#شعر_آخر_شب
دلا در وصف گیسویت ، چه دانم من غزلخوانی ،
که در تفسیر زلفینت ، حکایتهاست طولانی ،
منم زان حسرت رویت ، حزین در کوی افتاده ،
به بوی شبنم زلفت ، هزاران جان قربانی ،
فغان از آتش عشقت ، دل و جان گشت خاکستر ،
به عالم هیچ کس چون من ، نباشد در پریشانی ،
نِیَ ام انکس که دردم را ، به هر صاحب نظر گویم ،
خَسی هستم که سرگردان ، در این دریای طوفانی ،
بیا ای جانِ جانانم ، مگر هجران به سرآید ،
به چشم نرگست خوانم ، هزاران شعر عرفانی ،
اگر این جان مسکین را به جرم عشق سوزانند ،
همی گویم فدایت باد ، فدای ان گرانجانی ،
چه خواهی گفت گر پرسند ز تو روزی نشانم را ،
نهان از دیده ها دارم دوچشمِ زار و بارانی ،
سرِ افتاده ای دارم چه فرمایی قبول افتد ،
بفرما حضرتِ جانم که بر خاکست پیشانی ،
کجا دانم ؟ ز عشق تو خیال هردو عالم را
تو نه اینی تو نه انی تو از مصری وکنعانی ،
به روز حشر راحم را ، به جان تو ، تو جانانی ،
به جز تو نیست جانانم ، هزاران جانی و جانی ،
#راحم_تبریزی
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef ༻