، و یا هرحاجتی نظیر حاجت او دارند برآورده شود؛ زیرا در این صورت ملک برای خود انسان دعا میکند و دعای ملک مستجاب می شود. این گونه دعا کردن در حقیقت دعای برای خود به طور معکوس است. 🌹همچنین می فرمودند: 🔸 خوب است انسان دعاها را به زبان همه ی اهل ایمان _احیا و اموات آنان_ بخواند و مضامین آنها را برای همه بخواهد. @noore_quran
💠استاد پناهیان: 🌹ادبِ دعا اقتضا می‌کند قبل از درخواست نداشته‌هایت، به‌خاطر داشته‌هایت از خدا تشکر کنی. 🌹حمد و شکر خدا-خصوصاً در آغاز دعا- ما را برای «مثبت‌بودن» و «روحیۀ خوب داشتن» تربیت می‌کند، چون با همۀ غصه‌ها و مشکلات و کمبودهایت، سرِ سجادۀ دعا داری از خدا تشکر می‌کنی. 🌹یک وجهِ حمد «راضی‌بودن به رضای خدا و مقدرات الهی» است. کسی که روحیه و نگاه منفی به عالم دارد، این‌قدر باید حمد و شکر را تکرار و تلقین کند تا از حالت منفی در بیاید و به حالت مثبت برسد و بعدش از خدا تقاضا کند. 🌹«لََئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ» یعنی اگر شکر کنید، نعمت را بر شما زیاد می‌کنم. به‌معنای دقیق‌تر؛ وقتی شکر کنید خودتان بزرگ می‌شوید و سعۀ وجودی پیدا می‌کنید. @noore_quran