زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
• در این روزهای سیاه حتی نمیشود گفت «امیدوارم حالتان خوب باشد»، حتی نمیشود پرسید « خوبی؟» آدم
❖ شوکران فلسفه
📝 #امیر_آقاجانلو
• از عجایب روزگار است که نظام علمی کشور رشته ای را به رسمیت شناسد، آن را توسعه دهد و از بودجه عمومی برای تربیت نیروی انسانی در آن هزینه کند اما نظام اداری همان کشور این رشته را به رسمیت نشناسد و هنگام جذب نیرو، تحصیل کرده های آن را کنار گذارد.
• این وضع رشته فلسفه در سرزمینی است که برخی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ را در سنت خود پرورده است.
فلسفه تبدیل به رشته ای آکادمیک شده که دانشجویان آن اگر رابطه و نسبتی با اهل قدرت و سیاست یا چاپ و تجارت نداشته باشند جایی هم در عرصه آموزش و پژوهش ندارند. استعدادهای آن در بهترین حالت یا مهاجرت میکنند و یا در شغل های غیر مرتبط مشغول به کار میشوند.
•دانشی که روزی علم اعلی بود، امروز مسیر همواری برای اخذ مدرک مدیرانی است که حوصله و وقت و احتمالا استعداد درس خواندن ندارند اما برای پرستیژشان عنوان دکتر لازم است!
اینها واقعیت رشته فلسفه در ایران است اما همه ماجرا نیست.
• روی دیگر این سکه، تعاملی است که متعاطیان فلسفه با خود فلسفه دارند. اگر صداقت فلسفی در ما هست اجازه دهید بپرسیم امروز اغلب فلسفه خوانده ها چه ارائه می دهند؟ و چه در بساط آنها میتوان یافت؟
منظورم این سوال احمقانه نیست که فلسفه چه فایده ای دارد؟ بلکه از این می پرسم که منتسبین به فلسفه واقعا چه نسبتی با فلسفه دارند؟
•از وضع انتحال علمی و مقالات علمی پژوهشیِ کپی یا ترجمه شده، مقالات سفارشی و پولی نمی گویم، از کتابها و پایان نامه های ترجمه ای که به عنوان تالیف، چاپ و دفاع شده یا دانشجویی که حرفهای استاد را به نام خود میزند و بالعکس نمی گویم. کمی جدی تر مواجه شویم. امروز اهالی فلسفه چه دارند؟
روشن است که پاسخ این سوال را به سور کلیت نمی توان داد و آنچه می گویبم ادعای عمومیت است.
•فلسفه امروز چگونه خوانده می شود؟ چه میزان از فلسفه خوانده ها متن فلسفی می خوانند؟ از متافیزیک ارسطو یا نقد اول کانت یا اسفار ملاصدرا چه می خوانند؟ کلاسهای جزوه محور که استاد متکلم وحده است چه کمکی به انتقال تفکر فلسفی میکنند و ثمره این نحوه فلسفه خوانی چیست؟
• چرا بسیاری کلاسهای فلسفه به جای گفتگویی تخصصی تبدیل به کرسی های خطابه شده اند؟ که اگر اتوریته استاد پشت حرفها نباشد و از دانشجو بپرسیم چرا آنچه استاد گفت صحیح است یا قابل قبول؟ تقریبا پاسخی نخواهیم شنید.
•به جز تعداد اندکی استاد زحمت کش و اهل فکر، سایرین فلسفه را به مثابه ترجمه می شناسند. فلسفه یعنی ترجمه کتابهای فیلسوفان و محققان غربی.
• وقتی فلسفه شد ترجمه، کار اهل فلسفه هم می شود زبان آموزی. زبان دانی بازار دارد و ویترین را آراسته می کند، انگلیسی و عربی که نه! یونانی، آلمانی، فرانسه و چه بهتر که لاتین و روسی هم در خورجین داشته باشی! اما وقتت را برای ابن سینا، لایب نیتس، لاک و هیوم تلف نکن!
نتیجه چیست؟ ملغمه ای از لغت بافی و اصطلاح سازی و اسکی بازی بر سخنان لکان، فوکو، دریدا و آدرنو و....
حتی در اینجا هم کانت و هگل که استوانه های فلسفه اند مشتری چندانی ندارند، بازاری ها بهترند، زنده باد ژیژک!َ!
• مترجمان کهگویا فراموش کرده اند آنچه ترجمه کرده اند را شخص دیگری نوشته، از استادی گذشته اند و به شطح افتاده اند از دعوی انا الحق در بساط ادعاشان هست تا انتظار برای پیدا شدن مخاطب جدید از نسل های آینده تا به مضمون کنابهایشان پی ببرند!
تن نیچه در قبر می لرزد از حماقت ما!!
• فلسفه اسلامی هم تافتهی جدایی از این دیگ در هم جوش نیست. سنت اسلامی اعم از فلسفه، عرفان، کلام و منطق امروز در مهجورترین وضع خود است در اینجا هم نه «متن» رونقی دارد و نه صرف عمر برای فهم فیلسوفان، دیگر عبدالله انواری نیست که عمر بگذارد بر فهم سنت سینوی، سیدجلال آشتیانی نیست که جوانی بدهد برای چاپ منقح کتاب ها، طباطبایی ای نیست تا این زمین مرده را احیا کند. اگر باشند هم به کار ما نمی آیند و باید خانه نشین باشند. امروز ناخواستنی چیز از فلسفه، خود فلسفه است.
• دانشگاهیان اگر از سنت فلسفی اسلامی روگردان نباشند، اغلب جذب تفسیرهایی فانتزی از شیخ اشراق و محی الدین اند و تفاسیری که معلوم نیست چه نسبتی با متن فیلسوف دارد.
• حوزویانی هم که مشغول فلسفه اند معمولا به دنبال تفسیری ایدئولوژیک و متکلمانه از ملاصدرا برای ساختن علوم اسلامی می روند. آرزوهایی که خود صدرا هم در سر نمیپروراند.
هر دو گروه(حوزوی و دانشگاهی) با ارائه تفسیری عرفانی از ملاصدرا، این تفکر را به انسداد کشانده اند.
• فلسفه اگر از این وضع مبتذل و بازاری رها نشود هرروز مضحک تر و کاریکاتوری خواهد شد. مگر روزی که همان عظمت و ثقلی که نزد افلاطون و نیچه و هیدگر داشت، بازیابد در غیر اینصورت در همان محاورات اوان جوانی در کافه ها باقی بماند بهتر است.
- به نقل از کانال مشق فلسفه
.
.
.
#رصد
.
@ensani_islami
دیدار با سنتی فراموش شده
📝 #امیر_آقاجانلو
۱.نگاه محافظه کارانه اهل ثبات است و با تغییر میانه ندارد. همین است که با وجود چاپ کتابهای جدید با خط تایپی و چاپ صنعتی( که انبوه و ارزان و تمیزتر بود)، سنتی های حوزه، کماکان کتابهایی به سبک قدیم که «خطی» و «چاپ سنگی» بودند را بر کتابهای جدید ترجیح میدادند. حتی معتقد بودند که این کتابها نور دارد و برکت در خواندن همین کتاب ها است.
۲. امروز به ندرت می توان کسی را یافت که برای کتاب خواندن، چاپ ها و خط های قدیمی را ترجیح دهد و توصیه کند.
داشتن نسخه های خطی و چاپ قدیم مگر برای کلکسیون ها ارزشمند باشند همان ویترین های غم آلود کتاب، وگرنه خواندن آنها به کسی توصیه نمیشود و حتی به دلایلی، مانند اذیت شدن چشم، از خواندن کتابهای قدیم پرهیز میدهند که چرا باید چشم را در خواندن آن خط های فرو رفته در هم خسته کنیم؟ چرا آنهمه وقت را برای خواندن آن خط ها صرف کنیم؟ نور داشتن چه ربطی به نوع خط دارد کتابهای امروز هم نور دارند! و.....
۳. من هم نتوانسته ام نوری که می گویند در آن کتابهای قدیمی ببینم و توصیه خیلی از سنتی ها را از روی همان روحیه محافظه کاری میدانم.
اما انصاف این است که شتابزده و بر اساس این ارتکازات درباره این مساله حکم نکنیم. سنت را به صرف یک جنبه منفی یا خلل نباید سرکوب کرد. باید دوباره بازگردیم و اجازه ظهور ظرفیت های تازه را فراهم کنیم.
۴. آن کتابها خصلتی ارزشمند و تعیین کننده داشت که امروز اغلب در نقطه مقابل آن قرار داریم. «آهسته خوانی!» آن کتابها افسار آهسته خوانی اند در مقابل شلاق های سرعت، و آهسته خوانی زمینه ساز تفکر در و تأدب به محتوا است.
خط های قدیمی را نمی شود تندخوانی کرد و از روی کلماتشان پرید، همه جمله و حتی همه کلمه باید خوانده می شد. چون خط ها، دستی نوشته شده، وحدت رویه و یکپارچگی تایپ در آن نیست که بتوان به دیدن شباهت، کلمه را تشخیص دهیم.
۵.آهسته خوانی ویژگی آن کتابها بود و آهسته خوانی درّ مفقود دوران سرعت های سرسام آور است. دورانی که سرعت متوقف نشدنی اش همه چیز را بیوزن و معلق در هوا کرده است.
در سیلاب سرعت و بی وزنی، سنگینی و آهستگی تخته پاره ای است که می توان از آن امید نجات داشت.
- به نقل از کانال مشق فلسفه
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef ༻